سخن روز شماره ۲۸ سال ۱۳۹۸
۲۰ جولای ۲۰۱۹
در گفت و شنفت ها میان تودهای ها، مساله ی شکل و مضمون فعالیت ترویجی- روشنگرانه و تبلیغی- افشاگرانه حزب توده ایران مطرح شد و در ابرازنظری به آن اشاره شد. وظیفه ی این سطور ادامه بحث در این باره است که از طریقِ بررسی و تحلیل شکل و مضمون مقاله ی منتشر شده در نامه مردم با عنوان سیاست های مخرب رژیم و گسترش پدیدهء دستمزدهای معوقه (۱۷ تیر ۱۳۹۸)، انجام می شود.
مقاله نامه ی مردم در مقدمه خود طیفی از نابسامانی های اقتصادی- اجتماعی را در ایران برمی شمرد و ارتباط آن را با برنامه ی اقتصادی «تعدیل ساختاری و خصوصی سازی» برقرار می سازد. سپس با نمونههای بسیاری به نقل از رسانهها، تضـادی را در جامعه توصیف میکند که میان منافع زحمتکشان و سیاست اقتصادی حاکم ایجاد شده است که «عرصه های تولید و خدمات، بازنشستگان معلمان، پرستاران و جز اینان» را در برمی گیرد و به پدیدهای سراسری در ایران تبدیل شده است. مقاله تضاد حاکم را به درستی «پدیدهء دستمزد معوقه» می نامد. رابطه ی پدیده با اقتصاد نئولیبرال به درستی پذیرفته می شود. ولی به ریشه ی تضاد، یعنی به اقتصاد سیاسی سرمایه داری اشاره نمی گردد.
بدین ترتیب مقاله با دیدی دقیق، پدیده و تضادی را در نبرد طبقاتی ایران توصیف میکند و به کمک دادهها قابل شناخت می سازد که هستی و گذران زندگی طبقه ی کارگر ایران و کلیه زحمتکشان را به خطر انداخته است. پیامد منطقی این خطر برای هستی طبقه کارگر ایران، برآمدن رزمجویانه مبارزات اعتراضی و اعتصابی زحمتکشان در همه لایههایی است که مقاله برمی شمرد.
مارکس- انگلس علل ایجاد شدن جنبش اعتراضی- اعتصابی را در ایران امروز در شرایط زمان خود مورد بررسی قرار داده اند. آن ها در تز اول فویرباخ واکنش در برابر نابسامانی ها را «فعالیت حسی انسان» می نامند که زمینه «فعالیت و پراتیک انقلابی» او به منظور تغییر شرایط حاکم و دفع نابسامانی است. ریشه ی «پدیده دستمزد معوقه» در ایران امروز، اقتصاد سیاسی سرمایه داری است که در دوره نئولیبرال آن، به بروز پدیده کنونی در ایران با شکل مشخص کنونی انجامیده است. شکل خاص تضاد حاکم در ایران که در کمتر کشوری دیده می شود، با دوره ی نئولیبرال سرمایه داری در ارتباط است، ولی مضمون آن ناشی از غارت و استثمار نظام سرمایه داری است.
بی تردید در مقاله ی نامه مردم زمینه ی ضروری برای یک بررسی همه جانبه یِ مارکسیستی- تودهای از شرایط کنونی در نبرد طبقاتی در ایران، سطح و ژرفش و همچنین مضمون مبارزه ی زحمتکشان در کشور ترسیم شده است. به سخنی دیگر مقاله، گرچه پر حوصله و با دست انداز به برشمردن واقعیت دست می یابد. پرحوصلگی و دست اندازها در آن ناشی است از ارایه واقعیت از زبان رسانههای ایران و نه بازتاب واقعیت با بیان تودهایِ مجهز به توانایی برای «تلخیص دیالکتیکی» نظرها از رسانه ها.
بدین ترتیب مقاله به وظیفه ی تدارکاتی برای بازتاب تضاد عمده در نبرد طبقاتی در جامعه کنونی ایران دست می یابد. تضاد عمده را در ایرانقابل شناخت میسازد که سرشت تضاد اصلی را در جامعه سرمایه داری کنونی در میهن ما داراست. ولی شناخت به سطح درک دیالکتیک ماتریالیستی فرانمی روید و علت علّـیِ ظهورِ«پدیدهء دستمزد معوقه» بر ملا نمی شود. روشنگری در سطح بازتاب ظاهر پدیده باقی می ماند. مضمون پدیده برای توده ها توضیح داده نمی شود!
با کارِ نظرگیر تدارکاتی انجام شده در مقاله، اکنون زمان به ثمر رساندن تدارکات به منظور پیشبرد نبرد طبقاتی فرارسیده است. نخست مواضع بانیان سوسیالیسم را برای به ثمر رساندن تدارکات ضروری برای یک بررسی همه جانبه از پدیدهها در جامعه مورد توجه قرار دهیم.
مارکس- انگلس تفاوت و مرز «سوسیالیسم علمی» و یا «سوسیالیسم انقلابی» را با انواع دیگر اندیشههای «سوسیالیستی خیالبافانه»/ اتوپیایی، در توجه اندیشه ی مارکسیستی- تودهای به «فعالیت و پراتیک انقلابی» زحمتکشان و تکیه بر آن می دانند. آنها این مقوله را نقطه ی گرهی برای شناخت مضمون پدیده و تفهیم آن به توده های زحمت ارزیابی می کنند.
به برداشت آن ها، «پراتیک انقلابی» است که در طول زمان و کارکرد انقلابی بسیار و همراه با فراز و نشیب ها، شکل و مضمون «جایگزین» را برای «سرمایه داری» نشان میدهد و برای توده ها برملا می سازد.
آن ها، انگار با بررسی شرایط ایران نظر خود را فرموله و بیان می کنند. در مبارزات کارگران در هفت تپه، بحث درباره ی پایان بخشیدن به «پدیده دستمزد معوقه» از طریق «پیوند» میان خواست مطالباتی- صنفی- دمکراتیک و سیاسی طرح و به سطح آگاهی طبقاتی رسانده شد. این آگاهی طبقاتی بازتاب یکی از مصوبه های پراهمیت ششمین کنگره ی حزب توده ایران است. کارگران راه خروج از نابسامانی را با «جایگزین» کردن برقراری هژمونی خود در ارتباط قرار دادند و خواستار آن شدند که مدیریت کل هفت تپه را به دست گیرند و یا با نقش تعیین کننده در آن شرکت داشته باشند. چنین خواستی صرفنظر از تحقق پذیری آن در شرایط حاضر در ایران، بازتاب موضع حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران درباره ی ساختار حاکمیت مرحله ی ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه ی ایرانی است که در پیشنهاد تشکیل «جبهه متحد خلق» طرح می شود.
چپ سردرگم، با پیگیری این خواست ها، به طرح نظرات خود در رسانهها ازقبیل اخبار روز پرداخت. ولی در هیچ نوشتاریبه این پرسش پاسخ داده نشد که ساختار حاکمیت در ایران پس از گذار از دیکتاتوری چگونه است؟ و دارای چه مضمونی است؟ این پرسش که آیا در شرایط سلطه ی اقتصاد سیاسی سرمایه داری در ایران اصلاً چنین راهکاری ممکن خواهد بود؟ یک مساله ی دیگر است که باید به آن به طور مجزا پرداخت. مضمون نوشتار های چپ سردرگم در این زمینه همگی آنچنان است که در آن سوسیالیست خیالپرداز فرانسوی قرن نوزدهم تاریخ اروپایی اُون سلام می کند!
نوشتارهای چپ نو در همه سایه روشن های آن، پیشنهادهای خود را در سطح «اصلاحات ارضی» بناپارتی مطرح می سازند که مارکس در هیجدهم برومر .. مورد تمسخر قرار می دهد. در نیشخند مارکس ولی دورنمای تغییرات بنیادیندر جریان نبرد طبقاتی قابل شناخت و درک میشود که پیش شرط «تغییرات بنیادین» است!
.
مارکس و انگلس در تزهای فویرباخ از این رو «پراتیک انقلابی» را عمده و آن را مرز با انواع دیگر اندیشه ی سوسیالیستیِ «فئودال، بورژوا و خرده بورژوا» اعلام می کنند، زیرا مضمون نظام سرمایه داری را برملا میسازد و رابطه علت و معلول «پدیده دستمزد معوقه» را برای توده ها قابل درک می کند. این مواضع انواع اپورتونیسم راست و خیالپردازی های روشنفکرانه ی «چپ نو» را در ایران برملا می سازد که میخواهد «جایگزین» پیشنهادی خود را با «سوسیالیسم دمکراتیک» تحقق بخشند. آن ها از این رو به «پراتیک انقلابی» کارگران هفت تپه نمی پردازند تا از آن ضرورت تغییرات بنیادین و انقلابی را مورد تأیید قرار دهند و شکل ساختار حاکمیت ضروری را برای این دوران نشان و قابل درک سازند. پناه بردن آنها به «دمکراسی پارلمانی» بورژوایی، نشان ناتوانی برای ارایه راهکار بنیادینی است که دورنمای رشد تاریخی جامعه را نشان می دهد. آن ها آگاهانه و یا ناآگاهانه میخواهند برای برنامه ی «اصلاح» و «تعمیرات» خود برای اقتصادِ نئولیبرالیسم به پردازند به منظور «تعدیل نوک نیزه ی نابسامانی»ها. کوشش بانیان سوسیالیسم گامی انقلابی و کوشش چپ نو گامی پوزیتویستی است.
انواع اپورتونیسم راست، کمتر و بیش تر، ابایی برای پشتیبانی از «پراتیک انقلابی» زحمتکشان ندارد و یا حتی کم و بیش نیز در آن شرکت می کند. حتی با جدیت در بحثها درباره ی راه حلهایی که مبارزان مطرح می سازند شرکت می کند. چنین پدیدهای در ایران نیز ایجاد شد. بحث درباره ی شکلهای ممکن رهبری کارگران در مجتمع هفت تپه حتی در اخبار روز نیز مطرح شد. ولی تا آنجا که دیده شد، پیشنهاد کارگران به عنوان عنصر دورنمایی در روند نبرد طبقاتی کنونی مورد توجه قرار نگرفت. به گفته مارکس در هجدهم برومر ..، صحبتها در سطح «اصلاحات» خرده بورژوا مآبانه باقی ماند که دستاورد آن دستیابی به کرسی «ریاست جمهوری برای بناپارت و ورشکستگی دهقان دو سال بعد از اصلاحات» است.
به سخنی دیگر، القای این برداشت توسط چپ نو علت شرکت آن در بحثها است که میخواهد به اصطلاح این ادعا را به اثبات برساند که گویا سرمایه داری در ایران استحاله پذیر است. گویا در اقتصاد سیاسی سرمایه داری حاکم در ایران تغییرات «اصلاحی» و دمکراتیک عملی است. آنها به این بحث پرداختند که آیا مشارکت کارگران در مدیریت و یا در اختیار گرفتن کل مدیریت مجموعه، شیوه ی درست و عملی در شرایط حاکم سرمایه داری در ایران خواهد بود؟ سوسیالیست خیالپرداز فرانسوی اون سلام می کند!
خوشبختانه چنین بحثهایی در هیچ مقاله در نامه مردم دنبال نشد، ولی شناختی هم از پدیده ارایه نشد که نشان دهد که پیشنهادهای کارگران هفت تپه نشان تعمیق و ژرفش نبرد طبقاتی در ایران است. سطح نبرد تعمیق یافته نبرد طبقاتی در ایران درک نشده باقی ماند. با سکوت، این نکته ی مورد نظر مارکس و انگلس را گذاشتند و گذشتند.
به برخی از مواضع پیش گفته ی مارکس- انگلس در مقاله ی حزب توده ایران خواستار جایگزین برای سرمایه داری، پرداخته شد و بازتاب یافتند. در آنجا به این نکته اشاره شد که هیچ فعالیت ترویجی- روشنگرانه به سطح ارزبابی ماتریالیسم تاریخی فرانمی روید، اگر قادر نشود، اول- تضاد اصلی و عمده لحظه ی تاریخی را دریابد و نشان دهد، و راه خروج از آن را از دیدگاه ماتریالیسم تاریخی ارایه دهد! به سخنی دیگر راه حلی ارایه کند که علت عّـلی نابسامانی ها را برطرف می سازد، که راه حلی «بنیادین» و انقلابی است!
مقاله ی پیش گفته ی در نامه مردم به این سطح ارتقا نمی یاید. کارمقدماتی پرتوان بر باد میرود و نیرو هرز می شود. حتی خواننده ی با صبر و حوصله نیز که مقاله را تا پایان خوانده است، دستاوردی از سیر اندیشه ی طرح شده در مقاله دریافت نمیکند و خسته مقاله را به کنار می گذارد.
آنجا که اما سیر اندیشه در مقاله از مرز ظاهر امرِ دادهها می گذرد، از ظاهری که علت نابسامانی ها را به «تحریم» و «مداخله جویی امپریالیسم آمریکا» و نوسان و سقوط «ارزش پول ملی» و کارکرد «رانت»خواران محدود میسازد می گذرد و با تکیه به اسلوب دیالکتیک ماتریالیستی علت عّلـی نابسامانی های برشمرده شده را نشان میدهد و ریشه ی سیرآب کننده آن، یعنی نظام سرمایه داری را برملا میسازد و رابطه ی علت و معلول را قابل شناخت و درک برای خواننده می کند، به هدفی دست مییابد که مارکس و انگلس خواستار آنند.
آنها در تزهای فویرباخ نشان میدهند که چنین اندیشه تحلیل گر مسلح به دیالکتیک ماتریالیستی از مرز نظاره گری به واقعیت که رسانههای بورژوازی و چپ نو استادان بازتاب دادن آن هستند، گذشته است و به سطح مارکسیستی- تودهای فرا رویده و مضمون «پدیده دستمزد معوقه» را دریافته و برای توده ها توضیح می دهد.
تنها با چنین اسلوب و تنها با هدف به دستیابی به چنین مضمونی برای فعالیت رونشگرانه- ترویجی میتواند فعالیت مطبوعاتی در نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران به وظیفه ی تاریخی خود دست یابد، طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان را در ایران تجهیز کرده، سازماندهی کند، متحدان نزدیک و دور طبقه کارگر و سرمایه داری میهن دوست را جلب و قانع سازد برای همکاری و اتحاد عمل به منظور تغییرات «بنیادین» در ایران که یکی از مهمترین مصوبه های ششمین کنگره ی حزب توده ایران است جلب کند. دستیابی به چنین سطح و محتوای مضمونی در فعالیت ترویجی- تبلیغی حزب توده ایران که رابطه و وحدت جبهه ی گسترده ی ضد دیکتاتوری و جبهه متحد خلق را قابل شناخت و مستدل می سازد، بایستی هدف هر مقاله و نوشتار باشد.
به منظور جلوگیری از هر سوتفاهمی ضروری است خاطر نشان گردد که هدف این سطور و مشابه آن، حذف برداشت راست در حزب توده ایران و راندن دارندگان آن نیست. کوشش برای تداوم سنت گذشته حزب طبقه کارگر ایران است که در دسته و جمع کردن نظرات و دارندگان آن با نظرات دیگر در حزب همراه است. زیرا تنها جدل فکری میان جهت گیری ها متفاوت و از این طریق مطرح شدن نگرش به پدیدهها از زوایای گوناگون است که ضامن دوری فعالیت حزب از «اپورتونیسم راست و اپورتونیسم چپ» در حزب طبقه ی ایران می گردد.
پیامد منفی مسدود ساختن امکان فعالیت درون حزبی بر روی اندیشه ی انقلابی اکنون قابل مشاهده است. مقاله ی نامه مردم با وجود شناخت تضاد عمده با سرشت تضاد اصلی در نبرد طبقاتی در ایران، قادر به بهره گیری از آن برای تجهیز توده های زحمت و راهنمایی چپ سردرگم نیست. نتیجهگیری در پایان مقاله این واقعیت را نشان می دهد.
نتیجهگیری در پایان مقاله به خواست «اصلاح»یِ «رهایی از سرکوبگری رژیم ولایی و فقر و محرومیت» محدود می گردد. این خواست دمکراتیک ولی به طور پیگیر مطرح نمیشود تا به سطح خواست سوسیالیستی فراروید که مضمون شرایط سرکوبگری را نشان می دهد. علت چنین ارزیابی اصلاح طلبانه و باورمند به استحاله پذیری سرمایه داری، ناتوانی از دریافت علت علّـی پدیده است.
به سخنی دیگر مضمون ماتریالیست تاریخی سرشت «پدیده دستمزد معوقه» دریافت نشده است. آن وقت عجیب هم نیست که راهکار خروج تنها به «سازماندهی سندیکای کارگری مستقل» محدود می ماند. با بی توجهی به موضع بانیان سوسیالیسم علمی، ژرفش نبرد طبقاتی واقعاً موجود که در خواست پایان دادن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی به سطح عمومی و سراسری در جامعه رشد کرده است، به سنگ زیربنای مبارزه حزب طبقه کارگر بدل نمی شود. مقاله جای خود را در کنار «چپ سردرگم» درست آن هنگام می جوید که هنگامه ی «دروازهء شهرهای ناگشوده را بگشایم» فرا رسیده است. ولی «سیمزغ را بال ها از پرواز است»! (اط)