متن کامل پیاده شده فایل صوتی سپیده قلیان از زندان
همه چیز از پیش روشن است و حساب شده و پرده در لحظهی معلوم فرو خواهد افتاد. صدای مرا از ایران می شنوید. صدای مرا از بین ۱۵۰۰ زندانی زن بیگناهِ قرچکِ ورامین میشنوید. صدای مرا از خیل زنانی می شنوید که گمنامند و به بهانه های واهی در زندانند. صدای مرا به نمایندگی از زنانی میشنوید که زیر شلاق و ظلم و ستماند، تبعیض جنسیتی قامتشان را خم نموده است و هیچ راهی برای آزادی ندارند.
صدای مرا خوب گوش کنید. مخاطب این متن پس از مردم نهادهای بینالمللی همچون عفو بین الملل و سازمانملل است. من سپیده قلیان، ساکن شهرستان دزفول، استان خوزستان در تاریخ ۲۷ آبان ۹۷ در بین برادران و خواهران هفتتپهایام بازداشت شدم. از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، خبرگزاریها و مطبوعات وابسته به آن و قوه قضائیه به عنوان یک زن شکایت دارم. صدای مرا گوش کنید که طاقتم به پایان رسیده است.
روز ۲۵ آذرماه ۹۷ پس از روزها بازجویی پیدرپی مرا به اتاق بازجویی بردند و گفتند باید تعهد بدهی که دربارهی شکنجه و اتفاقات پیش آمده سکوت کنی. گفتم: چه تعهدی؟ گفتند: همکاری. با خودم گفتم: چه همکاریای؟ مگر ندادن حقوق کارگر و این همه تبعیض کتمان دارد؟ هرچه اصرار کردند، نپذیرفتم. ۱۶ ساعت مرا تنها در اتاق بازجوییای نگه داشتند که از اتاق بغلی صدای شکنجهی انسانی می آمد که نامش اسماعیل بود و مرتب بازجو او را میزد و میگفت: اسماعیل اعتراف کن. شما تصور کنید چهها کشیدم وقتی نام همپروندهایام با نام او یکی بود. نمیدانستم اسماعیل بخشی پیش از من آزاد شده است! شروع کردم به جیغ زدن و صورتم را چنگ انداختن و در این هنگام شخصی آمد، با خشونت تمام گفت: چیه؟ تو که گفتی برادرمه! همه چیز دوباره سیاه شد. سیاهِ سیاه.
پس از ۱۶ ساعت بازجو دوباره آمد. گفت: باشد، حالا زیر بار نمیروی؟ کافیست دهانت را باز کنی تمام اعترافات اجباریتان را در ۲۰:۳۰ منتشر خواهیم کرد. حالا پای زنان را به تجمعات باز می کنید؟ حالا باعث می شوید زنان سرشعاری کنند؟ از دیوار فرمانداری بالا می روید؟
همکاری نکردم، آزاد شدم، واقعیت را بازگو کردم و حرف بازجو عملی شد. مستند طراحی سوختهیشان را منتشر کردند… آنهمه ضرب و شتم، آزار و اذیت به خاطر این بود که من زن بودم، به خاطر این بود که از دیوار فرمانداری بالا رفته بودم تا از گارد امنیتیای فیلم بگیرم که خبرنگاران وابسته به حاکمیت منکر آن میشدند. برای این بود که اسماعیل بخشی حامیِ حقوقِ زنانِ شهری بود که اینبار برخلاف معمول زنان در کنار مردان به مبارزه برخاسته بودند صدای مرا خوب گوش کنید.
نهادهای امنیتی کابوس را در سرم نشاندند. کابوسِ صدایِ شکنجهها از گوشم قطع نمیشود و هر آن منتظرم توطئهای دیگر علیهام از صداوسیما و خبرگزاریهای وابستهاش منتشر شود.
مگر چه کرده بودم؟ مگر چه کرده بودم که برادرم مهدی را همراهم بازداشت کردند و او را به بازداشتگاهی آوردند که من در آن نگهداری میشدم. فقط به این دلیل که من زنم و برادرم سنتی است و هر دفعه برای ترساندنم مرا تهدید می کردند که او را به اتاق بازجوییام خواهند آورد تا از من اعتراف بگیرند.
در تاریخ یکِ اسفند بازجو دوباره به اتاق بازجویی آمد و گفت: برایت یک پیشنهاد دارم. با آرایش و رنگ موی متفاوت و منحصر به فرد خودت با هرلباسی که خودت دوست داری، حتی بدون روسری و هرطور دلت میخواهد جلوی دوربین بنشین و بگو: فریب خوردهام! کمک کن تا مستندی از فریب خوردنت ساخته شود تا ما هم کمک کنیم نزد خانوادهات برگردی در غیر این صورت شرمندهایم و هیچبار دیگر به تو فرصت آزادی نخواهیم داد. نپذیرفتم و اکنون ماههاست که در زندانم. آیا به این حرفشان هم عمل میکنند؟ و من خانوادهام را خارج از زندان نخواهم دید؟
صدای مرا از کشوری میشنوید که به جرم خوردن بستنی زناناش را بازداشت و راهی زندان قرچک می کنند و عنوان اتهامیِشان میشود: ترویج فساد و فحشا از طریق خوردن بستنی در خیابان.
صدای مرا از ایران میشنوید که تبعیض جنسیتی به قدری در آن به قدری بیداد میکند که زنان را شباهنگام در خیابان بازداشت میکنند و عنوان اتهامیشان میشود: تن فروشی از طریق راه رفتن و ایستادن در معابر آن هم در وقتهای غیر معمول.
در روزهایی که به خاطر طرح رئیس قوه قضائیه افراد را بخاطر رنگ مو یا طرز پوشش دسته دسته بازداشت میکنند بازجو از من میخواست با رنگ موی آبی و بدون حجاب جلوی دوربین برای چه خوش رقصی کنم؟
به صدای من گوش کنید شاهد رنج زنان زندانی سپیدار اهواز و قرچک ورامین بودهام. دادم را از کدام بیدادگاه بستانم؟
آقای رئیسی درخواست تجدیدنظر در چه حکمی را داشته است؟ زنان زندانی سپیدار و قرچک به خاطر همین اتهامات واهی کارشان به خودزنی و خودکشی و خوردن مشت مشت قرص رسیده است و زندان، راهیِ امینآبادشان میکند. در چه حکم چه کسی میخواهند تجدیدنظر کنند؟ در تبعیض جنسیتی که دارد خفهیمان میکند؟ در کتکهایی که خوردیم و میخوریم و خواهیم خورد؟
هر شب از واهمه انتشار اخبار کذب و غیرقانونی از صداوسیما کابوس میبینم. به من بگویید چگونه شکایت کنم؟ از برنامه ۲۰:۳۰ و خبرگزاری فارس چگونه شکایت کنم؟ به من بگویید از قوه قضاییه چطور شکایت کنم؟
صدای مرا گوش کنید. از بین زندانیانی برای شما صحبت میکنم که بخاطر اینکه سالهای متمادی زیر خشونت بودهاند و هیچ فریادرسی نداشتهاند از خود دفاع میکنند و عنوان اتهامی قاتل را یدک میکشند و قصاص می شوند.
صدای مرا گوش کنید که صدای آتنا دائمیست که به همین احکام اعتراض میکند و سه سال دیگر حبس میگیرد. صدایم را بشنوید! که صدای زنان اوین است، زنانی که برخلاف بند مردان حق تماس هر روزه از آنان گرفته شده، فقط به این دلیل که زن هستند.
به من بگویید شکایتم را به کجا ببرم؟ این صدا، صدای زندانیان سپیدار و قرچک بود. صدای زندانیانی بود که کشورم آنها را تبعیدگاه مینامد و سعی دارد زندانیانش را ترسناک و جانی جلوه دهد تا دردهایش سرکوب و نادیده گرفت