سخن روز شماره: ۷۲ (۲۵ مهر ۱٣۹۷)
دوست عزیزی رساله ی تز دکترایی را برایم ارسال کرد که باید آن را نشانی دیگر از پایمردی زنده یاد احسان طبری بر سر مواضع خود ارزیابی نمود.
درواقع می توان کوشش برای خدشه دار ساختن شخصیت فلسفی- سیاسی- فرهنگیِ احسان طبری را توسط دشمنان طبقاتی، «تجلیِ فلسفی» برداشتی ارزیابی نمود که او در: از دیدار خویشتن، در بخش «بازگشت» عنوان می کند.
در آنجا او هنگام بازگشت به ایران، وضع روحی خود را با این واژهها توصیف و ترسیم میکند: «میهن، در این حالت برای من تماماً یک «تجلیِ فلسفی» اجرایِ وظایف بشری خود در این گوشه ی جهان بود که به من تعلق دارد و دستِ بی رحمی که مرا از آن رانده بود، اینک به دستِ توانای مردم کوتاه شده بود و مرا به آنان بازگردانده بود.»
زندگی نشان داد که نبرد طبقاتی در ایران و «بی رحمی» طبقات حاکم تا پایان نبرد نهایی بر سر پیروزی نو بر کهن اد امه خواهد داشت. این شیوه ی بی رحمانه ی طبقات حاکم در ایران، آن «ماسک سرمایه» است که این حاکمان بر چهره دارند. لذا مبارزه تا پایان سلطه ی سرمایه، مبارزهای ضروری و اجتنابناپذیر است.
در عین حال اما این بی رحمی نشان ضعف تاریخی حاکمان، نشان گذرایی بودن آن ها است. نشان شناخت و دریافت درک شده و یا نشده از سرنوشتی است که درانتظارشان است. آنها می کوشند این سرنوشت محتوم را ازجمله با تاریخ نویسی به سود خود به عقب اندازند و یا حتی دفع کنند. امیدی واهی. حاکمان خود با کارکرد شان، سند تفوفق روحی و تاریخی نیروی نو را مورد تأیید ناخواسته قرار می دهند.
نمونه ی چنین شیوه ای را میتوان در رساله ی تز دکترای نیز یافت که دوست پیش گفته برایم ارسال نمود.
رساله با عنوان: تأملاتی در گفتمان معرفتی احسان طبری، که توسط فردی به نام محمد کشاورز بیضایی نگاشته شده است، فاقد هر نوع ارزش علمی است.
بازگویی و سرهم کردن نقل قولهایی است که تنها آن هنگام ارزشی واقعی و علمی دارد که از آثار شناخته شده ی زنده یاد احسان طبری برداشته می شود. آنجا که نقل هایی از کتابها و نوشتارهایی که به او انتساب داده می شود ذکر شده، ارزش علمی ندارد. این سرهم بندی کردن ها، برای نمونه با عنوان: کژراهه، از این رو ارزش علمی ندارد، زیرا زیر سلطه ی رژیم و توسط عوامل رژیمی تنظیم شده که می خواهد هدف سیاسی ضد کمونیستی و ضد تودهای خود را با آن تزیین کند.
اگر این واقعیت میداشت که بیضایی ها در تزهای دکترای خود مدعی هستند که طبری و دیگر مبارزان تودهای پس از دستگیری و زندانی شدن «در پاییز سال ۱۳۶۰ ه. ش. .. در سالهای پایانی حیات خود به مکتب اسلام توجه و اقبال قابل توجهی» به مضمون مورد نظر تزنویس نشان داده بود، آن وقت برای او کرسی دانشگاه فراهم میکردند و به نامش «بنیان» برپامی داشتند، آن طور که برای گرباچف انجام دادند.
واقعیت اما چیزی دیگر است. این «تز» و انواع دیگر آن که ماخذ اصلی مورد استناد در تز دکترای بیضایی هستند، نشان این امرند که طبری بر سر مواضع خود باقی ماند و به ابدیت پیوست. این شهادت را میتوان از اظهارات دکتر عبدالکریم سروش نیز دریافت که به عنوان فرد مخالف با طبری در بحثها تله ویزیونی در پس پیروزی انقلاب بهمن شرکت داشت و در آنها علیه مواضع طبری موضع گیری کرده است.
دکتر سروش در گفتگویی چنین شهادت می دهد:
پس “پس از خاتمهی آن مناظرات، یک بار دیگر احسان طبری را دیدم و آن شبی از شبهای ماه رمضان -سال۶۳؟- بود که وی را از زندان به خانه مرحوم محّمدتقی جعفری “آوردند و مرا هم بدان مجلس فرا خواندند. حال و روز خوشی نداشت و دهان و فکاش گویا شکسته یا کج شده بود. جعفری میخواست با وی محاجه کند، اما من مطلقا “خوش نداشتم که با اسیری در بحث شوم، و نشدم. یکبار که آقای جعفری سخنی در نقد شوروی (سابق) گفت، احسان تکانی خورد و دفاعی غیورانه کرد”
در ارتباط با «کژراهه» و تنظیم آن توسط عناصری از قماش بیضایی ها، سخنان خواهر همسر احسان طبری شهادتی دیگر است. او که در بستر بیماری و مرگ به دیدار طبری در بیمارستان رفته است، شهادت داده است که طبری در برابر پرسش درباره ی این کتاب، گفته است که «آن را نمی شناسد»!
البته مضمون این کتاب دارای نقل قولهایی از سخنان طبری در اینجا و آنجای نوشتهها و گفته هایش است. این تعیین کننده نیست برای پذیرش سندیت آن. جمع آوری گفتهها و بیرون کشیدن آن از درون متن مورد نظر و سرهم بندی کردن آن ها با هدفی مشخص فاقد هر نوع ارزش کار پژوهشی جدی است.
یکی از وظایف که باید به هنگام ایجاد شدن شرایط ضروری عملی گردد، تحقیقات موشکافانه برای چنین توطئه ها و ترفندها علیه نیروی نو در میهن ماست. تاریخ پاسخ ضرور را به این اقدام های تبه کارانه و ضدفرهنگی خواهد داد. حاکمان نمیتوانند تا ابد تاریخ نویس تبه کاری های خود و تزیین آن باقی بمانند.
بررسی ارزش علمی این تزها غیرضروری است. نه موضوع آنها ارزشی علمی دارد که چنین بررسی را ضروری سازد و نه اسلوب به کار گرفته شده در «پژوهش» مستدل است.
موضوع تز از طریق در برابر هم قرار دادن مواضع فلسفی- سیاسی- اجتماعی و علمی احسان طبری در آثار شناخته شده او با نظراتی که به او نسبت میدهند خلاصه میشود. حتی اگر مضمون ادعایی مورد نظر بیضایی واقعیت نیز داشت، نظرات انتساب داده شده به طبری، به معنای اثبات نادرستی نظرات پیش او نیست. نادرستی نظرات فلسفی- سیاسی را باید به طور مشخص به اثبات رساند. چنین شیوه ای حتی در یک جمله نیز در تز مطرح نمی گردد.
طرح چنین موضوعی به عنوان یک پژوهش علمی، با هدف به عرش رساندن «اسلام» مورد نظر خود به کار گرفته شده است. اسلام ارتجاعی که آن را «اسلام آمریکایی» نامیدند.
اسلوب کارکرد به اصطلاح پژوهشی انجام شده نیز از محتوایی برخوردار نیست که ضرورت برسی نوشتار بیضایی را به اثبات برساند. ابزار «اثبات» تزها در تز دکترای بیضایی را نوشتارهای عناصر دیگر در تزهای دکترای خود تشکیل می دهد. این عمده ترین شیوه ی «از رو نویسی» برای سرهم بندی کردن عنوان «دکترا» برای این یا آن «دکتر» است.
باید این کوشش های رسوا شده را به عنوان سند پایداری زنده یاد احسان طبری، آموزگار چند نسل از تودهای ها بر سر مواضع و باورهای فلسفی- سیاسی- اجتماعی و ادبی او ارزیابی نمود و آن را به عنوان «تجلیِ فلسفی» نبرد ظفرنمون او بزرگ داشت.
باید این «نبرد در سنگر» (گرامشی) را تا پیروزی نهایی ادامه داد. باید به جای «عزایم خوانی»، طبری را در صحنه ی نبردی معرفی کرد که ازجمله در سروده های زندانش ترسیم می کند:
نه! محبوب من، هرگز چنین نبود! من آموختهام این را، تو نیز بدان که بی گمان، زمان دق الباب خواهد کرد.
تاریخ فاتحانه در را خواهد گشود و خورشید با لبخندی گرم، انحناء آسمان را عاشقانه خواهد پیمود، و آن گاه بهار مرهمی سبز بر زخم هایمان خواهد گذاشت.
(به آن کس که به او می اندیشم، سروده ی زندان)