مقاله شماره: ١٣٩٥ / ١٦ (11 خرداد)
واژه راهنما: سياسي
مضمون نبرد آزاديبخش ملي، عمده ترين حربه عليه سياست نواستعماري امپرياليسم.
- انگیزه شخصی
در نشست به مناسبت بزرگداشت سياوش كسرائي در كلن چند روز پس از به ابديت پيوستن او، از سياوش و شعرش بسيار گفته شد و تجليل به عمل آمد. تنها يك نكته با سكوت برگزار شد. سخنگو و همچنين گردانده نشست، توده اي بودن سياوش را مسكوت گذاشتند!
«شاعر بزرگ ميهن ما»، آقاي هوشنگ ابتهاج كه سخنگوي اصلي صحنه بود، و همچنين رضا نافعي كه جلسه را گرداند، در باره توده اي بودن زنده ياد رفيق سياوش كسرائي، كلمه اي بر زبان نرانند.
در حالی که سکوت آقای ابتهاج قابل درک است، چنین سکوتی توسط مسئول های حزب توده ایران قابل پذیرش نیست. آقای ابتهاج که بنا دارد در خاطرات «پرنیان اندیش»گونه خود در گفتگو با ماموران وزارت اطلاعات ج ا، عضویت ش را در حزب توده ایران حاشا کند، چگونه می تواند در روز بزرگداشت رفیق سیاوش کسرائی، او را “شاعر توده ای” بنامد و معرفی کند؟
- با حسن نیت
اين روزها كه سالگرد «در خواب شدن چشم» سیاوش کسرائی است، اغلب با حسن نيت، توده اي بودن سياوش مورد پرسش قرار مي گيرد و يا حتي با ابراز تاسف همراه است. يكي از اشكال مورد پرسش قرار دادن توده اي بودن سياوش كسرائي، جدا ساختن او از حزبش و قرار دادن او فراتر از آن و يا در برابر آن است. در اين برداشت ها، درک رابطه “ذهن و عین” به مثابه یک پدیده ی واحد در شخصیت انسان، آگاهانه و یا ناآگاهانه مورد توجه قرار نمی گیرد. شخصیت تاریخی سیاوش کسرائی تنها در ارتباط با هستی حزب توده ایران قابل درک است.
ترديدي نيست كه شخصيت تاريخي رفيق سياوش كسرائي براي حزبش يك افتخار و سربلندي است. این واقعیت را حتی برخی از مسئول های حزب توده ایران نیز درنیافتند. آن ها هم به جدايي میان او و حزبش همانقدر دامن زدند كه آن ها كه توده اي بودن او را با سكوت خود القا كردند، به اين توهم دامن زدند.
ایجاد چنین جدایی، حتی آن جا که با حسن نیت و یا از روی ناآگاهی انجام شده است، مورد تائید رفیق سیاوش کسرائی هم نیست. او به شهادت شعرس، در برابر انواع رنگارنگ اين برداشت ها قد علم مي كند! موضع مبارزه جويانه او كه در شعر مورد بررسي موج مي زند، پاسخي است بي ترديد به همبستگي او با حزب توده ها تا پايان: «بسيار گل كه از كف من برده است باد، اما من غمين، گل هاي ”باد“ كس را پرپر نمي كنم»!
کسرائی با قاطعیت بر موضع جانبداری از حزبش، در دفاع از «گل های “باد”» آن دفاع می کند. دفاعی که سوار است بر «پیک آشتی» و با امید به «یک ره نظر … عاشقان»: «باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی، یک ره نظر کنند».
پاره پاره كردن، شيوه شناخته شده ي دشمن طبقاتي است. با هيچ رنگي از آن نبايد موافق بود!
3- از سر بی اطلاعی
انگیزه ی بررسی مضمون شعر زنده یاد سیاوش کسرائی، عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران، ارزیابی محقانه آقای عباس هاشمی از برداشت بانو هایده ترابی است از شعر تاریخی «آرش کمانگیر»، اثر پاقرص کرده ی شاعر توده ای سیاوش کسرائی. برداشتی که ریشه در اطلاع بانوی نظریه پرداز در باره این شعر كه مبتنی است بر «تعریف ی مجمل از اینترنت در مورد اسطوره ی آرش» که در آن شکوهمندی برداشتی که «سمبل مبارزه جویی در خفقان و [تلخی] هنگامه ای که “گرمرو آزادگان در بند”» است، جایی ندارد (عباس هاشمی). در اين برداشت، بانوي نظريه پرداز که نقش سمبليك و مبارزه جويانه را درك نكرده است، آن را به موضع «ناسیونالیستی» خلاصه می کند.
براي اين بانو، نقش پراهميت نبرد آزاديبخش خلق ها عليه سيطره همه جانبه نظام اقتصادي ”جهاني شده“ي (گلوبال) امپرياليسم، در بهترين حالت شناخته و درك شده نيست. حربه دفاع از حق حاكميت ملي در دوران كنوني كه برنامه استراتژيكي امپرياليسم تبديل همه كشورها و خلق ها به نيمه مستعمره ي وابسته به نظام خود است، عمـده تـريـن حـربـه عليه سيطره سرمايه مالي امپرياليستي است. بانوي نظريه پرداز اين واقعيت را در نمي يابد و مي خواهد آن را با واژه «ناسيوناليسم» بي اعتبار سازد!
موضع ”جهان وطنيِ“ ارتجاعي در اين برداشتِ بانوي نظريه پرداز، آن جا در اوج ناهنجاريِ زشتيِ خود بروز مي كند، هنگامي كه اين نظريه پرداز، هايده ترابي، روند تاريخ را از موضع ماترياليسم تاريخي مورد توجه قرار نمي دهد، بلكه آن را از موضع منافع سرمايه داري ”جهاني شده“ طرح مي سازد كه سرزمين هاي خلق ها را طعمه ي بلاترديد قوي تر ها مي پندارند، اعلام مي كنند و مي خواهند به كمك چنين نظريه پردازاني آن را به توده ها القا كنند! بانو هايده ترابي، مبلغ ايدئولوژي داروينيسم اجتماعي در سطح فاشيستي و برتري جويانه آن است و آن را از ديدگاه حاكميت سرمايه مالي امپرياليستي مطرح مي سازد!
٤- ”شعر و هنر ناب“
در ابرازنظرها، ارزیابی هایی هم قابل شناخت است که مضمون شعر را از محتواي اجتماعي آن تهي مي سازد. برای نمونه نظریه پرداز، آزاد سیروانی تعلق نظری سیاوش کسرائی را به جنبش توده ای «اسیر بودن» او ارزیابی می کند و خواستار آن است که «ماهیان رنگین دانش و هنر [بتوانند] آزادانه در اقیانوس اندیشه ها شنا کنند. به آنان افتخار کنیم، اما در دامان خود اسیرشان نکنیم.» برای نظریه پرداز حق است که «هر جریان فکری … به فرزندان خود افتخار کند، اما آنان را از مردم گرفتن و در قباله ی گروهی محصور کردن، تنگی اندیشه است. کما اینکه انکار درخشش علمی یا هنری افراد به جرم تعلقات سیاسی، به اتفاق، ابلهی علمی و سیاسی است.»
اين برخورد كه اين روزها با عنوان ”بازگشت به ماركس“، ”خوانش جديد ماركس“ و غيره كه رسانه هاي امپرياليستي مانند بي بي سي بر طبل آن مي كوبد و (مارکس، یهودی سرگردان و نگرش نظاره گرِ ظاهربین! پیرامون نظرات شیدان وثیق که عمده را نمی بیند! (یک) http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives) و حتي رفيق احمد سپيداري (جواهريان) نيز با آن همنوايي دارد (نويدنو ١٨ مه ٢٠١٦، مصاحبه با بي بي سي)، اين هدف را دنبال مي كند كه انديشه ماركس را از سرشت مبارزه اجتماعي تهي سازد و مضمون آن را به ”علم ناب“، و سرشت ”ماركس را به شخصيت آكادميك“ او خلاصه كند.
در ارتباط با برداشت ماركسيستي- توده اي از ”هنر و شعر ناب“ با نقل نظريات زنده ياد رفيق احسان طبري در ابرازنظر در ”اخبار روز“ نكته هايي طرح شد كه تكرار آن در اين جا ضروري نيست و علاقمندان مي توانند به آن ها در پايان اين نوشتار مراجعه كنند. آن چه پراهميت است، همان طور كه آن جا نيز اشاره شده است، جلوگيري نمودن از شكسته شده «نوك نيزه جانبداري تاريخي» است كه شكستن آن هدف همه دشمنان است و حتي مي تواند با حسن نيت و ”موضعي بي طرفانه، علمي“ انجام شود. «بحث بر سر اين نيست كه بايد سياوش كسرائي را آن چنان بغل كرد كه گويا تنها متعلق به من است. اما بحث بر سر اين نكته است كه بايد از خدشه دار شدن نوك نيزه جانبداري تاريخي او در شعرش ممانعت به عمل آورد.» (همانجا)
در زير متن ابرازنظر ها در اخبار روز نسبت به مقاله، به عبث خواستند توده اي بودن آو را انكار كنند!، نقل مي شود.
هنر در خدمت شناخت واقعيت!
نكته پراهميتي كه آقاي آزاد سيرواني مطرح مي سازد، آزاد گذاشتن انديشه و بيان هنري در همه رشته هاي آن است. با اين برداشت مي توان و بايد توافق كامل داشت. احسان طبري، ازجمله در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ و همچنين در ”فرهنگ، هنر و زبان“ موضع ماركسيستي- توده اي را در اين زمينه در ابعاد وسيعي مطرح مي سازد. متاسفانه در اين زمينه اشتباه هايي در گذشته در كشورهاي سوسياليستي انجام شده است كه تكرارناپذير است.
طبري هنر را در همه اشكالش، حركت انديشه در مرزهايي مي داند كه مرزهاي ناشناخته و براي انديشه غيرهنري و يا كم بهره از هنر، سخت هضم است، ارزيابي مي كند. به ويژه آن هنگام كه ذرده اي ”جنون“ قابل درك به همراه دارد. از اين رو طبري مخالف محدود ساختن هنر و هنرمند در انديشه و زايش اثر است. اما در عين حال او موافق اين برداشت نيست كه گويا هنر پديده اي ”ناب“ است و هيچ وظيفه اي ندارد، جزتوليد خود.
اين برداشت ماركسيستي- توده اي از اين رو درست است، زيرا هنر كه يكي از اهرم هاي شناخت واقعيت پيرامون است، در خدمت اين شناخت قرار دارد! لذا جهت و سويي دارد كه جهت و سوي ترقي خواهي اجتماعي است. به سخني ديگر در جهت رشد تاريخي ي اجتماعي قرار دارد و عمل مي كند. اين هنر ترقي خواهانه، از شعر، نقاشي، تئاتر، سينما و …، جانب دارد، جانبدار رشد تاريخي جامعه و حفظ منافع انسان و گونه انساني است! «… به رنج هاتان سوگند، به زخم هاتان سوگند، سوگند به خانه هاي سرد و حقيرتان، سوگند به كودكان تان، كه به تكه ناني شاد مي شوند، سوگند به آرزوهاي پاك تان، من هرگز بي تفاوت نخواهم زيست.» (احسان طبري. ”پيمان“، شعر زندان).
بحث بر سر اين نيست كه بايد سياوش كسرائي را آن چنان بغل كرد كه گويا تنها متعلق به من است. اما بحث بر سر اين نكته است كه بايد از خدشه دار شدن نوك نيزه جانبداري تاريخي او ممانعت به عمل آورد. اقدامي كه نگارنده لازم ديد انجام دهد. بررسي ديالكتيك شعر ”باور نمي كند دل من مرگ خويش را“، گامي تنها در اين سو بود كه بكوشد مضمون شعر او را به كمك اسلوب علم ماترياليسم ديالكتيك، تا آن جا كه مي تواند، قابل شناخت سازد. اين گامي ضروري بود، زيرا عمده است كه سمت و سوي جانبدارانه انديشه او در ميان ابرازنظرهاي متفوت ”گم“ نشود.
در چارچوب همين برداشت از هنر است كه اجازه است توجه ”پيروز“ گرامي نيز به اين نكته جلب شود كه انديشه ماركسيستي- توده اي تنها اسلوب كار را براي يافتن راه حل ها به ما ارايه مي دهد. ”ورژن“هايي كه برشمرده ايد، مي توان براي ما كمك هاي فكري باشد، حل مشخص مساله در ميهن ما ايرانيان اما تنها كار ما و توانايي و ابتكار و هشياري ماست. از اين روست كه پراهميت است كه حزب توده ايران پيشنهادهاي مشخص خود را براي خروج از بحراني اقتصادي- اجتماعي در ايران تنظيم كرده و ارايه داده است. اما متاسفانه در باره همه چيز صحبت مي شود و سخن طرح مي گردد، جز در باره برخورد انتقادي به اين پيشنهادها. در اين كه راه رشد سرمايه داري بن بستي است كه ادامه آن با فاجعه براي ادامه حيات گونه انسان بر روي زمين همراه است، ترديدي نيست. بايد به شيوه اي كه توليد را تنها براي دستيابي به سود عملي مي سازد، پايان داد، بايد به اين پرسش پاسخ داد كه ”چگونه مي خواهيم زندگي كنيم؟“ در اين زمينه در نوشتاري كه اين روزها در توده اي ها منتشر خواهد شد، توضيحاتي داده شده است و تكرار آن در اين سطور ضروري نيست.
البرز گرامي، آنچه به نگارنده مربوط مي شود، من از گفتگو ميان شما و من بسيار آموخته ام و لذت برده ام. من برخورد شما را به شعر كسرائي به هيچ وجه كينه توزانه ارزيابي نمي كنم. و دستتان را ميفشارم.
“پیروز گرامی” شرکت شما در بحث نشان علاقه شما و نشان نیاز جامعه به راه حلی دارد که نوشته ای. نباید برای دسترسی به راه حل، رشته سخن را دنبال کرد؟ رشته سخن، راه حل برای گذار از دیکتاتوری حاکم است. حزب توده ایران تشکیل “جبهه ضددیکتاتوری” را پیشنهاد می کند که همه می توانند در آن شرکت کنند، تا درون لایه هایی از حاکمیت. به این منظور باید موضع آن ها روشن باشد. باید روشن باشد که حق زحمتکشان را در برخورداری از عدالت اجتماعی نسبی می پذیرند که باید به طور جمعی و با شرکت زحمتکشان چند و چون آن روشن شود؟ آیا می پذیرند که به این منظور باید از اجرای نسخه امپریالیستی خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی طفره رفت و برنامه اقتصاد ملی ای برپا داشت که دموکراتیک و حافظ حق حاکمیت ملی و استقلال کشور باشد؟
این رشته بحث را باید ادامه داد تا راه حلی که شما و من و همه جستجو می کنیم، یافت شود! موافقید؟
peerooz
عنوان : مساله
جناب عاصمی,
ممنون از دعوت به شرکت در گفتگوی ” صفحه توده ای ها “. همانطور که گفته شد سواد تئوری من در حدی نیست که بتوانم چیزی به فرضیات مطرح شده اضافه نمایم و یا این مباحث را بدون زمینه لازم درک کنم. به عنوان یک تماشاچی میدانم که مارکس و کمونیست – سوسیالیست ها خدمات بسیاری بزرگی به جامعه بشری نموده اند که کمترین آن به تعویق انداختن مصیبتی است که امروز دنیا با آن روبروست; ولی اگر کومونیسم و کاپیتالیسم و ایسم های دیگر و یا اسلام و مسیحیت و بودائیت و بهائیت و غیره حقیقت را یافته بودند ما دیگر مجبور به یافتن دوباره آن نبودیم. این امامزاده ها معجز خود را کرده اند و بیش از آن انتظاری از آنها نمی رود.
اکنون مساله اینست که آیا ما باید با فدا کردن میلیون ها انسان دیگر, ” ورژن ” جدیدی از این تئوری ها را تجربه نمائیم و یا راه ساده و ارزان تر آنست که ببینیم علی رغم غرور ها و خودپسندی ها, کدام یک از این امامزاده ها به هدف ما نزدیک ترند, و سعی در قانع کردن بقیه بنمائیم و یا اصلا راه تازه ای بیابیم. مساله لاینحل اینست.
۷۴٣۹۵ – تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۵
PeerooZ عنوان : ” اگر موافق تدبیر من شود تقدیر”. حافظ
من قصد مجادله که نه, حتی قصد مباحثه با جناب عاصمی را ندارم چون انبان دانش من از علوم اقتصادی – فلسفی – سیاسی خالی ست و از این باب تماشاچی بی بضاعتی هستم که در عین حال در سرنوشت آنچه میگذرد نیز شریکم. از نظر این ” تماشاچی ” دو نکته قابل ذکر است که قبلا هم گفته ام :
یکی آنکه دنیا صد و هشتاد درجه عوض شده است ولی هنوز صاحب نظران در دنیای ۵۰ – ۶۰ سال پیش زندگی میکنند. مثلا جناب کریمی از فیلمی صحبت میکنند که فورا ۷ -۸ – ۹ نفر جزئیات آنرا بیاد میاورند اما امروزه دیگر کسی علاقه ای به دیدن آن ندارد و مشابها نبرد های چریکی مانند ” کلاه شاپو ” زمانی مد روز بود و امروز به اعتراضات خیابانی تبدیل گردیده است.
دیگر آنکه به مصداق الأسماء تنزل من السماء, ” راست ” حتی در انتخاب نام خود زیرک تر بوده است. ” چپ ” نه تنها مخالف ” راست ” است بلکه به گمان من ” چپی ” وجود ندارد و بجای آن باید همیشه نام جمع ” چپ ها ” را بکار برد. در همین زمینه دیگر گفتگو در باره کارگر به معنی پرولتاریا, کلمه ای توخالی ست زیرا دیگر ” کاری ” وجود ندارد و مساله مساله ” بیکاری ” ست و کاری که باقی مانده خدمات سرویسی میباشد. ” کار ” باقیمانده هم به شکرانه تکنولژی هر روز کوچکتر میشود و آنچه باقی خواهد من حقوق بده و حقوق بگیر خواهد بود.
به این جهت است که امروز موج اعتراضات ” کارگران ” و بی کاران به دستگاه های سیاسی موجود در دنیا بالا گرفته است. اشکال در اینست که اینها مانند گذشته میدانند که چه چیز را نمیخواهند ولی متفق القول هم نیستند که چه چیز را میخواهند. توسل به فرمول های مارکس و کینز و فریدمن و غیره توسل به امامزاده های بی معجز است. وظیفه نسل جوان یافتن راه های تازه و یا حد اقل انتخاب بهترین راه های یافته شده در گذشته و اتفاق در رسیدن به آن میباشد. ” اگر موافق تدبیر من شود تقدیر”.
۷۴٣٨٣ – تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
البرز
عنوان : خشک اندیشی های واقعاً موجود…
آقای عاصمی گرامی، بواقع انگشت روی مطلبی اساسی گذاشته ای، وقتی آزادی را جفت همزاد عدالت اجتماعی تصور می کنی.
بواقع هم چنین است، بی وجودِ آزادی، یعنی امکانِ بودنِ همه ی نیروهای جامعه در صحن علن جامعه، عدالت اجتماعی امکانی واقعی نیست.
به بیانی دیگر محصور کنندگان “آزادی” چه از نوع محمدرضاشاهی آن، و چه از نوع ج.ا. آن، و چه از نوع سوسیالیزم واقعاً موجودِ جاری در شوروی سابق، قفل و سدی در برابر حضور واقعی مردم در نهادهای تصمیم گیری و نهایتا عدم برقراری عدالت اجتماعی هستند.
دوست گرامی، از نزدیک سعادت آشنایی با شما را نداشته ام، اما از لابلای خطوطِ نوشته هایت درک می کنم که به گشایش و پیشرفت در زندگی زحمتکشان کشور معتقدی.
بنابراین در نگرش به تاریخ خونین حزب توده ایران، که اولین وفادارانِ به زحمتکشان در ایران را در حوزه های خود تربیت کرد، کمی بیشتر تأمل کن، و همه ی دغدغه ها، نقدها و پرسشها در باره ی تاریخ حزب توده ایران را زائیده ی توطئه یا دسیسه ی دشمنان فرض نکن.
فراموش نکنیم، که خشک اندیشی های واقعاً موجود بود که زنده یاد سیاوش کسرائی را به خروش واداشت.
حزب توده ایران مجموعه ایست از افکار انسانی، و تنها با پذیرش خطاها و تکیه بر صداقتِ در انتقاد است که حزب توده ایران در جهتِ اهداف مردمی توسعه خواهد یافت، نه برعکس.
۷۴٣۷۷ – تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
فرهاد عاصمی
عنوان : انتقادِ ”پیروز“ را باید جدی گرفت!
هشدار او، ضرورت توجه به عمـده است! و انتقاد او، به جانبداری از موضع جـانبـدارانـه سیاوش کسرائی است!
اما دفاع از موضع جانبدارانه ی کسرائی در شرایط سلطه ارتجاع که ”پیروز“ برمی شمرد، عمـده است!
لشگر پراکنده ”چپ“، از این رو با سرگردانی روبروست که ستاره ی قطب نمایِ ”جانبداری تاریخی“ش را که «… از کف برده … باد»، جستجو می کند، که ”پیروز“ سراغش را می گیرد!؟ ”چپ“ی که سرگردان در جستجوی ”آزادی“ است و جفت همزاد آن را که ”عدالت اجتماعی“ است گم کرده است، که دفاع از موضع جانبدار ترقی خواهیِ اجتماعی به سود طبقه کارگر است، که در نبرد برای گذار از نظام استثمارگر سرمایه داری و برپایی سوسیالیسم خلاصه می شود.
آن هنگام که ”چپ“ به یاد سیاوش کسرائی می افتد، زیبایی و استه تیک «همنوایی واژه ها و شگفتی پندارها»ی اندیشه او را می بیند و حتی وزن و قافیه شعرش را جستجو می کند و برمی شمرد، اما موضع جانبداری تاریخی او را از حزبش، از طبقه اش، از اندیشه ش نمی بیند و با سکوت می گذراند.
آری می خواهند همه چیز را از ما بگیرند، یکپارچگی نظری و سازمانی ما را نابود سازند، موضع جانبدار تاریخی ما را نادانی بنمایند، رفیقان بی همتای ما را مصادره و انکار کنند، و در خاطره نویسی ها به سخره بگیرند و … . درست در برابر این کوشش باید قدعلم کرد، باید از هر گوشه ی ثروت و ارثیه فرهنگی- تاریخی- مبارزاتی خود و حزب طبقه کارگر دفاع نمود که همانقدر عمده است که کوشش برای پاسخ به نیازهای جامعه ایرانی و بشری عمده است.
شکافتن همـه عمده در این سطور ممکن نیست، اما کوشش برای تعریف ”اقتصاد سیاسیِ“ جایگزین برای اقتصاد سیاسی حاکم بر ایران که می تواند پرچمی علیه دیکتاتوری در ایران و علیه سلطه سرمایه مالی امپریالیستی باشد که ایران را به نومستعمره اقتصاد جهانی خود بدل نموده است، نبرد روز در برابر حزب توده ایران است. نبردی که توده ای ها با تمام توان برای موفقیت آن می رزمند. نگاه شود ازجمله به “اقتصاد سیاسی مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب” و ”نبرد ایدئولوژیک در مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه“ www.tudehia.com
۷۴٣۶۶ – تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵
peerooz
عنوان : شیپور را از سر گشاد زدن.
آیا کاپیتالیست ها باهوش تر و زرنگ تر از سوسیالیست ها میباشند؟ به گمانم جواب آن بدون تردید مثبت است. سی چهل سال است که دنیا بدون شک بجانب ” راست ” متمایل شده و ” چپ ها ” در این مدت چه کار کرده اند؟
اگر اشتباه نکنم این مقاله چند روز پیش در ستون دیگری منتشر شد و بعد در ستون ” آگهی ” ها جلوت نمود. زندگی و مرام و تحولات روحی زنده یاد کسرائی موضوعی است که همه زوایای آن کاویده شده و بسهولت در دسترس میباشد و آنچه را هم که نمیدانستیم سرکار خانم بی بی کسرائی با مقالات خود روشن نموده اند. چند روز پیش خانمی که از همه چیز متنفرند جز خودشان, جهت خودنمائی در مقاله ای ” سخن گفتند و دشمن بدانست و دوست – که در مصر نادان تر از وی هموست ” و عده ای هم بدام افتاده و پاسخ گفتند من جمله جناب عباس هاشمی در ستون ادبیات اخبار روز. جالب اینکه خانم مزبور پس از بر سر کار گذاردن مردم, حتی پاسخی هم نداده اند. بگذریم.
و این همه در دورانی ست که دنیا با مساله مرگ و زندگی و بحران های مالی و اقتصادی و محیط زیستی روبروست و امپریالیسم کمپانی های چند ملیتی, برای فروش هرچه بیشتر اسلحه, بحران های سیاسی را داغ تر کرده و دور روسیه و چین دیوارهای موشکی میسازد و کشتی های بزرکتر براه می اندازد.
و بحث داغ ” سوسیال کمونیست ها ” اینست که سیاوش کسرائی ” توده ای – کمونیست ” بود و یا نبود؟
۷۴٣۵٣ – تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۵
حمید صالحی
عنوان : کین توزی در قامت البرز
جناب البرز فرموده اند زنده یاد کسرایی علیرغم حزبی بودنش، در اشعارش کوشید تا دوست و رفیق مردم کشورش باشد. تمام نکته در همین یک جمله بسیار کین توزانه نسبت به حزب توده ایران نهفته است .توده ای بودن عین دوست ورفیق بودن با مردم بوده و خواهد بود اگرچه به هزار رنگ و ترفند بخواهند این شناسنامه خونین تاریخی را منکر شده و به لطایف الحیل چنین کین توزانه و ناجوانمردانه حتی در یادبود شاعری توده ای از جنس مردم وبرای مردم اظهار نظر کنند
۷۴٣٣۹ – تاریخ انتشار : ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۵
فرهاد عاصمی
عنوان : رنگارنگیِ شیوه ها!
دوست گرامی البرز، ارزیابی شما را تائید می کنم که «سخن زیبا و صریح این شاعر مردمی را که در باره ی مردمش گفته، به بهانه ی توده ای بودنش زیر ضربِ انکار، تخفیف و بیهوده انگاری [می]گیرند». این روی دیگر کوششی است که در سطور زیر توضیح می دهم.
در نشست به مناسبت بزرگداشت سیاوش کسرائی در کلن چند روز پس از به ابدیت پیوستن او، از سیاوش و شعرش بسیار گفته شد و تجلیل به عمل آمد. تنها یک نکته با سکوت برگزار شد. سخنگو و همچنین گردانده نشست، توده ای بودن سیاوش را مسکوت گذاشتند!
شاعر بزرگ میهن ما، آقای هوشنگ ابتهاج که سخنگوی اصلی صحنه بود، و همچنین رضا نافعی که جلسه را گرداند، در باره توده ای بودن و عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران بودن زنده یاد رفیق سیاوش کسرائی، کلمه ای بر زبان نرانند. این روزها که سالگرد «در خواب شدن چشم»ش است، نیز اغلب با حسن نیت، توده ای بودن سیاوش مورد پرسش قرار می گیرد و یا حتی با ابراز تاسف همراه است. یکی از اشکال مورد پرسش قرار دادن توده ای بودن سیاوش کسرائی، جدا ساختن او از حزبش و قرار دادن او فراتر از آن است. درک رابطه “ذهن و عین” به مثابه یک پدیده ی واحد در شخصیت انسان، که تنها به کمک اسلوب ماتریالیسم دیالکتیکی ممکن است، آگاهانه و یا ناآگاهانه مورد توجه قرار نمی گیرد که توضیح آن در این سطور ممکن نیست. شخصیت تاریخی سیاوش کسرائی تنها در ارتباط با هستی حزب توده ایران قابل درک است.
تردیدی در آن نیست که شخصیت تاریخی رفیق سیاوش کسرائی برای حزبش یک افتخار و سربلندی است که همه اهمیت آن را برای حزبش درنیافتند. آن ها هم به جدایی همانقدر دامن زدند که آن ها که توده ای بودن او را با سکوت خود القا کردند، به این توهم دامن زدند.
با چنین ارزیابی نمی توان موافق بود و سیاوش نیز به شهادت شعرس، در برابر انواع رنگارنگ این برداشت قد علم می کند! موضع مبارزه جویانه او که در این شعر موج می زند، پاسخی است بی تردید به همبستگی او با حزب توده ها: «بسیار گل که از کف من برده است باد، اما من غمین، گل های ”باد“ کس را پرپر نمی کنم»!
مضمون «باد» در این رابطه را می توان از شعر زنده یاد احسان طبری دریافت که در زندان سروده است با عنوان ”فرسایش در خزان“ و در آن، موضع مارکس را توضیح می دهد: «ای باد بدستان! طوفان در دستتان خانه دارد، زمین بر دو عمودتان استوار است، خورشید از نگاهتان می زاید،
پاره پاره کردن، شیوه شناخته شده ی دشمن طبقاتی است. با هیچ رنگی از آن نباید موافق بود!
۷۴٣٣۷ – تاریخ انتشار : ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۵
البرز
عنوان : یادش گرامی، و اندیشه ی آزادمنشانه ی ایشان پر رهرو
آقای عاصمی گرامی، در مقالاتی که همین چندی پیش خوانده و در نوشتاری به نقدِ یکی از آنها نشسته ام، کسی بواقع قصدِ انکار توده ای بودن زنده یاد سیاوش کسرائی را نداشته است. بل کوشیده اند، سخن زیبا و صریح این شاعر مردمی را که در باره ی مردمش گفته، به بهانه ی توده ای بودنش زیر ضربِ انکار، تخفیف و بیهوده انگاری بگیرند.
عجب آنکه در سالیان آخر عمرش بواسطه ی همین صراحت در سخن از جانب برخی از دوستان حزبیش هم موردِ نقد که نه، موردِ تهاجم بود. که گوشه هایی از ماجرا اینجا و آنجا درج شد. و تنها حُجب و دلبستگی شدیدِ زنده یاد سیاوش کسرائی به اتحاد در بین دوستان بود که از دامنه گرفتن موضوع جلو گرفت.
زنده یاد سیاوش کسرائی علیرغم حزبی بودنش، در اشعارش کوشید تا دوست و رفیق مردم کشورش باشد. لذا تصور می کنم، حزبی بودن بخشی از زندگی ایشان بود، در حالی که با مردم بودن، و از زبان مردم سخن گفتن و در جهتِ اتحادِ خود با مردم و مردم با یکدیگر کوشیدن، تمام زندگی این دوست و رفیق مردم بوده است.
و مردم کشورمان هرگز دوستان و رفقای وفادار خود را فراموش نکرده اند. و تا تاریخ و مفهومی به نام زندگی وجود دارد، منظومه ی آرش کمانگیر ایشان بر بلندایِ پاک آن خواهد درخشید.
یادش گرامی، و اندیشه ی آزادمنشانه ی ایشان پر رهرو
۷۴٣٣۵ – تاریخ انتشار : ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۵
حسن راد
عنوان : آقایان صالحی و عاصمی
لازم نیست با دیالکتیک روح و روان انسانها را به چیزی که افتخاری ندارد بچسبانید. سیاوش کسرایی در ماه های آخر زندگی اش صراحتا گفته که شرمنده تاریخ و مردم ایران است.
۷۴٣۴٨ – تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۵
البرز
عنوان : برخلاف آنچه تبلیغ کرده ای…
آقای صالحی گرامی، برخلاف آنچه تبلیغ کرده ای، “البرز” نه کین توز است و نه ناجوانمرد. اما حق با شماست، البرز سر سازش با حزب توده ای که شما عضو یا هوادارش باشی ندارد. اما با حزب توده ی زنده یاد سیاوش کسرایی، سیامک، روزبه و طبری مشکلی ندارد، چرا که این دست از هموطنان اهل منطق و خرد بودند، و نخوانده و تحقیق نکرده در باره ی مطلب یا کسی قضاوت نمی کردند.
۷۴٣۴۷ – تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت
٣٠ ارديبهشت ٩٥
مقاله به عبث خواستند توده اي بودن سياسوش كسرائي را انكار كنند در اخبار روز
عنوان: مضمون را دريافتن
دوست گرامي ”پيروز“، نگريستن نخستين «پلكان آدمي گري» (احسان طبري، با پچپچه پاييز، ٨) است. لذا «تماشاچي» بودن كه نوشته ايد، نقطه قدرت شماست. تماشاچيِ موشكاف فراتر از «نظاره گر ظاهربين» است، آن طور كه ماركس هشدار مي دهد. بايد زير پوست «تقدير» را در شعر حافظ با پرسش هاي كالبدشكافانه شكافت و مضمون را دريافت. چه چيز «عوض شده است»؟ استثمار نيروي كار پايان يافته، «به شكرانه تكنولوژي» شدت استثمار و طول زمان جان كندنِ روزانه و عمر كارگر زحمتكش تقليل يافته، غارت ثروت مردم كشورهاي پيراموني توسط امپرياليسم تخفيف يافته؟ پاسخ همه جا نفي است! اين مضامين زير پوست «عوض شدن»ها را بايد دريافت!
«اگر»، نه تدبير است و نه ”چپ“ مي تواند با «اگر» سرنوشت ساز باشد. حافظ هم اميد بستن به آن در شعري كه نقل كرده ايد، نفي مي كند! «اگر» او، اميد نيست، نفي دل بستن به اميد واهي است!
حق با شماست، ”چپ“، سرگردان است! علت آن ديدن ظاهرامر و بسنده كردن به آن است! بايد مضمون را دريافت!
متواضعانه توصيه مي كنم گه گاهي به صفحه توده اي ها سري بزنيد، شايد حوصله «مجادله و مباحثه» را بيابيم؟!
مقاله به عبث خواستند توده اي بودن سياسوش كسرائي را انكار كنند در اخبار روز
عنوان: البرز گرامي، حق با شماست، سیاوش کسرائی خروشید! «خروشِ» سياوش كسرائي، خروشِ «پيك آشتي»، خروشِ «جانِ دوستدار» است و مضمون آن در شعرش انكارناپذير است! درد ضربه شلاقي كه چنين خروشي را برمي انگيزد، من هم روزانه بر پشت ذهنم احساس مي كنم.
اما اين، يك سويه از واقعيت است، سويه پراهميتِ ديگر آن است كه حزب توده ايران تنها حزب سياسي ايران است كه براي آينده كشور نظر و برنامه دارد! با جسارت علمي آن را مطرح مي سازد: «جبهه ضد ديكتاتوري» كه مي تواند سرنوشت كشور را از چنگ نظام ولايي حاكم خارج سازد و انقلاب بزرگ مردم ميهن ما را به ثمر و سرانجام برساند، يا ارايه «برنامه جايگزين اقتصاد مليِ دموكراتيك» براي سياست اقتصادي ضد مردمي و ضد ملي ديكته شده از طرف سازمان هاي مالي امپرياليستي، يا «دفاع از حق حاكميت مردمان سرزمين ايران»، مردمي كه عليه تعميق وابستگي نواستعماريِ كشور به اقتصاد جهاني شده سرمايه مالي امپرياليستي مي رزمند و …
حزب توده ايران از پيروزي ضدانقلاب در اتحاد شوروي آموخته است و مي داند كه علت اصلي شكستِ گذرا، نقض آزادي هاي قانونيِ سوسياليستيِ فردي و اجتماعي بود كه امكان ابرازنظر را نابود ساخت و به علت اصلي ناتواني براي اصلاحات ضروري اقتصادي- اجتماعي بدل شد. اگر شما و ديگر علاقمندان امكان مي يافتيد سري به مطبوعات رسمي حزبي و يا صفحه توده اي ها بزنيد، پاسخ بسياري از پرسش ها كه در نوشته تان طرح شده، مي يافتيد.
٢٩ ارديبهشت مقاله به عبث خواستند توده اي بودن سياسوش كسرائي را انكار كنند در اخبار روز
عنوان: هشدار او، ضرورت توجه به عمـده است! و انتقاد او، به جانبداري از موضع جـانبـدارانـه سياوش كسرائي است!
اما دفاع از موضع جانبدارانه ي كسرائي در شرايط سلطه ارتجاع كه ”پيروز“ برمي شمرد، عمـده است!
لشگر پراكنده ”چپ“، از اين رو با سرگرداني روبروست كه ستاره ي قطب نمايِ ”جانبداري تاريخي“ش را كه «… از كف برده … باد»، جستجو مي كند، كه ”پيروز“ سراغش را مي گيرد!؟ ”چپ“ي كه سرگردان در جستجوي ”آزادي“ است و جفت همزاد آن را كه ”عدالت اجتماعي“ است گم كرده است، كه دفاع از موضع جانبدار ترقي خواهيِ اجتماعي به سود طبقه كارگر است، كه در نبرد براي گذار از نظام استثمارگر سرمايه داري و برپايي سوسياليسم خلاصه مي شود.
آن هنگام كه ”چپ“ به ياد سياوش كسرائي مي افتد، زيبايي و استه تيك «همنوايي واژه ها و شگفتي پندارها»ي انديشه او را مي بيند و حتي وزن و قافيه شعرش را جستجو مي كند و برمي شمرد، اما موضع جانبداري تاريخي او را از حزبش، از طبقه اش، از انديشه ش نمي بيند و با سكوت مي گذراند.
آري مي خواهند همه چيز را از ما بگيرند، يكپارچگي نظري و سازماني ما را نابود سازند، موضع جانبدار تاريخي ما را ناداني بنمايند، رفيقان بي همتاي ما را مصادره و انكار كنند، و در خاطره نويسي ها به سخره بگيرند و … . درست در برابر اين كوشش بايد قدعلم كرد، بايد از هر گوشه ي ثروت و ارثيه فرهنگي- تاريخي- مبارزاتي خود و حزب طبقه كارگر دفاع نمود كه همانقدر عمده است كه كوشش براي پاسخ به نيازهاي جامعه ايراني و بشري عمده است.
شكافتن همـه عمده در اين سطور ممكن نيست، اما كوشش براي تعريف ”اقتصاد سياسيِ“ جايگزين براي اقتصاد سياسي حاكم بر ايران كه مي تواند پرچمي عليه ديكتاتوري در ايران و عليه سلطه سرمايه مالي امپرياليستي باشد كه ايران را به نومستعمره اقتصاد جهاني خود بدل نموده است، نبرد روز در برابر حزب توده ايران است. نبردي كه توده اي ها با تمام توان براي موفقيت آن مي رزمند. نگاه شود ازجمله به “اقتصاد سیاسی مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب” و ”نبرد ايدئولوژيك در مرحله ملي- دموكراتيك فرازمندي جامعه“ www.tudehia.com
٢٩ ارديبهشت ٩٥
«حذف شناسنامه خونين تاريخي»
انگيزه ي جدا ساختن سياوش كسرائي از حزبش را رفيق حميد صالحي با هشياري بيان نموده است. برخي از اين انگيزه ها قابل فهم است. چطور مي تواند آقاي هوشنگ ابتهاج كه بنا دارد «پرنيان انديش»گونه عضويت ش را در حزب توده ايران حاشا كند، در روز بزرگداشت سياوش كسرائي، او را ”شاعر توده اي“ بنامد و معرفي كند؟
انگيزه ي آن هايي كه خود را توده اي مي دانند و نام و خاطره سياوش كسرائي را در مطبوعات حزب توده ايران به ”لكه ي سفيد“ي بدل نموده اند، چيست؟ آيا اين به حراج گذاشتن و ”خصوصي سازي“ ارثيه توده اي ها نيست؟
٢٨ ارديبهشت ٩٥
رنگارنگيِ شيوه ها!
دوست گرامي البرز، ارزيابي شما را تائيد مي كنم كه «سخن زیبا و صریح این شاعر مردمی را که در باره ی مردمش گفته، به بهانه ی توده ای بودنش زیر ضربِ انکار، تخفیف و بیهوده انگاری [مي]گیرند». اين روي ديگر كوششي است كه در سطور زير توضيح مي دهم.
در نشست به مناسبت بزرگداشت سياوش كسرائي در كلن چند روز پس از به ابديت پيوستن او، از سياوش و شعرش بسيار گفته شد و تجليل به عمل آمد. تنها يك نكته با سكوت برگزار شد. سخنگو و همچنين گردانده نشست، توده اي بودن سياوش را مسكوت گذاشتند!
شاعر بزرگ ميهن ما، آقاي هوشنگ ابتهاج كه سخنگوي اصلي صحنه بود، و همچنين رضا نافعي كه جلسه را گرداند، در باره توده اي بودن و عضو كميته مركزي حزب توده ايران بودن زنده ياد رفيق سياوش كسرائي، كلمه اي بر زبان نرانند. اين روزها كه سالگرد «در خواب شدن چشم»ش است، نيز اغلب با حسن نيت، توده اي بودن سياوش مورد پرسش قرار مي گيرد و يا حتي با ابراز تاسف همراه است. يكي از اشكال مورد پرسش قرار دادن توده اي بودن سياوش كسرائي، جدا ساختن او از حزبش و قرار دادن او فراتر از آن است. درک رابطه “ذهن و عین” به مثابه یک پدیده ی واحد در شخصیت انسان، که تنها به کمک اسلوب ماتریالیسم دیالکتیکی ممکن است، آگاهانه و یا ناآگاهانه مورد توجه قرار نمی گیرد که توضیح آن در این سطور ممکن نیست. شخصیت تاریخی سیاوش کسرائی تنها در ارتباط با هستی حزب توده ایران قابل درک است.
ترديدي در آن نيست كه شخصيت تاريخي رفيق سياوش كسرائي براي حزبش يك افتخار و سربلندي است كه همه اهميت آن را براي حزبش درنيافتند. آن ها هم به جدايي همانقدر دامن زدند كه آن ها كه توده اي بودن او را با سكوت خود القا كردند، به اين توهم دامن زدند.
با چنين ارزيابي نمي توان موافق بود و سياوش نيز به شهادت شعرس، در برابر انواع رنگارنگ اين برداشت قد علم مي كند! موضع مبارزه جويانه او كه در اين شعر موج مي زند، پاسخي است بي ترديد به همبستگي او با حزب توده ها: «بسيار گل كه از كف من برده است باد، اما من غمين، گل هاي ”باد“ كس را پرپر نمي كنم»!
مضمون «باد» در اين رابطه را مي توان از شعر زنده ياد احسان طبري دريافت كه در زندان سروده است با عنوان ”فرسايش در خزان“ و در آن، موضع ماركس را توضيح مي دهد: «اي باد بدستان! طوفان در دستتان خانه دارد، زمين بر دو عمودتان استوار است، خورشيد از نگاهتان مي زايد، …».
پاره پاره كردن، شيوه شناخته شده ي دشمن طبقاتي است. با هيچ رنگي از آن نبايد موافق بود!
”باور نمي كند دل من مرگ خويش را“، زيرا «تا اشك ما به گونه ي هم مي چكد ز ”مهر“»، «منِ غمين، گل هاي «ياد» كس را پرپر نمي كنم، من مرگ هيچ عزيزي را باور نمي كنم»
او كه به وحدت خودش با حزب توده ايران «يقين» دارد، مرگ وحدت فرد و جمع را ناممكن مي داند و بر آن «يقين» دارد كه «نفس هاي زندگي»، قله هاي نبرد كه ادامه دارد، پاسخي در خور بر «يقين» وحدت فرد و جمع ي دهد: «ذره ذره گرمي خاموش وار ما، يك روز بي گمان، سر مي زند به جايي و خورشيد مي شود».
«من با خيال مرگ دمي سر نمي كنم»! نه «تا همدم من است نفس هاي زندگي، من با خيال مرگ دمي سر نمي كنم»!
وحدت فرد و جمع در انديشه ماركسيستي- توده اي، تنـها نزد سياوش كسرائي نشان نبرد و مبارزه ابدي نيروي نو عليه كهن نيست، احسان طبري در نثر و هم شعر، بارها آن را ترسيم مي كند!
«يك روز چشم من هم در خواب مي شود …، اما درون باغ، همواره عطر «باور من» در هوا پُر است.»
از : البرز
عنوان : یادش گرامی، و اندیشه ی آزادمنشانه ی ایشان پر رهرو
آقای عاصمی گرامی، در مقالاتی که همین چندی پیش خوانده و در نوشتاری به نقدِ یکی از آنها نشسته ام، کسی بواقع قصدِ انکار توده ای بودن زنده یاد سیاوش کسرائی را نداشته است. بل کوشیده اند، سخن زیبا و صریح این شاعر مردمی را که در باره ی مردمش گفته، به بهانه ی توده ای بودنش زیر ضربِ انکار، تخفیف و بیهوده انگاری بگیرند.
عجب آنکه در سالیان آخر عمرش بواسطه ی همین صراحت در سخن از جانب برخی از دوستان حزبیش هم موردِ نقد که نه، موردِ تهاجم بود. که گوشه هایی از ماجرا اینجا و آنجا درج شد. و تنها حُجب و دلبستگی شدیدِ زنده یاد سیاوش کسرائی به اتحاد در بین دوستان بود که از دامنه گرفتن موضوع جلو گرفت.
زنده یاد سیاوش کسرائی علیرغم حزبی بودنش، در اشعارش کوشید تا دوست و رفیق مردم کشورش باشد. لذا تصور می کنم، حزبی بودن بخشی از زندگی ایشان بود، در حالی که با مردم بودن، و از زبان مردم سخن گفتن و در جهتِ اتحادِ خود با مردم و مردم با یکدیگر کوشیدن، تمام زندگی این دوست و رفیق مردم بوده است.
و مردم کشورمان هرگز دوستان و رفقای وفادار خود را فراموش نکرده اند. و تا تاریخ و مفهومی به نام زندگی وجود دارد، منظومه ی آرش کمانگیر ایشان بر بلندایِ پاک آن خواهد درخشید.
یادش گرامی، و اندیشه ی آزادمنشانه ی ایشان پر رهرو
۷۴٣٣۵ – تاریخ انتشار : ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۵۱٣۹۵
دوست عزیز سیاوش کسرائی شناسنامه حزب توده است