جولیتو کیزا
http://www.sovross.ru/articles/1856/44505
ا. م. شیری
https://eb1384.wordpress.com/2019/08/25/
لازم به یادآوری است، که برلین در روزهای اول ماه مه سال ۱۹۴۵ توسط نیروهای اتحاد شوروی کاملا تصرف شده بود. اولین یگانهای نیروهای متحدین فقط پس از یک ماه به آنها ملحق شدند. و، استالین تصمیمات متخذه در کمیسیون مشورتی سه جانبه (آمریکا، اتحاد شوروی، انگلیس) در ۱۲ سپتامبر سال ۱۹۴۴ را که در آن زمان هنوز جنگ ادامه داشت، رعایت میکرد. مطابق این تصمیم، قرار بود آلمان اشغال شده به سه منطقه تقسیم شود. در این توافق پیشبینی شده بود، که برلین تحت نظارت مشترک رهبری قدرتهای متفق خواهد بود (فرانسه چندی بعد به گروه متفقین اضافه شد). در عین حال، قرار بود، همه نهادهای نظارتی نیروهای متفق که میبایست بموقع خود شرایط امضای پیمان صلح با آلمان را آماده نمایند، با توافق عمومی در برلین مستقر شوند.
ما پیشتر روند رشد بسیاری از حوادث قبل و بعد از توافق پوتسدام را مورد بررسی قرار دادیم. اکنون میخواهیم به چگونگی اثرگذاری آنها بر اوضاع برلین و شرایط زندگی ساکنان آن بپردازیم.
کشورهای غربی بموازات نقض توافقنامۀ پوتسدام گام به گام به «تفسیر» این توافقنامه طبق معیارهای خود دست زدند. اغلب حتی بدون مشورت با «اشغالگر چهارم»، یعنی اتحاد شوروی. با اشغالگر نامطلوب، و نه تنها بدلیل اقتدار آن، بلکه، برای اینکه نماینده الگوی اقتصادی و اجتماعی دیگر بود، مشورت نمیکردند. همانطور که یادآور شدیم، توافق دیگری در مورد نازیزدایی و دموکراتیزه کردن آلمان وجود داشت. اما، مثلا، هنگامی که اولین تجمعات ساکنان برلین با سازماندهی ضد نازیهای آلمان مسئله مصادره داراییهای جنایتکارات نازی را در مقابل متفقین مطرح کردند و خواستار اجتماعی کردن صنایع شدند، فرماندهی غرب آن را وتو کرد. خود ایده اقدامات سوسیالیستی در آلمان اشغالی، برای آمریکاییها و انگلیسیها قابل تحمل نبود. روسها به کاری دست میزدند، که برای برکناری نازیها مفید تشخیص میدادند. در این هنگام، اشغالگران آنگلو- آمریکایی نیروی پلیس دیگری تشکیل دادند. به این ترتیب، عملا به موجودیت فرماندهی مشترک پایان داده شد.
اگر چه ماده ۱۴ توافقنامۀ پوتسدام تصریح میکند، که « با آلمان در دوره اشغال، بعنوان یک ساختار اقتصادی واحد رفتار خواهد شد»، سه قدرت غربی در مناطق تحت اشغال خود نهاد اداره محلی اقتصاد تشکیل دادند. در ماه دسامبر سال ۱۹۴۸ انتخابات جداگانه در بخشهای غربی اعلام گردید و شهرداری برلین غربی تأسیس شد. با معرفی «مارک غربی» در ماه ژوئن سال ۱۹۴۸ ضربه مهلکی به توافقهای قبلی وارد آمد. از آن هنگام در نتیجه تصمیم یکطرفه متفقین در بانکها و مراکز مبادلاتی برلین غربی یک مارک آلمان غربی با ۴ و ۷ دهم مارک شرقی مبادله میشد، و مارک شرقی را به ۲۲ صدم مارک غربی میفروختند. چنین نرخ مبادله با هزینه زندگی دو بخش اشغالی غربی و شرقی بطور کلی مغایر بود. رفت و آمد ساکنان برلین شرقی و غربی در آن زمان کاملا آزاد بود. حداقل پنجاه هزار نفر از شرق بطور منظم برای کار به غرب میرفت. و این بدان معنی است که به آنها چهار برابر بیشتر نسبت به ساکنان شرقی به ازای همان کار مزد میپرداختند.
کرایه خانه، قیمت برق، گاز، حمل و نقل، همینطور قیمت مواد غذایی و کالاهای مصرفی در شرق چهار برابر ارزانتر بود. در نتیجه، ساکنان غربی چون سیل به منطقۀ شرقی سرازیر میگشتند و از خرید کالاهای آنجا سودهای کلان کسب میکردند. مقامات منطقه شرقی نمیتوانستند وضعیت را متعادل کنند. همه روز محصولات غذایی مورد نیاز شرق در یک آن به غرب انتقال مییافت. از این رو، شرق ناگزیر شد به اقدامات غیرمعمول دست بزند. مثلا، ساکنان شرقی شاغل در غرب را ملزم به پرداخت هزینه همه خدمات عمومی با مارک غربی کرد. و لازم است توجه شود، که در مناطق غربی اغلب کالاهایی از آمریکا، خیلی بیشتر، متنوعتر، جذابتر، با قیمت غیرقابل قبول برای ساکنان شرق، که از پشیبانی روسیه فقیر و ویران شده برخوردار بودند، وارد میشد.
بلافاصله خسارتهای اقتصادی زیادی ابتدا مستقیما به اتحاد شوروی و سپس، به جمهوری دموکراتیک آلمان که بعد از تشکیل جمهوری فدرال آلمان، تأسیس شده بود، وارد شد (ابتدا جمهور فدرال در تاریخ ۲٣ ماه مه سال ۱۹۴۹ و سپس، جمهوری دموکراتیک آلمان در تاریخ ۷ اکتبر سال ۱۹۴۹ تأسیس گردید). نابرابری ثروت، یک عامل تعیین کننده، اما ناکافی بود. سازمان دلالان خرید کالا از مغازههای برلین شرقی برای فروش به خریداران غربی تشکیل گردید؛ یک سازمان کار منظم تحت حمایت سازمانهای امنیتی برای تنظیم «فرارها» از شرق به غرب در حال فعالیت بود؛ یک شبکه تبلیغاتی رادیو- تلویزیونی غربی برای تمجید از غرب و سیاهنمایی شرق تأسیس شد؛ بالاخره، هر دو طرف با استفاده از عدم کنترل مرزها دو شبکه جاسوسی گسترده ایجاد کردند.
در چنین وضعیت غیرقابل تحمل برای اتحاد شوری، همه توافقنامههای چهارجانبه با یادداشت رسمی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بتاریخ ۲۷ نوامبر سال ۱۹۵۸ رسما ملغا شد. خروشچوف، دبیر کل جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی (استالین در سال ۱۹۵٣ درگذشت و در هرم رهبری اتحاد شوروی مبارزه برای وراثت بشدت جریان داشت) قدرتهای غربی را به این متهم کرد، که آنها توافقنامه پوتسدام را مورد تردید قرار دادهاند و اعلام کرد، که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی وضعیت بینالمللی برلین را دیگر برسمیت نمیشناسد. بعوض آن، او پیشنهاد کرد، که برلین بعنوان «شهر آزاد و غیرنظامی» شناخته شود و کشورهای غربی را برای انجام مذاکره و رسیدن به توافق نهایی طی شش ماه دعوت کرد. این پیشنهاد بمثابه «اولتیماتوم خروشچوف» تلقی شد و بی نتیجه به پایان رسید. مبارزه بین شرق و غرب شدت گرفت.
اما رشد حوادث تا آموقع، که از دید طرف اتحاد شوروی یک چرخش آشکار بود، نشان میدهد، که مسکو نمیخواست و خواهان رفتن تا رویارویی نبود. همانطور که ما در قسمتهای پیشین تشریح کردیم و توضیح دادیم، مبتکر ایجاد شکاف همیشه کشورهای غربی بودند. استالین بالشخصه، حتی در سال ۱۹۴۲، در آغاز جنگ، زمانی که هیتلریها هنوز در موضع تهاجمی قرار داشتند، بیانیهای صادر کرد و در رادیوی اتحاد شوروی پخش گردید، که از بعضی جهات شگفتانگیز بود: «درسهای تاریخ ثابت میکند، که هیتلرها میآیند و میروند، ولی مردم آلمان، و کشور آلمان بموجودیت خود ادامه میدهد». این پیامی بود، که میلیونها سرباز و شهروند غیرنظامی اتحاد شوروی شنید. و در پایان جنگ، در روز ۹ ماه مه سال ۱۹۴۵، هفت روز پس از سقوط برلین، به مبوضوع این گفتار بازگشت: «اتحاد شوروی بمناسبت پیروزی، بدون اینکه خواهان تقسیم و ویران کردن آلمان باشد، مراسم جشن برپا میکند».
اتحاد شوروی، صرفنظر از اینکه به این موضوع کاملا پایبند بود و تا زمانی که مسئله برلین در اولویت اول و جداکننده قرار گرفت، مسکو انجام مذاکرات بینالمللی در جهت حصول توافق صلح بینالمللی با کل آلمان را بکرات پیشنهاد کرد. برلین، به باور رهبری اتحاد شوروی میبایست در نقطه مرکزی این توافق قرار میگرفت. مذاکرهکنندگان اتحاد شوروی دو گزینه قابل قبولتر دیگری، که اجتناب از قطع روابط را ممکن میساخت، مطرح کردند: گزینه اول، ایجاد «کمیته سراسری آلمان»، مرکب از نمایندگان دو آلمان، که در آن زمان میبایست به ابتکار غرب تشکیل شود و نماینده همه آلمان در مذاکرات صلح باشد؛ گزینه پیشنهادی دوم مسکو عبارت بود از اینکه قدرتهای پیروزمند برای امضای پیمان صلح با دو کشور موجود آلمان توافق نمایند. در هر صورت، اتحاد شوروی اعلام کرد، حتی اگر یکی از این دو گزینه پذیرفته نشود، حق دسترسی آزاد به برلین غربی را برغم نظارت جمهوری دموکراتیک آلمان بر همه راههای عبور و مرور، رعایت خواهد کرد. در ادامه، همانطور که میدانیم، حوادث در جهت دیگری سیر کرد، اما اتحاد شوروی به اقدامات زیادی دست زد تا از چنین نتیجهای اجتناب کند. در سال ۱۹۵۴ مثلا، اتحاد شوروی گام مهم دیگری برداشت و با آلمان فدرال رابطه دیپلوماتیک برقرار نمود، اما در سال ۱۹۵۷ دولت آلمان غربی بریاست کنراد آدنائور اعلام کرد، که هر گونه رابطه دیپلوماتیک با هر کشوری که جمهوری دموکراتیک آلمان را بهر نحوی برسمیت بشناسد، قطع میکند. به این ترتیب، رکود در روابط دیپلوماتیک دائمی، و تبادل ضربه، نه فقط سیاسی- دیپلوماتیک، تقریبا همه روزه گردید. در ماه اوت سال ۱۹۶٠ دولت آلمان دموکراتیک مقررات سختی برای رفت و آمد بین دو بخش به اجرا میگذارد و امکان دیدار غربیها با اقوام باقیمانده خود در شرق را محدود میسازد. در پاسخ، دولت آلمان فدرال تمامی روابط تجاری را با «بخش شوروی» قطع میکند. این، آغاز «جنگ اقتصادی» بود. محاسبه شده، که در فاصلۀ سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۱ دو میلیون و هفتصد هزار نفر که تقریبا نیمی از آنها افراد زیر ۲۵ سال بودند، آلمان دموکراتیک را ترک کردند. ۲٠٠ هزار نفر فقط در سال ۱۹۶٠ به غرب رفت.
با این حال، مثل همیشه، یافتن راه دیگر ممکن بود. چند ماه قبل از قطع کامل روابط، ولتر لیپمان در «هرالد تریبون» چنین نوشت: «من مطمئنم، که دفاع شدید از آینده برلین غربی نه تنها لازم است، بلکه، باید پذیرفت، که شهر به وضعیت حقوقی جدید نیاز دارد».
زمانی که خروشچوف میگوید: «وضعیت حقوقی برلین دیگر اعتبار ندارد، غرب اشتباه میکند، چنان رفتار میکند، که انگار هر گونه تغییر در وضعیت حقوقی میتواند بمعنی شکست باشد، گویا تغییر وضعیت بمعنای تسلیم شدن است. تغییر میتواند یک نوع پیشرفت باشد <…>»، پیشنهاد مذاکره در باره تعیین وضعیت جدید میتوانست پاسخ صحیح به خروشچوف باشد. در آن صورت، «امنیت برلین غربی در آینده با حضور نیروهای غربی تحت حمایت غرب تضمین میشد <…> سند یا وضعیت حقوقی جدید تا زمانی که دولتهای دو آلمان توافق نکنند برلین را مجددا پایتخت آلمان متحد اعلام نمایند، میبایست از بیانیه علنی با ضمانت سازمان ملل متحد آغاز شود. هیچیک از دو طرف نمیتوانست پیروز شود، اما هیچکدام بازنده هم نبود <…> ما به یک پایۀ جدید، به یک ساختار حقوقی، سیاسی و اخلاقی جدید، که واقعیت سخت زندگی را در نظر بگیرد، دست مییافتیم: دو آلمان مدت طولانی وجود خواهد داشت و تا زمانی که آلمان بحالت تقسیم شده باقی بماند، برلین میبایستی بشکل خاصی محافظت شود».
راه گفتگو وجود داشت، اما موقعیتهای زیادی آن را بستند و مسئول آن عمدتا غرب بود. ۵ اوت سال ۱۹۶۱ دبیران حزب کمونیست از شرق جمع شدند و به حزب کمونیست آلمان دموکراتیک توصیه کردند تا موافقت خود را با بستن مرز برلین غربی و همه آلمان فدرال اعلام کند. موافقت حزب کمونیست ۱٣ اوت لازم الاجرا شد. در آن صبح، در مرز با برلین غربی پلیس و کارگران از شرق با عجله به تعویض سیم خاردار موجود با ستونهای بتونی و آجری دست زدند؛ پلها در تقاطع مرزی با بولوزر تخریب گردیدند؛ دستههای پلیس، یگانهای مهندسی ارتش و واحدهای نظامی کلیۀ مسیرهای حمل و نقل بین دو بخش را مسدود نمودند. جاهایی بودند، که مرز خانههای واقع در یک خیابان برلین شرقی را از خانههای آن سوی همان خیابان، که دیگر جزو برلین غربی محسوب میشد، از هم جدا میکرد. چنین بود خیابانبرنائور، که به همین دلیل به نماد یک وضعیت پوچ در سراسر جهان شهرت یافت. به این ترتیب، پنجرههای رو به خیابان با آجر چیده شدند و دروازههای آن سو برای «همیشه» مسدود گردیدند. هزاران ساکن برلین شرقی ناگزیر از تغییر محل زندگی شدند.
ساخت دیوار در حدود ده روز بطول انجامید. آلمانیهای شرق ثابت کردند آلمانی واقعی هستند. آنها با سرعت و سازماندهی حیرتانگیزی دست به کار شدند. همزمان هر گونه رابطه قطع شد: خطوط مترو، تراموا و اتوبوسرانی مسدود گردید. شکل شهر تغییر یافت. دهها هزار نفر ناچار از تغییر محل کار شدند. دهها هزار نفر مجبور شدند با خویشاندان، با عاشقان، با عادات خود برای همیشه وداع کنند. به مرزبانان دستور اکید استفاده از سلاح در مقابل هر گونه تلاش برای عبور از مرز داده شده بود. برای شهروندان برلین غربی که در شرق مسئولیتهایی داشتند و کسی جایگزین نمییافتند و همچنین برای خارجیان هفت معبر و یک قطار باز گذاشته شد. همه معابر برای شهروندان شرق بسته بود.
دیواری که بدین نحو شهر را به دو قسمت تقسیم کرد، صفحه کاملا جدیدی در تاریخ بشر گشود. و حتی نیمی از جهان غرب و یا بخش بزرگی از آن را به دو نیم کرد. جنگ سرد از آن زمان به واقعیتی تبدیل گشت که بر سر همه سایه افکند، و هم از این سو، و هم از دیگر سوی، دیوار مجازی بزرگ، در عمل همه جهان را به دو نظام تقسیم کرد. این دیوار ۲۸ سال موجود بود. اکنون دیگر وجو ندارد، آلمان متحد است و بر اروپا تسلط دارد. تسلط دارد، اما به شکل دیگر. دیگر دو نظام وجود ندارد. بهر حال، آنطور که آن زمان تصور میشد، وجود ندارد. دیگر جهان دو قطبی نیست. غرب، دیگر دشمن «یگانه» (بنام روسیه) ندارد. اما روسیه به نوبه خود، پس از آنکه با قامت سوسیالیستی شکست خورد، به سرمایهداری تبدیل گردید. یعنی، متفاوت نشد.
چین تحت رهبری حزب کمونیست عظیم و عجیب، غیرقابل توقف و مقتدر، تا حد زیادی مبهم و مرموز از چهل سال پیش در حال رشد است. امپریالیسم پیروز در جنگ سرد، در حال افول است. عروسکهایش گیج شدهاند. ما افراد آن هستیم. سال ۱۹۸۹ به تاریخ پیوست. ما با تظاهر به اینکه هنوز پیروزمندیم، آن را جشن میگیریم.
٣ شهريور- سنبله ۱٣۹٨
پایان