سرمایه داریِ خوب و اپورتونیسم راست در حزب توده ایران

image_pdfimage_print

مقاله شماره ۱۳ سال ۱۳۹۸

هنوز بحث میان توده‌ای ها بر سر مرحله ی گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم پایان نیافته است. اپورتونیسم راست در حزب توده ایران می‌خواهد میان «بد و بدتر»، سرمایه داری «بد» را برای مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب ایران به کرسی بنشاند و آن را سرمایه داری «خوب» می‌نامد زیرا «ارزش افزا» است!

در ششمین کنگره ی حزب توده ایران مصوبه های مثبت و ترقی خواهانه و همچنین نادرست و پوزیتویستی در تأیید نظام سرمایه داری «ارزش افزا» به تصویب رسیده است. در حالی که اپورتونیسم راست می‌کوشد مصوبه های ترقی خواهانه را از محتوا تهی سازد، می‌کوشد مصوبه های نادرستی که در تضاد با تعریف مرحله انقلاب توسط حزب توده ایران است، آسته آسته جا بیاندازد و مضمون «مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب» را خدشه دار ساخته و منحرف سازد. رفیق گرامی احمد جواهریان که در علن حاشا می‌کند که توده‌ای باشد، زمینه نظری این برنامه را ارایه می‌دهد و رفیق گرامی محمد امیدوار که سخنگوی رسمی حزب طبقه کارگر ایران است، این سیاست را لااقل تحمل می‌کند و شرایط را برای پاقرص کردن آن در حزب ایجاد می سازد. بستن درّ حزب توده ایران بر روی نظر انقلابی با چنین پیامدهایی روبرو است.

مقدمه بالا را دو روز پیش نگاشته بودم که با مقاله ی دربارهء سردرگمی و سترونی اندیشه‌های «چپ نو» آشنا شدم که به توصیه ی رفیقِ عزیزی مطالعه کردم و لذت بردم و شاد شدم. این مقاله که در ۱۷ تیرماه ۱۳۹۸ در نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران انتشار یافته است، مرا با خود به صحنه ی نبرد طبقاتی ای هدایت کرد که در توصیف و توضیح شرایط آن، خاطره ی سال‌های مبارزه ی توده‌ای ها برای جلب روشنفکران صادق در کشور به مواضع انقلابی زنده می‌شود و ققنوس گونه جان می گیرد.

با مقدمه‌ای که در زیر می خوانید، مقاله ی مهم و راهبردی نامه مردم در توده‌ای ها انتشار یافت. (https://tudehiha.org/fa/9664).

مقدمه کنونی بر این مقاله را در این نوشتار از این رو تکرار می‌کنم که خود کوششی به منظور شرکت در بحث آن مقاله و همچنین ادامه ی مقاله‌ای که در پی نگارش آن بودم، هست که اکنون با بیانی دیگر به تحریر در می آید.

بی تردید با انتشار مقاله ی پیش گفته در نامه مردم که ازجمله تعریف حزب توده ایران را از مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب و وظایف حزب طبقه کارگر در این مرحله نشان می‌دهد و آن را با ارزیابی علمی خود از مرحله کنونی نبرد طبقاتی در جامعه ی ایرانی و جهانی ترسیم می کند و درستی آن را مستدل می سازد، نگارش مقاله با مقدمه پیش در سطور آغازین نمی‌تواند ادامه یابد، نباید ادامه یابد. وظیفه ی نوشتار کنونی با انتشار این مقاله تغییر یافت.

وظیفه سطور کنونی با انتشار مقاله ی دربارهء سردرگمی و سترونی اندیشه‌های «چپ نو» در نامه ی مردم ارایه برخی نظرات طرح شده در کتاب اقتصادی که می‌کشد است. آلفرد مولر، مارکسیست آلمانی در این اثر خود که در سال ۲۰۱۹ در نشر پاپی رؤسا در کلن/ آلمان انتشار یافته، در چارسد صفحه و با قریب به هزار نقل از نویسندگان دیگر، شرایط کنونی حاکم بر صورتبندی اقتصادی- اجتماعی دوران افول سرمایه داری و راه خروج از آن و دستیابی به نظام «پسا سرمایه داری» را در بیست و یک بخش می پروراند.

در اثر خود، مارکسیست آلمانی کلیه نظر و تزهای مدافع نظام سرمایه داری را که به منظور ابدی ساختن آن ارایه شده‌اند برمی شمرد و مورد بررسی انتقادی قرار می دهد. او همچنین «جایگزین» مورد نظر خود را برای «دوران پسا سرمایه داری» مطرح می سازد. مطالعه کتاب را که هنوز در نیمه راه آن هستم، به علاقمندان قویاً توصیه می کنم.

در این سطور من در پایان مقدمه بر مقاله نامه مردم، از بخش «دفاع از سرمایه داری» در این اثر نظراتی را بازتاب می‌دهم که می‌تواند نقش تکمیلی برای توضیح و توجه مقاله ی نامه مردم به هدف دشمن طبقاتی به منظور «تقسیم چپ به دسته های مختلف ..» باشد.

در ابتدا مقدمه انتشار یافته به مقاله ی نامه مردم (https://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/4447-2019-07-08-22-13-17).

مقدمه در توده‌ای ها

سردرگمی «چپ نو»، سردرگمی ناشی از گناهکاری آن نیست. ناشی از نداشتن و یا دقیق‌تر دوباره گم کردن پایبندی به اسلوب مارکسیستی ارزیابی از جامعه طبقاتی است. همان‌طور که در مقاله ی نامه مردم نشان داده می شود، بازگشت است به بی‌هویتیِ ناشی از برداشت غیرطبقاتی از جامعه و نفی «مبارزه طبقاتی در جهان»!

نبرد به منظور بازگشت نیروهای صادق چپ به جبهه ی اصلی در نبرد طبقاتی در ایران، با مقاله ی کنونی در نامه مردم گامی راهبری را طی می‌کند و سیرِ مضمونی حرکت روشنگرانه را ترسیم می سازد. کوشش جمعی و دسته شده در این سو، وظیفه ای تاریخی است. نبردی که آغاز به آن، هم‌اکنون جبران دیرکرد در مبارزه و به هدر دادن نیرو را کرده است.

بی تردید موضع مقاله در صفحه پنجم نوشتار برای ارایه ی «جایگزینی در مقابل سرمایه داری جهانی»، از این رو در نبرد در پیش به منظور پایان بخشیدن به سردرگی «چپ نو» از اهمیت درجه اول برخوردار است، زیرا همان‌طور که مقاله نشان می دهد، دشمن طبقاتی قادر شده است در سال‌های پس از پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی، «استحاله پذیر» بودن نظام سرمایه داری را به «چپ نو» بباوراند. جایگزین شدن مبارزه برای گذار از سرمایه داری به سیاست مبارزه دور «محور اصلاح سرمایه داری» نزد این چپ، پیامد این موفقیت دشمن طبقاتی زحمتکشان در ایران و جهان است که مقاله ی نامه مردم برجسته می سازد.

مقاله ی نامه مردم برجسته می‌سازد که: «مهم تر از همه، این باور است که باید – با کوله باری انباشته از تجربه‌های گرانبها، و پیروزها و شکست ها جایگزینی در مقابل سرمایه داری جهانی بنا کرد»!

این ارزیابی پاسخی دقیق و مشخص و علمی برای حل تضادی است که در جنبش چپ سردرگم ایران حاکم است و سترونی آن را در نبرد علیه دیکتاتوری سیرآب می سازد. فقدان برنامه ی جایگزین برای سرمایه داری، فقدان ستاره ی راهنما در نبرد استراتژیک و تاکتیکی است.

در ایران نظام سرمایه داری ای حاکم است که به دیکتاتوری به منظور اِعمال برنامه غارتگرانه و استثمارگرانه خود نیاز دارد. مبارزه علیه شکل دیکتاتوریِ حاکمیت نظام سرمایه داری، بدون مبارزه علیه خود نظام، علیه سیستم حاکمی که دیکتاتوری حافظ آن است، نه موفق خواهد بود – که تا کنون نیز نبوده است -، و نه قادر خواهد بود به سردرگمی و سترونی چپ نو پایان دهد. مبارزه ی علیه دیکتاتوری و مبارزه علیه نظام سرمایه داری درست از این رو یک مبارزه ی یکپارچه است، زیرا نظام سرمایه داری استحاله پذیر نیست و برای گذران کار حاکمیت خود به این شکل کنونی در ایران نیاز دارد، آن طور که مقاله ی نامه مردم نشان می‌دهد و برجسته می سازد.

هر شکل حاکمیت سرمایه داری لزوماً سیمای پوشیده و علنی دیکتاتوری سرمایه است. به قول مارکس، «سیمای منطق سرمایه»است.

دشمن طبقاتی توانسته است به چپ نو بقبولاند که گویا چنین نیست و می‌توان سرمایه داری با «سیمای مردمی» را برقرار نمود. نظامی که به «قواعد بازی دمکراسی پارلمانتاریستی پایبند است» که هدف آن تنها «تعمیرات ضروری» به منظور رفع نابسامانی ها در جامعه است. دشمن طبقاتی توانسته است به چپ نو بقبولاند که گویا می‌توان سرمایه داری «ارزش افزار»ی را ایجاد نمود که عدالت اجتماعی را تأمین می‌کند! از این طریق تأمین می کند که «با ایجاد اشتغال، امکان بهره گیری زحمتکشان را ایجاد می سازد». هدف همه ی این القاها، حفظ مالکیت سرمایه دارانه ی نظامو تقسیم خرده ریزها برای «گنجشگان» است!

براین پایه است که نکته ی پراهمیت در مقاله ی نامه مردم در ارتباط با ارایه «جایگزینی در مقابل سرمایه داری»، حربه ی عمده را در نبرد برای جلب چپ سردرگم ایران به مواضع انقلابی و طبقاتی تشکیل می دهد که حزب توده ایران تنها حامل آن در جامعه ی ایرانی بوده و هست. حتی تنها طرح این بحث در صحنه ی مبارزه ی روز، باد بادبان تبلیغات دشمن طبقاتی را خواهد گرفت. کمک بزرگی برای نیروهای صادق در چپ نو خواهد بود، دوباره ستاره ی راهنما را بیابند.

در ایران ما بایستی این برنامه جایگزین را به معنای کوشش برای توصیف ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چنین برنامه‌ای برای شرایط مشخص ایران است مطرح سازیم که با توجه به تعریف حزب توده ایران از مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب ایران، به معنای توضیح سرشت ویژه و مستقل اقتصاد سیاسیِ مردمیدمکراتیک در مرحله ی ملیدمکراتیک انقلاب است. ما بایستی سرشت رهایی بخش آن را از وابستگی نواستعماری بر اقتصاد جهانی شده امپریالیستی برجسته سازیم. ما بایستی سرشت وحدت منافع طبقه کارگر را که از منافع کل جامعه دفاع می کند، با منافع لایه‌های دیگرِ میهن دوست ازجمله نزد بوروژوازی در این مرحله فرازمندی جامعه نشان دهیم.

این روشنگری ها اهرم ایجاد تناسب قوای ضروری به منظور برپایی شرایط هژمونی طبقه کارگر در ایران است. تنها از این طریق می‌توانیم در طول زمان به تصحیح منطق نظری نزد چپ نو نایل شویم که می پندارد «مشخصه اصلی دوران ما جهانی شدن» است که گویا خوب انجام نشده است و باید آن را «خوب» انجام داد و «اصلاح» نمود.

طرح ضرورت مبارزه با «سرمایه رانتی» از این رو نادرست نیست که گویا نباید علیه دزدی و ارتشاء مبارزه نمود. نادرست در این کوششِ «اصلاح طلبانه» و «تعمیراتی» در نظام سرمایه داری این نکته است که می‌خواهد القاء کند که با دفع «سرمایه داری رانتی» گویا «سرمایه داری خوب» در ایران حاکم خواهد شد؛ گویا با «خصوصی سازی درست»، «سرمایه داری خوب» در ایران حاکم خواهد شد. به این منظور کافی است که ما با گذار از دیکتاتوری، دمکراسی و سکولاریسم و و و را به ایران بازگردانیم!

فرخ نگهدار خواستار چنین «اصلاح» نظام سرمایه داری است. او بهره گیری زحمتکشان را در جمهوری خلق چین، خروج یک میلیارد انسان را از زیر مرز فقر و دستیابی به عدالت اجتماعی نسبی در کوتاه زمان، ناشی از برقراری هژمونی طبقه کارگر و اجرای برنامه اقتصاد ملی- دمکراتیک که در چین آن را «سوسیالیسم چینی» می نامند ارزیابی نمی کند. از این رو با چشم بستن به واقعیت دردناک حاکم در ایران، خواستار «بهم پیوندی بیشتر اقتصاد کشور [ایران] با بازارهای جهانی» می‌شود که گویا به ادعای او موجب آن خ.اهد شد که «طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران از روند جاری جهانی شدن … بیشتر سود خواهد برد و کمتر صدمه خواهد دید.» آیا چنین وضعی در هند برقرار شده است؟

این حفره ی فراخ و عمیق ارزیابی نادرست از واقعیت نبرد طبقاتی در ایران و جهان را نزد چپ سردرگم تنها حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران می‌تواند و باید برطرف سازد. حربه ی آن، همان‌طور که مقاله ی نامه مردم خاطرنشان و برجسته می سازد،ارایه «جایگزینی در مقابل سرمایه داری» به طبقه کارگر و مبارزان است.

در تنظیم چنین برنامه ی جایگزین بایدستی با صراحت و شفافیت بر خواست توده های مبارزه کارگری و معلمان و بازنشستگان و دیگر لایه‌های میهن دوست برای پایان دادن به اقتصاد سیاسی خصوصی سازی زندگی اجتماعی و نابودی دستاوردهای اجتماعی زحمتکشان تکیه نمود. باید به «پراتیک انقلابی» (مارکس) آن‌ها در مبارزات سال‌های اخیر تکیه نمود. به این منظور باید به دستاوردها بزرگ انقلاب بهمن مردم میهن ما بازگشت و آن را «با کوله‌باری انباشته از تجربه‌های گرانبها، و پیروزی ها و شکست ها» که بر دوش داریم به روز نمود.

دفاع از مدل به نفس افتاده ی سرمایه داری

مدافعان سرمایه داری هنگام دفاع از سرمایه داری به توصیف برتری‌های آن می پردازند و صدمات و خطرات ناشی از آن را برای انسان زحمتکش، محیط زیست و منابع طبیعی حیاتی برای زندگی مسکوت می گذارند. برای نمونه، رفیق فرخ نگهدار در سخنانی که از او در مقاله ی نامه مردم نقل شده است، برای توجیه «خوب» بودن جهانی سازی امپریالیستی، ادعای خود را درباره ی «بیش تر سود بردن طبقه کارگر ایران» از جهانی سازی امپریالیستی برجسته می‌سازد و ذکر می کند. نقش و تأثیر جهانی سازی امپریالیستی علیه استقلال ملی کشور که با نابودیِ قوانین ملی در دفاع از حقوق زحمتکشان به تشدید خشن استثمار نیروی کار می انجامد، و همچنین راه را برای نابودی و پامال ساختن حق حاکمیت ملی ایران می گشاید، در بررسی یک سویه خود اصلاً منظور نمی دارد.

آلفرد مولر در کتاب پیش گفته، این نکته را در بخش «دفاع از سرمایه داری» با جلب نظر به این نکته ذکر می‌کند (ص ۱۴۷) که می‌گوید «حافظان سرمایه داری، برتری‌ها را به طور غیرواقعی برمی شمرند». رفیق نگهدار پایبندی به این قاعده ی یک سویه نگری را با نگرش غیرهمه جانبه به واقعیت به اثبات می رساند. او تشدید استثمار طبقه کارگر را در نظام نولیبرال که با نابودی حقوق قانونی و انسانی مزدبگیران همراه است، همانقدر مسکوت می گذارد؛ که نابودی همبستگی طبقاتی را در طبقه کارگر در ایران و جهان از مد نظر دور می دارد. بدین ترتیب اندیشه چپ بودن به سخره گرفته می شود. سیاست چپ نو و سوسیال دمکرات و انواع دیگر آن، به سیاست در خدمت حفظ نظام استثمارگر بدل می گردد.

مولر همانجا خاطر نشان می‌سازد که ترفند برجسته ساختن برتری‌های سرمایه داری توسط مداحان و مدافعان آن، همیشه همراه است با «نقل بدی‌های سوسیالیسم»! آن‌ها «زشتی و پلیدی‌ها سرمایه داری و صدمات عظیم سرمایه داری را پنهان می‌سازند .. آن‌ها پاسخی برای مساله های بزرگ دوران کنونی ندارند .. آن‌ها نظام سرمایه داری را به ارج می رسانند و پیشنهاد های جایگزین برای آن را نفی کرده، آن ها را پیشنهاد شیطانی ارزیابی می‌کنند .. پاسخی برای صدمات برای محیط زیست که سرشتی سیستمی دارد ندارند. .. آنچه ویژگی خاص برخورد مدافعان و حامیان سرمایه داری را برجسته می سازد، موضع ایدئولوژیک آن‌ها در دفاع از مالکیت سرمایه داری است. ..».

آن‌ها جنایات گذشته و حال سرمایه داری از قبیل خلق کشی در آمریکای مرکزی و جنوبی، برده‌داری سرمایه دارانه، کشته های جنگ‌های استعماری و تجاوزگرانه، پامال ساختن حقوق انسان توسط آمریکا و کشورهای اروپایی را هنگام دفاع از نظام سرمایه داری مسکوت می گذارند. ۸۰ میلیون کشته را در جنگ جهانی دوم از مدنظر دور می دارند، ولی به طور مداوم از غیردمکراتیک بودن اتحاد شوروی و جنایات استالین سخن می رانند.

این ادعای که «سیستم جایگزینی بر سرمایه داری» وجود ندارد، یک «دروغ بزرگ» است (۱۴۸). بحث درباره ی تز مارکس درباره ی «پایان سرمایه داری» حتی محافل علمیِ بورژوازی را نیز به خود مشغول می سازد. کارل کریستیان فون ویس سکر، انستیتوی ماکس بلانگ در بن، در تحقیقات خود از سال ۲۰۰۴ درباره ی «موهبات عمومی»، با شفافیت و صراحت این پرسش را مطرح می سازد: «پایان سرمایه داری فرارسیده است؟» (۱۵۴).

در بخش چار کتاب خود مولر به بررسی تئوری‌های چگونگی پایان سرمایه داری می پردازد. او برجسته می‌سازد که نارسایی های تئوری‌ها متنوع، ناشی از قرار دادن یک سویه ی هدف بررسی بر جوانب متفاوت سرمایه داری قرار دارد. او مورد انتقاد قرار می‌دهد که تئوری‌های نارسا و ناپیگیر، «روندهای میکرو» و خرد را در نظام سرمایه داری مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهند (۱۳۶). مارکسیسم ولی با دید کلان به سرمایه داری می نگردد.

بر این پایه است که مولر، انتقاد به نئولیبرالیسم را بدون برخورد انتقادی به سیستم سرمایه داری، نادرست و نارسا ارزیابی می کند. او برجسته می‌سازد که «درک همه جانبه و دقیق از سرمایه داری تنها با شناخت و درک نقش اقتصادی- اجتماعی و سیاسی نظام ممکن است» (۱۳۱). چنین نگرشی به کلیت واقعیت است که حقیقت را قابل شناخت می سازد!

رفیق عزیز احسان در ابرازنظرِ نظرگیر خود نسبت به نقد اعلامیه کمیته ی مرکزی حزب توده ایران توسط نگارنده این پرسش را مطرح می‌سازد که آیا می‌توان طرح نکردن «٬٬اقتصاد سیاسی٬٬ را در اعلامیه درباره ی ضرورت بسیح افکار عمومی ایران و جهان ..» علیه خطر تجاوز نظامی امپریالیسم، «انحراف در حزب» نامید؟

در پاسخ، بر ضرورت پایبندی به اسلوب برخورد کلان به وضع اقتصادی در ایران در سیاست حزب طبقه کارگر ایران تأکید شد که شیوه ی برخورد مارکس است. شیوه ای که رهبران به خون خفته ی حزب توده ایران نیز به آن پایبند هستند و این اسلوب کار را بارها مورد تأیید و تأکید قرار داده اند. زنده یاد طبری در با پچپچهء پاییز از «من در دکانچهء نزول خواری شما نخواهم نشست» صحبت می‌کند که به معنای نفی «سوزن دوزی بی انتها» است. برعکس او از پیام سهمناک سخن می راند: «پیامی سهمناک دارم تا همهء ابعاد واژگون شوند. همهء خوارشدگان بالا بیفزایند.» این بیان با استه تیک شاعرانه آن، بیان صریح و بی تردید به پایبندی به نگرش به کلیت است و نشان دادن اسلوب نگرش کلان به عمده، که اقتصاد سیاسی حاکم بر جامعه را تشکیل می دهد! تنها با چنین نگرشی، حزب توده ایران و توده‌ای ها با حربه وسلاحی مجهز خواهند شد که به آن‌ها امکان نشان دادن ستاره ی راهنما را به سردرگم ها در جنبش چپ ایران می دهد!

تنها با صراحت و شفافیت سیاست مستقل طبقاتی است که طبقه ی کارگر ایران و حزب آن به هدف جلب سردرگم ها در طول زمان دست می یابند، و قادر خواهند شد چپ نو و سردرگم را به سوی مواضع قاطع طبقاتی جلب کنند که مقاله ی دیگر نامه ی مردم با عنوان درباره سردرگمی و سترونی اندیشه‌های چپ نو خواستار آن است. برای حزب توده ایران سرمایه داری نئولیبرال همانقدر بد است که سرمایه داری «ارزش افزا» که در آن هژمونی مالکان ابزار تولید برقرار است و مزدبگیران و زحمتکشان یدی و فکری باید به فرمان آن‌ها گردن نهند و تن دهند، سرمایه داری بد است.

آیا شرایط نبرد اجازه خواهد داد که حزب توده ایران در مصاف بعدی برنامه جایگزین ملی- دمکراتیک خود را بر کرسنی بنشاند و یا باید به این منظور هنوز سنگرهای بسیاری را تسخیر نمود، یک مساله است. مبارزه برای تحقق بخشیدن به چنین وظیفه‌ای امروز، مساله ی دیگر. این دو را نباید مخلوط نمود. از یکی برای دیگری به نتیجه‌گیری پرداخت و وظیفه ی مبارزه ی سوسیالیستی را تعطیل پذیر پنداشت!

مولر در بخش سوم کتاب با عنوان «مدل در حال افول سرمایه داری» و پس از برشمردن و بررسی تعداد بسیاری از تئوری‌های درباره ی دوران افول سرمایه داری، آن‌ها به پانزده گروه تقسیم می‌کند (۱۲۸). در ابتدا نظر مارکس برجسته می‌شود که پایان سرمایه داری را آن هنگام فرارسیده می‌داند که «دیگر مورد تأیید لایه‌های وسیع توده های دریافت‌ کننده ی دستمزد قرار نداشته باشد، هنگامی که نیروهای مولده را روابط حاکم بر شیوه ی تولید سرمایه داری آن‌چنان محدود سازد و به دست و پایشان بند بزند که آن‌ها خواستار سرنگونی آن و برپایی نظم دیگری بشوند» (۱۱۳).

تأکید مارکس بر نقش طبقه کارگر و همه ی لایه‌های دریافت‌کننده دستمزد در دوران کنونی برای «سرنگونی سرمایه داری و برپایی نظم دیگر»، نکته ی پراهمیتی را در بحث میان توده‌ای ها نیز تشکیل می دهد. این تأکید مارکس، تفاوت ماهوی موضع گیری او را به عنوان یک ماتریالیست پایبند به دیالکتیک نشان می دهد. همه ی نظرات و تئوری‌های دیگر درباره ی فروپاشی سرمایه داری، عنصر نقش توده ها، عنصر «پراتیک انقلابی» آن‌ها را منظور نمی دارند و یا در حاشیه قرار می دهند. بانیان سوسیالیسم علمی اما به تحلیل خود در تزهای فویرباخ تا به آخر پایبند باقی می مانند و به نقش احساس و عاطفه در نبرد طبقاتی به عنوان ویژگی دیالکتیک ماتریالیستی پای می فشارند و آن را از ماتریالیسم قدیمی جدا می‌سازند که تنها به مشاهده ی ظاهر واقعیت می پردازد. از این رو ظاهر سکولار جامعه و برقراری پارلمان و «انتخابات آزاد» مهم است، اما مضمون نهفته در پشت این ظاهر برای اندیشه ی مارکسیستی تعیین کننده است برای درک شرایط حاکم بر جامعه.

نقش هنرمندان و شاعران انقلابی در توصیف مضمون پدیده در نبرد طبقاتی در شرایط کنونی تعیین کننده است. خاموشی هنر انقلابی در شرایط کنونی ناشی از سردرگمی در شناخت سیاست مستقل طبقاتی توسط توده‌ای ها است. از این روست که باید به «پراتیک انقلابی» زحمتکشان تکیه نمود. باید عمده بودن حضور عملی- کارکردی و نظری در نبرد روز زحمتکشان را بازشناخت.

مولر در همین رابطه است که نظر مارکس را خاطر نشان می‌سازد که آغاز خودِ روند «آموزش کمونیسم [آغاز] روند فروریزی آن است» (کلیات ۲۶، ص ۴۸۲). و برجسته می‌سازد که به نظر مارکس، زمان «فروریزی شیوه ی تولید سرمایه داری در دوران برقراری آن، آغاز می شود.» (کلیات ۲۳، ص ۴۵۴).

بدین ترتیب مولر موضع حزب توده ایران را درباره ی ضرورت عمل به وظیفه ی سوسیالیستی حزب طبقه کارگر مورد تأیید قرار می دهد. او برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران را که از مبارزه برای خواست های دمکراتیک و سوسیالیستی تشکیل می شود، مبارزه‌ای تعطیل ناپذیر ارزیابی می کند.

مولر با توصیف نظر پاپ فرانسیسکوس که در دیدار جهانی جنبش های اجتماعی اعلام و دیرتر در موضع کلیسا به تصویب رسید مطرح می‌کند و به بررسی نظر و تئوری‌ها درباره ی دوران افول سرمایه داری در بررسی پژوهشگرانه خود ادامه می دهد.

فرانسیسکوس نظر خود را در دیدار با ۵ هزار نماینده ی این جریان ها در نوامبر ۲۰۱۶ مطرح نمود و سرمایه داری را به عنوان «اقتصادی که می کشد» ارزیابی کرد. «واتیکان نیز ضمن تصویه حساب با سرمایه داری، خواستار نظام اقتصادی دیگری می شود» (۱۰۸). «واتیکان سرمایه داری را مبتنی بر منجمد ساختن پرنسیب نامتوازنی» در جامعه ارزیابی می‌کند (۱۰۹) که در آن «تنها هدف سودورزی» دنبال می‌شود که هدفی ٬٬منحرف و هرز و فاسد٬٬ است». در حالی که نیاز به «رفاه اجتماعی» تردیدناپذیر است که به معنای نادرستی «محدود ساختن هدف تنها برای سود» است (همانجا).

طرح این نظرات توسط مولر به معنای دفاع او از کلیسای کاتولیک نیست. او وجود نظرات مخالف را که از قدرت بسیار در کلیسا برخوردار است گوشزد می کند. اهمیت نظرات فررانسیسکوس و دیگران در این نکته نهفته است که نشان می‌دهد که پرسش درباره ی «چکونه می‌خواهیم زندگی کنیم» که مارکسیست ها مطرح می سازند، به پرسشی بدل می‌گردد که هر روز بیش تر پاقرص می‌کند و در نظرها تبلور می یابد.

همین موضع را می‌توان در برنامه ی سازمان ملل برای تحولات تا سال ۲۰۳۰ بازیافت (۱۱۱). «شرایط انسانی کار را ایجاد کنیم، فقر و گرسنگی را بر طرف سازیم، شرایط زندگی سالم و با‌ارزش مساوی را برای انسان ایجاد کنیم، صلح و امنیت حقوقی را برقرار سازیم، آموزش پرمحتوا را تایمن کنیم، تفاوت‌های اجتماعی را برطرف سازیم، تساوی حقوق جنسیتی را به کرسی بنشانیم …» (همانجا).

مولر سپس «چهار عنصر درونی» را که مارکس به عنوان عامل فروپاشی سرمایه داری طرح می‌کند برمی شمرد: رشد تکنیکی و سازماندهی؛ نابسامانی ها غیرقابل تحمل اجتماعی؛ برتری جامعه ی آینده ی جایگزین؛ و عنصر تعیین کننده ی نبرد طبقاتی وابستگان به دریافت دستمزد، در گذار از سیستم حاکم (۱۱۵). به نظر مارکس، این عنصرهای چارگانه درونی تنها بر روی روند «نابودی سرمایه داری» مؤثر نیستند، بلکه همچنین بر روی «ایجاد شدن جایگزین» برای سرمایه داری مؤثر اند.

«سرمایه داری در جریان رشد نیروهای مولده شرایط تکنیکی و سازماندهی سیستم جایگزین را ایجاد می‌سازد و .. به ویژه گورکن خود را ایجاد می کند» (کلیات ۴ ص ۴۷۳). فردریش انگلس، روزالوکزامبورگ و دیگران ناتوانی برای «انباشت سرمایه» رادر طول زمان برجسته می‌سازند (۱۱۶) که در ارتباط قرار دارد با قانون گرایش رشد منفی سود. برخلاف اغلب نظریه پردازان، مارکس محتوم بودن پایان روند سرمایه داری را با عنصر «اقتصادی» در ارتباط قرار می دهد. اشاره شد که مولر نظر و تئوری‌ها را در ارتباط با روند فروپاشی سرمایه داری در پانزده گروه تقسیم می‌کند که عبارتند از:

۱- نبود تقاضا برای کالا (نقش روبات ها و بیکاری ناشی از آن) که به نوبه خود مانع توسعه و رشد نیروهای مولده است؛

۲- بازهای نقش خود را از دست می دهند. سرمایه مالی و رانتی سلطه ی خود را برقرار می سازد؛

۳- انباشت سرمایه به دنبال رشد انفجاری هزینه تولید فلج می شود؛

۴- ربح سود به صفر می رسد؛

۵- رشد انفجاری بیکاری؛

۶- وضع اجتماعی غیرقابل تحمل می گردد؛

۷- کارکرد فعال سرمایه داران فلج می شود؛

۸- در کشورهای پیشرفته سرمایه داری رشد اقتصاد فلج می‌شود و نابرابری اجتماعی، دزدی و ارتشاء، غارت در بخش اموال عمومی و آنارشی در سطحی جهان به شدت تشدید می شود؛

۹- ادامه نابودی محیط زیست و پایان یافتن مواد خام در طبیعت شرایط پایان اکولوژیک سرمایه داری را ایجاد می سازند؛

۱۰- مرز مخارج تولید به سطح صفر می‌رسد و از این طریق، مکانیسم قیمت نابود می‌شود [با تقلیل هزینه تولید، برای نمونه دیگر خودکار خریده نمی شود، بلکه هدیه می شود]؛

۱۱- با سقوط گرایش سود نیروی حیات سرمایه داری تحلیل می رود، رشد تکنیکی ترقی و توسعه، بحران های متفاوت و فاجعه ها، به عنصر تظاهر پایان قدرت شرکت ها بدل می‌گرد، نبردهای اجتماعی همزمان ضرورت گذار از جامعه سرمایه داری و راه فراتر رفتن از آن را نشان می دهند؛

۱۲- نیروهای درونی امکان ترمیم خود را در بازار از دست می دهند و نیروهای ننظیم کننده ی سیستم نزد دولت از کار می افتند؛

۱۳- تولید مبتنی بر همکاری و همبستگی توسعه می‌یابد و جایگزین را نشان می دهد؛

۱۴- تشنجات اجتماعی به طور انفجاری به وقوع می پیوندند و

۱۵- مبارزات تساوی خواهی و رهایی بخش توده های مردم به لغو نظام سرمایه داری می انجامند.

بازتاب سویه های دیگری از کتاب، به ویژه پیشنهادهای جایگزین برای «دوران پسا سرمایه داری» را به نوشتارهای دیگری وامی گذارم.

2 Comments

  1. احسان

    ایرادات این مقاله
    رفیق عاصمی عزیز،
    در هنگام خواندن این مقاله به ایرادات زیر برخوردم که تیتروار به سه مورد آنها در زیر اشاره می کنم:

    ۱) ناهمخوانی عنوان مقاله با متن مقاله. به این دلیل ناهمخوان است که متن نمی توان عنوان را به اثبات برساند، زیرا
    ۲) خواننده را به نشریات رسمی و مصوبات و برنامه حزب ارجاع نمی دهد تا او اطمینان یابد آیا نفوذ اپورتونیسم راست و انتخاب “سرمایه داری بد” از بین”سرمایه داری بد و بدتر” در حزب توده ایران برای زمان پس از سرنگونی این رژیم دیکتاتوری حقیقت دارد یا خیر. برای اثبات ذهنیات خود خواننده را به گفته های آقای جواهریان (البته بدون ذکر منبع) ارجاع می دهید که اصلا نه حزب او را از خود می داند و نه او خود را از حزب. این نوع نوشتن نه علمی است، نه منصفانه.
    ۳) نقل پرسش سر و ته بریده از احسان و ادامه مقاله تا چندین و چند پاراگراف پس از آن پرسش، که هیچ ربطی برای اثبات موضوع طرح شده در “عنوان” مقاله – سرمایه داری خوب و اپورتونیسم راست در حزب…” نداشت و ندارد. یا ذکر جملات و باورهای فردی به نام فرخ نگهدار در این مقاله که باز هم کوچکترین ارتباطی با حزب و باورهایش ندارد و برای اثبات باورها و ذهنیات درست یا نادرست شما به حزب و “انحراف” مورد نظر شما در این حزب غیرعلمی است. غیر علمی و آکادمیک از این جهت که تمام ریز و درشت درون “متن” قابل قبول باید در خدمت “عنوان” مقاله باشد که نیست تا بتواند اثبات کند این هشدار یا نگرانی و دغدغه شما به حزب توده ایران حقیقی است.

    نتیجه گیری من از خواندن این مقاله همچون مقالات دیگر این است که شما تاکنون نتوانسته اید ذهنیات شما را در باره انحراف حزب به اپورتونیسم راست یا گرایش و حرکت به سوی چنین انحرافی در حزب به اثبات برساند. زیرا شما در پی اثبات پدیده ای هستید که وجود خارجی ندارد، یا اگر هم دارد، شما قادر به اثبات آن نبوده اید.

    پیشنهاد من به شما رفیق عاصمی این است که ۱) عنوان و متن هر مقاله از آغاز تا انتها در خدمت هم باشند تا پیام مورد نظرتان قابل اثبات و قابل باور باشد؛ ۲) واژگان و عباراتی مانند “حزب”، “حزب توده ایران”، “حزب انقلابی طبقه کارگر توده ابران “، … را در نوشته هایتان نیاورید و تمام تمرکزتان به آموزش و ترویج مارکسیسم و سوسیالیسم باشد، که از پس آن واقعا بر می آیید، به دو دلیل: حزب با خواندن مطالب شما، که حتما تک تک آنها را می خواند، در صورت لزوم از آنها بهره خواهد گرفت و نیز خوانندگان “توده ای ها” متوجه خواهند شد که نیت شما تنها ترویج و آموزش است، نه نقد حزب، مگر اینکه نقد و انتقاد شما در نوشته هایتان به معنای واقعی قابل اثبات باشد، و نیز حقیقی. دقیقا به همین دلیل اثبات نکردن تصورات خود در باره حزب است که برخی بر این باورند که شما با حزب دشمنی یا قصد حزب سازی دارید که این اصلا حقیقت ندارد و نخواهد داشت.

  2. توده ای ها

    رفیق احسان عزیز
    با سپاس برای اشارات انتقادیِ سازنده که از آن صمیمیت احساس می شود.
    با مطالعه ی مجدد مقاله با توجه به نظرات انتقادی شما، تصحیح ها ضروری انجام خواهد شد. نکته ای که مرا بر آن داشت به سرعت به ابرازنظر شما بپردازم، سخن آخر شما است که در آن نگرانی برخی از رفقا تبلور یافته است که در مواضع انتقادی من بوی حزب سازی را استشاق کرده اند.

    در نوشتاری اخیراً و پیش از سخن شما، به چنین برداشتی پاسخ روشن داده ام و نادرستی چنین برداشتی را مستدل ساخته ام.
    هیچ توده ای پایبند به منافع طبقه ی کارگر ایران نمی تواند تفاهمی برای چنین برداشتی دارا باشد، چه رسد به آن که خود بخواهد حزب جدیدی را سازمان دهد. زنده یاد جوانشیر به صراحت چنین برداشتی را نزد چپ نو آن روزها افشا کرده است. زنده یاد کیانوری نیز در رساله ی معروف سال ۱۳۷۳ با شفافیت و صراحت از چنین گامی برهزر می دارد، گرچه به سیاست آن روز حزب توده ایران انتقادهایی را وارد می داند و آن ها را مطرح می کند.
    من هم از چنین موضعی می اندیشم و می نویسم. پروایی نیز ندارم که اذعان داشته باشم که با اطلاعات ضروری دیگری که در اختیار ندارم، می توانم به برداشتی دیگر نایل شوم و آن را نیز با صراحت اعلام کنم.
    نقض اساسنامه حزب و بستن مکانیکی درّ حزب بر روی اندیشه ای که می توان نبود حضورش را هر روز شفاف تر در ارزیابی ها مشاهده نمود که توسط رفقای هوشمند و جانبدار ارایه می شود، علت علّـی وضعی است که اکنون میان توده ای ها با آن روبرو هستیم.
    با برقراری مجدد تناسب ضروری دیالکتیکی سویه های مختلف اندیشه ی مارکسیستی- توده ای در حزب طبقه کارگر ایران، زمینه انتقادهای کنونی بر طرف خواهد شد. در این امر تردیدی روا نیست.

    رفقای مسئول، و همچنین رفیق گرانقدری که مقاله جدید را در نویدنو نگاشته است، به این پرسش پاسخ نداده اند
    – که چرا باید در برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران تجدید نظر بعمل آماده باشد؟
    – چرا نباید تا کنون «برنامه جایگزین سوسیالیستی» که در مقاله پیش که در نامه مردم انتشار یافت، تا کنون از طرف حزب توده ایران ارایه نشده باشد؟
    – چرا باید اقتصاد سیاسی سرمایه دارانه برای دوران پس از دیکتاتوری پیشنهاد نشده باشد؟، در حالی که اقتصاددانان حاضر در ایران نیز اذعان دارند که بدون عدالت اجتماعی، آزادی شوخی تلخی از کار در می آید؟
    – چرا تا کنون جایگزین برای اقتصاد سیاسی سرمایه داری به پرچم مبارزاتی بدل نشده است که «پراتیک انقلابی» زحمتکشان یدی و فکری خواستار آن است؟
    و پرسش های دیگری که نشان تاثیر مواضع اپورتونیسم راست در برداشت و کارکردی است که بر سیاست حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران سایه انداخته اند؟

    نه، و هزار بار نه، راهکار انقلابی پایه ریزی حزب جدید نیست، تصحیح سیاست حزب توده ایران است که باید با همه توان به تحقق آن کمک نمود. از این رو نیز من در نامه ای که هنوز انتشار نداده ام، از رفقای عزیز علی خاوری و امیدوار خواستار برگزاری پلنوم وسیع کمیته مرکزی حزب توده ایران شده ام.
    فرهاد عاصمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *