نویدنو 07/10/1398
خبر کو تاه بود و اندو هناک. رفیق ملکه محمدی دیگر در میان ما نیست ! 5 دی ماهی که کشور در تلا طم شورشی برای چهلم جان با ختگان نان و کار آزادی است، درکرج یاد بود پویا ها است. سر کوب وحشتناک است, دیگر قبرستان رفتن هم جرم است! دستگیری فوج فوج گسترده می شود.
صبح 6 دی است اندک اندک رفقا در شفایق ارم سبز به جستجوی میخک خانه ملکه می گر دند در خانه اش عکس شقایق های توده, روزبه و پورهرمزان در کنارعکس شکو همند رفیق محمدی است؛ همان لبخند های همراه با لحن زیبای طنز گو نه اش؛ اما می خندد، گویی بر چهره دژخیم ، که می خواست سپیدار بلند ما را خم کند، پوزخند ی است پر معنی؛ و پذیرش درد و رنج همه سختی های نبرد، بودن درنبود رفیق و همسرو یار، قهرمان ملی (روزبه ) که به ما می آموزد باید تا به آخرایستاد. آخرین بار که دید مش حال خوبی نداشت ولی زیبایی و قد رعنایش تکان نخورده بود, دفعه قبل از من پرسید ” رفسنجانی مرد ؟ ” می خو است بحثی جدی را آغاز کند, وقتی تحلیل می کرد مو شکافانه و دقیق بود. معلوم بود که همه اخبار را لحظه به لحظه پی گیری می کند. همیشه آراسته بود, موهای چون خرمنش تمیز و براق، چشمانش تیزبینی خود را داشت و کلامش از شیرینی و ارزش پر بود, و لحنش بلند و شیوا. حالا دیگر روی تختش نیست! عکس ها یش با من می گو یند “راه را ادامه دهید رفقا “! آدم ها آمده اند، در خانه کو چکش جایی برای نشستن نیست و سکوتی نا خواسته حاکم است. حتما همه به بیش ازنیم قرن نبرد رفیق وعشقش به دست های کار و زحمت فکرمی کنند.
بسیاری می آیند. از شهر یار و کرج و ساوه و جنوب شهر تهران، کارگران، از زنان سال خورده تا مردان جوان و میان سال و سالخورده . خانواده محترمش نیز در بین کسانی که آمده اند دیده می شوند. چهره های درخشان و نام آورهم هستند. همه برای بدرود با دختر نبرد و ایستادگی ملکه خو بی هایشان آمده اند .
ساعت 10 صبح است. همه راه می افتند برخی با اتوبوس ، برخی با وسیله ای دیگر. دسته ها ی گل سرخ ؛ در میان جمعیت پخش می شود. همان گل سر خی که به جای عکس ملکه مان بربرف پاکن اتوبوس ها نشسته است.
صفحه نمایش آرامستان بهشت زهرا نام و محل آرامگاه را مشخص می کند. زن و مرد برای حمل پیکرعزیزش می رو ند و با سرود «هر عشقی می میرد، خاموشی می گیرد!، عشق تو نمی میرد!» شاخه های گل رز در دست تا نزدیکی آمبولانس پیکررفیق را همراهی می کنند .
حالا همه باهم درحال گذاشتن گل و عکس رفیق با ربانی سفید روی میز یادبود اوهستند، چراکه سیاهی برای او بی معنی بود. میز با عکس زیبایش تزئین می شود.
به هنگام خاک سپاری شاخه های گل سرخ بر روی خاک جلوه خاصی دارد. مادر با گل سرخ می رود، پیکربلندش را، که اکنون ایستاده نیست، گل های سرخ گلباران می کند. یاد زمانی می افتم که گل سرخی را در شیشه ای طناب پیچ برایش بردم، بعد از احوال پرسی گفت : ” گل حزب را برایم آوردید چرا زندانیش کرده اید ” …
بعد از سپردن رفیق به خاک ، یکی ازحا ضرین شرحی ازعشق و امید و استواری او از زمان آغاز فعالیت در حزب توده ی ایران تا آخرین لحظه ی زند گیش می دهد، و از ابعاد دیگرشخصیت او چون ذوق هنری و تحقیقات علمی اش می گوید و شعر ” یک دقیقه سکوت ” را که سروده رفیق بود می خواند و بعد جمعیت یک دفیقه برایش سکوت می کند …
چند نفر دیگر نیز درستایش راه و استواری رفیق متنی را می خو انند و از خاطره ای که رفیق در دو ران سال های قبل از انقلاب داشتند گفته می شود. او که فرزندی نداشت اما اخبار کشته شد گان را پی گیری می کرد وآنها را فرزندان خود می دانست، آن چنان که من در روزهای خونین این ماه ها یاد او می افتادم که فرزندانش بعد از چهل سال هم چنان برای زندگی بهترجان می دهند و مادران بی شماری درسوگ عزیزانشان ماتم زده اند!
جمعیت یک صدا برهمه آنها درود می فرستند و با صدای بلند ترانه ی ” مرا ببو س ” را می خو انند. به یاد آخرین بوسه های جان باختگان باعزیزانشان و… قسم خوردم برتو, من ای عشق …عاشقم من، عاشقی بی قرارم ،…هوا سرد است. مجری ختم جلسه را اعلام می کند، و جمعیت گل ها را برمزار رفیق می گذارند. روی دسته گلی که برای تسلیت برمزاراو گذاشته می شود نوشته است: «یاران همبند»؛ گل های سرخ برپشت نام رفیق به مانند استواری خودش ازخاک بیرون زده و با ما می گو ید:
” اینگو نه باید زیست!
ای سپیدار بلند!
بید افتاده نباش!
ریشه در کینه ی من کن محکم!
…
کینه ی او با بدی؛ عشقش را شعله ور کرده بود و شمعِ کنار عکس خندانش خامو شی گرفته بود! … ولی راهش در هر نبردی از و یتنام تا کوبانی در سراسر جهان برای بهروزی می درخشد.
بدرود رفیق؛
ما راه را ادامه می دهیم
بدرود مادر جان با ختگان توده !
بدرود
بدرود!
دی ماه 98
برگرفته از فیسبوک