مقاله 35/ 1387
سيماى مردمى حزب توده ايران نام اثرى است كه زندهياد ف. م. جوانشير پس از برگزارى پلنوم هفدهم كميته مركزى حزب توده ايران در تهران در فروردينماه ١٣٦٠ و به مثابه فشردهاى از وظايف حزب طرازنوين طبقه كارگر در دوران نبرد طبقاتى “كه بر كه” در سالهاى سرنوشت ساز پس از انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ به رشه تحرير در آورده است.
اهميت تئوريك و سياسى اين كتاب ٨٧ صفحهاى براى مبارزات امروزه حزب توده ايران ازاينرو بايد برجسته گردد، زيرا اثرى است كه با شناخت و با نگاه به خطر بزرگى كه دستاوردهاى انقلاب بهمن را در آن روزها مورد تهديد قرار داده و در اعلاميه ارديبهشتماه ١٣٦٠ حزب تجلى يافته بود، نگاشته شده است. خطرى كه نهايتاً، همانطور كه در اعلاميه ارديبهشت نيز درباره آن هشدار داده شده بود، با برقرارى سيطره نيروهاى “راستگرا”، به واقعيت تبديل شد.
بازخوانى كتاب و انتقال ديالكتيكى مضمون سياسى آن بر شرايط كنونى حاكم بر ايران، كه كليد تئوريك آن را نيز كتاب ارايه مىدهد، نه تنها از منظر شناخت شرايط نبرد طبقاتى حاكم بر جامعه ايرانى و يافتن وظايف روز از اهميت بسيارى برخوردار است، بلكه براى درك كوشش ارتجاع براى به قول جوانشير «ايجاد، تاسيس، اصلاح و … حزب توده ايران» در شرايط كنونى نيز از اهميت بسزايى برخوردار مىباشد.
زمينه تئوريك و تاريخى كوشش براى ايجاد تشتت نظرى و جاافتادن گروههاى مختلف “تودهاى” در جنبش تودهاى در شرايط كنونى، كه بدون ترديد برنامه ارتجاع داخلى و جهانى را تشكيل مىدهد كه براى آن «سرمايهگذارى براى سود مادامالعمر» كردهاند، نيز در اين اثر به طور همهجانبه مورد بررسى قرار مىگيرد و مىتوان از آن بسيار آموخت. موفقيت تاكنون ارتجاع در اين زمينه، با استفاده از اشتباه همه تودهاىها و بهويژه مسئولان حزبى، هيچگاه از چنين وسعت و عمق برخودار نبوده است. ازاينرو مبارزه با موفقيت ارتجاع نمىتواند مبارزهاى ساده و بدون صدمات باشد. جريمهاى كه بايد پرداخت.
بررسى اين بخش از نظريات جوانشير در كتاب “سيماى مردمى حزب توده ايران” به بعد موكول مىشود، زيرا هنوز مىتوان اميدوار بود كه گروههاى موجود تودهاى و به ويژه مسئولان حزبى به وظيفه تن دادن به بحث درباره ضرورت برطرف ساختن تشتت نظرى و سازمانى در حزب توده ايران از خود برخوردى مثبت نشان داده و با شركت در آن راه يك صدايى را در جنبش تودهاى بگشايند.
اگرچه هدف از نگارش كتاب افشاى انحرافات چپ و راست از مشى انقلابى حزب در طول ساليان گذشته تا روزهاى نگارش اثر مىباشد ، انديشه تئوريك رهبر آزموده حزبى و دانشمند تودهاى، عمدهترين وظايف سياسى روز را با چنان روشنى و صراحت و اصوليت در مطالب عنوان شده ترسيم مىكند، كه مىتوانند بهمثابه درسنامه كلاس كادر حزبى امروز و هر روز از آن آموخت.
در نوشته حاضر سه نكته از مطالب كتاب “سيماى مردمى حزب توده ايران” در اختيار علاقمندان گذاشته مىشود با اين اميد، كه كمكى باشند براى احساس مبرميت بازخوانى كتاب توسط هر تودهاى. به طور قطع جنبش تودهاى در مرحله بسيار حساس و درعين حال هراسناكى از روند رشد خود قرار دارد. در حالى كه جايگزينى براى جالى خالى رهبران و دانشمندان قتل عام شده وجود ندارد، با جاافتادن گروهبندىهاى مختلف در جنبش، خطر تلاشى و بىاثرى جنبش تاريخى تودهاى، وارث سرمايه معنوى حيدر عمواغلىها، ارانىها، روزبهها، وارطانها و همه رهبران و كادرهاى آزموده ديگر، همانند افسران شهيد، و دهها و دهها تودهاى از جان گذشته، هاتفىها، نيك آئينها، فاطمه مدرسىها و …، به خطرى بزرگ و قابل لمس تبديل شده است. مبارزه با اين خطر را بايد سازمان داد. جوانشير در اثر خود و به نقل از لنين مىگويد: بدون تئورى انقلابى، مبارزه انقلابى ممكن نيست!
***
سه نكته اساسى از مضمون كتاب كه وحدتى را تشكيل مىدهند، عبارتند از:
١- پيوند گسست ناپذير وظايف سوسياليستى و دموكراتيك
٢- تحكيم انديشه و عمل حزب از طريق پيوند دو وظيفه فوق
٣- وفادارى به ماركسيسم- لنينيسم به مثابه خصلت انقلابى حزب توده ايران
١- پيوند گسست ناپذير وظايف سوسياليستى و دموكراتيك
مضمون اساسى كتاب، بيان وظيفه دمكراتيك و سوسياليستى حزب توده ايران، حزب طراز نوين طبقه كارگر ايران در طول همه سالهاى گذشته و بعد از پيروزى انقلاب بهمن است.
تحكيم نظرى و سازمانى حزب، آنطور كه جوانشير مستدل مىسازد، از طريق پايبندى به اين دو وظيفه در چهل سال گذشته بدست آمده است. از سوى ديگر، در كتاب نشان داده مىشود، كه پايبندى به پيوند گسست ناپذير مبارزه دمكراتيك و سوسياليستى، شيوه دستيابى به وحدت نظرى و سازمانى حزب نيز بوده و تنها شيوه ممكن را براى نايل شدن به اين امر مهم تشكيل داده است و بايد گفت كماكان تشكيل مىدهد.
بدينترتيب وحدت نظرى و سازمانى حزب و مبارزه براى تحقق بخشيدن به وظايف دموكراتيك و سوسياليستى، روندى واحد و جدايىناپذير را تشكيل داده و بهمثابه ديالكتيك هستى جنبش تودهاى به اثبات رسانده مىشوند.
اهميت شناخت وحدت ديالكتيكى پيش گفته براى مبارزات امروزه حزب توده ايران و جنبش تودهاى در اين نكته نهفته است، كه پايبندى نظرى و عملى به اين وحدت، محكى است براى تشخيص سياست تودهاى و غيرتودهاى در هر لحظه و در هر عرصه از مبارزات اجتماعى. هيچ گردان تودهاى نمىتواند در مبارزات روزانه، ازجمله مبارزات پيشرو براى انتخابات رياست جمهورى آينده، بدون نشان دادن و اثبات حفظ دو وجه دموكراتيك و سوسياليستى در سياست خود، مدعى داشتن موضع تودهاى باشد.
محك فوق، همانطور كه در “سيماى مردمى حزب توده ايران”، با دقت موشكافانه توضيح داده و ترسيم مىشود، تنها يك “تز” اثبات نشده و بىپايه واساس نيست. شيوهاى است كه در طول ٤٠ سال مبارزه با جريانهاى دشمن ساخته و يا گمراه، تجربه شده و درستى خود را به اثبات رسانده است. لذا مىتوان و بايد آن را اكنون نيز به كار گرفت. نمىتوان مدعى داشتن سياستى تودهاى بود، ازجمله عليه كوشش ارتجاع براى ايجاد و حفظ تشتت در جنبش تودهاى مبارزه كرد، بدون آنكه بتوان انطباق سياست خود را با محك فوق نشان داد و مستند ساخت.
شركت هشيارانه حزب توده ايران در نبرد طبقاتى در سطح جامعه در سالهاى پس از پيروزى انقلاب بهمن و موضعگيرى در برابر انعكاس اين نبرد در درون حاكميت قشربندى شده در جمهورى اسلامى، كه به آن نام “نبرد كه بر كه” داده شد، از اولين صفحههاى كتاب، محور بحث را در اثر تشكيل مىدهد. توضيحات زندهياد جوانشير به روشنى محك بودن پيوند اين دو عرصه از وظايف تودهاى در مبارزات اجتماعى روز را بهمثابه سياست تودهاى در اين دوران، نشان داده و به اثبات مىرساند.
منافع آنى و آتى طبقه كارگر
جوانشير بهمنظور مستدل ساختن ضرورت پيوند گسست ناپذير دو وظيفه فوق، با نقل نظريات بانيان سوسياليسم علمى از مانيفست حزب كمونيست درباره «وجه تمايز كمونيستها» نسبت به ديگر مبارزان پرداخته و برجسته مىسازد: «… در مراحل گوناگون گسترش مبارزه ميان پرولتاريا و بورژوازى، [كمونيستها] هميشه بيانگر منافع جنبش در مجموع آن هستند… و در عرصه تئوريك [با انديشه انقلابى] … كمونيستها در راه هدفها و منافع فورى طبقه كارگر مبارزه مىكنند [وظيفه دمكراتيك]، ولى همزمان با آن در جنبش امروزى از فرداى جنبش [وظيفه سوسياليستى] نيز دفاع مىكنند …» (مانيفست كمونيستى). (ص ١١)
جوانشير در جمعبندى خود از محتواى نقل قول ارايه شده از ماركس و انگلس مىگويد: «در اين جملات كوتاه، مهمترين مشخصات كمونيستها بيان شده است: دفاع از منافع آنى و آتى طبقه كارگر، قاطعيت انقلابى، دانش تئورى انقلابى [تكيه از ما]، پيوند با تودهها و دفاع از هر جنبش انقلابى و سرانجام انترناسيوناليسم پرولترى …». (همانجا)
جوانشير با تكيه به انديشه لنين در نبرد عليه سوسيال دمكراسى رفرميست، موضع لنين را از اثر او تحت عنوان “وظايف پرولتاريا و انقلاب ما” نقل مىكند: «ما بايد تكرار كنيم كه ماركسيست هستيم و ملاك عمل ما مانيفست كمونيست» است (ص ١٢) و با توجه به ظايف روز، در جهت «تكامل بخشيدن» تئورى انقلابى مىكوشيم و «به اهميت پيوند وظايف سوسياليستى و وظايف دمكراتيك، اتحاد كارگران و دهقانان، اتحاد پرولتارياى جهانى با جنبشهاى مستعمرات … و اشكال ضرور استقرار اين پيوند را» برجسته مىسازيم. (ص ١٣، تكيه از ما)
برنامه حداقل كارگرى
پس از برشمردن نظريات بانيان سوسياليسم درباره وظايف سوسياليستى و موكراتيك و نقش اين وظايف براى تعيين خصلت جنبش كمونيستى و وحدت نظرى در آن، جوانشير به بررسى سياست حزب درباره اين نكات مىپردازد.
با زير عنوان “برنامه انقلابى و يا برنامه خالص كارگرى”، جوانشير با نشان دادن نادرست بودن در برابر هم قرار دادن اين دو وظيفه و دو سوى مضمون مبارزات طبقه كارگر، به توضيح خصلت انقلابى ناشى از وحدت دو سوى مضمون مبارزات طبقه كارگر مىپردازد. او خصلت انقلابى را ويژگى برنامه كارگرى ارزيابى كرده و مىنويسد «برنامههاى ما، با اين كه شعارهاى عام دمكراتيك داشت، هرگز برنامه يك حزب يا جريان بورژوائى و خردهبورژوائى نبود. برنامه حداقل كارگرى بود. برنامهاى بود كه وظايف سوسياليستى و دموكراتيك را به طور گسستناپذير – آنطور كه لنين توصيه مىكند – به هم پيوند مى داد [تكيه از ما] و جنبش دموكراتيك و ضدامپرياليستى عموم خلق را به جلو، به سوى نبرد با سرمايهدارى، به سوى سمتگيرى سوسياليستى هدايت مىكرد.» (ص ٤٠)
برخلاف نظر مطرح نزد برخى از گروههاى تودهاى (همانند تارنگاشت عدالت)، جوانشير موضع حزب را به «سطح درك تودهها»، به سطح «باورهاى مذهبى متحدين» و به سطح درك “اميرافغان” تنزل نمىدهد، بلكه در «برنامه حداقل كارگرى» نيز به وظيفه پيوند دو وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى پايبند باقى مىماند. اين اسلوب مبارزاتى حزب توده ايران، بىتوجهى به سطح درك تودهها و بىاحترامى به اعتقادات مذهبى آنان نيست. امرى كه در موفقيت تاريخى حزب در ايجاد ارتباط با تودهها به اثبات رسانده شده است، بلكه درست به خاطر عمل به وظيفه ارتقاى سطح آگاهى تودهها و از اين طريق تحكيم و تعميق پيوند با آنها، اسلوبى درست و واقعبينانه بوده و شيوه كار تبليغاتى و ترويجى حزب توده ايران را تشكيل داده است.
موفقيت سياست حزب توده ايران در ارتباط با طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان در چند ماه فعاليت علنى آن پس از پيروزى انقلاب بهمن در تائيد احترام به باورهاى مذهبى تودهها و درعين حال جلب موفق آنان به سوى نظريات و مواضع حزب است. موفقيت در اين زمينه علت اصلى يورش به حزب را در سال ١٣٦٢ تشكيل داد.
جوانشير در توضيح خصلت انقلابى سياست حزب توده ايران در سال ١٣٦٠ و پس از هشدار حزب در اعلاميه ارديبهشت همان سال درباره خطر “راست”، مىنويسد: «براى روشن شدن مطلب بجاست كه دو نكته بسيار مهم را يادآور كنيم:
نخست اين كه در دوران ما هدفهاى دموكراتيك با آن كه بورژوائى است، اما تحقق اساسى آن در ظرفيت بورژوازى نيست. … در نتيجه دفاع پيگير از اين هدفها به دوش طبقه كارگر مىافتد. شعارهاى دموكراتيك در ادامه پيگير و قاطع خود، خصلت كارگرى و سوسياليستى به خود مىگيرد». (ص ٤١)
ناتوانايى بورژوازى براى بر كرسى نشاندن هدفهاى دموكراتيك در انقلاب ملى- دمكراتيك بهمن با تجربه سالها بعد در ايران، و ازجمله در دوران “اصلاحات” در سالهاى گذشته و يا تجربه سرنوشت “قانون كار”، كه بارى ديگر به مسئله روز در ايران تبديل شده است، نيز به اثبات مىرسد. ازاينروست كه استقلال موضع حزب توده ايران در دفاع از آزادىهاى دمكراتيك و قانونى از اهميت حياتى براى تعميق انقلاب برخودار است. واقعيتى كه اما هنوز توسط برخى از تودهاىها، ازجمله دستاندكاران كنونى “راه توده” درك نشده است.
جريانهاى تودهاى كه اعتقاد به ضرورت داشتن ارزيابى و موضع مستقل براى جنبش تودهاى ندارند، درك نكردهاند كه براى برپاداشتن “اتحادها” در جامعه، حتى با ناپايدارترين متحدان نيز بايد حزب توده ايران داراى موضع مستقل خود برپايه تحليل ماركسيستى مشخص شرايط باشد، تا به دنبالهروى “راست” و يا “چپ” روانه تبديل نگردد. دنبالهروى از قشربندى سرمايهدارى در حاكميت و يا در اپوزيسيون.
در ادامه مطلب، جوانشير به توضيح نكته دوم درباره خصلت انقلابى حزب مىپردازد و مىنويسد:
«دوم اين كه در دوران ما در كشورهاى زير سلطه امپرياليسم [نشان اين سلطه در دوران كنونى اجراى برنامه نوليبرال خصوصى و آزادسازى اقتصادى است]، حركت جنبش ضدامپرياليستى بيش از پيش خصلت ضدامپرياليستى دارد [جنبشهاى مردمى در كشورهاى منطقه كارائيب نمونه براى چنين خصلتى هستند] و به همين نسبت شعارهاى دموكراتيك نيز خصلت بورژوائي خود را از دست داده و بار مردمى و ضدامپرياليستى پيدا مىكند.» (همانجا)
شعارهاى دموكراتيك خصلت سوسياليستى مىگيرند
خصلت ضدامپرياليستى مبارزات مردم ايران در دوران كنونى، خود را در مبارزه مردم عليه تاراج ثروتهاى ملى و مخالفت آنان با نقض غيرقانونى اصل ٤٤ قانون اساسى مىنماياند و نشان مىدهد كه دورى سرمايهدارى حاكم بر ايران از اهداف دمكراتيك انقلاب بهمن، نقض اصول مربوطه در قانون اساسى و اعمال خشن شيوههاى استبدادى و آدمربايى و آدمكشى، همگى پيششرط تدارك همكارى آن با امپرياليسم بوده است. ازاين روست كه دفاع از اصول دموكراتيك قانون اساسى ايران، اصول مربوط به حقوق مردم و… در مركز آن اصل ٢٦ و اصل مربوط به اقتصاد ملى و دمكراتيك، يعنى اصل ٤٤، همان نقشى را در شرايط كنونى مبارزات مردم ايفا مىكنند، كه جوانشير در توضيح انقلاب اكتبر براى شعار «زمين و صلح» قائل است.
او مىنويسد: «درباره نكته نخست، كه چگونه شعارهاى دموكراتيك در شرايط معينى خصلت كارگرى و سوسياليستى مىگيرند، خوبست از يك مثال تاريخى شروع كنيم و نمونهاى از انقلاب اكتبر بياوريم. در اين انقلاب، چنان كه مىدانيم، شعارهاى اصلى در آغاز كار صلح و زمين بود. نخستين فرمانهاى لنين هم براى حل آنها صادر شد. آيا اين شعارها جدا از زمان و مكان سوسياليستى است؟ آيا حل مسئله ارضى علىالصول وظيفه انقلاب دموكراتيك بورژوائى نيست؟ چطور شد كه اين شعار و شعار صلح در راس برنامه نخستين، قاطعترين و پيگيرترين انقلاب سوسياليستى جهان قرار گرفت؟ براى كسانى كه درك خلاق از ماركسيسم- لنينيسم دارند، مسئله روشن است: زمين و صلح در روسيه آن روز چنان مسئله دموكراتيكى بودند كه نه فقط بورژوازى، كه سازمانهاى خردهبورژوازى هم مايل و قادر به حل آن نبودند. …». (همانجا)
تسليم همه قشرهاى سرمايهدارى در حاكميت جمهورى اسلامى ايران در برابر نسخه امپرياليستى و ناتوانى جريانهاى خردهبورژوايى نيز در مبارزه عليه اجراى اين نسخه نوليبرالى در ايران، تنها در تائيد نظر حزب توده ايران است، مبنى بر اين كه مبارزه عليه سياست امپرياليستى و تامين آزادىهاى دموكراتيك در ظرفيت بورژوازى و خردهبورژوازى حاكم در ايران نيست.
سياست فروش سهام واحدهاى بخش اقتصاد دولتى در جمهورى اسلامى تحت عنوان “سهام عدالت”، كه پرمحتواترين به اصطلاح مقاومت اين جريانها در برابر اجراى نسخه امپرياليستى را تشكيل مىدهد، كه به قول سيد امير حسين مهدوى قرار است با «ترفند» به مورد اجرا درآيد تا «سرمايهدار خواستار مستقل از دولت بودن» را از خريد سهام شركتهاى دولتى برماند (به مقاله “اتحاد و انتقاد” و “اصلىترين تضاد”، بخش دولتى اقتصاد، پيششرط استقلال اقتصادى، “معشوق”، مقاله شماره 31/ 1387 در “تودهاىها” نگاه شود)، در برابر روشنى و صراحت و برش انقلابى «برنامه حداقل كارگرى» حزب توده ايران آنچنان بىرنگ و بىرمق است كه تنها صد چندان بر اهميت وفادارى و پافشارى تودهاىها بر «برنامه حداقل كارگرى» حزب خود مىافزايد. دفاع آگاهانه و يا غيرآگاهانه بدون قيد و شرط از مواضع تا اين حد ناتوان و غيرجدى، نه تنها كمكى براى نيروهاى بينابينى و قشرهاى خردهبورژوازى نخواهد بود، نه تنها به ارتقاى سطح درك و آگاهى آنان كمكى نمىرساند، بلكه اقدامى ضدتودهاى ازكار درمىآيد.
در مقاله ٣١ در “تودهآىها” در اين زمينه چنين توضيح داده شده است: اين اقدامات خصلتاً و ذاتاً نمىتوانند در طول زمان اقداماتى عليه اجراى نسخه نوليبرال امپرياليستى باشند.
در اين زمينه “تودهاىها” در بحث “اتحادها” (١ و٢ و٣) به طور مشروح موضع خود را ابراز و مستدل ساخته است. در اينجا لذا تنها اشاره به اين امر مىشود، كه زندهياد جوانشير در كتاب “اقتصاد سياسى- شيوه توليد سرمايهدارى” نشان مىدهد كه فروش سهام به كارگران از چه طريق و چرا به طعمه صاحبان زر و زور تبديل مىشود و لذا همانند فروش “سهام عدالت”، اقدامى نيمبند و غيرنافذ است.
بازگرديم به بحث جوانشير درباره سياست حزب در چهل سال گذشته تا انتشار كتاب “سيماى مردمى حزب توده ايران”.
جوانشير سپس با برشمردن «نخستين شعارهاى دموكراتيك حزب ما»، يعنى شعار ضدفاشيستى كه به كمك آن «به ويژه طبقه كارگر را به ميدان مبارزه» جلب كرديم و «شعار نبرد عليه هرگونه استعمار ايران و تامين استقلال ملى، نبرد عليه فئوداليسم و انجام اصلاحات ارضى، نبرد عليه استبداد دربار پهلوى و تامين آزادىهاى دموكراتيك و به ويژه آزادى براى زحمتكشان … همه اينها [شعارهاى] دموكراتيك بود، اما بورژوازى ايران و حتى بورژوازى ملى ايران از هيچ يك از آنها به طور پيگير دفاع نمىكرد. … تامين استقلال را به معناى همكارى با آمريكا عليه انگليس و شوروى تعبير مىكرد، آزادىهاى دموكراتيك را فقط تا مرز آزادى براى روشنفكران بورژوا و اهل بازار به رسميت مىشناخت و از آزادى زحمتكشان باك داشت.» (ص ٤٢)
جوانشير وظايف دموكراتيك حزب را از آغاز پايهگذارى آن «جبهه گستردهاى از مسائل اجتماعى و سياسى» (ص ١٩) مىنامد كه در راس آن «آزادىهاى دموكراتيك» (ص ٢٠) قرار داشت و مىنويسد: «حزب توده ايران از نخستين روز تاسيس، برنامه دموكراتيك خود را در رابطه با نبرد عليه دربار پهلوى مطرح مىكرد، بدين معنا كه اجراى هر سند از برنامه حزب، ضربتى مىبود به دربار پهلوى.» (همانجا)
با اشاره به كوشش ارتجاع براى سرهمبندى كردن جريانهاى به اصطلاح ماوراء “انقلابى” و نهاتياً ارتجاع ساخته عليه حزب توده ايران در سالهاى دهه بيست، جوانشير بر «نگرانى امپرياليسم و ارتجاع ايران از پيروزى حزب توده ايران در پيوند زدن وظايف سوسياليستى و دموكراتيك» (ص ٢٣) انگشت مىگذارد و با اشاره به شرايط خاص در جريان جنگ دوم جهانى و «درايتى كه حزب توده ايران در انتخاب درست شعارها و مشى انقلابى از خود نشان داد، جنبش دموكراتيك با جنبش كارگرى جوش خورد. شعارهاى دموكراتيك خصلت قاطع ضدامپرياليستى و ضدفئودالى و حتى ضدسرمايهدارى گرفت و اين موجب نگرانى محافل سرمايهدارى بينالمللى شده.» (ص ٢٤)
جوانشير سپس چنين نتيجهگيرى مىكند:
«شعارهاى دموكراتيك ما در آن زمان آن قدر كارگرى و آن قدر مردمى بود كه توانست توده زحمت را در مجموع خود از زير نفوذ بورژوازى بيرون آورد و در گرد حزب توده ايران عليه امپرياليسم متشكل كند.» (همانجا)
در شرايط كنونى مبارزات مردم براى دستيابى به آزادىهاى دموكراتيك و قانونى و همچنين براى دستيابى به اقتصادى ملى و دمكراتيك كه زمينه قانونى آن در اصول دموكراتيك قانون اساسى ايران تثبيت و تضمين شده است، آن شعارهاى دموكراتيكى را تشكيل مىدهند كه قادر به تجهيز تودهها زحمتكش و ديگر قشرهاى ملى و آزاديخواه در روند مبارزات مردم مىباشند و مىتوانند اين مبارزات را به پيش برده و دورنماى رشد اجتماعى را به سوى جامعه سوسياليستى بگشايند. ازاينرو مىتوان با جوانشير همصدا درباره نكته پراهميت دوم در محتواى “برنامه حداقل كارگرى” چنين گفت: «حركت جنبش ضدامپرياليستى بيش از پيش خصلت ضدسرمايهدارى دارد و به همين نسبت نيز شعارهاى دموكراتيك نيز خصلت بورژوائى خود را از دست داده و بار مردمى و ضدسرمايهدارى پيدا مىكنند … تودههاى زحمتكش غيرپرولترى هم روز به روز آشكارتر احساس مىكنند كه راه رشد سرمايهدارى مسائل آنها را حل نخواهد كرد و لذا توده مردم براى رسيدن به خواستهاى دموكراتيك خود خواه نا خواه دنبال راهحلهايى مىگردند، كه خارج از چارچوب سرمايهدارى است.» (همانجا)
جوانشير در تائيد خصلت ملى- ضدامپرياليستى و دمكراتيك انقلاب بهمن و پيروزى آن پس از چهل سال مبارزه حزب توده ايران، برجسته مىسازد كه شعارهاى مبارزاتى امروز، يعنى مبارزه براى دموكراسى و اقتصاد ملى و دمكراتيك، به عبارت ديگر «شعارهاى اصلى اين انقلاب در خطوط كلى، همان هاست كه حزب ما چهل سال پيش اعلام كرد» و برجسته مىسازد كه «جالب است كه بخش بزرگى از نمايندگان بورژوازى ملى ايران [در شرايط كنونى بورژوازى حاكم در كليت آن] حتى امروز … شعارهاى دموكراتيك را پيگيرانه نمىپذيرند و با روشهاى ليبرالى [و اكنون نوليبرالى] در كار مثله كردن انقلاب تا حد خيانت به انقلاب و مردم و همدستى با بدترين عمال امپرياليسم و ارتجاع پيش مىروند. به عبارت ديگر شعارهاى دموكراتيك ما تا اين حد خلقى و پرولترى بوده است.» (ص ٤٣)
٢- تحكيم انديشه و عمل حزب از طريق پيوند وظايف سوسياليستى و دموكراتيك
مخالفت تلويحى و همچنين علنى و صريح با ضرورت مبارزه براى برطرف ساختن تشتت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى و حزب توده ايران در شرايط كنونى از اشكال جديد بهره مىجويد. اشكالى كه اما همان اهداف گذشته را دنبال مىكنند. سپردن سرنوشت وحدت حزب به دست «سير حوادث آينده» كه “راه توده” پيشنهاد مىكند، نمونهاى براى اين امر است. جوانشير بخش عمدهاى از مضمون كتاب خود را وقف توضيح اين شيوهها كرده و نشان مىدهد كه به ويژه «مائوئيسم و در پيوند با آن “چپنو”» در اين زمينه نقش بسيار منفى داشتهاند. مائوئيسم خواستار تشكيل حزب «در جريان انقلاب» است. اين خواست در عمل سپردن امر پراهميت وحدت نظرى به «سير حوادث آينده» مىباشد. جوانشير مىنويسد: «اين نظريه را مائوئيسم از آنارشيسم عاريه گرفته است. آنارشيستها در نبرد عليه ماركسيسم و در نبرد عليه حزب پرولترى، مدعى بودند كه شركت در مبارزه سياسى در شان انقلابيون نيست. تشكيل حزب در شان انقلابيون نيست. مرد انقلابى به جاى تمام اين كارها بايد انقلاب كند! … اما در واقع نظريه آنارشيستى مخالفت با حزب پرولترى و مبارزه حزبى را در مغز جوانانى كه اسير او شدهاند، فرو مىكند.» (ص ١٦-١٥)
نبرد عليم ماركسيسم كه جوانشير در ارتباط با مائوئيسم و “چپنو” به آن اشاره مىكند، در دوران كنونى ازجمله چنان تظاهر مىكند كه استناد به نظريات بانيان سوسياليسم علمى را به سخره مىگيرد و آن را شيوه «ملانقطى» و «مكتبى» مىنامد. بىعلت نيست كه براى “راهتوده” بيان اين نظريات و يا مستند ساختن پيوند وظايف سوسياليستى و دموكراتيك به كمك انديشه ماركس، انگلس و لنين و … غيرعمده و «حلوا و حلوا» گفتن از كار درمىآيد و به جاى آن پربينده و پرخواننده بودن تارنگاشت خالى از اين محتوا، عمده مىشود.
جوانشير نبرد عليه ماركسيسم را با ارايه نظريات “اپريم” به نقد مىكشد كه همانند “راهتوده” گفته است:
«مشتى روشنفكر كه طوطىوار فورمولهايى از ماركسيسم- لنينيسم را آموختهاند …» (ص ٣٥، به نقل از نظريات اپريم)
٣– وفادارى به ماركسيسم- لنينيسم، خصلت حزب توده ايران
بدون وفادارى به ماركسيسم- لنينيسم، خصلت يگانه و انقلابى حزب توده ايران و جنبش تاريخى برآمده از نبرد جنبش سوسيال دمكراتيك، حزب كمونيسم ايران و گروه ارانى ازبين مىرود. جوانشير وفادارى به ماركسيسم- لنينيسم را «دومين مشخصه حزب طراز نوين طبقه كارگر» (ص ٣٠) مىنامد و برجسته مىسازد كه «بدون تئورى انقلابى، جنبش انقلابى وجود ندارد» و با قاطعيت اعلام مىدارد كه« حزب طبقه كارگر تنها از طريق پيوند اين تئورى انقلابى با جنبش كارگرى پديد مىآيد.» (همانجا)
مورد ترديد قراردادن ضرورت قرار داشتن مداوم و مستدل نظريات و عملكرد حزب توده ايران در ارتباط با تئورى ماركسيستى (“راهتوده”) همانقدر موضعى غيرتودهاى را تشكيل مىدهد، كه پنهان شدن در پشت نقل قولها و “سيتات”ها (“عدالت”) و به خدمت گرفتن غيرتاريخى مضمون آنها و يا كلى گويى بىمحتوا و تكرارى مواضع “حقوقبشرى”، موضعى غيرتودهاى هستند. چنين برخوردى با «وفادارى به تئورى انقلابى» كه جوانشير برجسته مىسازد، سرسازگارى ندارد.
«كاربرد ماركسيسم- لنينيسم براى درك درست دوران تاريخى، مبارزات طبقاتى و تحول اوضاع سياسى- اجتماعى كشور و جهان و قرار دادن اين تحليل در پايه و اساس برنامه و مشى حزب» آن شيوهاى است كه جوانشير در كتاب خود برجسته مىسازد (ص ٣٠ به بعد). نمىتوان مبارزه عليه «جنگطلبى» را مداوم موضوع سرمقالههاى خود قرار داد، شيوهاى كه “راهتوده” هفتههاى طولانى به آن عمل مىكند، بدون آنكه ارتباط تئوريك آن را با انديشه ماركسيستى مستدل سازد. نمىتوان پايبندى به «جبهه ضدامپرياليستى» را آنطور كه ا. آذرنگ در تارنگاشت “عدالت” مطرح مىسازد، بهانه براى دفاع بىقيد و شرط از «دولت نهم» قرار داد، بدون آنكه برپايه برنامه حزب توده ايران، نادرستى مواضع ضددمكراتيك دولت و نقض قوانين و اصول مصّرح قانون اساسى را توسط آن نشان داد و يا با برجسته ساختن يك سويه شيوههاى استبدادى و غيرقانونى اعمال شده توسط «رژيم ولايت فقيه»، به دامن سياست سوسيال دمكراسى راست پناه برد، بدون آنكه موضع انقلابى برنامه حزب را توضيح داد و يا آنكه «مبارزه انقلابى حزب» و «كاربرد ماركسيسم- لنينيسم» را تنها براى درك توضيح “حقوقبشر” محدود ساخت.
ازاينرو سپردن وظيفه مبارزه با تشتت نظرى در جنبش تودهاى به آينده نامعلوم، و يا صدور اسنادى كه راهگشا نيستند، نمىتواند موضعى تودهاى باشد. نمىتوان با سكوت درباره ضرورت اين مبارزه، عملاً به شيوهاى ادامه داد كه تنها در خدمت منافع ارتجاع داخلى و جهانى است. براينپايه است كه “تودهاىها” خود را موظف مىداند بار ديگر از همه گردانهاى تودهاى و به ويژه از رفقاى مسئول حزبى بخواهد، مواضع روشن، صريح و مستدل خود را در اين زمينه بيان دارند و به بحث بگذارند.
دراين بين متن سند «درباره وحدت و دشوارىهاى فعاليت و مبارزه حزب توده ايران پس از يورش رژيم ولايت فقيه، مصوب پلنوم (وسيع) كميته مركزى» حزب توده ايران (آذرماه ١٣٨٧) انتشار يافته است. ضعف سند تنها ناشى از طرح بسيارى نكات ناروشن و بحث برانگيز در آن نيست و به اين نكات محدود نمىشود. نكاتى كه بايد به طور جداگانه مورد بررسى قرار گيرند.
ضعف عمده سند در ارتباط با مسئله برطرف ساختن تشتت نظرى در جنبش تودهاى بهويژه در فقدان پيشنهادى عملى به منظور برطرف ساختن تشتت عينى حاكم بر جنبش تودهاى مىباشد. براى سند انگار اصلاً چنين واقعيتى وجود ندارد. چشم بستن بر روى واقعيت، به معناى نفى آن نيست. متاسفانه در سند حتى ابراز تاسف درباره جدا شدن «شمارى از اعضا و هواداران حزب»، به ابراز تاسف زبانى محدود مىشود. حتى در مورد جلب اين رفقا نيز سند حاوى پيشنهادى نمىباشد. ازجمله براى مثال پيشنهادى نمىشود كه چگونه بايد براى ايجاد كردن شرايط ضرورى به منظور «تحليل شرايط» با هدف «به صفوف حزب پيوستن» اين رفقا، وارد عمل شد؟ براى جدا شدن «تاسفبار» اين رفقا، سند علتى ذكر نمىكند. اما مىتواند اين جدايى را ناشى از وجود اختلاف نظر و دليل بر وجود تشتت نظرى در جنبش تودهاى ارزيابى نمود.
در ارزيابى نكات فوق در سند، به طور جداگانه صحبت خواهد شد، اما در همين جا بايد پرسيد، كه چنين شيوه برخورد سهلانگارانه با امر مهم جلب نيروهاى از دست داده را چگونه مىتوان با اهداف و برنامه حزب توده ايران توجيه كرد؟
پيگيرى “تودهاىها” براى برطرق ساختن تشتت نظرى در جنبش تودهاى بايد تا پايان راه طى شود. درصورت لزوم بايد انگيزههاى مانع به راه افتادن بحثى صميمانه و علمى دراينباره مطرح گردند. زيرا در غيراين صورت، “تودهاىها” خود به جريانى تبديل مىشود در كنار جريانهاى ديگر. چنين هدف و برنامهاى، در تضاد است با وظيفه تاريخى مطرح شده درباره ضرورت ايجاد يك صدايى در جنبش تودهاى. تشتت نظرى حاكم بر جنبش تودهاى، كه مىتواند به سرمايهگذارى موفق ارتجاع داخلى و جهانى براى سود مادامالعمر تبديل شود، تنها داراى يك راه حل تودهاى است. و آن، ايجاد وحدت نظرى در آن است. وحدت نظرى كه تنها مىتواند و بايد برپايه نظريات بيان شده در كتاب “سيماى مردمى حزب توده ايران” قرار داشته باشد و از طريق پيوند وظايف دموكراتيك و سوسياليستى حزب عملى گردد كه بدون وفادارى به تئورى انقلابى ماركسيسم- لنينيستى ممكن نخواهد بود.
به علت شيوههاى بر شمرده شده غيرتودهاى فوق توسط گروههاى شناخته شدهاى كه به نام جنبش تودهاى سخن مىگويند، اين جنبش اكنون قادر نيست نقش فعال و تعيين كننده خود را در مبارزات دموكراتيك مردم ميهن ما اعمال كند. ادعاهاى متقابل و متضاد در سند «درباره وحدت و دشوارىهاى فعايت و مبارزه حزب توده ايران پس از يورش رژيم ولايت فقيه، مصوب پلنوم (وسيع) كميته مركزى» حزب توده ايران (آذرماه ١٣٨٧) خوش خيالى فاجعه برانگيز و خود بزرگبينى غيرانتقادى است. بايد با كمال تاسف اذعان داشت كه محافل دست راست و اپوزيسيون سلطنت طلب هستند، كه به كمك تبليغاتى و مالى امپرياليسم توانستهاند پرچم دفاع از آزادىهاى دمكراتيك و “حقوق بشر” را با اين هدف به دوش كشند، كه با دستيابى به اهداف ضدانقلابى خود، آن را دفن كرده و سركوب آزادىهاى قانونى را به وظيفه اصلى و اولى خود تبديل سازند.