ضرورت نبرد با ستم

image_pdfPDF-پ دی افimage_printچاپ

ارانی گفت که «در شطی که آن جنبنده تاریخ است. مشو زان قطره‌ها کاندر لجن‌ها بر کران مانند. بشو امواج جوشانی که دائم در میان مانند»!

سرگذشت هم طبقه‌های ما، سرگذشت غم‌انگیزی است، پر از درد و رنج و آه. پدران ما زیر فشار کار جان دادند، مادران ما آش سنگ برای فرزندان پُختند، گزمگان فرزندان آزادی‌خواه ما را سر بریدند

سده‌ها تولید کنندگان فراورده‌های مادی «در پى آب تیره گون خضر» با پای برهنه دویدند. و با «پیاله هاى تهى در دست» و سفره‌های تهی از نان  بر زمین، نجات را در آسمان دیدند و برای آرامش شکم گرسنه و انتقام از ستم‌گران، شب‌های دراز را با درد دل با این خدایان به پگاه رساندند.

«زمان در دوّرانِ ابدىِ خویش، غلتان» و زمین در چرخش همیشگی خود بود ولی فصل‌ها جز زمستان نبود و ارمغان دیگری سوای «چشم ها غرقه در گودال …، و قلب ها در سینه ها ریش ریش» برای رنج‌بران نداشت.

«فضاى سنگین زمان، جز ناله غمگنانه»ی رنج‌بران و «نعره هاى خوف انگیز جباّران، در خود نداشت». شب دراز بود و خواب کوتاه. روزها بلند، ولی «از تابشِ امواجِ درخشان و طلائى خورشید، جز تیرگى چهره» و کوری چشم نصیب شان نبود. یوغ کار سنگین بود و گرده‌ها نزار و پشت‌ها  خمیده. تازیانه بهره کشان از انسان و شکنجه زمین‌داران بسیار دردناک بود و تاب درد تن کم. «بسیط زمین در پهنه آرزوها[] تنگ بود.»

با این همه توده‌های رنج و تهی‌دستان روزگار، رویای رهایی و آزادی در سر، و آرزوی نان و آب در دل داشتند. و هم‌واره در گردباد زمانه شعله کوچک شمع امید را در نهان خانه‌ی دل، به دور از چشم گزمگان شب، روشن نگه داشتند. انسان‌ها به سرسپردگی شرایط تن در ندادند و قهرمانان آسمانی و زمینی بسیاری برای به حقیقت پیوستن رویا و بر آوردن آرزوی دل آفریدند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *