اقتصاد نئولیبرالیستی جمهوری اسلامی در شرایط بحرانی انرژی، تولید و تورم، مایه افزایش تنگدستی و نابرابری در جامعه شدهاست. این شرایط بیشترین زیان را به لایههای پایینی که زیر ستم طبقاتی و زنان که زیر ستم چندگانه زندگی را میگذرانند، میرساند.
در کنار این بحرانها، چالشهای زیستمحیطی که جمهوری اسلامی با بیبرنامگی خود آفریدهاست نیز بر پیچیدگی شرایط افزودهاست. آلودگی هوا، به ویژه در شهرهای بزرگ و صنعتی، پیامدهای منفی بر تندرستی مردم دارد و مایه بیماریهای تنفسی و قلبی، افزایش مرگومیر، و کاهش کیفیت زندگی میشود.
آلودگی گسترده دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی به دزدی، دوستبازی و رانتخواری چالشهای اقتصادی را بزرگتر و گستردهتر کردهاست. پوسیدگی، آلودگی و بدکاری دستگاه فرمانروایی دولتی و غیردولتی دزدیهای کلان آفریدهاست که نمونههای آشکار آن شرکت معدن گلگوهر سیرجان و چای دبش است که باور به بهبودی دستگاه فرماندهی و نبرد با آلودگی از سوی نهادهای قضایی جمهوری اسلامی را یک رویای بیپایه میکند. این دزدیها نه تنها نابرابریهای اجتماعی و شکاف طبقاتی را افزایش میدهند، بلکه به روند پیشرفت اقتصادی و رفاه اجتماعی نیز زیان میرسانند.
همانگونه که میبینیم شرایط عینی برای انقلاب در ایران فراهم است. حاکمیت جمهوری اسلامی دیگر توان چارهجویی بحرانهای اقتصادی و اجتماعی را ندارد. اقتصاد کشور به آن اندازه بحرانی است که مردم دیگر نه میتوانند و نه میخواهند در چنین شرایطی زندگی کنند.
شرایط ذهنی انقلاب هنوز آماده نیست. نبود یک اپوزیسیون همآهنگ و سازمانیافته، به ویژه از “چپ”، جلوی آمادگی شرایط شایسته ذهنی را میگیرد. این شرایط نشان میدهد که مردم ما از یک سوی خواهان دگرگونیهای بنیانی و بنیادی هستند، ولی از سوی دیگر، نبود نیروی سیاسی “چپ” یگانه و نیرومند برای به دستگیری رهبری این جنبش، خیزش خودجوش مردم را به شورشهای خشمگین و سرکش میکشاند که هیچگاه بدون شرایط شایسته ذهنی انقلاب، به یک انقلاب سازمانیافته و با برنامه فرارویی نمیکند.