علیرضا زرین اقبال
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱٣۹٨ – ۱۹ ژوئن ۲۰۱۹
دیوارها میگویند نه اجازهای برای اعتراض به شکنجهشدن در زندان هست و نه راهی برای خاتمه به شکنجههای روحیِ روزمره چاردیواریهایمان.
معنا به آتش کشیده میشود وقتی کارگری خودش را برای یکمیلیونودویستهزار تومان آتش زد. دوربینها و رسانههای مستقل از منافع سرمایهداری به خیابانهای خوزستان میآیند تا صدای کارگران را به همگان برسانند. و آنها نیز به زندانهای فراموشی انداخته میشوند. در خفا استخوان میشکنند و میخواهند مبارز را مجبور کنند تا از درون دیواری علیه روحِ آزادیخواهِ خود علم کند.
عده زیادی که سنگِ امثال اسماعیل بخشیها را به سینه میزدند و از او به «شکلی که بلد بودند» به عنوانِ قهرمان و الگوی خود یاد میکردند، دچار بیماریِ شایعِ فراموشی روزمره شدند و حتی تعدادی حال دیگر با کینتوزی مثالزدنی علیه او و حامیانش لجنپراکنی میکنند.
باید علیه این فراموشی و عادیسازی و طبیعیسازیِ سرکوب ایستادگی کرد. باید تا پای جان از تمامی آنهایی که در پی احقاق حقوق طبقه کارگر در همین نزدیکی ما بینِ دیوارهای تاریک شکنجه میشوند بدون هیچ قیدی حمایت کرد.
برهمنماییِ آن تصویر که اسماعیل بخشی بغض میکند و از کارگرانی میگوید که خودسوزی میکنند و بر زندگیای که با جبرِ تمام بر کارگران حاکم شده لعنت میفرستد با برشی از تصویرِ او در اتاقی تاریک، شکنجه شده با تن و جانی زخمی و کبود.
او تنها پشتِ دیوارهاست، پشتِ دیوارهای فراموشی، ما خود آن دیوارهاییم که باید از بیرون بار دیگر به خود تلنگری بزنیم و قطعاً، باید منزوی و سرخورده نشویم و بدانیم که با یک ضربه ترک هم نمیخورند، چه برسد به ریزِش.
اسماعیل بخشیها یک فرد نیستند آنها نمایندهی یک حرکتِ اجتماعی هستند. جلوگیری از عادیسازیِ سرکوب و مکیدنِ خون و جانِ آنها یعنی جلوگیری از سرکوبِ مطالبات طبقهکارگر و نیروهای ترقیخواه. و کارگران نه در مقامِ موجودی ضعیف و سرگردان, بلکه بیباک و استوار در میادین و اجتماع با راهکارهای بهجا و دندان شکن که میتوانند طبقه خود را از چنگِ سرمایهداران و ارتجاع برهانند. آنها میگفتند ما دیگر برای خودمان تعیین تکلیف میکنیم، برای سرنوشتِ خودمان, دیگر بَس است دورانی که بالادستیها توی سرِ ما میزدند، ما از پایین تصمیم خواهیم گرفت، ما شوراها را تمرین میکنیم.
فردطلبان و ناسیونالیستها، نژادپرستان و مرتجعین خود را به ما نچسبانند. آلترناتیو ما شوراهای کارگری است. یعنی جمعی تصمیم میگیریم برای سرنوشت خودمان”
بخشیها همواره از طبقهی کارگر صحبت میکنند نه فقط از صنف و دستهی هفت تپهایها. آنها چشمهای کارگران را در هنگامِ عمل و خیزش بیدار میکنند و کارگران را آگاه میسازند، آگاهی از خود و طبقهشان.
کارگرانی که از تواناییهای خود بیگانه شدهاند به سوی به آگاهی میروند، بر سرکوفتهایی که خوردهاند چیره میشوند، فریادِ اتحاد سرمیدهند، اعتماد به خود را مییابند و این مسئله را میفهمند که حقیقتاً تمامِ این مدت آنها بودهاند که کارخانه را اداره میکردند و حال میتوانند و میخواهند خودشان کارخانه را خودگردان کنند و حال دیگر نیازی به سرمایهدار ندارند.
اینها بخشی از راهکار کارگرانِ هفت تپه و اسماعیل بخشی بودهاند و هستند و باید اینچنین باشند و بشوند. کارگرانی که در مسیرِ آگاهی قرار میگیرند و میدانند به کجا میخواهند بروند.
شعلههای نابسامانیِ اقتصادی و کارگرانی سوخته، سوختگانی برای روشنیِ تاریخی، خوزستان گُر گرفت و مشعلی از بدیلهای طبقهیکارگر بر فرازِ ایران پدید آمد. صدای کارگران و اسماعیل_بخشی به کمک دوربینها و رسانههای مستقل به گوشِ اجتماع رسید. پختگیِ مساله اینجاست که این فقط رسانههای دانشجویی نبودند که صدای کارگران را به گوشِ اجتماع رساندند بلکه کارگران حتی به درجهای رسیده بودند که این مساله ی رسانه را به خوبی درک کرده بودند و خودِشان به واسطه شبکه های مجازی به طورِ مستقیم ویدیوها و نوشته هایشان را منتشر کردند.
اینچنین شد که با تلاش های فراوانِ کارگران، لحظهای نادر در تاریخِ مبارزات کارگری رقم خورد، اینچنین شد که حتی دانشگاههای ایران به لرزه درآمدند و به حمایتِ بی قید از هفت تپه و اسماعیل بخشی پرداختند. این چنین شد که کارگران فهمیدند تنها نیستند و اینچنین شد که جامعه قدرتِ کارگر را فهمید. و این گونه میشود که جامعه به این پی برد که راهی برای رهایی از چنگالِ سرمایهداری جز جنبش و مبارزاتِ کارگری ندارد.
انسان موجودِ فراموشکاریست و فراموشی برایش افیونِ خوبیست. این شکل از فراموشی دقیقا همان چیزیست که باید با آن بجنگیم. اسماعیل بخشی از نمونه ترین چهره های تاریخِ ایران درجنبش کارگری است. برای اثباتِ این موضوع کافی است تاریخ را کمی ورق بزنیم و به ویدیوها وصحبت های موجود از اسماعیل بخشی رجوع کنیم. اسماعیل بخشی و بخشی هایی راکه پشتِ دیوارهای زندان به دور از زندگیِ روزمره مان از دیدگان ما مخفی میکنند تا فراموششان کنیم. دیوارهای فراموشخانهی زندان که خواستش جز فراموشی و ندیدن و “آسودگی خیالِ” روزمره ی مان نیست. دیوارهای زندانی که حتی از خودِ اسماعیل بخشی میخواهد اسماعیل بخشی را فراموش کند که کیست و که بوده است. این دیوارهای فراموشی با یادآوری و مرور باید خراب شوند, آری با تداوم و تکرار زیرا که با یک بار نخواهند ریخت. اسماعیل بخشی را خوب بخاطر بسپارید، تصاویر و صدا و حرفهایش را خوب مرور کنید.
نه به عادیسازیِ سرکوب
نه به عادیسازی سرکوب که رویا و خواست آزادی را در بالینش به خوابِ فراموشی میکشانند. نه به عادی سازی و محوسازی تا هیچ کارگر و انسانِ آزادیخواهی پیشِ خودش نگوید “نکند ما را هم محو کنند”. نه به فراموشی و نه به فراموشیِ شکوه و آریگویی به ریزش دیوارهای فراموشی و امکانِ شورا ها چرا که آلترناتیوِ ما هنوز هم شوراهاست.