دوره جدید: مقاله شماره: ۱۰۴ (۲۵ بهمن ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
با مطالعه سه مقاله در نامه مردم، ارگان مركزی حزب توده ایران (شماره ١٠٤٤، ١٦ بهمن ١٣٩٦) (*)، نوپردازی نمایشنامه پتر هاك، كارگردان آلمانی تئاتر درباره یافسانه “ارفئوس در جهان مرگ” در ذهنم جان گرفت. هاك این نمایشنامه را تحت تاثیر پیروزی ضدانقلاب در آلمان دمكراتیك نگاشته است. پرداختی نو از افسانه ی قدیمی در نبرد میان آینده و گذشته، میان نو و كهن!
موضوع نوپرداخته در نمایشنامه، هشداری است به نیروی نو كه تحت تاثیر پیروزی موقت كهن صحنه ی نبرد را ترك نكند!
مضمون نمایشنامه كه در سال ١٩٩٤ (٥ سال پس از “گردش” ضدانقلابی در آلمان دمكراتیك) نگاشته شده است، با مضمون كتاب دومینكو لوزوردو با عنوان “هنگامی كه چپ حضور ندارد” هم نوایی دارد كه در برخی از مقاله های اخیر به آن پرداخته شد. مضمونی كه اینجا و آنجا حكایت از زمین گذاشتن سلاح توسط نیروی نو می كند. هاك می گوید «سخن همیشگی من در برابر این پیروزی چنین است: “گردش را می توان دوباره “گرداند”»!
مضمون در افسانه قدیمی، ربودن “ائیرودیك”، زن ارفئوس توسط “پلوتو”، خدای جهان مرگ- جهان زیرزمین است كه درپشت ماسك “آریستئوس”، چوپان خوش سیما و حافظ گوسفندان پنهان شده و ائیرودیك را از راه به در می كند. مضمونِ افسانه یونانی نیز بیان امكان “گردش را می توان دوباره گرداند” و دزدیده را بازگرداند است. درافسانه با نیروی خدایان، در دوران كنونی با اسلوب نبرد علمی، با اسلوب اندیشه و پراتیك ماركسیستی- توده ای!
وظیفه ی این سطور بررسی مضمون سه مقاله ی اخیر نامه مردم نیست. چنین ارزیابی سخن را به درازا می كشاند. اگر چه در اینجا و آنجا نكته های قابل تامل در نوشتارها وجود دارد، نمی توان آن ها را یك ارزیابی از مضمون شرایط پس از روزهای دی ماه ارزیابی نمود. تعیین كننده آن است كه مقاله ها تهی از هر نوع اندیشه پویا و مبارزه جویانه است نسبت به وضع جدید در ایران پس از روزهای یورش دی ماه. تهی از هر نوع تكانه برای كمك به تداوم حركت جنبش است. مضمونی است كه جز “هزینه ی نگارش” برای نویسنده ی زحمتكش، ثمره ای ندارد. اگر ضرور شود، باید به طور مجزا به مضمون مقاله ها پرداخت.
وظیفه این سطور نشان دادن اسلوب غیرماركسیستی- توده ای اندیشه حاكم در سه نوشتار است كه قادر به گرداندن دوباره ی “گردش” ضدانقلابی نیست! قادر به تغییر وضع نیست! در هماهنگی با وظیفه ای نیست كه ماركس در تز یازدهم فویرباخ آن را تغییر شرایط حاكم،«تغییر جهان» می داند!
نویسنده ی زحمتكش در هر سه مقاله، فاكت ها و واقعیت های با وسواس و پشت كار جمع آوری كرده را ردیف و توصیف می كند. توصیف برپایه ی نگرش به سطحی ترین لایه از واقعیت، كه هر بیننده ی نظاره گر نیز درمی یابد، ترسیم می شود. حوادث با برداشتی ماتریالیستی بازتاب می یابند، اما تنها عكس برداری از ظاهر واقعیت مشاهده شده، در بیان ردیف و توصیف می شود.
نویسنده ی زحمتكش بدین ترتیب گام نخست ضروری را در بررسی علمی از شرایط حاكم برمی دارد (انگلس). تحلیل فاكت و حادثه و پدیده، و بیش از آن، نتیجه گیری ازآن ها برای بیرون كشیدن راه كارها كه زنده یا احسان طبری در “نوشته های فلسفی و اجتماعی” آن را گام های بعدی در تحلیل علمی از شرایط می نامد، در هیچ سطری ارایه نمی شود. بازتاب وقایع به نشان دادن كیفیت شرایط ایجاد شده در جامعه پس از این روزها فرانمی روید!
آیا یورش روزهای دی ماه شرایط حاكم بر جامعه را تغییر داد؟ كدامند این تغییرات؟ آیا تغییرات ایجاد شده در ایران پس از این روزها، ارزیابی نظری- شناختی جدیدی را ممكن می سازد، آیا وظیفه ی كاركردی- پراتیك جدیدی را ضروری می كند؟ اگر آری، این ها كدامند؟ آیا شناخت جدید برخورد انتقادی به نظر و كاركردِ مبارزان، ازجمله به نظر و پراتیك حزب توده ایران را ضروری می سازد؟ و و و
بررسی مداوم پدیده های جدید یك كار عبث نیست كه بتوان از سر آن گذشت. ادبیات ماركسیستی با چنین شیوه ای رشد یافته و غنی شده است. همه ی آثار كلاسیك ماركسیستی برخورد مشخص به پدیده ها هستند. مانیفست، كمون پاریس، پایان فلسفی آلمان، و حتی كل “كاپیتال” استثنایی را تشكیل نمی دهد. خلاقیت فلسفه ماركسیستی در این اسلوب نظری- كاركردی ریشه دارد كه آن را قادر می سازد به هنگام، پدیده نو را درك نماید و توده ها را به سوی آن رهنمود باشد. این اسلوب علمی سلاح مادی و معنوی نیروی تغییر دهنده ی نوی انقلابی است. در عین حال این اسلوب اهرم رشد تئوری و پراتیك انقلابی نیز است. تنها با چنین اسلوبی می توان مساله ی “زوال دولت”را در آینده سازمان داد كه این روز ها درباره آن نظراتی در این صفحه مطرح شده است.
اسلوب نظاره گر ظاهربین كه واقعیت مادی نبرد طبقاتی را در جامعه تنها مورد نظاره قرار می دهد، در سطح اندیشه ماتریالیسم قدیمی باقی می ماند.مضمون را درك نمی كند و لذا قادر نمی شود از سیر در پدیده با نظر و پیام جدیدی بازگردد.
ماركس این اندیشه را در تز اول فویرباخ مورد انتقاد قرار می دهد. ماركس نارسایی این اندیشه را در این امر خلاصه می كند كه اسلوب نظاره گر ظاهربین واقعیت ماتریالیستی را یك «فعالیت حسی انسانی، یعنی پراتیك» در لحظه ی تاریخی در نبرد طبقاتی در كل جامعه درك نمی كند. در نتیجه، رابطه ی پراتیكِ مشخص را با شرایط مشخص لحظه ی تاریخی درنمی یابد. برای نمونه نمی تواند رابطه شكل خود جوش جنبش را با ژرفش عینی نبرد طبقاتی در كلیت جامعه در ذهن به ثمر برساند.
ناتوانی در شناخت این رابطه، موجب می شود كه برای اندیشه مسلح به این اسلوب نارسا، علت عقب ماندن عنصر آگاه ذهنی از رشد شرایط عینی و درك آن در جامعه مبهم باقی بماند. پیوند مبارزه ی دمكراتیك و سوسیالیستی در جامعه درك نشود. مضمون مصوبه كنگره ی ششم حزب توده ایران كه این پیوند را تعریف می كند، هضم فكری نشود. درك نشود كه در شرایط حاكم كنونی حل وظایف دمكراتیك و سیاسی (سوسیالیستی) به مثابه یك روند واحد برقرار شده است. یكی بدون دیگری غیرقابل حل است!
اسلوب نظاره گر تنها وحدت میان «حركت های اعتراضی- مدنی و صنفی مردم» (مقاله ی “تغییر شرایط و …”)، به سخنی دیگر اعتراض های فرهنگی- دمكراتیك را در ذهن به ثمر می رساند، ژرفش نبرد طبقاتی در كل جامعه كه در آن عنصر تضاد مردم با اقتصاد سیاسی حاكم نقش تعیین كننده دارد، در ذهن نظاره گر به ثمر نمی رسد. متعجب است كه حتی «حركت های مدنی نمادین در ملاعام .. روسری بر سر چوب .. می تواند برای “نظام” تهدیدآمیز ..» باشد (همانجا). وحدت «حركت مدنی»-دمكراتیك، با تهدید تداوم حاكمیت «”نظام”» سرمایه داری كه نه دیدی سیاسی (سوسیالیستی) است و ناشی از ژرفش نبرد طبقاتی از دو سو در كل جامعه است، با اسلوب نظاره گر ظاهربین درك نمی شود. در نتیجه اندیشه قادر نیست به نتیجه گیری ضروری از تغییر شرایط بپردازد.
اسلوب نظاره گر ظاهر بین، جنبش «فعال» انسان تاریخی، به سخنی دیگر پراتیك «سوبژه»ی فعال تاریخی را كه «به صورت “مشاهده”» مورد نگرش قرار می دهد، می تواند تنها به مثابه “واقعیت امر”، “فاكت” و “آمار” دریابد. به مضمون پدیده دست نمی یابد، به تغییر شرایطِ حاكم معرفت نمی یابد. از این رو ماركس همانجا اسلوب ماتریالیسم مكانیكی را مورد انتقاد قرار می دهد كه قادر به درك مضمون «فعالِ پراتیك حسی انسان» نیست. «پراتیك فقط در شكل ناپاك و یهودایی بروز آن در نظر گرفته می شود»، در شكل “ناب”، در شكل “آزمایشگاهی” آن و نه به مثابه اهرم برای تحلیل مضمون شرایط ایجاد شده.
بدون چنین تحلیل مضمون، نمی توان وظیفه ی مبارزه در لحظه ی تاریخی را به منظور ادامه تغییر شرایط دریافت! از این روست كه اندیشه، پس از تجربه ی روزهای دیماه و گویا پایان آن، به بحث گذشته با اصلاح طلبان بازمی گردد و به آن چه به آن عادت نموده است ادامه می دهد!
از این رو همه ی نتیجه گیری ها، در همه ی نوشتارها و در همه ی شماره ها، مشابه و تكراری و غم انگیز از كار در می آید. به بیان طبری، هنگامی كه استه تیك نبردِ«زیبا و والا علیه زشت و پست» در اندیشه در مقاله برقرار نمی گردد، وضع «فاجعه آمیز (تراژیك)» ایجاد می شود.
نبود پیشنهاد مشخص برای حركت جنبش در لحظه ی تاریخی كنونی، وضع «فاجعه آمیز (تراژیكی)» را قابل شناخت می سازد كه جنبش توده های زحمتكش و عصیان گر با آن روبروست. و نویسنده ی زحمتكش توده ای آن را با جمع آوری فاكت ها نشان می دهد، بدون آن كه اندیشه از سیر حركت خود با دست پر بازگردد كه طبری در ارتباط با كار هنری و تبلیغی- ترویجی- تهیجی طلب می كند.نقل قول های جمع آوری و ردیف شده در مقاله ها، به ارزیابی مشخص از وضع در شرایط بعد از یورش توده ها در روزهای دی ماه فرا نمی روید. هیچ ارزیابی جدید ازوضع پس از روزهای دی ماه ارایه نمی شود، حتی در “اعلامیه كمیته مركزی حزب توده ایران به مناسبت سی و نهمین سالگرد انقلاب ملی- دمكراتیك”. میان مضمون ایناعلامیه و سه اعلامیه ی توانای كمیته ی مركزی حزب توده ایران در جریان روزهای دی ماه ٩٦ تفاوت كیفی و ماهوی وجود دارد!
پایان نوشتارها با جملات روتین و تكراری غم انگیز است! همه جا این پایان، انتزاعی توخالی باقی می ماند، یعنی مضمون مورد نظر نویسنده برای خواننده قابل درك نیست. در خواننده شور حركت برای تحقق بخشیدن به آن را ایجاد نمی كند, راه گرداندن “گردش” را نمی نمایاند! :
«حزب توده ایران در كنار جنبش اعتراضی توده ها در راه پایان دادن به استبداد و حاكمیت ارتجاع بر میهن ما می رزمد و آماده است ..»! نقش راهبردی چپ انقلابی،نقش انتقادی راهبردی چپ انقلابی، نقش حزب توده ایران كه در هیچ سطری در تمام مقاله ترسیم نشده است، در نتیجه گیری پایانی نیز مسكوت گذاشته می شود. «رزم دركنار توده ها» به جا و ضروری است. این ظاهر وظیفه روز است. مضمون آن از چه كیفیتی برخوردار است؟ چگونه باید بر روی جنبش در جهت استراتژی مرحله تاثیر گذاشت كه در ششمین كنگره ی حزب توده ایران تعریف شده است؟
تراژدی در اندیشه و بیان در ادامه ی جمله ی پایانی قابل شناخت است: «حزب توده ایران .. می رزمد و آماده است با همه نیروهای آزادی خواه و دمكراتیك، با همه اصلاح طلبانی كه خواهان پایان دادن به استبداد هستند و همه نیروهای ملی خلق های ایران، دست در دست هم در جبهه ای واحد برای پایان دادن به دیكتاتوری در ایران، برای پایان دادن به حاكمیت انحصاری و تخرب كلان سرمایه داری بر حیات اقتصادی كشور كه مسبب اصلی فقر و محرومیت دهشتناك میلیون ها ایرانی است، برای پایان دادن به فساد بی سابقهء دستگاه های حاكم و رهبران رژیم كه منابع ملی كشور را به غارت برده اند [برزمد] و برای استقرار آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی در ایران همكاری كند. باید با درك شرایط حساس كشور تلاش های خود را در این زمینه تشدید كنیم»!
«همكاری» به جا و ضروری است. اما این همكاری با متحدان، مانند همان دركنار جنبش بودن، پاسیف و غیر فعال نیست! مكانیكی نیست! حرف برای گفتن دارد، باید داشته باشد! نظر انتقادی برای بهبود شرایط نبرد دارد، باید داشته باشد! هدف تاریخی را با بررسی لحظه ی مشخص مبارزه ی امروز، با بررسی شرایط نبردمشخص امروز توضیح می دهد و باید بدهد و آن را مستدل سازد!
حركت مكانیكی در كنار جنبش، همكاری با نیروهای دیگر كه به جا و ضروری است، آن هنگام به سطح فعالیت ماركسیستی- توده ای فرا می روید كه از كیفیت انتقادی- راهبردی برخوردار است. هدف چنین برخورد تغییر شرایط است. فعالیت توده ای، حركت غیرفعال، غیرانتقادی، حركت نظاره گر در كنار جنبش و در همكاری با متحدان نیست! پذیرشِ “تز” غیر توده ای “مبارزه همه چیز، هدف هیچ چیز” برنشتین نیست!
با چنین اسلوب غیرماركسیستی، جنبش توده ای به دنباله روی لایه های سرمایه داران تبدیل می شود. جریان های انحرافی كه خود را توده ای می پندارند، چنین می كنند. این در حالی است كه اسلوب فعال و انتقادی ماركسیستی- توده ای متحدان پایدار را به حزب طبقه كارگر نزدیك می كند. اعتماد و اعتقاد آن ها را به برنامه و پراتیك انقلابی خود جلب می كند. این وظیفه را در برابر خود دارد! خاموش و سربه راه در كنار آن ها حركت نمی كند. همكار مطیع و تسلیم در هر شرایط نیست.
موضع انقلابی و شفاف جنبش توده ای، سیاست هشیارانه و علمی- انقلابی مستقل حزب طبقه كارگر، اتحاد را پایدار و طولانی می كند. نیازی كه بدون تردید برای یكدوران تاریخی تام و تمام وجود دارد.
برای درك ایجاد شدن وابستگی نیروی ترقی خواه به لایه های متفاوت بورژوازی، بررسی “خطر تجزیه ایران”نمونه ی سودمندی است.
به درستی گفته می شود، برنامه اعلام شده ی امپریالیسم، ایجاد “رژیم چنج”، به راه انداختن جنگ داخلی و تجزیه ی ایران است. لذا علیه دیكتاتوری ولایی باید تنها با صبرو حوصله مبارزه نمود تا آن را به عقب نشینی واداشت و استحاله نظام را ممكن ساخت. در این “تز”، به آسانی می توان وحدت سیاست ارتجاع جهانی،امپریالیسم جهانی، و ارتجاع داخلی را بازشناخت كه دارای منافع مشترك در برنامه اقتصاد سیاسی دیكته شده ی امپریالیستی هستند.
پذیرش این “تز”، پذیرش ابدی پنداشتن دیكتاتوری و ادامه و تعمیق وابستگی نواستعماری به اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی است. گویاجایگزینی دیگر وجود ندارد. در این ارزیابی تردیدی روا نیست.
این “تزِ” ارتجاعی اما درعین حال متضاد خود را هم قابل شناخت می سازد. برای اندیشه ماركسیستی- توده ای قابل شناخت می شود كه مبارزه علیه رژیم دیكتاتوری و علیه اقتصاد سیاسی دیكته شده توسط امپریالیسم نیز از وحدت برخوردار است! وحدت دیكتاتوری سردمداران نظام سرمایه داری و اقتصاد سیاسی امپریالیستی كه آن را “اقتصاد اسلامی” و “اقتصاد مقاومتی” و “اسلام سیاسی” می نامند، در یك سو و وحدت متضاد دیالكتیكی آن، یعنی نبرد علیه دوقدرت داخلی و خارجی ارتجاعی در سوی دیگر!
از این تحلیل می توان تنها یك رهنمود علمی و واقع بینانه بیرون كشید. این رهنمود ارایه جایگزین ملی- دمكراتیك برای ساختار نظام انقلابی در ایران و اقتصاد سیاسی متناسب با آن است. تنها با ارایه چنین رهنمود و تفهیم آن برای توده ها است كه مبارزه علیه خطر تجزیه ایران از یك خطر مبهم، از یك انتزاع توخالی و درك نشده، به پرچم نبردی فعال و جوشان و هشیارانه بدل می شود. خطر تجزیه، به اهرم دفع خطر تجزیه بدل می گردد! این طور نیست؟
از این رو آن نظری كه می گوید باید “اسه رفت و آسه آمد”، “دست نزن، بدتر میشه” و از این قبیل، و در عمل چنین اسلوبی را به حزب توده ایران تحمیل می كند كه دراعلامیه مورد بحث قابل شناخت است، مسلح به سلاحی نیست كه شبح ها را برمی خیزاند! “گردش” ضدانقلابی را “بازمی گرداند”! توده ای ها به این اسلوب تن نمی دهند!
نازایی اندیشه و نبود راه كار انقلابی در نوشتار ناشی از فقدان نگرش و تحلیل ماركسیستی- توده ای به وقایع در لحظه ی تاریخی است.
به سخنی دیگر،جای خالی كوشش برای درك مضمون وقایع در كشور با باقی ماندن مضمون نوشتارها در سطح توصیف وقایع قابل شناخت
می شود.
وحدت تضاد روز و اصلی در ایران
اگر درست است كه مضمون وقایع در ایران، كوشش مردم برای حل دو تضاد روز و اصلی در جامعه است كه اعلامیه ی كمیته یمركزی حزب به درستی آن را برجسته می سازد. یعنی یكی- حل تضاد میان مردم و شكل حاكمیت دیكتاتوری رژیم ولایی؛ و دیگری- حل تضاد میان مردم و نظام غارتگر و استثمارگر سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی، كه هر دو در مصوبه ششمین كنگره ی حزب توده ایران در سال ١٣٩١ مستدل شده است؛
اگر حل این دو تضاد روز و اصلی، كه یكی سرشتی دمكراتیك (مدنی- فرهنگی) و دیگری سوسیالیستی دارد، وابسته است به یكدیگر. به سخنی دیگر، اگر مبارزه با دیكتاتوری كه ابزار داعش گونه ی اِعمال سلطه ی اقتصاد سیاسی وارداتی نئولیبرالیسم است، وابسته به مبارزه برای پایان دادن به این اقتصادسیاسی وارداتی است كه برای نمونه فرشاد مومنی از موضع “اسلام انقلابی” نیز در كتاب ارزشمند خود به ثبوت می رساند،
آن هنگام هر نوشتاری كه مضمون خود را برپایه توضیح این «زیبا و والا» قرار نمی دهد، هر نوشتاری كه از درون استه تیك این «زیبا و والا» به بیرون كشیدن وظیفه در لحظه ی تاریخی روزدر نبرد طبقاتی در جامعه نایل نمی شود، به هدف پایبندی به اسلوب ماركسیستی- توده ای دست نمی یابد. توده ای زحمتكشی كه با هزینه بسیار تدارك جمع آوری فاكت ها و داده ها را انجام داده است، خالی از پاداش می ماند. كوشش برای “گرداندن”وضع به هدر می رود.
به كارگرفتن اسلوب نظاره گر ظاهربین كه تنها به توصیف سطح واقعیت امر می پردازد، باید در نوشتارهای ارگان مركزی حزب توده ایران پایان یابد! این یك بایای تاریخی است كه بدون آن نقش راهبردی اندیشه ی ماركسیستی- توده ای، و تجربه ی غنی و سرشار حزب توده ایران قادر نخواهد بود به وظیفه ی روزخود عمل كند. كوشش برای انجام این وظیفه و كنترل دمكراتیك تحقق یافتن آن در برابر تك تك توده ای ها در سازمان حزبی و میان هواداران قرار دارد.
بدون كوشش موفق همه ی توده ای ها و هوادران حزب طبقه كارگر فعالیت روشنگرانه- تبلیغی حزب طبقه كارگر ایران در هر لحطه و در هر نوشتار به سطح ماركسیستی- توده ای ارتقا نخواهد یافت.
بدون كوشش موفق همه ی توده ای ها و هوادران حزب طبقه كارگر فعالیت روشنگرانه- تبلیغی حزب طبقه كارگر ایران در هر لحطه و در هر نوشتار به سطح ماركسیستی- توده ای ارتقا نخواهد یافت.
بدون این كوشش موفقیت آمیز، سیرقهقرایی به مبارزه ی انقلابی حزب طبقه كارگر ایران تحمیل می شود و این مبارزه به سطح مبارزه ی حزب كارگر انگلستان در زمان بلیر سقوط می كند. نادیده گرفتن تجربه ی موفق كوربین در این كشور كه برای شرایطی به كلی متفاوت با شرایط در ایران به پیش برده می شود، غیرمجاز است!
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4896
۲۰ بهمن ۱۳۹۶ – ۹ فوریه ۲۰۱۸
* اعلامیه كمیته مركزی حزب توده ایران به مناسبت سی و نهمین سالگرد انقلاب ملی و دمكراتیك بهمن ٥٧، تغییر شرایط و امكان پذیر شدن گسترش و پیوند دادن حركتهای اعتراضی مدنی و صنفی و مقابله دلیرانه جنبش های اجتماعی با سركوبگری رژیم. نامه مردم شماره ١٠٤٤، ١٦ بهمن ١٣٩٦