از دیدگاه مارکسیستی، گرایش دونالد ترامپ به صلح در اوکراین باید در چارچوب منافع اقتصادی و طبقاتی او بررسی شود. سیاستهای ترامپ، بهویژه پیشنهاد کاهش هزینههای نظامی، با منافع سرمایهداری صنعتی همخوانی دارد که بر رقابت اقتصادی و فناوری تأکید میکند. این سیاستها نشان میدهد که امپریالیسم آمریکا به جهانی چندقطبی اذعان دارد و قصد ندارد با خطر جنگ هستهای، نظم نوین جهانی را به خطر بیندازد، بلکه در پی گسترش امپریالیسم اقتصادی و سلطه فناوری است.
تضادهای سیاست خارجی ترامپ، بهویژه در مورد جنگ اوکراین و کاهش نقش ناتو، بازتابی از رقابت میان بخشهای مختلف طبقه بورژوازی آمریکا و دستگاه دولتی امپریالیستی است. نباید انتقادات ترامپ از مداخلات نظامی را ضد منافع امپریالیستی دانست، بلکه این انتقادات نشاندهنده راهبردی متفاوت در پیشبرد این منافع است. سیاست خارجی ترامپ با توازن نیروهای بورژوازی در حاکمیت آمریکا همخوانی دارد و بر این اساس تنظیم شده است. او بارها از «جنگهای بیپایان» انتقاد کرده و وعده داده است که نیروهای آمریکایی را به خانه بازگرداند.
دیدگاه او درباره جنگ اوکراین در تضاد با سیاستهای مداخلهجویانه دولت بایدن است. باید توجه داشت که هم پایگاه اجتماعی ترامپ (طبقه کارگر) و هم جایگاه طبقاتی او (بورژوازی صنعتی و بخشهای کوچکتر سرمایهداری) تمایلی به جنگهای خارجی ندارند، زیرا این جنگها منافع آنها را تهدید میکند. انتقادات ترامپ از ناتو و تمایل او به کاهش آمادگی نظامی آمریکا در برخی مناطق جهان، واکنشی به تغییرات در ساختار امپریالیسم جهانی است.
ترامپ در یکی از سخنرانیهای خود گفت که شکست دادن روسیه توهمی بیش نیست، زیرا روسیه در گذشته ناپلئون و هیتلر را شکست داده است. مارکو روبیو، وزیر خارجه احتمالی او، نیز در ۳۰ ژانویه اعلام کرد که دوران تکقطبی به پایان رسیده و سیاست خارجی آمریکا باید بر اساس واقعیت جدید چندقطبی تنظیم شود.