شرايط حاكم بر ايران، بيان وضع پات در كشور است؟

image_pdfimage_print

مقاله شماره ٣٥ (دوم اسفند ١٣٨٨)

روز ٢٢ بهمن ١٣٨٨ سپرى‏‏‏‏ شد، بدون آنكه بتواند پاسخى‏‏‏‏ به حل تضادهاى‏‏‏‏ عميقى‏‏‏‏ بدهد كه جامعه ايرانى‏‏‏‏ با آن روبروست.

در هر دو سوى‏‏‏‏ درّه عميق ناشى‏‏‏‏ از تضادهاى‏‏‏‏ آشتى‏‏‏‏ناپذير اجتماعى‏‏‏‏ در ايران، بحث و ابرازنظر درباره نتايج راه‏پيمايى‏‏‏‏ها در تهران و شهرستان‏ها در ٢٢ بهمن جريان دارد. در حالى‏‏‏‏ كه حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ بر كشور مى‏‏‏‏پندارد توانسته است با نشان دادن توان “سازماندهى‏‏‏‏” خود، به ثبات وضع به سود خود دست يافته باشد، نزد مدافعان متفاوت خيزش انقلابى‏‏‏‏ مردم اين كوشش بعمل مى‏‏‏آيد كه با توضيح شرايط برگزارى‏‏‏‏ راه‏پيمايى‏‏‏‏ و تدارك وسيع آن توسط حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏، به پرسش‏ها ازجمله درباره آينده خيزش انقلابى‏‏‏ پاسخى‏‏‏‏ بجا، واقع‏بينانه و عملى‏‏‏‏ داده شود.

براى‏‏‏ آنكه چنين پاسخى‏‏‏، راهگشاى‏‏‏‏ پيروزمندى‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏ مردم باشد، بايد پاسخى‏‏‏‏ مبتنى‏‏‏ بر شناخت شرايط عينى‏‏‏‏ در ايران باشد.

وضع عينى‏‏‏ حاكم بر ايران چگونه است؟

اول- آيا حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ توانسته است‏‏ پس از راه‏پيمايى‏‏‏‏ سازمان داده شده، به ثبات دست يابد؟

پاسخ با توجه به شرايط عينى‏‏‏‏ تغيير نيافته برشمرده شده در زير، منفى‏‏‏‏ است!

تضاد حاكم‏‏‏ كه به شكاف عميق در جامعه كنونى‏‏‏‏ ايران انجاميده است، داراى‏‏‏‏ دو وجه گسست‏ناپذير مى‏‏‏‏باشد: آزادى‏‏‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏‏ كه زمينه عينى‏‏‏- تاريخى‏‏‏‏ آن انقلاب بهمن ٥٧ است كه با شعارهاى‏‏‏ برقرارى‏‏‏ آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ قانونى‏‏‏ و ايجاد عدالت اجتماعى‏‏‏ نسبى‏‏‏ در جامعه و تضمين استقلال كشور به پيروزى‏‏‏ دست يافت. آماج‏هايى‏‏‏ كه در قانون اساسى‏‏‏‏ تثبيت و تضمين شده‏اند.

تضاد آشتى‏‏‏ناپذير پيش گفته‏‏ در ايران، “اصلى‏‏‏ترين تضاد” جامعه را تشكيل مى‏‏‏دهد. تنها حل كليت “اصلى‏‏‏ترين تضاد”، بن‏بست رشد و ترقى‏‏‏ اجتماعى‏‏‏ را در ايران مى‏‏‏گشايد. وحدت گسست‏ناپذير هستى‏ اين دو وجه، وحدتى‏‏‏ ديالكتيكى‏‏‏ است.‏‏ يكى‏‏‏، بدون ديگرى‏‏‏ قابل حل نيست!

١- آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ قانونى‏‏‏

با هدف پايمال ساختن هر دو وجه آزادى‏‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏‏‏، نيروهاى‏‏‏‏ “راستگرا” و واپسنگر از روز بعد از پيروزى‏‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ آغاز به كار كردند و با انواع دسيسه‏ها و جنايات، به نقض اصل‏هاى‏‏‏‏ مربوطه در قانون اساسى‏‏‏ كه آزادى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ فردى‏‏‏‏ و اجتماعى‏‏‏‏ مردم را تضمين مى‏‏‏كردند، پرداختند. اصل‏هاى‏‏‏‏ تثبيت شده در بخش “حقوق ملت” را از محتوا خالى‏‏‏‏ نمودند. كوشش كردند آن‏ها را با مفهوم و برداشت‏هاى‏‏‏‏ دروغين و انواع انديشه‏هاى‏‏‏‏ دوران عتيقه‏اى‏‏‏‏ جامعه قبيله‏اى‏‏‏‏ پركنند. به اين منظور شكل “خداشاهى‏‏‏‏”حاكميت دوران قبيله‏اى‏‏‏‏ جامعه بشرى‏‏‏‏ را به صورت “ولايت فقيه” كه پس از مدتى‏ آن را مطلقه نيز ناميدند، در اذهان عمومى‏‏‏‏ رخنه دادند. حاكميت خود را “وديعه‏اى‏‏‏‏ الهى‏‏‏” قلمداد ساختند، اما قادر نشدند خواست آزادى‏‏‏، يك وجه‏ از ريشه‏هاى‏‏‏‏ عينى‏‏‏ و عمده انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ را در اذهان عمومى‏‏‏ نابود سازند.

اكنون آزادى‏‏‏خواهى‏‏‏ بارى‏‏‏ديگر سربرافراشته و جامعه را با شكافى‏‏‏‏ عميق روبرو ساخته است. نمايشات تدارك ديده شده‏‏ نيز نمى‏‏‏‏تواند تضاد ناشى‏‏ از فقدان آزادى‏‏ را “حل” كند. لذا با نمايش ٢٢ بهمن امسال حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ در ايران نمى‏‏‏تواند با خرسندى‏‏‏ به خانه رفته و فارغ‏البال سر بر بالين آرامش بگذارد!

ضرورت حضور ده‏ها هزار نيروى‏‏‏‏ پليس و بسيجى‏‏‏‏ و انواع ديگر نيروهاى‏‏‏‏ با و بدون اونيفورم، ضرب و شتم، خشونت و دستگيرى‏‏‏‏، فشنگ رنگى‏‏‏‏، فيلم بردارى‏‏‏‏ از مردم و ده‏ها اقدامات غيرقانونى‏‏ ديگر نشان اين واقعيت عينى‏‏‏‏ است!

بطور عينى‏‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ نتوانست با اقدامات نمايشى‏‏‏‏ خود در ٢٢ بهمن امسال مساله “آزادى‏‏‏‏” را در تضاد عينى‏‏‏‏ حاكم بر جامعه ايرانى‏‏‏‏، به سود خود “حل” كند.

٢- عدالت اجتماعى‏‏‏

همچنانكه رژيم سلطنتى‏‏‏‏- ساواكى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ غارت ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏ مردم و استثمار وحشيانه زحمتكشان شهر و روستا و ديگر لايه‏هاى‏‏‏‏ ميانه جامعه به سركوب مردم نياز داشت، نيروهاى‏‏‏‏ “راستگرا”ى‏‏‏‏ واپسنگر در جمهورى‏ اسلامى‏ نيز ابزار سركوب نيروهاى‏‏‏‏ مدافع دستاوردهاى‏‏‏‏ ترقى‏‏‏‏خواهانه انقلاب بهمن را به وسيله برقرارى‏‏‏‏ سلطه خود و غارت ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏ و استثمار زحمتكشان تبديل نمودند. آن‏ها به وظيفه‏اى‏‏‏ عمل كردند كه سودورزى‏‏‏ سرمايه آن را حكم مى‏‏‏كند و به گفته ماركس «ماسك» خصلت نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ است: «نقش سرمايه‏دار … ايفاى‏‏‏ نقشى‏‏‏ است كه منطق سرمايه حكم مى‏‏‏كند. آن‏ها … “ماسك‏هاى‏‏‏” خصلت [نظام حاكم] اقتصادى‏‏‏ هستند» (كليات ماركس- انگلس، جلد ٢٣، ص ١٦٣ به زبان آلمانى‏‏‏) (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=381&lang=fa)

لايه‏هاى‏‏‏‏ مختلف سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ حاكم بر ايران كنونى‏‏‏ نيز با همه توان خود در طول تمام سال‏هاى‏‏ گذشته به نابودى‏‏‏‏ اصل‏هاى‏‏‏‏‏ ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏‏‏‏ كه برپايى‏‏ يك اقتصاد دموكراتيك ملى‏‏ را ممكن مى‏‏ساخت، پرداختند. پيامد اين غارت رآنت‏خوارانه و مافيايى‏‏‏ فربه شدن اين غارتگران است. نقدينگى‏‏‏ ايجاد شده در دست آن‏ها در اين دوران بالغ بر ١٠٠ ميليارد دلار مى‏‏‏گردد. سودهاى‏‏‏ كلان بانكى‏‏‏ كه سپرده‏هاى‏‏‏ آن‏ها را هر ٥ سال يك بار، دو برابر مى‏‏‏سازد، يا عدم بازپرداخت اعتبارهاى‏‏‏ ميلياردى‏‏‏  دريافت شده (قريب به ٥٠ ميليارد دلار) كه سلامت بانك مركزى‏‏‏ ايران را نيز مورد تهديد قرار داده است، شيوه شناخته شده انتقال درآمد نفت به اين غارتگران بوده و يكى‏‏‏ از راهكارهاى‏‏‏ «كارخانه سرمايه‏دار سازى‏‏‏» به ارث رسيده از رژيم سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏ مى‏‏‏باشد.

سياست “تعديل اقتصادى‏‏‏‏” كه نامى‏‏‏ ديگر براى‏‏‏ اجراى‏‏‏‏ سياست نوليبرال امپرياليستى‏‏‏‏ به نام “خصوصى‏‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏‏ اقتصادى‏‏‏‏” است، در دوران حاكميت يك دست شده سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ در دست لايه‏هاى‏‏‏‏ جديد و با حكم حكومتى‏‏‏‏ آيت‏الله خامنه‏اى‏‏‏‏ در سال ١٣٨٥ به سياست رسمى‏‏‏‏ دولت احمدى‏‏‏‏نژاد تبديل شد. اين سياست ضدمردمى‏ كه گذران زندگى‏‏‏ توده‏هاى‏‏‏ ميليونى‏‏‏ را فلج كرده و وضع اقتصادى‏‏‏ جامعه را به نابودى‏‏‏ تهديد مى‏‏‏كند، نيز عامل ديگرى‏‏‏ مى‏‏‏باشد در خدمت نقض خواست و حق برخوردار شدن توده‏هاى‏‏‏ ميليونى‏‏‏ مردم از عدالت اجتماعى‏‏‏ نسبى‏‏‏.

حاكميت مافيايى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ ج ا ايران، برخلاف ادعاى‏‏‏ جانبدارى‏‏‏ از منافع مردم و خلاف تظاهر به معصوميت مذهبى‏‏‏ خود، نه تنها تضاد به ارث رسيده از دوران ستم‏شاهى‏‏‏ را بر طرف ننموده است، بلكه وجه بى‏‏‏عدالتى‏‏‏ در تضاد ميان لايه‏هاى‏‏‏ وسيع محروم مردم و رژيم حاكم سرمايه‏دارى‏‏‏ را تشديد نيز كرده است!

٣- استقلال ملى‏‏‏ در برابر سياست ضدملى‏‏‏

رژيم سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏ گذشته به اميد تثبيت حاكميت خود، ايران را به كشور نيمه مستعمره و دست‏نشانده امپرياليسم آمريكا تبديل ساخته بود. قرارداد دو جانبه با آمريكا، حضور بيش از ٤٠ هزار مستشار نظامى‏‏‏ آن در ايران، عضويت ايران در پيمان تجاوزكار سنتو، دخالت نظامى‏‏‏ ايران در كشورهاى‏‏‏ همسايه و منطقه خليج فارس به عنوان “ژاندارم منطقه” كه با خريد ٣٨ ميليارد دلار تسليحات در پنج سال آخر حيات اين رژيم (از درآمد ١٠٠ ميليارد دلارى‏‏‏ نفت در اين دوران) عملى‏‏‏ شد. سرمايه‏گذارى‏‏‏هاى‏‏‏ سرمايه‏داران آمريكايى‏‏‏ در ايران كه بابت هر دلار، ساليانه سه دلار سود از ايران خارج كردند، در كنار غارت مافيايى‏‏‏ و رآنت‏خوار عوان و انصار رژيم سلطنتى‏‏‏ و ديگر سرمايه‏داران داخلى‏‏‏ كه ٨٠ درصد تمام ثروت ملى‏‏‏ كشور را در اختيار داشتند، ولى‏‏‏ تنها يك درصد جمعيت كشور را تشكيل مى‏‏‏دادند و … نشان اين غارت و وابستگى‏‏‏ رژيم سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏ به امپرياليسم بود (آمار از گزارش هيات اجرائيه كميته مركزى‏‏‏ حزب توده ايران به شانزدهمين پلنوم ك م، اسفند ١٣٥٧). فشار طاقت فرساى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏ بر دوش ميليون‏ها مردم ميهن ما كه به انقلاب بهمن ٥٧ انجاميد، ريشه در غارت و وابستگى‏‏‏‏ برشمرده رژيم ستم‏شاهى‏‏‏ داشت.

لايه‏هاى‏‏‏‏ مختلف سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏ فربه شده در داخل و خارج دولت جمهورى‏ اسلامى‏ ايران و اجراى‏‏‏‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏ كه آن‏ها را به متحد طبيعى‏‏‏‏ امپرياليسم نيز تبديل ساخته، جايگزين خلفى‏‏‏‏ است براى‏‏‏‏ سرشت ضدملى‏‏‏‏ سياست رژيم سلطنتى‏‏‏‏- ساواكى‏‏‏‏ در پيش از پيروزى‏‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧.

چانه‏زنى‏‏‏هاى‏‏‏ نخ‏نما شده حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ در ج ا با امپرياليسم بر سر مساله “اتمى‏‏‏”، تنها پوششى‏‏‏ است براى‏‏‏ چانه‏زدن واقعى‏‏‏ آن براى‏‏‏ تداوم حاكميت غارتگرانه خود به قيمت تبديل شدن به “متحد طبيعى‏‏‏” و مجرى‏‏‏ سياست نوليبرال امپرياليسم.

برنامه خصوصى‏‏‏ سازى‏‏‏ و به حراج گذاشتن ثروت‏هاى‏ ملى‏، آنطور كه رسانه‏هاى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ و مدافعان و مداحان آن در داخل و خارج كشور عنوان مى‏‏‏كنند، گويا با سرمايه‏گذارى‏‏‏هاى‏‏‏ خارجى‏‏‏ در ايران همراه خواهد بود و به ايجاد كار و امكان اشتغال در كشور خواهد انجاميد. واقعيت اما آنست كه اين برنامه در كليت خود به معناى‏‏‏ غارت ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ مردم ميهن ما مى‏‏‏باشد. در چهارچوب اين سياست مى‏‏‏خواهند ازجمله ٨٠ درصد صنعت نفت ملى‏‏‏ شده ايران را در “بازار اوراق بهادار” به سرمايه مالى‏‏‏ سوداگر امپرياليستى‏‏‏ با نقدينگى‏‏‏ ٦٥ بليون يورو، بفروشند و در واقع به حراج بگذارند. همان حراجى‏‏‏ كه در چند هفته پيش در مورد نفت كشور اشغال شده عراق عملى‏‏‏ شد و در آن در كنار غارتگران امپرياليسم غربى‏‏‏، سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ روسيه نيز سهم بزرگى‏‏‏ به چنگ آورد.

سرمايه‏گذارى‏‏‏ خارجى‏‏‏ مى‏‏‏تواند تنها در چهارچوب يك برنامه اقتصاد ملى‏‏‏ با سرشتى‏‏‏ دموكراتيك، در خدمت منافع ملى‏‏‏ ايران قرار داشته و به بهبود وضع اقتصادى‏‏‏ مردم و كشور كمك كند.

همانطور كه “رفرم ارضى‏‏‏‏” رژيم سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏ و نمايش “دست بوسيدن‏ دهقانان” به حل تضاد عينى‏‏‏‏ ميان منافع وسيع‏ترين لايه‏ها زحمتكش و ميهن دوست ميهن ما با منافع ضدمردمى‏‏‏‏ و ضدملى‏‏‏‏ رژيم سلطنتى‏‏‏‏- ساواكى‏‏‏‏ نيانجاميد، برنامه نوليبرال “خصوصى‏‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏‏ اقتصادى‏‏‏‏” و پرداخت “صدقه” و “خيريه” حاكميت كنونى‏‏‏ نيز نمى‏‏‏‏توانست و نتوانست به حل همين تضاد عميق ميان منافع مردم در دوران كنونى‏‏‏‏ با حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ بيانجامد. برعكس، سياست ضدملى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ كنونى‏‏‏ به عامل تشديد اين تضاد تبديل شده است!

سه عنصر: نقض آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ قانونى‏‏ مصرح در قانون اساسى‏‏، غارت بى‏‏‏بندوبار سرمايه‏دارى‏‏‏ و تبديل شدن عملى‏‏‏ رژيم حاكم سرمايه‏دارى‏‏‏ به متحد طبيعى‏‏‏ سياست امپرياليستى‏‏‏، ريشه عينى‏‏‏ تضادى‏‏ است كه در دوران كنونى‏‏‏ ميان لايه‏هاى‏‏‏ مختلف مردم با حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ در ج ا ايران وجود دارد.

در چنين شرايطى‏‏‏ است كه مى‏‏‏توان گفت كه حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ قادر نشد با راه‏پيمايى‏‏‏‏ سازمان داده شده روز ٢٢ بهمن ١٣٨٨ به “حل” تضاد ميان خود و مردم نايل شود و به طريق اولى‏‏‏ نتوانست پايگاه اجتماعى‏‏‏‏ غارت مافيايى‏‏‏‏ خود را در ايران توسعه دهد.

ادعاى‏‏ آيت‏الله خامنه‏اى‏‏ درباره حضور «ده‏ها ميليون» در راه‏پيمايى‏‏‏‏ها، ادعاى‏‏ ذهنگرايانه است. حضور ادعا شده بر واقعيت مبتنى‏‏ نيست و نمى‏‏تواند براى‏‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ پايگاه اجتماعى‏‏‏‏ مطمئنى‏‏ ارزيابى‏‏ شود!

٤- عنصر خارجى‏‏‏ در اصلى‏‏‏ترين تضاد

در كنار سه عنصر پيش برشمرده شده داخلى‏‏‏، بايد به عنصر خارجى‏‏‏ در اصلى‏‏‏ترين تضاد دوران كنونى‏‏‏ در ايران توجهى‏‏‏ خاص مبذول داشت. مطلب را بشكافيم:

وضع عينى‏‏‏‏ ديگرى‏‏‏‏ كه بايد در ارزيابى‏‏‏‏ پيش گفته منظور داشت، اين نكته است كه در برنامه استراتژيك سياسى‏‏‏‏- نظامى‏‏‏‏ امپرياليسم آمريكا در مورد ايران، تغييرى‏‏‏‏ حاصل نشده است.

امپرياليسم آمريكا و ديگر كشورهاى‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏ مشتركن داراى‏‏‏‏ نفع عينى‏‏‏‏ در اين امر هستند، كه ايران را نيز همانند يوگسلاوى‏‏‏‏، عراق و … تقسيم كرده و به كشور نيمه مستعمره‏اى‏‏‏‏ تبديل سازند. اين هدف اهريمنى‏‏‏ در برنامه استراتژيك نظامى‏‏‏- سياسى‏‏‏ امپرياليسم آمريكا سياه بر سفيد نوشته شده است، برنامه‏اى‏‏‏‏ كه آن‏ها براى‏‏‏‏ سراسر جهان، ازجمله براى‏‏‏‏ روسيه و جمهورى‏‏‏‏ خلق چين نيز در سر مى‏‏‏‏پرورانند. آن‏ها از هر امكانى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ اشغال نظامى‏‏‏‏ كشورها استفاده مى‏‏‏‏كنند. زلزله خانمان‏برانداز در هائيتى‏‏‏‏، آخرين نمونه براى‏‏‏‏ اجراى‏‏‏‏ اين سياست است كه در آنجا تحت عنوان “كمك به زلزله‏زدگان”، عملى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏گردد. هائيتى‏‏‏‏، اولين كشور آمريكايى‏‏‏‏ در منطقه كارائيب كه با انقلاب بردگان در بيش از ٢٠٠ سال پيش به استقلال رسيد، براى‏‏‏‏ چندمين بار به اشغال نظامى‏‏‏‏ امپرياليسم آمريكا درآمد. *

سرمايه‏دارى‏‏‏‏ جهانى‏‏‏‏ و كشورهاى‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏ به علل گوناگون مى‏كوشند براى‏ تحقق بخشيدن به برنامه استراتژيك نظامى‏- سياسى‏ خود در ايران، “راه‏حل”‏‏‏ ديگرى‏ از آنچه در كشورهاى‏‏‏‏ مشابه به مورد اجرا گذاشتن، متوسل شوند. از اين‏رو آن‏ها براى‏‏‏‏ رسيدن به توافق‏هاى‏‏‏‏ “ميان‏راهى‏‏‏‏” و گذرا با حاكميت جمهورى‏ اسلامى‏ به ارايه انواع “نسخه‏هاى‏ سربسته” دست زده‏اند. توافقى‏‏‏‏ كه مورد خواست حاكميت كنونى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏‏ در ايران نيز بود و هست، به اميد آنكه بتواند تضمين امپرياليسم را براى‏‏‏‏ تداوم حيات خود بدست آورد. ازاين‏رو بايد “ژست” پرخاش‏گونه برخى‏ از نمايندگان امپرياليسم آمريكا را ابزار ازدياد فشار در روند چانه‏زنى‏‏‏ با حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ در ايران ارزيابى‏‏‏ نمود.

براين‏پايه است كه نيروهاى‏‏‏‏ ميهن دوست و به ويژه حزب توده ايران بايد با هشيارى‏‏‏‏ بيش‏تر،‏ از امكانات جهانى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ دستيابى‏‏‏‏ به اهداف مردمى‏‏‏‏ و ملى‏‏‏‏ خود در خيزش انقلابى‏‏‏‏ كنونى‏‏‏‏ بهره بگيرند.

لحظه‏اى‏‏‏‏ نبايد فراموش نمود كه منافع امپرياليسم و منافع مردم ميهن ما از سرشتى‏‏‏‏ آشتى‏‏‏‏‏ناپذير برخودارند. تغييرى‏‏‏‏ در برنامه امپرياليسم براى‏‏‏‏ غارت ثروت‏هاى‏‏‏‏ مردم ميهن ما و تبديل كشور به كشور مستعمره نوكلونياليستى‏‏‏‏ ايجاد نشده است.

بطور عينى‏‏‏،‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ نمى‏‏‏‏تواند با اقدامات نمايشى‏‏‏‏ خود در ٢٢ بهمن امسال جنبه “عدالت اجتماعى‏‏‏‏” در تضاد عينى‏‏‏‏ حاكم بر جامعه ايرانى‏‏‏‏ را “حل” شده بپندارد و خود را برخودار از پايگاه وسيع مردمى‏‏‏ بداند.

اين راه‏پيمايى‏‏‏ و تظاهرات نمايشى‏‏‏ نمى‏‏‏تواند پوششى‏‏‏ براى‏‏‏ سياست ضدملى‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ بر ايران باشد كه براى‏‏‏ حفظ خود به متحد طبيعى‏‏‏ سياست ضدبشرى‏‏‏ نوليبرال “خصوصى‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏” تبديل شده است.

دوم- روند خيزش انقلابى‏‏‏‏ با تضادى‏‏‏‏ درونى‏‏‏‏ روبروست!

برپايه نكات برشمرده شده در بالا مى‏‏‏‏توان به اين ارزيابى‏‏‏‏ نايل شد كه

الف- نبرد نو وكهن تعميق يافته است

به طور عينى‏‏‏‏ در شرايط پس از ٢٢ بهمن ١٣٨٨، در تناسب قوا ميان حاكميت مافيايى‏‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏‏ در ايران و مردم انقلابى‏‏‏‏، تغييراتى‏‏‏‏ بوجود آمده است. يكى‏ از علائم آن، شناخت و طرح لزوم جلب كارگران و زحمتكشان ديگر شهر و روستا به خيزش انقلابى‏ مى‏باشد. اين شناخت را مى‏توان تغييرى‏ محتوايى‏ ارزيابى‏ نمود كه قادر است خيزش انقلابى‏‏‏‏ مردم را، آنطور كه زنده‏ياد طبرى‏‏‏‏ آن را برمى‏‏‏‏شمرد، از مرحله نبرد دورانى‏ (حمله و عقب‏نشينى‏) به “مرحله سوم”، يعنى‏‏ مرحله ايجاد تعادل در نبرد نو و كهن، نزديك‏تر ساخته باشد (نگاه شود به  http://www.tudeh-iha.com/?p=1053&lang=fa).

ب- تضاد درونى‏‏‏ در خيزش انقلابى‏‏‏ مردم

ارزيابى‏‏‏‏ وضع عينى‏‏‏‏ حاكم همچنين اجازه مى‏‏‏‏دهد ادعا شود كه باوجود تعميق تضاد حاكم بر ايران و ارتقاى‏‏‏ سطح كيفى‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏ مردم، اين خيزش در عين حال به مرز امكان موثر بودن خود رسيده است.

علت رسيدن خيزش انقلابى‏‏‏ مردم به مرز امكان موثر بودن خود، ناتوانى‏‏‏ در جلب توده‏هاى‏‏‏ زحمتكش، كارگران، دهقانان و ديگر لايه‏هاى‏‏‏ محروم اجتماعى‏‏‏ است. اين ناتوانى‏ در وحله نخست، ناشى‏ از ناتوانى‏ نيروى‏ چپ به طور عام و حزب توده ايران به طور خاص در ارايه تحليلى‏ جامع از شرايط كنونى‏ در كشور، منطقه و جهان است. فقدان تحليل علمى‏ و ناتوانى‏ در شناخت و درك “اصلى‏ترين تضاد” در دوران كنونى‏ در جامعه ايرانى‏، ريشه نظرى‏ (و همچنين فلسفى‏- اسلوبى‏) اين ناتوانى‏ را تشكيل مى‏دهد. خوشبختانه مى‏توان تبلور بحث دراين‏باره را در منابع احزاب و گروه‏ها مختلف و حتى‏ در رسانه‏هاى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ يافت (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=1113&lang=fa).

بدون ترديد قرار داشتن توده‏هاى‏‏‏ محروم زير  فشار جو تبليغات حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ و ناشى‏‏ از اعتقادات و باورهاى‏‏‏ خود، مانعى‏‏‏ عينى‏‏‏ و واقعى‏‏‏ در جلب آن‏ها به مبارزه مى‏‏‏باشد. اما اين تنها علت و به‏ويژه علت اصلى‏‏‏ و تعيين كننده نيست. ديرتر به اين نكته بازمى‏‏‏گرديم.

بايد اذعان داشت كه ناتوانى‏‏‏ در جلب زحمتكشان به خيزش انقلابى‏‏‏ مى‏‏‏تواند راه تداوم و توسعه خيزش انقلابى‏‏‏ را مسدود ‏سازد. وجود تضاد درونى‏‏ در خيزش انقلابى‏‏ با اين ناتوانى‏‏ مستدل گشته و به اثبات مى‏‏رسد.

١- ريشه‏هاى‏‏ تضاد عينى‏‏ در خيزش انقلابى‏‏ مردم

براى‏‏‏‏ كشف تضاد عينى‏‏‏ كنونى‏‏‏ در خيزش انقلابى‏‏‏ مردم‏، بايد به عقب بازگشت، به انقلاب بهمن ٥٧.

قطعا محدويت‏هاى‏‏‏‏ عينى‏‏‏‏ و ذهنى‏‏‏‏ درباره اشكال انتخاب شده و برداشت‏هاى‏‏‏ ايدئولوژيك درباره ممنوعيت انتخاب اين يا آن شكل براى‏‏‏‏ نبرد انقلابى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏توانند در اين زمينه نقش داشته باشند. اين محدوديت‏ها اما محدوديت‏هاى‏‏‏‏ ماهوى‏‏‏‏ نيستند و مى‏‏‏‏توانند در روند رشد خيزش انقلابى‏‏‏‏ با ايجاد شرايط عينى‏‏‏ برطرف شوند.

حفظ اشكال مسالمت‏آميز، كه مى‏‏‏‏تواند در مرحله‏اى‏‏‏‏ نشان قدرت جنبش باشد، نقش مطلق‏گرانه ندارد و نمى‏‏‏‏تواند داشته باشد. خيزش انقلابى‏‏‏‏ مردم با غلبه بر تضاد درونى‏‏‏‏ خود مى‏‏‏تواند اشكال ضرورى‏‏‏‏ بروز خود را بيابد. هيچ “شكلى‏‏‏‏”،‏ “تابو” باقى‏‏‏‏ نخواهد ماند.

صرفنظر از نكات برشمرده شده و نكات مشابه احتمالى‏‏‏ ديگر كه جنبه تعيين كننده ندارند، بايد در جستجوى‏‏‏ درونمايه تضاد، به بررسى‏‏‏ نكته پراهميت ديگرى‏‏‏ پرداخت:

شعار انقلاب بهمن ٥٧ “آزادى‏‏‏‏”، “استقلال” و “عدالت اجتماعى‏‏‏‏” بود.

اين درونمايه انقلابى‏‏‏‏، بهمن ٥٧ را به انقلابى‏‏‏‏ “ملى‏‏‏‏ و دموكراتيك” تبديل ساخت.

انقلابى‏‏‏‏ مردمى‏‏‏‏ كه عليه نظام فرتوت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ وابسته سلطنتى‏‏‏‏- ساواكى‏‏‏‏ جريان داشت تا با براندازى‏‏‏‏ سلطنت و استبداد و با برپايى‏‏‏‏ جامعه‏اى‏‏‏‏ دموكراتيك با اقتصادى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏ و ضدامپرياليستى‏‏‏‏ با جهت‏گيرى‏‏‏‏ ضدسرمايه‏دارى‏‏‏، شرايط ضرورى‏‏ را براى‏‏‏ ارتقاى‏‏‏‏ نسبى‏‏‏‏ “عدالت اجتماعى‏‏‏‏” بوجود آورد.

زلال و روشن بودن درونمايه سرشت انقلاب بهمن، روند انقلابى‏‏‏‏ را به آنچنان قدرت بالنده، سهمگين و برترى‏‏‏‏ تبديل ساخت كه توانست به ميزان بسيار بالايى‏‏‏‏، شكل مسالمت‏آميز اعمال قدرت انقلابى‏‏‏‏ را ممكن سازد.

شفاف بودن درونمايه، سرشت مردمى‏‏‏- ملى‏‏‏ انقلاب بهمن و وسعت نيروهاى‏‏‏‏ شركت كننده در آن، وجود يك تضاد عينى‏‏‏‏ درونى‏‏‏‏ را در دوران تحقق آن نفى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏كند. چنين تضادى‏‏‏‏ را نمى‏‏‏‏توان در آن دوران يافت.

در انقلاب بهمن ٥٧ ميان اهداف گروه‏هاى‏‏‏‏ متفاوت تفاوت‏هاى‏‏‏‏ حتى‏‏‏‏ فاحشى‏‏‏‏ وجود داشت، كه همانطور كه پيش‏تر اشاره شد، بعدها مورد سواستفاده دشمنان انقلاب نيز قرار گرفت و نيروهاى‏‏‏‏ “راستگرا” را بر سرنوشت انقلاب حاكم ساخت، اما اين تفاوت‏ها را نمى‏‏‏‏توان زمينه عينى‏‏‏ براى‏‏‏‏ تضاد درونى‏‏‏ محتمل در روند انقلابى‏‏‏‏ سال ٥٧ ارزيابى‏‏‏‏ كرد.

اين‏ تفاوت‏ها، همان منافع طبقاتى‏‏‏‏ لايه‏هاى‏‏‏‏ مختلف در روند انقلابى‏‏‏‏ بود كه ريشه در وسعت شركت‏كنندگان در انقلاب داشت، ولى‏‏‏‏ بيان تضاد عينى‏‏‏‏ در روند انقلاب نبود. اين تفاوت منافع كه كار را به “نبرد كه بر كه” پس از پيروزى‏‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ كشاند، در “گزارش هيئت اجراييه به شانزدهمين كميته مركزى‏‏‏‏ حزب توده ايران” (اسفند ١٣٥٧) چنين برشمرده مى‏‏‏‏شود: «روشن است كه شركت طبقات گوناگون خلق در جنبش انقلابى‏‏‏‏ ايران، در عين اينكه زير شعارهاى‏‏‏‏ مشترك ملى‏‏‏‏ و دموكراتيك و خلقى‏‏‏ [تكيه از نگارنده]‏ گسترش يافته و مى‏‏‏‏يابد، داراى‏‏‏‏ انگيزه‏هاى‏‏‏‏ همگون و همانند نيست. هر يك از آن‏ها با انگيزه و خواست‏هاى‏‏‏‏ طبقاتى‏‏‏‏ خود در اين جنبش شركت مى‏‏‏‏نمايد. ولى‏‏‏‏ آنچه در مرحله كنونى‏‏‏‏ شاخص جنبش انقلابى‏‏‏‏ است، شعارهاى‏‏‏‏ عمومى‏‏‏‏ جنبش است [تكيه از نگارنده]. …». شعارهايى‏‏‏‏ كه هماهنگى‏‏‏‏ و يك‏پارچگى‏‏‏‏ روند انقلابى‏‏‏‏ را توضيح داده، وجود تضاد عينى‏‏‏‏ درونى‏‏‏‏ در آن را نفى‏‏‏‏ كرده و پيروزى‏‏‏ آن را تضمين مى‏‏‏كند.

شعارهاى‏‏‏‏ عمومى‏‏‏‏ جنبش انقلابى‏‏‏ سال ٥٧ تظاهر منافع اين يا آن لايه شركت كننده در انقلاب نبودند، بلكه از سرشت مردمى‏‏‏‏- دموكراتيك، و ملى‏‏‏‏- ضدامپرياليستى‏‏‏‏ انقلاب كه ريشه در “اصلى‏‏‏‏ترين تضاد” حاكم بر جامعه ايرانى‏‏‏‏ داشت، نتيجه و مستدل مى‏‏‏‏شدند.

يك‏پارچگى‏‏‏‏ سه شعار “آزادى‏‏‏‏، استقلال، عدالت اجتماعى‏‏‏‏” كه بيان ماهيت و سرشت انقلاب بهمن ٥٧ بودند، همگونى‏‏‏‏ روند انقلاب را تضمين كرده و امكان بوجود آمدن تضاد عينى‏‏‏‏ درونى‏‏‏‏ را در جريان انقلاب محدود ساخت!

چنين وضعى‏‏‏‏ را اكنون در سال ١٣٨٨ نمى‏‏‏توان در خيزش انقلابى‏‏‏‏ مردم ميهن ما يافت. نيروهاى‏‏‏‏ جمع شده در يك سوى‏‏‏‏ شكاف عميق اجتماعى‏‏‏‏ از چنين وحدتى‏‏‏ بر سر درونمايه و آماج‏هاى‏‏‏‏ انقلاب برخوردار نيستند. فقدان اين وحدت نظر، به ابزار سواستفاده براى‏ نيروهاى‏ واپسنگر و راست داخلى‏ و خارجى‏ تبديل شده است.

به اين نكته پراهميت بايد توجه كرد كه حاكميت سرمايه‏دارى‏ در ايران تنها نيرويى‏ نيست كه مى‏كوشد با ايجاد جبهه ناهمگونى‏ از محرومان تا بخش‏هايى‏ از لايه‏هاى‏ ميانى‏ و سرمايه‏داران فربه شده، پايگاه اجتماعى‏ براى‏ خود دست وپا كند. همين سياست را نيروهاى‏ راست در خارج از كشور نيز مى‏كوشند به كمك رسانه‏هاى‏ امپرياليستى‏ اعمال كرده و جبهه‏اى‏ ناهمگون از لايه‏هاى‏ متفاوت مردم بوجود آورند. ابزار تبليغى‏ براى‏ احراز موفقيت نيروهاى‏ واپسنگر داخلى‏ و خارجى‏ يكى‏ است. جدا ساختن آماج آزادى‏هاى‏ قانونى‏ مصرح در قانون اساسى‏ و عدالت اجتماعى‏! تفاوت تنها بر تكيه هر كدام به بخشى‏ از دو وجه “اصلى‏ترين تضاد” جامعه ايرانى‏ در دوران كنونى‏ است.

شعار “آزادى‏‏‏‏”، به طور عينى‏‏‏، تنها يك وجه تضاد اصلى‏‏‏‏ حاكم بر جامعه را تشكيل مى‏‏‏‏دهد. در شعار “آزادى‏‏‏”، بخش “عدالت اجتماعى‏‏‏‏” منظور نشده است و لذا قادر هم نيست وسيع‏ترين لايه‏ها و نيروهايى‏‏‏‏ كه به طور عينى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏توانند و بايد در خيزش انقلابى‏‏‏‏ شركت داشته باشند، تجهيز كرده و به مبارزه روز جلب كند.

تبديل شعار “آزادى‏‏‏” به تنها پرچم براى‏‏‏ تجهيز و جلب توده‏ها به مبارزه، نارساست، زيرا اگرچه قادر به جلب توده‏هاى‏‏ ميليونى‏‏ در شهرهاى‏‏ بزرگ ايران مى‏‏باشد و با تجهيز اپوزيسيون رنگارنگ خارج از كشور نيز همراه است، به طور عينى‏‏‏، به طور عمده از منافع لايه‏هاى‏‏‏ ديگرى‏‏‏ از سرمايه‏دارى‏‏‏ دفاع مى‏‏‏كند. به مساله عدالت اجتماعى‏‏ مورد نياز لايه‏هاى‏‏ ناتوان و به ويژه طبقه كارگر و زحمتكشان شهر و روستا در ايران پاسخى‏‏ نمى‏‏دهد.

هدف آن تنها ايجاد جابجايى‏‏‏ در قدرت سياسى‏‏‏ به سود لايه‏هايى‏‏ از سرمايه‏دارى‏‏ مى‏‏‏باشد. مى‏‏‏خواهند از اين طريق به برقرارى‏‏‏ “بازار آزاد” دست يابند. “بازار آزاد”ى‏‏ كه‏ در خدمت “گلوباليسم امپرياليستى‏‏‏” قرار دارد و پاسخگوى‏‏‏ نيازها و منافع زحمتكشان در دستيابى‏‏‏ به عدالت اجتماعى‏‏‏ نسبى‏‏‏ نمى‏‏‏باشد. تجربه تلخ همه كشورهاى‏‏‏ دست‏بگريبان با اين برنامه امپرياليستى‏‏‏ در چند دهه گذشته، كه توسط “بانك جهانى‏‏‏” و “صندوق بين‏المللى‏‏‏ پول” به آن‏ها تحميل شد، به ميزان كافى‏‏‏ خصلت ضدمردمى‏‏ اين برنامه را به اثبات رسانده است. اين سياست خانمان‏برانداز به همين پيامدها نيز محدود نمى‏‏‏شود. با اجراى‏‏‏ آن، استقلال سياسى‏‏‏ و اقتصادى‏‏‏ كشور نيز برباد مى‏‏‏رود و كشور را به نومستعمره امپرياليستى‏‏‏ تبديل مى‏‏‏سازد.

آرى‏‏‏ با شعار “آزادى‏‏‏” مى‏‏‏خواهند استبداد “لائيك” از نوع دوران رژيم سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏ را جايگزين استبداد “مذهبى‏‏‏” حاكم سازند!

از يك سو، محدود ماندن خواست خيزش انقلابى‏‏‏‏ به تنها خواست “آزادى‏‏‏‏”، و عدم طرح راه رشد آتى‏‏‏‏ كشور با جهت‏گيرى‏ سوسياليستى‏ و همچنين برجسته نساختن سرشت ملى‏‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏‏، امكان تجهيز و جلب لايه‏هاى‏‏‏‏ ديگرى‏‏‏ از زحمتكشان و به‏ويژه طبقه كارگر و نيروهاى‏‏‏ ميهن‏دوست و ملى‏‏‏ را در آينده نيز محدود يا حتى‏‏ غيرممكن خواهد ساخت.

از سوى‏‏‏ ديگر، تكيه يك جانبه به مسئله “آزادى‏‏‏‏”، سكوت درباره عدالت اجتماعى‏‏‏ و نپرداختن به سرشت ملى‏‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏، خط جدايى‏‏‏ جنبش مردم را از محافل سلطنت‏طلب و جانبدار امپرياليسم مخدوش كرده است. مردم ايران به حق بازگشت سلطنت و دوران ستم‏شاهى‏‏ را همانند جانشين “خداشاهى‏‏‏” آن برنمى‏‏‏تابند.

سه نكته، زمينه‏‏‏ ايجاد شدن تضاد درونى‏‏‏‏ در خيزش انقلابى‏‏‏ مردم مى‏‏‏باشد:

اول- تكيه يك سويه به مساله “آزادى‏‏‏”؛

دوم- بى‏‏‏توجهى‏‏‏ و مسكوت گذاشتن مساله عدالت اجتماعى‏‏‏ و راه رشد آتى‏‏‏ كشور با جهت‏گيرى‏ سوسياليستى‏؛

سوم، از مد نظر دور داشتن مساله منافع ملى‏‏‏ و خطر امپرياليسم براى‏‏‏ استقلال و تماميت ارضى‏‏‏ ايران.

شدت و وسعت سردرگمى‏‏‏‏ در شناخت بهم‏پيوستگى‏‏‏‏ عنصر آزادى‏‏‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏‏‏ و نقش سرشت ملى‏‏‏‏ خيزش كنونى‏‏‏‏ آن‏چنان سهمگين است كه حتى‏‏‏ متاسفانه‏ دامنگير حزب توده ايران نيز شده است. (نگاه شود به     http://www.tudeh-iha.com/?p=1107&lang=fa)

٢-  راه خروج از وضع “پات”

راه خروج از بن‏بست ايجاد شده، پايبندى‏‏‏ به سرشت مردمى‏‏‏ و ملى‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏ كنونى‏‏‏ مردم ميهن ما، بازگشت به آماج‏هاى‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ و به ثمر رسانده انقلاب ملى‏‏‏- دموكراتيك بزرگ مردم ميهن ماست! (نگاه شود ازجمله به http://www.tudeh-iha.com/?p=236&lang=fa ).

طبقه كارگر و زحمتكشان شهر و روستا، لايه‏هاى‏‏‏ ميانى‏‏‏ جامعه و سرمايه‏داران ميهن دوست، زنان و جوانان انقلابى‏‏‏ با شم طبقاتى‏‏‏- سياسى‏‏‏ خود درك مى‏‏‏كنند كه نيروهاى‏‏‏ سلطنت‏طلب و … در اپوزيسيون خارج از كشور با حاميان امپرياليستى‏‏‏ آن‏ها، دشمنان طبقاتى‏‏‏ و نه مدافعان منافع آن‏ها مى‏‏‏باشند.

توده‏هاى‏ ميليونى‏ زحمتكشان هنوز نتوانسته‏اند زير فشار تبليغات حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ كنونى‏‏‏ در ايران كه كماكان خود را در پس شعارهاى‏‏‏ انقلاب بهمن پنهان مى‏‏‏سازد و همچنين تحت تاثير باورها و سنت‏هاى‏‏‏ خود به شناخت لازم از حاكميت مافيايى‏‏‏ دست يابند.

تنها با شناخت از خصلت ضدكارگرى‏‏‏، غارتگرانه، ضدمردمى‏ و ضدملى‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ در جمهورى‏ اسلامى‏، توده‏هاى‏‏‏ كارگر و زحمتكشان به محور ضرورى‏ خيزش انقلابى‏ تبديل خواهند شد.

مدافعان منافع طبقه كارگر با دفاع مستدل و جانبدارانه و همچنين افشاى‏ خصلت ضدملى‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏، امكان تجهيز و سازماندهى‏‏‏ زحمتكشان را دوباره بازخواهند يافت.

دفاع از خواست‏هاى‏‏‏ مطالباتى‏‏‏ كارگران براى‏‏‏ برپايى‏‏‏ سنديكاهاى‏‏‏ مستقل، دفاع از مبارزه آن‏ها و خواست آزادى‏‏‏ رهبران زندانى‏‏‏ شده آن‏ها و ديگر خواست‏هاى‏‏‏ مطالباتى‏‏‏ و دموكراتيك، ازجمله حفظ قانون كار سال ١٣٦٩، امكان تجهيز و سازماندهى‏‏‏ زحمتكشان را ايجاد مى‏‏‏سازد.

بدون طرح خواست پايان دادن به سياست ضدملى‏‏‏ “خصوصى‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏” كه به عامل تورم و فشار اقتصادى‏‏‏ به زحمتكشان تبديل شده است؛ بدون مبارزه عليه حذف يارانه‏ها توسط دولت احمدى‏‏‏نژاد كه جزيى‏‏‏ از برنامه “آزادسازى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏” است و به دستور “بانك جهانى‏‏‏” و “صندوق بين‏المللى‏‏‏ پول” عملى‏‏ مى‏‏شود و …، تجهيز و سازماندهى‏‏‏ زحمتكشان ممكن نخواهد بود.

موافقت محافل امپرياليستى‏‏‏، ازجمله رسانه‏هاى‏‏‏ تبليغاتى‏‏‏ آن مانند بى‏‏‏بى‏‏‏سى‏‏‏ و صداى‏‏‏ آمريكا و همچنين استادان ريز و درشت “اقتصادان” كه در اين رسانه‏ها به ابراز نظر مثبت درباره حذف يارانه‏ها توسط دولت احمدى‏نژاد مى‏‏‏پردازند، ناخواسته همدلى‏‏‏ اپوزيسيون راست خارج از كشور با خواست محافل سرمايه مالى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ را افشا مى‏كنند.

بايد با مخالفت با اين سياست ضدملى‏‏‏ و ضدمردمى‏‏‏ و انواع مشابه آن و افشا نمودن سياست دروغين امپرياليسم كه با پنهان شدن در پشت “حقوق بشر”، خواستار تبديل ايران به نومستعمره خود مى‏‏‏‏باشد، تضاد درونى‏‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏‏ را برطرف ساخت و زحمتكشان را به خيزش انقلابى‏‏‏ مردم و پشتيبانى‏‏‏ از آن جلب نمود.

جنبش با برجسته نمودن عدالت اجتماعى‏ در كنار آزادى‏هاى‏ مصرح در قانون اساسى‏‏‏ و سرشت ملى‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏ كنونى‏‏‏ مردم و انعكاس آن در شعارها و خواست‏هاى‏‏‏ جنبش، قادر است به تجهيز و سازماندهى‏‏‏ زحمتكشان و به‏ويژه طبقه كارگر ايران دست يافته و خود را از وضع پات ايجاد شده در تناسب قوا خارج ساخته و روند پيروزمند خيزش انقلابى‏‏‏ را تسهيل نمايد.

خلاصه مقاله: وضع عينى‏‏ “پات” در ايران و علل آن. نمايش ٢٢ بهمن براى‏‏ حاكميت ثبات و توسعه پايگاه اجتماعى‏‏ به همراه نداشت. ريشه اصلى‏‏ترن تضاد نقض آزادى‏‏، غارت بى‏‏بندوبار و اجراى‏‏ برنامه نوليبراليسم است. استراتژى‏‏ امپرياليسم عنصر خارجى‏‏ در تضاد است.

تضاد درونى‏‏ خيزش انقلابى‏‏ مردم ناشى‏‏ از تكيه تنها به مساله آزادى‏‏ است. راه خروج از آن، بازگشت به شعار آزادى‏‏، استقلال، عدالت اجتماعى‏‏ است.

* – از ١٢ سال پيش (از سال ١٩٩٨)‌ تاكنون ٦٠٩٤ پزشك كوبايى‏‏‏ به طور داوطلبانه در هائيتى‏‏‏ كار كرده و ١٤ ميليون نفر را در اين مدت درمان نموده‏اند. ٤٠٠ پزشك كوبايى‏‏‏ با نيروهاى‏‏‏ كمك پزشكى‏‏‏ فاجعه وحشتناك زلزله را در اين كشور خود تجربه كردند. اين متخصصين با ٦٤٠ پزشك هايتيانى‏‏‏ كه فارغ‏التحصيل‏ از دانشگاه‏هاى‏‏‏ كوبا هستند، با كار در بيمارستان صحرايى‏‏‏ به كمك مردم شتافتند. در روز  بعد از حادثه ٦٠ پزشك متخصص حوادث از واحد كمك‏هاى‏‏‏ سريع حوادث از ستاد “هنرى‏‏‏ رئوس” كشور سوسياليستى‏‏‏ كوبا با دارو و غذا به هايتى‏‏‏ وارد شدند و در كنار ديگر پزشكان ‏ به خدمت رايگان مشغول شدند. رسانه‏هاى‏‏‏‏ “آزاد” غربى‏‏‏‏ و جمهورى‏‏‏‏ اسلامى‏‏‏‏ ايران اما كلمه‏اى‏‏‏‏ در اين باره منتشر نساختند.

3 Comments

  1. حواس جمع

    سلام
    شما از واقعيات جامعه خيلی پرت و دور افتاده ايد.
    حرفهای خودتان را می زنيد کاری به محيط اطرافتان ندارید.
    اگر اطلاعات شما در مسائلی که پيرامون آن اظهار نظر می کنيد شبيه ادعای شما باشد که
    «از ١٢ سال پیش (از سال ١٩٩٨)‌ تاکنون ۶٠٩۴ پزشک کوبایى‏‏‏ به طور داوطلبانه در هائیتى‏‏‏ کار کرده و ١۴ میلیون نفر را در این مدت درمان نموده‏اند. ۴٠٠ پزشک کوبایى‏‏‏ با نیروهاى‏‏‏ کمک پزشکى‏‏‏ فاجعه وحشتناک زلزله را در این کشور خود تجربه کردند. این متخصصین با ۶۴٠ پزشک هایتیانى‏‏‏ که فارغ‏التحصیل‏ از دانشگاه‏هاى‏‏‏ کوبا هستند، با کار در بیمارستان صحرایى‏‏‏ به کمک مردم شتافتند. در روز بعد از حادثه ۶٠ پزشک متخصص حوادث از واحد کمک‏هاى‏‏‏ سریع حوادث از ستاد “هنرى‏‏‏ رئوس” کشور سوسیالیستى‏‏‏ کوبا با دارو و غذا به هایتى‏‏‏ وارد شدند و در کنار دیگر پزشکان ‏ به خدمت رایگان مشغول شدند. رسانه‏هاى‏‏‏‏ “آزاد” غربى‏‏‏‏ و جمهورى‏‏‏‏ اسلامى‏‏‏‏ ایران اما کلمه‏اى‏‏‏‏ در این باره منتشر نساختند.»
    خوب است کمی خود را به روز کنيد و محتاطانه تر اظهار نظر بفرماييد:

    http://www.edalat.org/sys/content/view/4191/

  2. واهیک

    “عدالت چی” ها ذیل صفحه شان که دیگر فرقی با سایت خبرگزاری فارس و کیهان “شریعتمداری-شایانفر” ندارد شعار آزای زندانیان سیاسی … را جای داده اند و از دولت کودتایی حمایت می کنند و اسمشان را هم گذاشته اند “حواس جمع”. زهی خیال باطل!!!

  3. حواس جمع

    اين آقا يا خانم واهيک هم به نظر می رسد از جمله اوباش سياسی است که پشت نام «توده ای» پنهان شده است.وگرنه اگر بوئی از مرام و کنش و نگرش تودهای برده بود، بايد از اينکه نکته درستی به نويسنده خاطر نشان شده است خوشحال می بود.مجسم کنيد مارکس که آنهمه می نوشت از محيط خود و از مسائل مروبط به موضوعی که پيرامون آن می نوشت بی خبر می بود.
    واقعيت اين است که اوباشی مثل واهيک هستند که از کوبا و ونزوئلا و … خبری نمی خوانند و پخش نمی کنند. چرا؟ چون ذهنيت مسعود رجوی را دارند که به هوادرانش می گفت نوشته های توده ای ها را نخوانيد!!
    والله که برخی از مسلمانان هوادار ولايت فقيه سگشان به اين اوباش سکولار شرف دارد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *