مقاله شماره ٣ (٢٣ فروردين ١٣٨٩)
واژه راهنما: پراكندگى وضعى استثنايى است. راه برون رفت از آن. مسئول ايجاد شرايط، كميته مركزى حزب است. شيوه ماركسيستى- تودهاى بررسى. نظر طبرى در اين زمينه: ديالكتيك كليت و جزء.
پيشگفتاری غیرمتعارف: سطور زیر بدنبال گفتگویی با رفیقی درباره برنامه ارتجاع برای ابدی ساختن تشتت و پراکندگی در جنبش تودهاى و انديشههايى براي مبارزه با آن به رشته تحرير در آمده بود و برای ابرازنظر آن رفیق ارسال شده بود. اکنون چندین هفته از آن تاریخ گذشته. در این بین از طریق “هاتف رحمانی” با نوشته “ش ب امید” در عدالت (16 بهمن 1388) تحت عنوان «عدم همراهی با محتوای غیراصولی یک یاداشت» آشنا شدم.
هاتف رحمانی در نوشتار اسفند 1387 و در نامهای که اخیراً به نگارنده نوشته است، درباره شیوه نظربندی در درون حزب نکاتی را برشمرده است که مورد تائید رفیق مخاطب من در گفتگوی پیش گفته نیز هست. نگارنده هم به آن اعتقاد و اعتماد داشته و به آن پایبند بوده و هست. این شیوه «اصل لنینی مرکزیت دموکراتیک بحث و گفتگو مشترک با تصمیم نهایی در ارگانهای حزبی و عملکرد یک پارچه حزب برای تحقق تصمیم جمعی» است.
پرسشی که مطرح است، این پرسش است که در شرایطی که وضع استثنایی وجود دارد، عملکرد برپایه این اصل را باید چگونه سازمان داد.
به نظر میرسد که مىتوان در چنین شرایطی از شیوه زیر بهره جست:
اول- باید اثبات نمود که وضع استثنایی وجود دارد.
دوم- اگر بتوان چنین وضعی را به اثبات رساند، آنوقت آن وضعی بوجود آمده است که موضوع گفتگوی نگارنده با رفیق پیش گفته را تشکیل می دهد که در زیر به آن پرداخته شده است.
اول- وضع استثنایی اکنون وجود دارد؟
اثبات وجود وضع استثنایی، یعنی پراکندگی ناسازگار با سرشت طبیعی حزب و منافی مصالح عالیه آن، از یک سو از برنامه ارتجاع داخلی و خارجی و کوشش آن ها برای ابدی ساختن پراکندگی نتیجه می شود. از سوی دیگر، واقعیت وجود پراکندگی در جنبش تودهای كه در فعاليتهاى متفاوت تبلور مىيابد، خود دلیل بر وجود وضع استثنایی بوده و این تز را مستند مىسازد. وجود چنین وضعی همچنین در کوشش قابل شناخت تودهاىها در درون و بیرون سازمان حزبی در جهت برطرف ساختن پراکندگی قابل شناخت است. وجود وضع استثنایی، در عینیت ضرورت برطرف ساختن آن نیز مستدل مىگردد. تکیه درست بر اصل لنینی پیش گفته در گفتگوهای متعدد ومتفاوت، ازجمله در نوشتارهای پیش گفته هاتف رحمانی و در اسناد حزبی ازجمله از این رو ضروری شده است که ضرورت برطرف ساختن وضع استثنایی وجود داشته و احساس مىشود. لذا مىتوان وجود وضع استثنایی، یعنی پراکندگی ناسازگار با سرشت و مصالح حزب توده ایران را عینیتی قابل شناخت دانست و تز را اثبات شده ارزیابی کرد.
مدافعان اصل لنینی پیش گفته، راه خروج از وضع استثنایی را اجرای بی چون و چرای این اصل مىدانند. این در حالی است که پراتیک اجرا شده تاکنون موفق نبوده است. نه به بحث خاتمه داده و نه پراکندگی را برطرف ساخته است. یعنی وضع کماکان آن وضعی است که دشمن خواستار آن بوده و برنامه تحقق بخشیدن به آن را در برابر خود نهاده است.
وجود واقعیت عینی پراكندگى، کوشش برای یافتن راه واقع بینانهای برای برطرف ساختن آن را مستدل مىسازد. پافشاری غیرمستدل به نفی وجود پراکندگی و یا تکیه یکسویه و جزمگرایانه به اصل لنینی، برای رفع پراکندگی، کارساز نبوده و کوشش را به کوششی در سطح و بی اثر یا هدفمند و برنامهریزی شده تبدیل مىسازد.
بدین ترتیب ما دوباره در آغاز بحث قرار داریم و این پرسش مطرح است که چگونه باید این اصل لنینی را در شرایط حاکم که استثنایی است، به مورد اجرا در آوریم تا برنامه دشمن طبقاتی بشکند؟ ادامه وضع، همانطور که نشان داده شد، در عمل قادر به شکاندن و خنثی ساختن برنامه دشمن نیست.
به بیان دیگر پرسش چنین است، آیا جنبش تودهای از خلاقیت و هوشمندی ضرور برخودار است تا علیه برنامه دشمن طبقاتی پیشنهادی سازنده و کارساز در جهت تحقق اصل لنینی پیش گفته ارایه داده و به آن تحقق بخشد یاخیر؟
به نظر نگارنده جنبش تودهای و مسئولهای حزبی قادر به ارایه چنین پادزهری هستند. در این زمینه نقش شما، رفیق عزیر خاوری، نقشی تاریخی است. نگارنده تردیدی در آن ندارد. استدلالی که امید در نوشتارش مطرح می سازد، استدلال درستی است. نقش فعال شما برای حفظ حیثیت و اعتبار شما به عنوان تنها بازمانده آزاد کمیته مرکزی پس از انقلاب بهمن، در این زمینه بسیار پراهمیت است. زنده یاد منوچهر بهزادی همیشه مىگفت، حکم نهایی درباره نقش وجای فرد سیاسی را میتوان تنها پس از او بیان داشت. این حرفی درست است. اما نقش تاریخی شما فراتر از این نکته است.
نقش شما در یافتن راه حل واقع بینانه برای برطرف ساختن پراکندگی در جنبش تودهای، نقشی فعال علیه سیاست و برنامه ارتجاع داخلی و خارجی است که مىكوشد نابودی فیزیکی رهبران و کادرها و دانشمندان و فعالین حزبی را از این طریق ابدی سازد که پراکندگی را در جنبش تودهای و حزب طبقه کارگر ابدی سازد.
پراکندگی را ابدی سازد، به چه معناست؟ به نظر نگارنده به این معناست که شیوه مارکسیستی- توده ای بررسی و پژوهش برای یافتن راه حل در شرایط استثنایی را برای جنبش تودهای در پرده ابهام قرار داده و دست نیافتنی سازد.
این شیوه مارکسیستی- تودهای، چه شیوهای است؟ در بیان کوتاه مىتوان گفت که این شیوه درسی است که می توان در سطح تئوریک به ویژه از مارکس و در سطح عمل به آسانی از عملکرد و پراتیک حزب توده ایران آموخت، دوباره آموخت.
مارکس اثری درباره دیالکتیک و اصول آن به رشته تحریر در نیاورده است. او اما در تحلیل و بررسی خود در “کاپیتال” قوانین دیالکتیکی و شیوه نگرش دیالکتیکی به وقعيت را موشکافانه بکار گرفته و توضیح می دهد و در قریب به دو هزار صفحه پژوهش درباره ساختار وعملکرد صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایهداری به آن پایبند باقی میماند. او تحلیل خود را از آن رو با بررسی کالا آغاز مىكند، زیرا کالا «یاخته»ای است که به قول لنین با شناختن آن، همه اندامهای گیاه و حیوان قابل شناخت مىگردد. طبرى در “ياداشتها و نوشتههاى فلسفى و اجتماعى (ص ٢٨) تحليلى را صحيح مىداند «كه بتواند پيوند درونى صدها و هزارها پديده ظاهرى را بوسيله يك رشته قوانين هادى كه خاص ويژه پديده است، روشن سازد. صدها و هزارها پديده اقتصاد جامعه سرمايهدارى را ماركس با يك رشته قوانين جنبش كالا توضيح مىدهد. ماركس تنها به تحليل يك بخش از پديدهها (بحران، بازار، قيمت، سود، استثمار وغيره) اكتفا نمىكند، بلكه سرمايهدارى را بهمثابه يك پروسه كامل در سير تاريخى آن مىگيرد و با درونكاوى عميق يك سلسله قوانين ماهوى آنرا روشن مىسازد.»
بهعبارت دیگر برای آغاز جستجوی واقعیت، باید در پژوهش با آن حلقه اساسی و تعیین کننده، با آن یاختهای آغاز نمود که کلیه لحظهها و تراشها و جنبهها و… را در واقعیت قابل شناخت، روابط میان آنها و حرکت و تغییر آنها را قابل درک مىسازد. این حلقه اساسی را حزب توده ایران در ارتباط با انقلاب بهمن 57 با شفافیت تعیین و بیان داشته است. تعریف ارایه شده از انقلاب ، “انقلاب ملی و دموکراتیک”، درعین حال که بیان مرحله انقلاب در سال 57 است، هم زمان اما شیوه بررسی و تحلیل مارکسیستی- توده ای نیز مىباشد که باید به آن پایبند بود اگر می خواهیم از واقعیت کنونی حاکم بر ایران ارزیابی مبتنی بر اندیشه دیالکتیکی ارایه دهیم. باید برای یافتن عملکرد مارکسیستی- تودهای به منظور برطرف ساختن پراکندگی در جنبش تودهای نیز به این شیوه پایبند بود. به این نکته دیرتر مىپردازیم.
اجازه دهید برای روشن شدن مطلب، به بررسی یک نمونه از مسالههای عمده روز بپردازیم. این نمونه ارزیابی حلقه اساسی- اصلى را در بررسی اوضاع حاکم بر ایران در شرایط کنونی تشکیل مىدهد. به کمک این نمونه مىتوان همزمان درک کرد که چرا یافتن حلقه اصلی برای آغاز پژوهش، شیـوه دیالکتیکی پژوهش را نیز تشکیل مىدهد.
متاسفانه هیچ یک از جریانهای موجود در جنبش تودهای برای ارزیابی اوضاع ایران، حلقه اساسی در مرحله کنونی رشد جامعه و تضاد اصلی ناشی از آن را، جستجو نکرده و آن را مبدا اندیشه تحلیلگر قرار ندادهاند. در اسناد جارى حزب توده ایران نیز ما با چنین وضعی روبرو هستیم.
برای همه جریان ها، مسئله «اتحاد» در دوران کنونی حلقه مرکزی را تشکیل داده و سرآغاز اندیشه برای پاسخ به وظیفه و یافتن شعارهای روز مىباشد. پرسش «چه باید کرد»، قدمی که باید پس از شناخت از واقعیت برداشت، در آغاز حرکت اندیشه و عمل قرار گرفته است. پیامد حاکم شدن چنین شرایطی بر اندیشه شناسندهِ تحلیلگر در جنبش تودهای، پراکندگی نظری بوجود آمده و تاثیر محدود جنبش تودهای و حزب بر نبرد طبقاتی جاری در ایران است.
هر گروه با نقض ديالكتيك “كل و جز”، با چشم فروبستن به کلیت شرایط حاکم بر نبرد طبقاتی و بر مبنای روابط ومنافع خرد لحظه از دید خود، این یا آن متحد را متحد واقعی میپندارد. به عبارت دیگر، مبارزانی که همه مدعی پایبندی به اندیشه سنتی حزب توده ایران هستند، مبارزانی که خود را چپ انقلابی مىدانند و سوسیالیسم علمی را چراغ راهنمای اندیشه تئوریک خود اعلام مىکنند، يعني كساني كه قاعدتاً میبایستی در بررسی خود برای شناخت شرایط حاکم بر ایران متحداً به یک نتیجهگیری مشترک نایل مىشدند و انگشت بر روى نیروی مشابهی به عنوان متحد مرحله کنونی مىگذاشتند و يا لااقل میبایستی این انتخاب آنچنان دور از هم قرار نمىداشت كه هر كدام در قطبى از طیف ممکن متحدها قرار داشته باشد. اما چرا وضع به طور واقعی چنین است که برخی در کنار سلطنت طلبها قرار مىگیرند، دیگران این بخش و برخی دیگر آن بخش از حاکمیت سرمایهداری در ایران را متحد خود ارزیابی مىکنند؟ علت قابل شناخت است:
آنها پیش از بررسى و تعريف شرایط حاکم بر ایران و کشف حلقه اساسی و «یاخته» مورد نظر لنین، یکی با تکیه به مساله لائیک، دیگری با تکیه به خطر هجوم امپریالیسم و سومی ترکیبی از آن را به مساله عمده تبدیل ساخته و برپایه آن به انتخاب متحد پرداخته اند. به عبارت دیگر، با تكيه به منافع “خرد”، “كليت” و منافع عام جامعه را از نظر دور و چراغ راهنما را گم كردهاند. همگی با نقض وحدت تضاد اصلی حاکم بر جامعه، مضمون یک پارچه آزادی و عدالت اجتماعی را درک نکردهاند. طبري در همانجا مىنويسد: «عيب تحليل قِسمى و جزئى آنست كه نمىتواند انتظام و ترتيب قانونى درون پديده را فاش كند و تضادها را حل كند و مشكلات را پاسخ گويد.»
در زیر به ارزیابی آقای حبیب الله پیمان از سازمان مسلمانان مبارزه نظرى خواهیم افکند، تا ناتوانی جنبش تودهای در درک وحدت دو آماج بهمتنیده انقلاب بهمن برجستهتر و شفافتر نشان داده شود. دو آماجی که به نظر او، کماکان توامان تضاد اصلی را در جامعه کنونی نیز تشکیل مىدهند.
نتیجه چنین سردرگمی، پراکندگی نظری و سازمانی ایجاد شده و تاثیر محدود جنبش تودهای در نبرد طبقاتی جارى در کشور است.
البته که دشمن قادر است از چنین وضعی بزرگترین سواستفاده را بهسود امیال خود بكند و چنين کرده است. دیگر در جنبش تودهای سره از ناسره قابل شناخت نیست و این درست آن وضعی است که دشمن طبقاتی بر روی آن حساب باز کرده است. با این مقدمه و توضیح اسلوب پژوهش، بازگردیم به بررسی پراکندگی در جنبش تودهای.
به اسلوب پژوهش ماركسيستى- تودهاى بازگرديم
مشکل اسلوبی برای برطرف ساختن این پراکندگی نیز از این طریق بوجود آمده است که توافق بر سر آغاز بحث و گفتگو و به ویژه توافق بر سر نقطه آغاز بررسی و پژوهش واقعیت حاکم بر جنبش تودهای بوجود نیامده و با ادامه وضع بوجود هم نخواهد آمد. سردرگمىای که به وسیله سواستفاده دشمن طبقاتی تبدیل شده است. دشمن طبقاتی برای آنانی که جزمگرایانه اصل لنینی را آیه قرانی مىپندارند و مایل به نرمش حتی میلیمتری هم از آن نیستند، دست میزند و هورا مىكشد و به آنهایی نیز آفرین مىگویند که با طرح مسائل غیرعمده به جای عمده، پراکندگی را ابدی مىسازند. این سواستفاده دشمن طبقاتی، بخش کوچکتر سیاست موذیانه ارتجاع را تشکیل مىدهد. بخش بزرگتر این سیاست موذیانه، کوشش برای در پرده ابهام نگاه داشتن نقطه آغازی است که باید در بررسی واقعیت موجود، از آن شروع کرد. یعنی خدشهدار کردن اسلوب مارکسیستی- تودهای. مىتوان در چنین وضعی سره از سره را باز شناخت؟ پاسخ منفى است!
نقش تعیین کننده و تاریخی شما رفیق خاوری و کمیته مرکزی حزب درست در شکاندن فعال این ترفند دشمن نهفته است. شما و کلیه مسئول های کمیته مرکزی حزب و در پیشاپیش همه رفیق محمد امیدوار از این امکان استثنایی برخودار هستید که با هدایت بحث، برنامه دشمن را خنثی کرده و بشکنید.
تکیه بر اصل لنینی پیش گفته که مورد تائید نگارنده نیز است، نه در نفی چنین اقدام خلاقانهای قرار دارد و نه با آن در تضاد است. از آنجا که این اقدام قادر است برنامه دشمن را از آن طریق بشکاند که سره از ناسره را جدا سازد، اقدامی عمیقاً انقلابی و تودهای است.
بدون تردید هیچ جریانی قادر به ارایه استدلال در این باره نخواهد بود که چرا نباید آغاز گفتگو و بحث را در هماهنگی با عملکرد مارکس و حزب توده ایران انجام داد، که در تضاد با آن عملی ساخت! چرا نباید بررسی و پژوهش درباره واقعیت کنونی حاکم بر ایران را از این نقطه آغاز ننمود، که تضادی اصلی ناشی از مرحله رشد اقتصادی- اجتماعی بر ایران را تشكيل مىدهد و با حل آن راه رشد ترقی خواهانه جامعه گشوده خواهد شد؟ چرا باید لائیک بودن سیاست حاکم بر جامعه، در مرکز توجه قرار گیرد و نه راه رشد آتی کشور؟ بر پایه کدام استدلال مجاز هستیم، سرشت ملی- دموکراتیک انقلاب بهمن که وحدتی دیالکتیکی را تشکیل مىدهد، نقض کرده و گویا مبارزه خردهبورژوازی با امپریالیسم را (که درباره آن بسیاری گفتی وجود دارد!) مطلق ساخت و دهها و دهها پرسش دیگر. (در نوشتار جداگانه مساله “لائيك” يا جدايى دين از حاكميت را مورد بررسى قرار خواهيم داد. نكتهاى كه از نظر تاريخى روند شكل حاكميت خداشاهى و شاهخدايى را در طول تاريخ در جامعه بشرى تشكيل مىدهد.)
رفیق گرامی، اگر موضوع جدی نبود، حتى حاضر بودم با شما بر سر این نکته شرط ببندم که هیچکس قادر نخواهد بود یک استدلال مبتنی بر رد اندیشه مارکسیستی- تودهای كه برشمرده شد، ارایه دهد!
حبیبالله پیمان، یکی از فعالان شناخته شده و میهن دوست از سازمان مسلمانان مبارزه نیز در مصاحبه اخیر خود، شرایط کنونی حاکم بر ایران را از درون مرحله رشد جامعه توضیح می دهد و آن را قابل شناخت مىداند. او نیز بر ضرورت توسعه پایگاه اجتماعی خیزش انقلابی مردم از طریق طرح خواستهای طبقه کارگر توسط خیزش انقلابی پای مىفشارد، یعنی به پیوند میان آزادی وعدالت اجتماعی مىپردازد و شعار آنی آزادىهای قانونی را با خواست آتی راه رشد جامعه پیوند میزند. او تودهای نیست، اما انگار مواضع «سیمای مردمی …» را برمیشمرد ومىآموزاند. او ازجمله مىگوید: «بر این باورم که جنبش سبز به لحاظ ماهیت و اهداف در قد و قواره یک جنبش ملی رهایىبخش ظهور نمود و از این بابت بىشباهت به سه جنبش بزرگ سده اخیر ایران نبوده و در تداوم تحقق آمال و ارزشهای پدیدآمده در آنها سیر مىكند و همان هدفها و خواستهای اساسی را دنبال مىكند. پیش از یک قرن است که ملت ایران برای رهایی انقیادهای سهگانه، یکی سیاسی، یعنی استبداد و خودکامگی در حوزه سیاست. دوم فرهنگی: یعنی وابستگی فکری وعقلی به مراجع و کانونهای بیرون از خرد و شعور فردی و جمعی و بالاخره اجتماعی- اقتصادی، یعنی از سلطه و مناسبات مبتنی بر غارت، دلالی، بهرهکشی و تبعیض و بیعدالتی مبارزه مىکند. به رغم پیروزىهای مقطعی و دستاوردهایی نظیر قانون اساسی در بر دارنده اصولی مربوط به حقوق اساسی ملت، [تا دستيابى به] حق آزادی و حاکمیت ملی … راه درازی در پیش است» و در ارتباط با امکان فراگیرتر کردن جنبش سبز مىگوید: «… منعکس کردن مشکلات ومطالبات آنها (نیروهای اجتماعی فعال در عرصه تولید و خدمات) از سوی جنبش سبز و حمایت موثر از آنها در مواجه با معضلات و محرومیتها اقتصادی و اجتماعی است. …»
در این جملات، ارزیابی از مرحله رشد اقتصادی- اجتماعی جامعه آغاز مىشود، تضاد اصلی این مرحله، یعنی مساله آزادی و عدالت اجتماعی به عنوان تداوم آماج انقلاب بهمن، بیان مىشود و با طرح ضرورت ایجاد پیوند میان خواست آزادی و عدالت اجتماعی، راه توسعه پایگاه اجتماعی جنبش سبز مطرح مىگردد. به عبارت دیگر، مضمون و هدف جنبش سبز، تحقق بخشیدن به آماجهای انقلاب بهمن ارزیابی مىشود (نگاه شود ازجمله به نوشتار شماره ٥٠ سال ١٣٨٧ كه در آن به ثمر رساندن دستاوردهاي انقلاب بهمن ٥٧ زماني توضيح داده شده است كه “نامه مردم” نامزدي ميرحسين موسوى را بازي ارتجاع ارزيابي كرد http://www.tudeh-iha.com/?p=864&lang=fa). بازگردیم به گفتگو و درددل خودمان.
رفیق گرامی، آیا یک استدلال مىتوان ارایه داد که اثبات کند که ارزیابی نگارنده که در سطور پیش و در نوشتارهای متعددی در “تودهاىها” ارایه شده است، از آن رو ارزیابی مارکسیستی- تودهای نیست، زیرا نگارنده از امکان طرح آن در ارگانهای حزبی محروم شده است؟ چرا باید نقض حق اساسنامهای نگارنده در شرکت فعال در زندگی حزبی، چرا باید محروم نمودن از استفاده از انتشارات حزبی برای بیان نظر، دلیل بر نادرستی ارزیابی باشد؟ هاتف رحمانی و رفیق هم صحبت من و دیگرانی که شکل سازمانی برای انجام بحث ها را از درونمایه و محتوای بحث و گفتگو جدا مىسازند و آن دو را در برابر هم قرار مىدهند و شکل را مطلق کرده و آن را به جزم تبدل مىكنند، دیالکتیک محتوا و شکل را نقض مىكنند.
این اشتباه تئوریک، ریشه فلسفی دارد. دیالکتیک هگل از آن رو قادر نشد واقعیت را تغییر دهد، زیرا برخلاف اندیشه دیالکتیکی نزد مارکس، مبتنی بر ایدهآلیسم بود. هگل در تناقض با منطق دیالکتیک خودش، خواستار تغییر جامعه بورژوازی نبود. هگل اسلوب دیالکتیکی و قانونهاى آن را توضیح مىدهد، اما خود از شناخت خود وحشت مىكند. خطری که او از جانب طبقه کارگر احساس کرده و برمىشمرد، نشان این امر است. آن اندیشه که خود را دیالکتیکی ارزیابی مىکند، اما به قول لنین آنجا که منافعش مطرح مىشود مىگوید «باوجود این گوش از سر بلندتر نمىشود»، نیز دچار تناقضی است که هگل دچار آن است، زیرا همانند او به ایدهآلیسم پناه مىبرد تا نپذیرد که چرا نزد برخىها كه در سازمان حزبى را بر رويشان بستهايم، گوش از سر بلندتر و ارزيابىشان درستتر است!
اسلوب دیالکتیکی مارکس كه مبتنی بر برداشت ماتریالیستی بوده و از آغاز كارپايه انديشه انقلابى حزب توده ايران را تشكيل داده است، از آن رو علمی است که بر پراتیک تکیه داشته و تغییر وضع را هدف قرار مىدهد. قانون در منطق متافيزيكى و حقوق بورژوازى، تغيير ناپذير است. در منطق ديالكتيك چنين نيست. زيرا با تغيير شرايط، زمينه عينى وضع قانون تغيير مىيابد و بايد قانون را با آن منطبق ساخت و نه تغيير شرايط (در مورد بحث ما، وضع استثنايى) را انكار كرد و يا كوشيد با “ديكتاتورى” و “نقض حقوق” شرايط را ثابت نگه داشت. براين پايه است كه قانون ديالكتيكى جزمگرایانه و مطلقگرایانه نیست. پراتیک سه دهه گذشته حزب و پراکندگی ایجاد شده در جنبش تودهای نشان تغيير شرايط و دلیل کافی برای ضرورت برخورد افتراقی و با نرمش به واقعیت استثنايى مىباشد.
در مورد نقض حقوق اساسنامهای خود و برخی دیگر از رفقای کمیته مرکزی و اعضای حزب و از این طریق پایمال شدن حق ابراز نظر خود در ساختارهای حزب پیشتر نوشتهام و لزومی به تکرار آنها در اینجا نیست (http://www.tudeh-iha.com/?p=1040&lang=fa)
رفيق گرامى
پس از این پیشگفتار غیرمتعارف، اجازه مىخواهم باوجود طولانی شدن نوشتار، درونمايه گفتگو با رفیقی را براى شما بازگو كنم كه بدون ترديد مىتواند توجه شما، رفيق محمد اميدوار و رفقای دیگر در کمیته مرکزی حزب و همچنین ديگر تودهاىها را بخود جلب كند. موضوع گفتگو در كليت خود، همانطور كه حدس مىزنيد و بیان شد، در ارتباط قرار داشت با پراكندگى نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى و بهيژه و به طور مشخص درباره چگونگى عملكرد واقعبينانه و انقلابى تودهاىها در برطرف ساختن آن، بدون آنكه خود از يك سو به ابزار و بازيچه دشمن طبقاتى تبديل شوند و از سوى ديگر، نگران از اين خطر، فلج شده و با اتخاذ موضع دفعالوقت، اقدامى در جهت برطرف ساختن پراكندگى انجام ندهند. به عبارت ديگر درونمايه گفتگو، يافتن ديالكتيك عملكرد تودهاىها در سر اين پيچ و سراشيب بود.
پس از نگارش: رفيق عزيز، همانطور كه ديده مىشود، در دنباله نوشتار قرار بود درونمايه اصل گفتگو ميان نگارنده و تودهاى همگفتگو طرح شود. از انتشار آن اما در اينجا خوددارى مىشود. علت آنست كه نوشتار را نگارنده طبق شيوه تاكنون انجام شده، پيش از انتشار در اختيار رفيق محمد اميدوار، هاتف رحمانى و تودهاى همگفتگويم قرار داده بودم، تا اگر نظرى دارند، پيش از انتشار ابراز كنند. هاتف رحمانى چنين كرد. رفيق همگفتگو نيز اخيراً چنين نمود. ضرورى به نظر مىرسد كه اين ابرازنظرها نيز در پايان مطلب اضافه گردد. طول مطلب اجباراً نوشتار را به دو بخش تقسيم مىكند. لذا بخش ديگر به طور مستقل و با توجه به ابرازنظرها منتشر خواهد شد.
سلام
اگر همانطور که گفته ايد هيچ فعال توده ای نيست که کارش به اندازه کار دکتر پيمان چنگی به دل شما بزند، از دو حالت خارج نيست: يا ايشان توده ای ناب مورد نظر شما شده اند يا شما تا آن سطح رفته ايد! اتفاقاً اگر نظرات دکتر پيمان را طی چند ماه اخير در کليت خود دنبال کرده باشيد رنگ و بوی ليبرال دموکراسی اسلامی را در آن می توانيد ببيند!
در مورد آقای خاوری تاريخ قضاوت خود را شروع کرده است! لطماتی که تحت رهبری وی به حزب توده ايران وارد شده است کمتر از لطمات يورش سالهای اول دهه 60 نيست!
حزب ما در 25 سال بعد از کودتا تا انقلاب بهمن، آن کادرها و آن رهبران را پرورش داد و آن توليدات عظيم علمی را داشت. به کارنامه محقر و ضعيف تر از ضعيف ايشان و حواريونشان نگاه کتيد به عمق فاجعه پی خواهيد برد!
به مصاحبه اخير ايشان با «دنيای جوان» نگاه کنيد. بعنوان يک توده ای با خواندن هر سطر آن عرق شرم بر تنم می نشست. تنها بخش مارکسيستی و چپ آن پرسش های آن مصاحبه است.
کمتر از شش ماه لازم بود تا نادرستی آن تحليل غيرعلمی بر همه روشن شود.
از علت مشکل انتظار راه حل داشتن يا بی خردی است يا حسابگری سياسی!