شهریور هر سال یادآور هولناکترین قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در زندانهای جمهوری اسلامی ایران است.
سی سال از این رخداد نامیمون و دهشتناک گذشت، بدون اینکه هیچ یک از کارگزاران نظام حاکم پاسخگوی ندای حق طلبانهی بازماندگان و همراهان این یاران سربهدار باشد.
انقلاب مردم ایران انقلابی ملی و دموکراتیک بود که برای برقراری آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و صلح پایدار در جریان فرایند مبارزاتی بلند مدت انجام گرفت که از جنبش بزرگ مشروطیت آغاز شده بود. همهی کسانی که طی بیش از هفتاد سال با استبداد مبارزه کرده بودند، از مسلمان و نامسلمان، در انقلاب بهمن ۵۷ سهیم بودند؛ و زمان آن فرارسیده بود که مردم ایران از نتایج سالها مبارزه و جانفشانی آنان بهره گیرند؛ اما متاسفانه، نه تنها این آرزوی برحق آنان جامهی عمل نپوشید، بلکه این بار مردم ایران در ابعادی گستردهتر با سرکوب نظام حاکم رو در رو شدند.
بیگمان کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷ نقطهی عطف در روند استحالهای بود که پیشتر، با سرکوب احزاب و دستگیری و حذف نیروهای آزادیخواه و ملی، با کمک ارتجاعیترین بخش حاکمان ایران و هدایت سازمانهای جاسوسی امپریالیسم، از جمله انگلستان و پادویی عوامل ضیاء الحق و بازماندههای ساواک شاهنشاهی، شکل گرفته و پس از آزادسازی خرمشهر، با ادامهی جنگ خانمانسوز با عراق، گسترش یافته بود. نطفههای این روند، از فردای انقلاب، با نفوذ مهرههای وابسته به امپریالیسم و عناصر قشری و چپ ستیز به درون انقلاب بنیاد گرفت و با سرکوب احزاب و تشکلهای مستقل مردمی و سازماندهی دستههای اوباش که فریاد «یا روسری یا توسری»، «مرگ برضد ولایت فقیه»، «حزب فقط حزبالله»، «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» و … سرمیدادند، رشد کرد. این عناصر در جریان سرکوب احزاب و دستگیری نیروهای مترقی و مردمی و سپس ایجاد فضای لازم برای کشتار این مبارزان نقشی اساسی بازی کردند.
با ادامه ی جنگ و کشتار و حذف دگراندیشان، راه برای نابودی بازماندهی دستاوردهای انقلاب فراهم شد. در نتیجه، شعارهای انقلاب به پوستهای نازک و بی محتوا و آزار دهنده تبدیل گشت و مفهوم انقلاب تحریف شد، آرمانهای ضدامپریالیستی با محتوای هشدار دهنده نسبت به خطر تهاجم خارجی و تهدیدات اقتصادی و سیاسی، جای خود را به شعارهای ضدغربی و مقابله با فرهنگ پیشرو و دشمنی با موسیقی و محدودیت حضور زنان در اجتماع داد. اصل ۴۴ قانون اساسی، با تفسیری وارونه، از محتوای عدالتخواهانهاش تهی شد و …
کشتارهای دههی ۶۰ به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ بذر نومیدی را در جامعه گستراند و فضای وحشت و سکوت ایجاد کرد. در بستر این فضای امنیتی، زمینهی حضور غارتگران و فریبکاران و آدمکشان در پهنههای گوناگون سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و… روز به روز بیشتر فراهم گردید.
اکنون سی سال از آن روزگاران میگذرد و جمهوری اسلامی در گرداب بحرانهای پیدرپی خود ساخته درگیر شده است. حکومتی که در سالهای اولیه انقلاب و جنگ، از حمایتهای بیدریغ و جانبازیهای بیشمار برخوردار بود، اینک چنان از مردم فاصله گرفته است که هر روز از گوشهای فریاد اعتراض و دادخواهی برخاسته است.
این روزها خانهی مشترک ما، ایران، در شرایط دشواری به سر میبرد.. وجود ابر بحرانهای پرشمار، درکنار شکاف فزاینده میان مردم و حکومت و تضاد میان جناحهای گوناگون و تضاد درونی هر جناح، کارگرانِ در خطر اخراج، زحمتکشانی که ماههاست حقوق دریافت نکردهاند، دستمزدهای زیر خط فقر، کاهش ارزش پول ملی، جوانان بیکار، بازنشستگانی که حقوقشان امکان زندگی حداقلی را به آنان نمیدهد، صنایع ورشکسته و سرمایههای از میان رفته، بیآبی، قطع پیدرپی برق در گرمای طاقت فرسا، آلودگی و نابودی زیست بوم، زنانی که دیگر حاضر به پذیرش حجاب اجباری و تبعیض علیه خود نیستند، اقلیتهای قومی و مذهبی که خواهان حقوق برابر شهروندی هستند، دانشجویانی که از ناامنی و محرومیت تحصیلی و دستگیری رفقایشان نگراناند. و … و حتا بازاریان ناراضی که یکی از ستونهای حامی جمهوری اسلامیاند، فساد و رانت خواری و غارتگری در کنار فاصلهی طبقاتی روزافزون، امان مردم را بریده است.
اینک جمهوری اسلامی از پشتیبانی کافی هیچ قشر وطبقهی اجتماعی برخوردار نیست. نارضایتی حتا به حوزههای علمیه و بخشهای کمابیش گستردهای از روحانیت نیز که از پشتوانههای جمهوری اسلامی بوده، رسیده است.
از سوی دیگر نیروهای هار امپریالیستی و وابستگان آنها در منطقه، برای پیشبرد اهداف شوم خود از این شرایط فاجعه بار که سردمداران جمهوری اسلامی در طول ۴۰ سال به وجود آوردهاند، بهره میگیرند و با ایجاد فشار بیشتر و تحریم اقتصادی و حتا تهدید نظامی، میکوشند خیزش حق طلبانهی مردم ایران را با تبلیغات گستردهی رسانهای به سود خویش سمت و سو دهند و خود را دایهی مهربانتر از مادر جا بزنند.
از میان اقشار، گروهها و جناحها برخی برای حفظ منافع خود بر همان سیاستهای ویرانگر پای میفشرند، بعضی در پی یافتن راه حلی کارساز برای برون رفت از این بحران همه جانبه و پارهای در توهم آیندهی پس از جمهوری اسلامی و عدهای چشم انتظار دخالت نظامی خارجی هستند؛ نمونهی این تلاشها، نامههای گوناگون به مقامات عالی نظام، تکاپوی گروههای خارج از کشور برای ایجاد جایگزین، تلاش های سلطنت طلبان و مجاهدین خلق و … است.
اما همهی این تلاشها – صرفنظر از ماهیتهای گه گاه متضادشان– همچون جرقههایی زود گذرند که تجربههای بزرگی برای مردم ما به ارمغان میآورند. در این میان تودههای میلیونی مردم در نبود احزاب و تشکلهای مستقل، با آزمون و خطا راه خود را از میان کوره راهها مییابند و به پیش میروند.
سی سال پس از کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۶۷، ایران آبستن تحولات بزرگی است. تحولاتی که کشتار زندانیان سیاسی در چگونگی شکلگیری و روند آن نقشی تاریخی و موثر داشته است. پس از سی سال، عاملان این کشتار حتا از یادآوری و پیگیری خانوادههای همیشه داغدار و دیگر مردم ایران بیمناکاند و در پی نابود کردن گورهای جمعی این جان باختگاناند. قتل عام ۶۷ تنها کشتن گروهی از پاکبازترین اندیشمندان این آب و خاک نبود، بلکه کشتار اندیشه و اندیشهورزی نیز بود؛ تا در سایهی چیرگی واپسگرایی و نادانی، راه غارت میهن هموار شود.
اتحاد دموکراسی خواهان ایران همراه با مردم ایران و خانوادههای جانباختگان پس از انقلاب، به ویژه تابستان ۶۷، با گرامیداشت خاطرهی تابناک این مبارزان جان برکف راه عدالت و آزادی مردم ایران، خواستار افشای همهی ابعاد این جنایت ضد بشری و محاکمهی مسببان آن است تا نقطهی پایانی بر اعدام خودسرانه و بدون محاکمهی عادلانهی کسانی باشد که در راه دستیابی به آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی برای همهی مردم ایران مبارزه میکنند.
اتحاد دموکراسی خواهان ایران
تابستان ۹۷