مقاله شماره: ١٣٩٣ / ١ (١٢ فروردين)
واژه راهنما: ”راه توده“، ”مهر“، ”عدالت“ و شركاء عمده را مسكوت مي گذارند.
«در ”تالک شوها“ در رسانه های کشورهای سرمایه داری کوشش می شود به اصطلاح بحث ها و گفتگوها در سطح ”اسمال تالک“ محدود بماند. به عبارت دیگر در سطح روزمره گی، خصوصی، فردی و …».
اين دو سطر از صفحه ٣٣ مقدمه اي نقل شد كه بر كتاب ”از ديدارِ خويشتن، يادنامه زندگي احسان طبري“ نگاشته شده است. اين كتاب اخيراَ به صورت پ د اف در ”توده اي ها“ انتشار يافت. مقدمه، بررسي اي است از برخوردهاي ناروا و مغرضانه «ويراستار»، محمدعلي شهرستاني به نظرهاي احسان طبري در اين يادنامه. او اين كتاب را در سال ١٣٨٢ از روي دست خط احسان طبري كه «بر حسبِ اتفاق» به دستش رسيده، در تهران انتشار داده است. شهرستاني با عنوان «يادداشت ويراستار» در ده صفحه، با شيوه اي غيرعلمي و همچنين ناجوانمردانه، مواضعي را عليه نظرهاي احسان طبري در يادنامه طرح كرده است كه شايسته پاسخ بودند. مواضع او با نگاهي انتقادي و افشاگرانه در مقدمه پيش گفته مورد بررسي قرار گرفت.
ازجمله يكي از شيوه هاي اِعمال شده توسط «ويراستار»، دستكاري هدفمند در مضمون نوشته هاي احسان طبري است. شهرستاني اين شيوه را ازجمله از اين طريق به مورد اجرا در مي آورد كه نكته هاي غيرعمده و حواشي را مي پروراند، تا نكته هاي عمده را كم رنگ ساخته و يا حتي به فراموشي بسپارد و از اين راه انديشه را از صحنه اصلي به صحنه مورد نظر خود منتقل و منحرف سازد. به اصطلاح ”توپ بازي“ را در صحنه مورد خواست و علاقه خود، به جريان اندازد.
چنين شيوه اي را مي توان در بحث ها و جدل هاي سياسي بسياري نيز مشاهده كرد. در سطور زيرين با نمونه هايي از عملكرد جريان هاي ”راه توده“ و ”مهر“ و ”عدالت“ نشان داده خواهد شد كه چگونه بحث درباره خط مشي انقلابي حزب توده ايران را به بيراهه مورد نظر خود مي كشانند و نيروي و توان توده اي ها را به هدر مي دهند. براي نمونه مي توان تاثير چنين شيوه تحميل شده اي را در برخي از نوشته ها و مقاله ها در ”نويدنو“ مشاهده نمود كه به هدر رفتن نيروي نويسندگان آن در دفاع از خط مشي انقلابي حزب توده ايران مي انجامد.
به منظور بررسي شيوه موذيانه جابجايي نكته عمده و غيرعمده، نگاهي به صفحه ٣٣ به بعد ”مقدمه“ پيش گفته از كتاب ”از ديدارِ خويشتن“ مي تواند كمك باشد:
«ویراستار» هم این درس (تبديل بحث سياسي به ”اسمال تالك“) را خوب فرا گرفته است. از این رو به طور مفصل، یعنی در یک پاراگراف یازده سطری در ارتباط با سخنان احسان طبري درباره نیمایوشیج، هفت سطر را به نقل رابطه طبری با خانواده همسرش آذر تخصیص می دهد، که پس از مرگ زودرس پدرِ (آذر و خواهرش) در چهل سالگی، «نیما سرپرستی محبت آمیز از دو دخترِ یتیم مانده» … را پذیرفته بوده است.
او نکته ای غیرعمده ای را از این رو مورد تاکیدِ هدفمند قرار می دهد، تا بلافاصله بتواند اضافه کند که: «و وقتی احسان طبری با یکی از این دخترها ازدواج کرد، طبیعتاَ با نیما هم ارتباطِ نزدیکی پیدا کرد. اما این ارتباط به معنی پیوستن نیما به حزب نبود.»
هفت سطر ”اسمال تالک“، با هدفی خاص بیان شود! با این هدف که خبر نپیوستن نیما به حزب توده ایران، به صورت بسيار منفي ذکر و برجسته شود! می بینیم که تبلیغاتچی ي دستگاه تبلیغات رژیم سرکوبگر ج. ا. [اين ارزيابي در مقدمه مستدل شده است] می داند، چه می کند، چه می نویسد و چه نمی نویسد! در اين مورد نيز محمدعلي شهرستاني، نكات پراهميتي از نوشته احسان طبري را مسكوت مي گذارد كه براي درك همه جانبه رابطه ”نيما“ با حزب توده ايران، ضروري است و ديرتر به آن بر مي گرديم.
نمونه ديگر: او واژه «رذیلانه» را از درون یک پاراگراف دوازد سطری بیرون می کشد و می نویسد: «طبری معتقد است که انشعابیون (مثلاً ملکی و جلال آل احمد) با رفتارِ ”رذیلانه“ی خود موجب شدند که همین ارتباط هم [«ارتباط نیما با حزبِ طبری كه در حدِ دادنِ چند شعر برای چاپ در مطبوعاتِ آن ها و شرکت در نخستین کنگره ی نویسندگانِ ایران بوده است»] قطع شود.»
آنچه که اما «ویراستارِ» اتفاقی نمی نویسد، چون آموخته است که نباید نقل کند، ازجمله این نکته است که احسان طبری بر می شمرد که «نیما در اثرِ انسِ خویشاوندمآبانه با من شروع به همکاری با حزب کرد. (در زیرنویس، طبری اضافه می کند: برادر نیما، لادبن، خود شاعر و از رهبران حزب کمونیستِ ایران بود که به آلمان و سپس روسیه مهاجرت کرده بود.) من از او خواهش کردم که اشعارش را برای چاپ به ما بدهد. … در کنگره ی اول نویسندگان شرکت جست و نامش به تدریج بر سرِ زبان ها افتاد.
ولی در جریانِ انشعاب، عده ای او را (و نیز طراحِ بسیار با قریحه ی مجله ی ما، مؤید عهد) را علیهِ حزب و افرادش تحریک کردند. این نکته را برای ما بعدها ترانه خوانِ معروف عاشورپور فاش کرد، زیرا به او نیز گفته بودند که رفقایِ حزبی ترا یک فردِ بی قریحه و مزاحم می دانند! از این نوع تحریکات سراپا کذبِ محض و رذیلانه، در مقیاس وسیع استفاده شده بود. و من از این خیانتِ ابلیسانه دچارِ حیرت می شدم. بعدها معلوم شد که سازمان های جاسوسیِ امپریالیستی در این نوع رذالت ها استادانِ بی بدلیلی هستند و بیهوده نیست که ویلیام شکسپیر تیپ ”یاگو“ را با آن استادی طرح کرده است. این آن ها بودند که انشعابیون را در کاربردِ این شیوه های مستقیم و غیرمستقیم راهنمایی می کردند. تنها کس، عاشورپور بود که آن ها را جدی نگرفت و به دنبالشان نرفت. شاعرِ نوپرداز علی جواهری (وراهیچ) نیز پس از چندی بازگشت، ولی نیما بی دلیل رنجیده خاطر شد.»
به سخني ديگر، «ويراستار» از جمله ي «از اين نوع تحريكات سراپا كذبِ محض و رذيلانه … كه سازمان هاي جاسوسيِ امپرياليستي … استادانِ بي بديل» آن بودند، واژه «رذيلانه» را كه به «تحريكات سراپا كذب محض» جاسوسان امپرياليستي باز مي گردد، از متن بيرون مي كشد و آن را با نام خليل ملكي و جلال آل احمد كه طبري در اين ارتباط ذكر نكرده است، در ارتباط قرار مي دهد! او اما هنوز با اين دستكاري «رذيلانه» راضي نيست. از اين رو محمدعلي شهرستاني كه در «ياداشتِ ويراستار» هيچ گاه نقل قولي را در گيومه ارايه نكرده است، اين دو نام به عاريت گرفته از سخني ديگر و ارتباطي متفاوت را در پرانتز ذكر مي كند! دستكاري هدفمند و مغرضانه، اما خام دلانه به اميد تحميق «خواننده با حوصله و با توجه»!
طبري در ادامه از سياوش كسرايي نقل مي كند كه نيما پس از مهاجرت او «شعرِ زيبايِ ”پيِ دارو چوپان“ را با يادي از طبري سروده و اضافه مي كند: «اگر چنین باشد، بسیار شادمان می شوم، زیرا من نیما را به دلایل مختلفِ هنری، انسانی، خانودگی و فکری زیاد دوست داشتم و دور شدنش از ما برای من بسی ناگوار بود و این عدالتِ تاریخ است، اگر او پی برده باشد که زیاده روی کرده و به عواطف محبت آمیزِ خود بازگشته باشد.» [درباره جايگاه تاريخي نيما يوشيج، طبري در صفحه ١٢٤ كتاب مي نويسد: «من نيما را سكاندارِ بزرگِ كشتيِ شعر در معبر از يك اقيانوس (كلاسيك) به اقيانوس ديگر (نوپردازي) مي دانم» كه فاتح «باستيل (يا قزل قلعه)ي وزن و قافيه» بود كه با بحث اين سطور ارتباط مستقيم ندارد و خواننده علاقمند مي توان به كتاب مراجعه كند.]
احسان طبری سپس نکته پراهمیتی را مطرح می سازد که موضوع بررسی نکته بعدی نیز از خزعبلات طرح شده توسط شهرستانی را تشکیل می دهد. این نکته تشخیص عمده از غیرعمده، خصوصی- فردی از جمعی- اجتماعی در مبارزه سیاسی- طبقاتی است. طبری، همان طور که ذکر شد، چنین ادامه می دهد: «نویسنده در معرفی نیما بدون خستگی، در ایران و مهاجرت کوشید، زیرا هرگز خود را تا سطح احساساتِ مبتذلِ خصوصی تنزل نداد و در عرشِ داوری های عینی و علمی سرسختانه باقی ماند. در موردِ نیما و دیگران که خارِ زهرآگین ناسپاسی را می خلاندند نیز چنین بود.» بازگرديم به مساله بررسي عمده و غيرعمده!
«قلب ها پر کن ز کین، دشمن نشسته در کمین»! (احسان طبری، غزل اسفند به یاد 10 شهید اسفند 62، شعر زندان)
«ویراستار»، محمدعلی شهرستانی در لابلای ترکتازی هایش، دست خود را نیز می گشاید و موضع ضد توده ای- ضد کمونیستی خود را بر ملا می کند. خود افشاگریی که با خوشحالی موقرانه آنجا عریان می گردد که به خیال خام خود، «آخرین روزهایِ حیاتِ این سازمان سیاسی [حزب توده ایران]» (ص ١٧) را خرسندانه برمی شمرد!
او، همان طور که در آغاز نشان داده شد، نه مضمون سخنان احسان طبری را درک کرده است و نه خواسته که آن را درک کند، بلکه همه جا کوشیده است نکات فرعی و غیرعمده را از سخنان احسان طبری بیرون کشیده و به موضوع برای طرح موضع ضد طبری و ضد توده ای خود بدل سازد. او خام دلانه می کوشد حسابگری کاسبکارانه خود را به احسان طبری نسبت دهد که بارها در همین کتاب نیز موضعِ روشن و پرصلابت خود را بر سر «این سوداگران [که] شعرک های خود را نوازش می کنند، … ولی آن ها دست فروشانِ بازارهای تنگ اند» فریاد زده است: «ای مستان غرور و شهوت! من در دکانچه نزول خواری شما نخواهم نشست … پیامی سهمناک دارم، تا همه ابعاد واژگون شوند. همه خوار شدگان بالا بیافرازند …» (با پچپچه پاییز، بخش 9).
محمدعلی شهرستانی ی از راه رسیده، «ویراستارِ» اتفاقی، نه این شیوه بدل ساختن غیرعمده به گویا عمده را به طور اتفاقی و از سر خیرخواهی در ”یادداشتِ ویراستار“ وارد کرده است، و نه آنجا که گویا «پرسشی» موجه را از طرف «بسیاری از ایرانیان، اعم از سوسیالیست و غیرسوسیالیست» عليه رهبران حرب توده ايران مطرح می کند، ناآگاهانه چنین می کند. این دو، دو شیوه تخریب و ایجاد تشتت در جنبش توده ای است. جنبشی که «ویراستار»، «آخرین روزهای حیاتِ» آن را اعلام داشته و باوجود این ضروری می داند به مبارزه طبقاتی از ”بالا“ علیه عمده ترین جنبش اجتماعی- تاریخی میهن ما در طول تاریخ، علیه حزب طبقه کارگر موضع بگیرد و تخم تشتت و پارگی نظری و سازمانی را در آن بیافشاند.
از عملکرد این عنصر اتفاقی می توان و باید آموخت!
آن زمان که جریان های گویا ”چپ“ و حتی مدعی توده ای بودن، از نوع ”راه توده“، ”عدالت“ و اخیراً ”مهر“ که برای چندمین بار با تغییر ظاهر و نام، از همین شیوه بدل ساختن غیرعمده به عمده بهره می گیرند تا در جنبش تاریخیِ- اجتماعی توده ای، در حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران، بذر تشتت نظری بکارند و بیافشانند، باید با هشیاری علمی واکنش نشان داد!
به ویژه شیوه تاریخ نویسی میان آن هاست که خود افشاگرانه است. آن ها از اسلوب مشترک به خدمت گرفتن ”یادمانده ها“ و یا ”مصاحبه“ با این و آن، به قول احسان طبری در دیباچه ”از دیدارِ خویشتن“، می خواهند «با دید لُوچ» شان (ص 24) گویا تاریخ مبارزات حزب توده ایران را بنویسند. اين، خودافشاگری است، زيرا آن ها هدفی را که دنبال می کنند، عریان می سازند و از این طریق دست خود را باز می کنند.
همه این جریان ها، به جای پرداختن به عمده، به سخني ديگر، به جايکمک به تحکیم خط مشی انقلابی حزب توده ایران که در آن بر ضرورت پیوند میان مبارزه دمکراتیک و سوسیالیستی حزب طبقه کارگر تصریح و مرحله ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه تعیین و اعلام می گردد، به طرح مساله های غیرعمده می پردازند!
آن ها مضمون علمی تعریف حزب توده ایران را از انقلاب بزرگ بهمن 57 مردم میهن ما که مبتنی بر برداشت ماتریالیسم تاریخی رشد جامعه ایرانی است نه قبول دارند و نه از آن دفاع کرده، برای رشد و تدقیقِ صلابت تئوریک- نظری آن سخنی می گویند. آن ها از این رو موضع فلسفی- تئوریک- اقتصادی- سیاسی ارزیابی حزب توده ایران را ترک کرده اند، زیرا نمی توانند بر پایه و مبتنی بر این ارزیابیِ مارکسیستی- توده ای حزب توده ایران، سیاست روز خود را در ارتباط با ”متحدان“ در مرحله كنوني نبرد طبقاتی در جامعه مستدل سازند! آن ها می خواهند دنباله روی خود را از لایه هایی از بورژوازی و یا خرده بورژوازی جایگزین دفاع از منافع طبقه کارگر توسط حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر که از منافع کل خلق دفاع می کند، بنمایند! پناه بردن همه عناصر به اصطلاح ”چپ“ و گویا توده ای به مساله های غیرعمده، دامن زدن به جنگ شیعه و سنی، مدافع پلنوم هفدهم و ضد آن، از این هدف گیری ضد توده ای- ضدکمونیستی آن ها ناشی می شود. ظاهر امر را نباید با مضمون پشت آن یکی گرفت! این را آموزگار توده ای ها در همین اثر خود نیز برجسته می سازد.
تنها جریان هایی از قبیل ”راه توده“ و ”عدالت“ و یا از همه حیوونی تر ”مهر“ که در سر پیچ اول است و می خواهد با دید «لٍوچ» این و آن تاریخ حزب توده ایران را بنویسد، آن هایی هستند که مي خواهند با طرح مساله های غیرعمده، خاک در چشم توده ای ها بپاشند! آن ها از نظر شيوه و اسلوب كاركرد خود، به دنباله رُوی «ویراستارِ» اتفاقی و از بد حادثه، به قول خودش، «بر حَسبِ اتفاق» از راه رسیده، تبديل مي شوند!
مهم تر از افشاگری علیه شیوه بدل ساختن غیرعمده به عمده که محمدعلی شهرستانی به خدمت می گیرد، شیوه دیگر در زرادخانه دشمن طبقاتي، اعمال نبرد طبقاتی از ”بالا“ است! این شیوه از طریق بی اعتبار ساختن شخصیت های حزبی و نبرد سخت درون حزبی انجام می شود. کوشش می شود شخصیت بهترین نمایندگان حزب توده ایران که عمر را بر سر مبارزه با لک های مادرزادی و برخوردهای به ارث رسیده از نظام طبقاتی در درون حزب سپری کرده اند، خدشه دار کند. تحریف سخن احسان طبری توسط محمدعلی شهرستانی در این زمینه چشمگیر است. طبری می گوید: «… به طور غریزی از شیوه های محبت و خصومتِ گروهی خوشم نمی آمد و قطع رابطه و معاشرت با افراد را کودکانه می دانستم و می گفتم: ”اگر کسی عقیده ای دارد، در اثرِ یک معاشرت آن را عوض نمی کند، به علاوه لازمه ی آمیزشِ عادیِ انسانی که انطباقِ عقیده و سلیقه نیست و قهر کردن و رو گرداندن و رابطه گسستن کارِ ناپسندی است“». (ص 105)
احسان طبري این شیوه ها را از آن رو مردود می داند، زیرا «فضیلت را به رذیلت بدل» می کند. آنوقت محمدعلی شهرستانی که همه این مواضع را با سکوت خود می پوشاند تا گويا گم شوند، در «یادداشتِ ویراستار» ازجمله می نویسد: طبری «از آغازِ جوانی تا پایان عمر هرگز نتوانسته است با گروه های منتقدِ جدی کنار بیاید، …».
هدف این کوشش نیز اِعمال نبرد طبقاتی به سود طبقات حاکم است. احسان طبری، ازجمله در جای جای ”دیدار با خویشتن“، علیه نبرد طبقاتی از بالا موضع می گیرد. نگارنده با انتخاب استعاره ي استه تيك و پرمضمون از شعر او كه در زندان جمهوري اسلامي به «ياد ١٠ شهيد اسفند» سروده است، براي زیرعنوان این بخش، موضع طبقاتي آموزگار توده ای ها را برجسته ساخت: «قلب ها پر کن ز کین، دشمن نشسته در کمین»!
در دنباله، به نقل از رساله پیش گفته ”حماسه نبرد انسان، دیالکتیک شعرهای زندان احسان طبری“، بخشی از بررسی در ارتباط با شعر ”بگذار زمان بگذرد“ نقل می شود که در آن دیالکتیک تعرض و عقب نشینی مورد موشکافی قرار گرفته است که به نظر پاسخی به جا با خزعبلات «ویراستارِ» اتفاقی و مبلغ تبلیغات حاکمیت نظام سرمایه داری در ج. اسلامی باشد. [خواننده علاقمند مي تواند به متن كتاب مراجعه كند كه در آن وجه عمده ي نبرد طبقاتى از بالا، كه نبرد ايدئولوژيك است، مورد بررسي قرار مي گيرد.].