مقاله شماره: ١٣٩٢ / ٦ (٢٥ فروردين)
واژه راهنما: مبارزه ترويجي- آموزشي حزب توده ايران. پيوند مبارزه ضد برنامه نوليبرال امپرياليستي و ضد صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري. موضع سوسيال دمكرات سكوت در باره ضرورت گذار از نظام سرمايه داري است. «مكانيسم» روا براي موفقيت، طرح ضرورت گذار به سوسياليسم. آموزش ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي به ”روشنفكران چپ“: بايستي آرزوهاي دست نيافتني را كنار گذاشت. گويا روند «بيگانگي» با شرايط هستي انسان در نظام سرمايه داري امري”طبيعي“ است. نوليبراليسم تنها يك برنامه اقتصادي نيست، ستون فقرات ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي است. گذار از سلطه نوليبراليسم، تنها از طريق گذار از نظام سرمايه داري ممكن است! در مرحله كنوني در ايران، گذار به سوسياليسم مطرح نيست. خطر چپ روي و راست روي از ديد طبري. دعواي قديمي ميان هواداران رفرم و انقلاب. به خودمشغولي با خرده كاري هاي مكرر و طرح دعاگونه پرسش هاي تاريخي پايان بخشيم.
رفيقي در ارتباط با بحث در مورد برنامه ترويجي- آموزشي حزب توده ايران مي نويسد: طرح ضرورت گذار از نظام سرمايه داري در ايران در لحظه كنوني از اين روي ”چپ روي“ است، زيرا ايران در مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك رشد قرار دارد.
در اين برداشت، دو نكته متفاوت در مبارزه ترويجي- آموزشي حزب توده ايران، با يكديگر درآميخته اند. ناروشني تئوريك- سياسي ايجاد شده، ناشي از اين درآميختگي ناروا مي باشد. مطلب را بشكافيم:
١- بر ضرورت تلفيق و پيوند مبارزه ضد برنامه نوليبرال امپرياليستي و ضد صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري در كليت خود، سيزدهمين نشست بين المللي حزب هاي كارگري و كمونيستي در آتن – يونان ١٨ تا ٢٠ آذر ١٣٩٠ تاكيد دارد. قطعنامه اين نشست را حزب توده ايران نيز مورد تائيد قرار داده و به آن راي مثبت داده است. در اين نشست نماينده حزب توده ايران در سخنانش پيوند وظايف دموكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران را مورد تاكيد قرار مي دهد و اظهار مي دارد: «در اينجا مايلم بار ديگر بر اين نظر حزب خود تاكيد كنم كه مبارزه در راه صلح، دموكراسي و عدالت اجتماعي در شرايط اقتصادي- اجتماعي مشخص ايران، و با توجه به تحولات كشور، همانا مبارزه براي ايجاد شرايط اقتصادي و اجتماعي و پيش شرط هاي عيني و ذهني [!] لازم براي گام برداشتن در مسير استقرار سوسياليسم در ايران است. اين اعتقاد ما ريشه در شناخت ژرف ما از سوسياليسم علمي و كاربرد خلاقانه ماركسيسم- لنينيسم در ارتباط با مبارزه مان در راه صلح و پيشرفت در ايران دارد. …». (نگاه كن به ”پيش به سوي يورش دوم“ دي ١٣٩٠ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1710)
همچنين در برنامه نوين حزب توده ايران نيز بر اهميت پيـونـد ميان مبارزه دموكراتيك و سوسياليستي، به سخني ديگر، بر اهميت مبارزه ضدسرمايه داري و از اين طريق انتقال آگاهي نظري- تئوريك به درون طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان يدي و فكري تصريح شده است. لذا مي توان پذيرفت كه مبارزه ترويجي- آموزشي حزب توده ايران در اين سو، نه يك چپ روي، كه امري عاجل و مورد قبول حزب توده ايران و جنبش كارگري و كمونيستي جهان است.
٢- درستي اين موضع حزب طبقه كارگر ايران و انطباق آن با خط مشي انقلابي- علمي حزب توده ايران مستدل است. وظيفه سطور زير نشان دادن اين امر و اثبات درستي موضع تئوريك- سياسي حزب توده ايران در برنامه نوين آن مصوب ششمين كنگره حزب مي باشد.
موضع سوسيال دمكرات راست و چپ روانه با سكوت در باره ضرورت گذار از نظام سرمايه داري در فعاليت تبليغي و ترويجي خود، درواقع مخالفت خود را با موضع حزب هاي انقلابي كارگري نشان داده و به خوافشاگري مي پردازد. عملكرد جريان هايي همانند ”عدالت“ و ”راه توده“ در صحنه تبليغ و ترويج، ريشه در نفي تحول انقلابي در كليت خود توسط آن ها دارد. آن ها خواستار تغييرات تدريجي در جامعه از طريق ”مهندسي اجتماعي“ مي باشند كه هيچ معنا و پيامدي جز ابدي ساختن نظام سرمايه داري ندارد. به اين نكته در سطور زير باز مي گردم!
٣- روبرت اشتيگروالد Robert Steigerwald، فيلسوف آلماني و عضو رهبري حزب كمونيست آلمان، هسته مركزي بحثي كه مطرح است را در مصاحبه اي با روزنامه آلماني ”جهان جوان“ طرح نمود و آن را «دعواي قديمي» در جنبش كارگري ناميد كه از اوايل قرن بيستم تاكنون ادامه دارد. «دعواي قديمي ميان هواداران رفرم و انقلاب». در اين باره نگارنده در نوشتار ”پيوند ميان تبليغ و ترويج- آموزش، وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران“ (فروردين ١٣٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2002) نكاتي را مطرح نمودم كه تكرار همه آن ها در اينجا غيرضروري است و خواننده علاقمند را مي توان به آنجا مراجعه داد. بحث كنوني در واقع ادامه آن بحث است.
يك نكته كه در كتاب اخير ورنر زپمان Werner Seppman، فيلسوف ديگر آلماني طرح شده است و در آن نوشتار نيز به آن پرداخته شده بود را بايستي اما بيشتر شكافت. اين نكته، پاسخ زپمان به اين پرسش است كه چـگونـه سرمايه داري قادر به القاي ايدئولوژي خود و از اين طريق برقراري سلطه هژموني خود به زحمتكشان شده است، «مكانيسم» مورد استفاده آن، كدام مكانيسم است؟ چگونه ممكن شده است كه باوجود تشديد نبرد طبقاتي ”از بالا“، باوجود فقر، استيصال و بي حقي روزافزون، توده هاي ميليوني تسليم ايدئولوژي مداحان نظام سرمايه داري شده، از موضع دفاع از دستاوردهاي اقتصادي- اجتماعي در نبرد سخت طبقاتي در دوران رقابت دو سيستم در قرن گذشته عقب نشيني مي كنند و هنوز مقاومت توده ها پايه هاي نظام سرمايه داري را درهم نشكسته است؟
او يكي از علل عمده موفقيت سرمايه داري را در دوران كنوني براي حفظ هژموني ايدئولوژيك خود، فعاليت ايدئولوژيك خـاص ”دانشمندانِ“ سرمايه داري مي داند كه قادر شده اند «انديشه روشنفكرانه نيروي چپ را از ضرورت مبارزه براي سرنگوني نظام سرمايه داري منحرف سازند.» (ص ٥٦) به نظر زپمان، انديشه نيروي چپ از اين طريق به «مستعمره» ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي بدل شده است. نشان اين وضع، ناتواني نيروي چپ در طرح «عـلل پديده نابساماني ها در نظام سرمايه داري است.» ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي توانسته است به اين «روشنفكران» بياموزد كه «بايستي آرزوهاي دست نيافتني را كنار گذاشت». آن ها گذار از سرمايه داري را به عنوان يك چنين «آرزو»ي دست نيافتني پذيرفته اند. (ص ٦٣) «دعوا» در حزب كمونيست آلمان، درست بر سر اين مساله در جريان است كه در حزب چپ آلمان نيز در جريان است.
زپمان سپس به بررسي علت موفقيت ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي براي ايجاد ابهام در ضرورت جستجوي علل نابساماني هاي طبقه كارگر نزد «روشنفكران چپ» مي پردازد. او هدف ايدئولوژي پسامدرن را بر ملا مي سازد كه مي كوشد از طريق «پنهان ساختن سيستم باز توليد ساختارهاي طبقاتي حاكم» به هدف خود دست يابد. به عبارت ديگر و به زبان ماركس- انگلس- لنين، اين ايدئولوژي مي كوشد روند «بيگانگي» با شرايط هستي انسان در نظام سرمايه داري را به مثابه امري”طبيعي“ و اجتناب ناپذير به انسان بقبولاند! (ص ٨١) وضعي كه در دوران فئوداليسم نيز برقرار بود. اگر در آن دوران ”مشيت الهي“ ابزار ايجاد «بيگانگي» بود، اكنون نقش اين ابزار به ”الزامات جهاني“ سپرده شده است.
دستيابي به اين هدف از طريق مسكوت گذاشتن افشاي مناسبات اجتماعي- توليدي و پرده پوشي عملكرد و «مكانيسم» عملكرد نظام سرمايه داري ممكن شده است. زيرا از اين طريق، «شناخت انتقادي صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري ناممكن مي گردد» (ص ٨٠) با ”گم“ شدن واقعيت نظم طبقاتي جامعه بورژوايي در انديشه «نيروي چپ»، آنوقت مداحان پسامدرن سرمايه داري راه را براي القاي ايدئولوژي خود به اين روشنفكران گشوده و مي توانند مدعي شوند كه «فرار از شرايط حاكم ناممكن» و ”غيرعقلايي“ است، زيرا اين «فرار … به گرفتاري جديد در شرايط حاكم ديگري منجر مي گردد.» (ص ٨٢»
زپمان بر اين نكته انگشت مي گذارد كه نبايستي «فرارِ» مورد نظر ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي را به مفهوم كوشش به منظور دستيابي به «آزادي» Emazipation درك نمود كه در چنين وضعي آنوقت مي بايستي ايدئولوژي پسامدرن را معتقد به نظريه «انقلاب مداوم» پنداشت، بلكه ريشه برداشت پسامدرن از انديشه فردريش نيچه سيرآب مي شود كه معتقد است «تاريخ تكرار مي شود». (ص ٨٣)
هسته مركزي كوشش ايدئولوژي پسامدرن براي به فراموش سپردن و «گـم» كردن تئوري ماركسيستي در باره «بيگانگي از شرايط حاكم»، در اين برداشت نهفته است كه «نمي خواهد نظم نظام سرمايه داري مورد بررسي انتقادي قرار گرفته و پيامدهاي تخريبي آن براي توده ها روشن گردد.» (ص ٨٥). از اين روي، ايدئولوژي پسامدرن «تئوري بيگانگي ماركس» را به يك تابو، «مُحرّمات» (احسان طبري، ”درباره انسان و جامعه انساني، ص ١٣١ ) بدل ساخته است (ص ٨٤).
زپمان در صفحات بعدي كتاب خود به بررسي برنامه نوليبراليسم امپرياليسم و افشاي ماهيت ايدئولوژيكي آن مي پردازد و اين نكته را برجسته مي سازد كه نوليبراليسم تنها يك برنامه اقتصادي نمي باشد، بلكه ايدئولوژي پسامدرن امپرياليستي، ستون فقرات نظري شرايطي را در آن تشكيل مي دهد كه «كليت جامعه را در يك روند حركت تغييرات قهقرايي فنري» قرار مي دهد كه همه سويهِ هاي هستي اجتماعي را در بر مي گيرد. او تصريح مي كند كه با توجه به ديناميسم بازتوليد و انباشت سود و سرمايه در شرايط سلطه نوليبراليسم، اگر نمي خواهيم در انتظار ايجاد شدن يك فاجعه (آپوكاليپس) بمانيم، چاره و راه حل ديگري به جز «سرنگوني نظام سرمايه داري نداريم تا بتوانيم به روند حركت قهقرايي ضدانساني كنوني پايان دهيم.» (ص ١١٣) او خاطرنشان مي كند كه «استراتژي حاكميت سرمايه داري، كوشش براي پذيرش وضع حاكم توسط انسان و القاي اين انديشه ارتجاعي به اوست كه گويا بحث در باره گذار از سرمايه داري جزو مُحرّمات (تابو) است. طرح آن مجاز نيست [زيرا تنها به سلطه شرايط حاكم بعدي مي انجامد، به عبارت ديگر، فرار از سلطه ناممكن است!]» (ص ١١٠). به اين منظور ايدئولوژي سرمايه داري دوران افول مي كوشد «با تبليغات نوليبراليستي، آگاهي هاي نادرست را القا كرده و از اين طريق شناخت علل و شرايطي را كه نابساماني هاي روزافزون را در هستي توده ها موجب مي شوند، توسط توده ها غيرممكن سازد.» (ص ١١٧)
بدين ترتيب مي توان با جسارت اعلام نمود كه مبارزه عليه برنامه امپرياليستي نوليبراليسم — كه هدف آن تبديل كل جهان به نو مستعمره نظام سرمايه داري دوران افول مي باشد با اين اميد كه به خيال خود شرايط «پايان تاريخ» را برپا كند –، بدون مبارزه عليه كليت نظام سرمايه داري و به منظور سرنگوني آن ممكن نخواهد بود.
– افشاي شرايط «بيگانگي» حاكم بر انسان، به عبارت ديگر، ايجاد امكان شناخت انقلابي- علمي شرايط حاكم بر هستي زحمتكشان در روند بازتوليد هستي، بدون ايجاد كردن امكان شناخت انسان زحمتكش از شرايط سـلـطـه نظام سرمايه داري ناممكن است.
– گذار از سلطه نوليبراليسم، تنها از طريق گذار از نظام سرمايه داري ممكن است!
– سرمايه داري با سيماي مردمي، همانقدر دست نيافتني است كه اصلاح اين نظام به كمك ”مهندسي اجتماعي“ غير ممكن مي باشد!
٤- البته در مرحله كنوني در ايران، مساله گذار به سوسياليسم مطرح نيست. امري كه داراي علل متعددي بوده و بررسي آن موضوع اين سطور نمي باشد. بدون ترديد اما مي توان يـكـي از علل ناتواني جنبش ضدسرمايه را داري در دست نيافتن به هدف خود در ايران، ناتواني آن در برقراري هژموني انديشه ماركسيست- لنينيستي نزد طبقه كارگر ايران دانست. امري كه ازجمله پيامد سكوت در باره ضرورت گذار از سرمايه داري در فعاليت ترويجي- آموزشي پيشقراول متشكل طبقه كارگر بوده و ادامه سكوت در اين زمينه، به طور قانونمند به معناي ”تحكيم“ و تداوم همين ناتواني است! سكوت ما، باد بادبان تداوم تظام استثمارگر سرمايه داري است!
٥- بايستي ميان ضرورت مبارزه مداوم ايدئولوژيك به منظور ارتقاي سطح آگاهي كارگران در جهت سرنگوني نظام سرمايه داري از يك سو، و مرحله گذار عيني از نظام سرمايه داري پس از تدارك ضرورت هاي عيني و ذهني(!) آن، تفاوت قايل شد. اين دو، روندي يگانه را تشكيل مي دهند كه در انديشه نظريِ افتراقي (به منظور شناخت همه سويه- نماها- گام ها و …) داراي دو مرحله، ولي در پراتيك انقلابي با ملاتي جدايي ناپذير وحدتي يكپارچه را تشكيل مي دهد! در سطور زير با ارايه نظر طبري به اين نكته باز مي گردم.
٦- مبارزه طبقه كارگر ايران نمي تواند و مجاز نمي باشد تنها در سطح مبارزه سنديكايي- دموكراتيك باقي بماند، بلكه بايستي به سطح سوسياليستي ارتقا يابد. وظيفه گردان آگاه و متشكل طبقه كارگر، حزب توده ايران، براي پيوند ميان مبارزه دموكراتيك و سوسياليستي كه در برنامه نوين حزب بر آن تصريح مي شود، از اين ضرورت تئوريك ناشي مي گردد.
٧- مرحله اي بودن مبارزه و روند رشد كنوني – مرحله ملي- دموكراتيك -، كه برداشتي فلسفي- تئوريك است، و به سخن طبري در جلد دوم ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“، نبايستي به بهانه «مراعات باصطلاح علميت و منطقيت مجرد [به برداشتي] بي جان» تبديل گشته و «پراتيك انقلابي» را مخدوش سازد! (احسان طبري، ”درباره حد و مرز فلسفه“، ص ١١).
چگونه مي توان شرايط ذهنـي گذار از سرمايه داري را ايجاد نمود، بدون تدارك روزانه، پيگير، انقلابي اهرم آگاهي طبقاتي پرولتاريا؟ چگونه مي توان براي ايجاد شدن اين آگاهي عنصر انقلابي در روند گذار از سرمايه داري امروز كوشيد، بدون طرح ضرورت و مستدل ساختن ضرورت گذار از نظام سرمايه داري؟
طبري همانجا مرزهاي انديشه فلسفي- تئوريك را كه بايد مورد توجه قرار داد، چنين بيان مي كند: «ما فلسفه را (به عنوان يك بينش عام) از پراتيك انقلابي كه سمت و رسالت ويژه و مشخص انساني اوست، جدا نمي كنيم. به ديگر سخن، مي كوشيم كه مصلحت بيني هاي پراتيك انقلابي، مباحث فلسفه را بيهوده و در وراء صلاحيت آن بسط ندهد و يا برعكس، محدود و يا مخدوش نسازد. و يا، از سوي ديگر، مقتضات تجريد و تعميم فلسفي، مراعات باصطلاح علميت و منطقيت مجرد و بي جان، آن را به مباحثي عاطل و كلي بافي و كشف شهود و سخنان دور از زندگي بدل نسازد. حركت، در درون اين دو خط راهنما است.» (تكيه از من)
طبري با «مصلحت بيني هاي پراتيك انقلابي» خطر چپ روي را برجسته مي سازد — انقلابي! كه به سخن طبري «رسالت و مشخص[ه سرشت] انساني اوست»! و نه پراتيك تنها! –، و با «مراعات باصطلاح علميت و منطقيت مجرد و بي جان»، خطر راست روي را گوشزد مي كند. خط مشي انقلابي حزب توده ايران در برنامه نوين آن، يافتن ديالكتيك «حركت در درون اين دو خط راهنما» را به وظيفه امروز توده اي ها بدل ساخته است كه بايستي در بحثي دقيق و علمي به طور مداوم تعيين گردد. اهميت و ضرورت داشتن يك برنامه تنظيم شده براي فعاليت تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب توده ايران، از اين منطـق انديشه ماركسيستي- توده اي خط مشي انقلابي آن زاييده مي شود كه بيان و تبلور حساسيت لحظه تاريخي در نبرد فلسفي- نظري طبقاتي حزب توده ايران است!
٨- به عبارت ديگر، طبري «حركت در درون اين دو خط راهنما» را ديالكتيكِ «مكانيسمِ» مبارزه اي مي داند كه بايستي با پايبندي به آن عليه «مكانيسم»ي به نبرد پرداخت كه ايدئولوژي حاكم سرمايه داري را به ايدئولوژي حاكم بدل نموده است كه زپمان نشان داد. سكوت غيرمجاز در طرح نظري- تئوريك ضرورت گذار از سرمايه داري به ”علت“ مرحله ملي- دموكراتيك رشد جامعه، مطلق نمودن غيرمجاز يكي از «دو خط» مورد اشاره طبري و به طور مشخص، مطلق كردن غير رواي راست روي است كه طبري پيش تر نسبت به آن هسدار مي دهد.
از اين روي است كه بايستي به اين پرسش مشخص، پاسخي مشخص داد كه آيا در مرحله ملي- دموكراتيك بايستي به كار توضيحي- ترويجي- آموزشي به منظور افشاي ماهيت نظام سرمايه داري پرداخت يا خير؟! اگر پاسخ مثبت است، آنوقت بايد به پرسش دوم پاسخ داد كه اين نبرد افشاگرانه عليه «روند بيگانگي» (ماركس) از شرايط حاكم در نظام سرمايه داري بايستي در چه سطحي در اين مرحله عملي گردد؟
پاسخ جريان هاي سوسيال دمكرات راست، پاسخي روشن است! آن ها خواستار سكوت مطلق در اين زمينه هستند. اين امر با بررسي «گزارش اجلاس هيئت تحريريه راه توده» (”راه توده“ ٤٠٢، ٢٢ اسفند ماه [فروردين ماه] ١٣٩٢) يك بار ديگر در نوشتار جداگانه نشان داده خواهد شد. سوسيال دموكرات هاي چپ نما از نوع ”عدالت“ نيز از يك سو با سكوت در اين باره، سرشت راست روانه خود را عريان مي سازند، و از سوي ديگر با انتشار مواضع ماركسيست و توده اي به صورت عام، با سيلي صورت خود را ”سرخ“ مي نمايانند كه در ضمن نشان تضاد دروني ميان دو جريان موجود در آن نيز است!
اكنون بايستي توده اي ها با «باد» احياي خط مشي انقلابي حزب و برنامه نوين مصوبه كنگره ششم، به اين پرسش پاسخ دهند كه لطفاً بگويد، راه برپا كردن «طوفان» براي رسيدن به سوسياليسم، كدام است؟
روبرت اشتيگروالد در رساله اي با عنوان ”لطفاً بگويد، راه رسيدن به سوسياليسم، كدام است؟“ (ماه مه ٢٠١٢) كه در برخورد انتقادي به «دعواي» درون حزبي در حزب كمونيست آلمان منتشر نمود، برخوردي نيز به موضع حزب كمونيست يونان دارد. او در آنجا موضع حزب كمونيست يونان را مورد انتقاد قرار مي دهد و آن را چپ روانه ارزيابي مي كند، نه از اين روي كه اين حزب راه خروج بن بست حاكم بر يونان را تنها از راه گذار از نظام سرمايه داري اعلام مي كند. او با اين نظر موافق است! انتقاد او به موضع حزب كمونيست يونان، انتقاد به بي توجهي اين حزب پايبند به ماركسيسم- لنينيسم به طرح ”پيشنهادهاي بينابيني“ است! من به نقش اين پيشنهادهاي بينابيني در برخي از نوشتارها اشاره كرده ام و اهميت آن ها را براي مبارزه حزب توده ايران شكافته ام. (در ارتباط با مساله ”پيشنهادهاي بينابيني“ يا ”تقاضاي انتقالي“ كه سرشت پيشنهاد خاتمي را براي ”انتخابات آزاد“ تشكيل مي دهد، نگاه كن به ”بيماري مسري نگراني…“ مهر ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1864 و موضع ”راه توده“ عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران، آبان ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1893 و همچنين چرا ”عدالت“ از عمال امپرياليسم دفاع مي كند؟ آذر ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1921)
اشتيگروالد در اين رساله (ص ٤١) در انتقاد به عملكرد حزب هاي قدرتمند كمونيستي (فرانسه، ايتاليا، اسپانيا) در اروپاي سال هاي شصت و هفتاد قرن بيستم مي نويسد، آن ها «هدف هاي كمونيستي را در مبارزه ضدمنوپولي گم كردند» و به جاي يافتن «شكاف»ها براي عبور از سرمايه داري، خود به «حفره رفرميسم اروپايي» فرو رفتند و نابود شدند.
اين در حالي است كه تجربه موفق، تجربه اي است كه حزب توده ايران به كمك مبارزه انقلابي خود در سال هاي پيش و پس از پيروزي انقلاب ملي- دموكراتيك بهمن به آن دست يافت. مبارزه بي امان براي نشان دادن نظري- تئوريك ضرورت گذار از سرمايه داري و يافتن راه رشد با جهت گيري سوسياليستي در اين سال ها، رمز اين موفقيت و ناشي از اين عملكرد بود. «مكانيسم» روا براي موفقيت، طرح ضرورت گذار به سوسياليسم و نه سكوت ناروا در باره آن است. آثار مثبت اين «مكانيسم» و عملكرد انقلابي حزب توده ايران تا درون قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بهمن ادامه يافت. كوشش حاكميت سرمايه داري براي نابودي اين دستاوردها، يعني خصوصي سازي ثروت هاي ملي و متعلق به مردم و تهي نمودن اصل ٤٤ و ٤٣ قانون اساسي از محتوا و مضمون انقلابي و مردمي آن و همچنين نگراني خامنه اي از غلبه «نگاه سوسياليستي بر تفكرات اقتصادي» (دنياي اقتصاد ١٨ مرداد ١٣٩١) نشان اين موفقيت و لزوم پايبندي به «مكانيسم» تجربه شده آن است!
به نظر ميرسد كه بايستي يك خانه تكاني جدي در مبارزه تبليغي- ترويجي مبارزان توده اي انجام شود و بقاياي انديشه اي كه به ما يك قناعت غيراصولي در طرح مواضع انقلابي را تحميل نموده است، شناخته و تصحيح گردد تا بتوانيم به سخن طبري «درهاي نگشوده را بگشايم» و با «بادي» كه با خط مشي انقلابي و برنامه نوين حزب توده ايران در دست داريم، «طوفان» بپا كنيم. (”فرسايش در خزان“، شعر زندان)
هنگام آن فرارسيده است كه به قهر و خودمشغولي با خرده كاري هاي مكرر و طرح دعاگونه پرسش هاي تاريخي در هر نوشتار كه بازي با توپ دشمن طبقاتي در صحنه دلخواه اوست، پايان بخشيم. روندي كه با اين خطر همراه است كه كليه توان و خلاقيت انقلابي ما را فلج كرده و همان طور كه تبليغات اخير ”راه توده“ و ”عدالت“ به اثبات مي رساند، شيوهِ دشمن خوشحال كني است كه مي تواند مبارزه را به بي راهه بكشاند. بايستي در عوض به وظايف خطير براي پيشبرد فعاليت حزب توده ايران و انتقال دستاوردهاي سنگين نظري اسناد ششمين كنگره حزب به درون طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان يدي و فكري و ازجمله متحدان دوران كنوني بكوشيم و با «شوربختي عاشقانه» (هاتف رحماني) جنبش انقلابي كنوني را براي به ثمر رساندن انقلاب ملي- دموكراتيك مردم ميهن ما از طريق سرنگوني انقلابي استبداد ولايي حاكميت نظام سرمايه داري كنوني به پيش رانيم!