سخن روز شماره: ۷ (۲۶ فروردین ۱۳۹۸)
پنداشتی که خشم فروخورده ی قرون
جوشیده از خرابه ی فرتوت روزها (نادر نادرپور)
برف، باران و سیلاب ویرانگر بسیاری از شهرهای میهن ما را در کام خود فرو برده و پیامدهای سنگینی آن بر دوش نازک توده های رنج و تهی دستان افتاده است. پیشکش نوروزی دولت به زحمتکشان، سوگواری در غم از دست رفتگان بوده است و سیلاب اشک های پر خون در چشم. این دولت پوشالی به جای کنش همچو تماشاگری انگشت به دهان از پهنه ی این رویداد ناگوار گیج و آشفته شده است.
هنگامی که آب سرکش جان شهروندان بی پناه را در گرداب خود می گیرد، گردانندگان شهرها درگیر زدوخورد ها و کشمکش ها ی درونی برای پر کردن کیسه های پول خود هستند. برخی از این کارگزاران بی خرد و نادان خدا را سپاسگزارند که “با بارشهای کنونی، ایران از خطر کمآبی رهایی یافت”! این کارناشناسان به جای پذیرفتن خویش کاری (وظیفه) سرپرستی و هم آهنگی گروه های امداد از کشاورزان می خواهند که سردهنه آبگیر کشت زارها را ببندند.
این پنداربافان که خواب دستیابی به فن آوری اتمی را می بینید حتا یک ریال برای خرید سامانه های پیشرفته پیش بینی بارش ها هزینه نمی کنند و در پیشگیری سرازیر شدن سیلاب به شهرها و روستاها و سازماندهی برون بری مردم از بخش های سیل زده ناتوانند.
مردم اما دلسرد و ناامید از یاری رسانی دولت مانند همیشه خود انجمن های همبستگی ساخته اند تا به داد سیل زدگان برسند.
باید پرسید که آیا نقش و نیروی دولت نئولیبرال روحانی در جامعه به ان اندازه ای کم شده است که دیگر حتا توان یاری رسانی به مردم به هنگام رویدادهای ناگوار و پیامدهایش را هم ندارد؟
اما این گونه نیست! ناتوانی دولت تنها در زمان کمک رسانی به نیازمندان آشکار می شود. و گرنه همین دولت در نگهبانی از طبقه های انگلی بورژوازی بسیار هم توانا است و می تواند با گسترش خصوصی سازی دارایی های مردم را به پشیزی به سرمایه داران بفروشد و یا با دادن ارز دولتی خزانه میهن را تهی کند. دوستان آقای روحانی در دزدی های کلان، همچون دستبرد هفت میلیارد یورویی پتروشیمی پشتیبانی می شوند ولی همین دستگاه دولت برای رویارویی با پیامدهای جانگداز سیلاب پول برای زیرساختارهای نیازمند ندارد . این رویداد ناگوار یک بار دیگر چشم توده ها را در برابر ناتوانی رژیم برای سازماندهی کمک رسانی و نگه داری از جان و خانه مردم نشان داد. نابسامانی ها و رویدادهای لگام گسسته کنونی نشانه ورشکستگی، واگرایی و ازهم پاشیدگی بی برگشت ساختار نهادهای دولتی است.
روزگار شگفتی است. دولت نئولیبرال برای گذاشتن کاهی بر دوش سرمایه داران اندوهگین است و می گرید ولی چشمی نابینا در برابر کوهی از بار گرانی و سختی بر دوش توده ها دارد. کوهی از خوراک روزانه از سوی ازمابهتران بدور ریخته می شود ولی کاهی از آن به شکم تهی کودکان کار و کارتون خواب نمی رود . زراندوزان می خواهند که کمر مردم زیر بار گرانی و گرفتاری ها به اندازه ای خم شود که توان دیدن خورشید نداشته باشند و به کوچکی خود در برابر نامردمان روزگار باور کنند.
دو رنگی در گفتار و رفتار دولت نئولیبرال آقای روحانی به ان اندازه است که دیگر با هیچ سیه کاری نمی توان آنرا پنهان کرد. این درندگان در شکار همیشگی سرمایه هستند و اگر گوشه چشمی به توده ها می کنند نه برای آرامش و آسایش آن ها بلکه همچو زالو برای مکیدن خون است.
این دورویان با ریا و دروغ می خواهند همه ی بدبختی ها از گرسنگی مردم تا ویرانی میهن را به پای آمریکا بنویسند ولی این نئولیبرالها با دوستان نئولیبرال آمریکایی خود در دستگاه ترامپ همیار و همکار هستند. نئولیبرالهای آمریکایی و میهنی هر دو دشمن توده های ما و در اندیشه غارت سرمایه های میهن هستند. تیر مرگبار امپریالیسم امریکا نه به سوی ستم پیشگان سرمایه پرست جمهوری اسلامی بلکه به دل های گرم و تن های خسته کارگران، کشاورزان، تهی دستان، حاشیه نشینان، کم داران و کودکان خیابانی شلیک می شود. لاف زنی های پوچ ضدآمریکایی نیرنگ کاران رژیم هم نه تنها آسیبی به امپریالیسم نمی زند بلکه با وابستگی هرروز گسترده تر به سرمایه جهانی همراه است و دود این یاوه گرایی ها تنها به چشم زحمتکشان می رود.
از آرمان های والای انقلاب بهمن دیگر نه آزادی مانده است و نه برابری.
این بیدادگران و مفت خوران فربه می گویند که در میهن ما “عدل نهج البلاغه ای علی” فرمانروا است و همه با هم برابرند. راست هم می گویند! مردم میهن ما در گرسنگی با هم برابرند. جوانان ما در بیکاری با هم برابرند. زنان ما در زندانی کردن زیبایی برونی خود با هم برابرند. کشاورزان ما در بی ابی و سیلاب با هم برابرند. سیل زدگان ما در آوارگی و بی خانمانی با هم برابرند. کارگران ما در نداشتن حق تشکل صنفی با هم برابرند. زندانیان ما در شکنجه شدن با هم برابرند. خلق های ما در برابر ستم شوونیسم با هم برابرند. ستمگران حکومتی در ستم پیشگی با هم برابرند. زمین دزدان در زمین خوری با هم برابرند. رانت خوران ما در دستیابی به درآمدهای بادآورده با هم برابرند. کلان دیوان سالاران دولتی در دزدی سرمایه توده ها با هم برابرند.
این گزمگان آزادی کش با پررویی بی همتایی می گویند که آزادی در میهن ما فراوان است. آری این چنین نیز هست! مردم آزادند گرسنه باشند، بی کار و بی خانه باشند. جوانان آزادند تا معتاد شوند. ناداران و تنگ دستان آزادند که آزادانه کلیه های خود را در بازار آزاد بفروشند. برای سیر کردن فرزندان گرسنه زنان جوان آزادند که خود را در بازار آزاد “پوست و گوشت” به آزادی بفروشند. سرمایه داران آزادند که از مزدبگیران بهره کشی کنند. رانت خواران آزادند که سرمایه مردم را بچاپند. بانکداران و کاغذبازان آزادند که اندوخته ناچیز مردم را بربایند. زمین خواران آزادند که زمین را پول کنند. ستمگران آزادند که بر پشت کارگر شلاق زنند. ولی فقیه آزاد است که پول نفت را هزینه رویای جهان گشایی و آرزوی بیمارگونه سرکردگی جهان اسلام خود کند.
آزادی و برابری به راستی فراوان است.
اما بدا به حال این چپاول گران بدسگال که مردم این گونه آزادی و برابری را نمی خواهند. رویگردانی مردم از دستگاه فرمانفرمایی جمهوری اسلامی سرمایه داری برای همین گرسنگی ها، بیکاری ها، آوارگی ها، زنستیزیها، دزدی ها، کاستی ها، ندانم کاری ها، کمبود ها و ستم هاست.
رشته های پیوند جمهوری اسلامی سرمایه داری با مردم حلقه به حلقه از هم دریده می شود. شیرازه این رژیم از هم گسسته است. مردم آه ندارند که با ناله سودا کنند. نمی توان دیگر با پند و اندرزها دلخوش و خشنود بود و این کژروان را به راه راست کشاند. درد بیکران تودههای به جان رسیده و زخم های ژرف به تن رنجبران را نمی توان با سخنهای پوچ و بی پشتوانه مرهم گذاشت. جمهوری اسلامی زمین شوره زاری است که با کاشتن دانه “اصلاح خواهی” هم بارور نخواهد شد. اصلاح خواهی آن آبی نیست که بتواند آتش تشنگی توده ها برای برابری و آزادی را خاموش کند. آسمانه (سقف) آرزوها را باید بالا برد. نیاز و خواست توده ها بسیار بلندتر از اندام کوتاه اصلاح خواهی است.
گلوی مردم پر از خشم است ولی ددمنشان می خواهند لبهایشان را با زور بدوزند. همان گونه که زن دلیر چادری به تلویزیون رژیم گفت دیگر این زورگویی ها کارایی ندارد. شکم گرسنه نان می خواهد و با زور شلاق بیداد نمی توان آن را پر و سیر کرد. بیمی دیگر از دستگیری و شکنجه و مرگ نیست. بیمی اگر هست بیم اندک اندک مردن کودکان گرسنه است. مردم دیگر دریافتند که دستیابی به برابری و آزادی با گدایی از زراندوزان و دژخیمان شدنی است. آن ها دیگر می دانند که گذر از رنج ها بی رزم شدنی نیست و باید دل به دریایِ خروشانِ نبرد سپرد. در رویارویی با خیزش توده ها فرمانروایان مردم آزار پاسخی به جز خودکامگی و پرخاشگری بیشتر ندارد و نمی تواند داشته باشد. هرروز دست شمشیر بدست این آدمکشان دلی را نشانه می گیرد و خون می ریزد. دشت های میهن از خون آزادی خواهان لاله زار شده است.
فنر بردباری توده ها آن چنان فشرده شده است که بی گمان به ناگهان پرش می کند و کاخ ستم را سرنگون. پس آنگاه خشم توده ها همچو آتشفشانی زبانه خواهد گرفت و آتش به خرمن “زور و زر و تزویر” خواهد افکند .
گویا سیلاب رودها تلنگرزن رگبار خشم توده ها شده است. روزی می آید که تودههای شیفته آزادی و برابری زنجیرهای بردگی پاره می کنند و کهنه دژ ستم و سرمایه را واژگون می سازند. آن روز بسیار نزدیک است. نه! من خواب ندیده ام. من چشمک زدن های ستاره ی قرمز را در کهکشان دوردست آزادی می بینیم.
ابرهای نومیدی را باید پس راند تا پرتو جانبخش خورشید امید نمایان شود. کالی این زمین به سر رسیده است، زمین پیکار آماده شخم زدن است. اگر اکنون ما ستاره نکاریم نمی توانیم فردا نور درو کنیم. درو نخواهد کرد آن کس که نکاشت.
نگو خسته ام! پای بسته ام! دست شکسته ام!
خو اگر به راه رفتن و برخاستن شود
دست شکسته بار دگر پُتک زن شود (کسرایی)