«فضيلت را به رذيلت بدل» نسازيم! (احسان طبري) صحنه اصلي، تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٣ / ١٢ (٢٧ ارديبهشت)

واژه راهنما: برخوردِ مسئولانه و دلسوزانه نسبت به مصالح عاليه حزب توده ايران. شرايط فعاليت حزب توده ايران در افغانستان. تحقيقاتِ علميِ شفاف و قابل كنترل و تحت نظارت حزب توده ايران در باره سرگذشت شعرها. دفاع از تاريخ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي. برنامه اقتصاد ملي- دمكراتيك، برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران. بي توجهي به نقش روشنگرانه و آموزشي در فعاليت تبليغي. تسليم در برابر انديشه فراكسيونيستي. روند دستيابي به «وحدت» از طريق برخورد نظرها. «… پيدايش ماركسيسم … از زمينِ عريان نجوشيده است» (احسان طبري). «آشنايي با كارنامه خونين و سوزان حيات معنوي آنان، يك بيداري، يك غرور و يك احساس وظيفه ژرف بود» (احسان طبري) با اين اميد كه به قول او، «فضيلت را به رذيلت بدل» نساخته باشم.

”نويدنو“ در تاريخ نهم ارديبهشت ١٣٩٣ نامه هايي را منتشر نموده كه ميان نگارنده و فردي با نام مستعار ف. خاور در چند سال اخير رد و بدل شده است. پيش تر از نگارنده پرسشي در باره انتشار نامه ها نشد، در حالي كه نيمي از نامه ها، از نگارنده هستند. ارزيابي حقوقي اين اقدام هدف اين سطور نيست.

رفيق هاتف رحماني به طور كتبي در باره ردوبدل شدن نامه ها ميان نگارنده و ف. خاور جويا شده بود. رفيق محمد اميدوار، سخنگوي حزب توده ايران نيز از وجود اين نامه ها با خبر بود. او در نامه مورخ ٢٧ ژوئن ٢٠١٣ خود به نگارنده نكته هايي را در باره شعرهايي كه موضوع نامه هاي پيش گفته هستند، طرح كرده بود. به سخني ديگر، مساله اي كه موضوع نامه نگاري ميان نگارنده و ف. خاور است كه نام اصلي او را نويدنو ”بيژن حيدريان“ اعلام كرده، گرچه در ظاهر نكته اي پوست كنده به نظر مي رسد، به خاطر بار حساس سياسي و به ويژه در ارتباط بودن آن با تاريخ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي در سال هاي شصت و همچنين سياست دنبال شده توسط رهبري وقت حزب توده ايران در اين سال ها، ازجمله در دفاع از رهبران زنداني حزب، از بغرنجي و اهميت خاص برخوردار است.

اهميت بي توجهي به اين بغرنجي و حساسيت توسط نويدنو در ارتباط با انتشار كنوني نامه ها، نمي تواند به مثابه نشان برخوردي مسئولانه و دلسوزانه نسبت به مصالح عاليه حزب توده ايران تلقي گردد. بي توجهي به همين مصالح عاليه حزب توده ايران در بازانتشار اين نامه ها در ”صداي مردم“ نيز به چشم مي خورد و پرسش برانگيز است. ديرتر در باره بررسي علل برخورد تهي از احساس مسئوليت نزد نويدنو سخن گفته خواهد شد.

موضوع نامه هاي انتشار يافته، اختلاف بر سر شعرهاي زندان زنده ياد احسان طبري، عضو هيئت سياسي و دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران است كه ظاهراً در سال ١٣٦٧ براي تشكيلات حزب توده ايران در افغانستان ارسال شده و به مقصد رسيده است. گويا برخي از آن ها از راديو زحمتكشان نيز پخش شده اند. در ارتباط با سرنوشت اين شعرها پس از رسيدن آن به افغانستان، ناروشني هايي وجود دارد كه تاكنون برطرف نشده است. ظاهراً اين شعرها از آرشيو حزب در كابل دزديده شده اند. شعرها در سال ٢٠٠٣ به صورت كتابي با طرح فاكت هاي نادرست و دروغين در مقدمه نوشته شده بر آن، توسط بهروز مطلب زاده انتشار يافته است. در مقدمه با آدرس عوضي كوشش بعمل آمده است، سراينده شعرها شهيدي قلمداد شود كه گويا در قتل عام سال ١٣٦٧ نابود گرديده است.

در سال ٢٠٠٣ و با ملاحظه كتاب، نگارنده به تحقيقات در باره شعرها پرداخت. در اين باره نامه هايي ميان رفيق گرامي علي عمويي، عضو هيئت سياسي و دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران و نگارنده رد و بدل شد كه موجود است.

در سال ٢٠٠٥ نگارنده پس از پايان تحقيقات در باره سرنوشت طي شده شعرهاي زندان رفيق احسان طبري، در ديداري حضوري، در صحبت تلفني و همچنين در نامه هاي متعدد به رهبري حزب توده ايران، بر ضرورت بررسي تحقيقاتي در باره مضمون شعرها، سرنوشت آن در افغانستان، دزديده شدن آن از آرشيو حزب در افغانستان و بسياري ديگر از پرسش هاي مطرح، پاي فشرده شد. نامه ها در تاريخ ٨ر٣٠، ٩ر١٦، ١٠ر٢٧، ١١ر٢٧، ١٢ر٩ و ٢٠٠٥ر١٢ر١٨ و همچنين ٢٠٠٦ر١ر٢٦ ارسال شده اند.

متاسفانه واكنش رهبري حزب توده ايران در برابر مساله و پرسش هاي مطرح، تاكنون سازنده نبوده و عمدتاً سكوت بوده است. تنها در سال ٢٠١٣ و در يك نامه رفيق محمد اميدوار اشاره اي به اين مساله دارد. دريچه باز شده در نامه او و همچنين در نامه رفيق هاتف رحماني داراي پيامد مثبت نبود و گفتگو از طرف دو رفيق دنبال نشد.

نگارنده در جريان بررسي تحقيقاتي خود در باره مضمون ديالكتيكي شعرها كه در رساله اي با عنوان ”حماسه نبرد انسان، ديالكتيك شعرهاي زندان احسان طبري“ تنظيم گشت (انتشار به صورت PDF در توده اي ها در تاريخ ١٧ مارس ٢٠١٤)، بر ضرورت انجام بررسي توسط كميسيون مسئوليت داري كه رهبري حزب توده ايران تعيين كند، اصرار داشت و استدلال هاي خود را با رهبري حزب و برخي از رفيق ها مطرح ساخت. اين رفيق ها ازجمله، همان طور كه اشاره رفت، رفيق محمد اميدوار و هاتف رحماني هستند. متاسفانه اين رفيق ها كه خود پرسش هايي در اين زمينه طرح كرده بودند كه گويا متكي به ادعاي ف. خاور اند، هيچ گاه به دو پرسش پراهميت پاسخ ندادند:

يكي- آيا پيشنهاد براي تحقيق در باره مضمون شعرها، سرگذشت و سرنوشت آن، پيشنهادي در حفظ تاريخ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي، و از اين طريق اقدامي به منظور حفاظت و صيانت از مصالح عاليه حزب توده ايران است؟ و اگر پرسش مثبت است، چرا مسئول هاي حزبي، باوجود دلايل انكارناپذير براي ضرورت چنين تحقيقي، تاكنون مايل نبوده اند گامي در اين زمينه بردارند؟

سكوت و موضع نظاره گرانه غيرفعال بايد كدام ضرر را دفع و كدام سود را تامين نمايد؟

ديگري- پرسش در باره اين نكته بود كه آيا رهبري حزب، و همچنين رفيق هاتف رحماني، نسبت به تعلق اين شعرها به زنده ياد رفيق احسان طبري ترديدي دارد يا خير؟ در اين زمينه نيز پاسخ تاكنون سكوت بوده است!

چه شرايطي بر فعاليت حزب توده ايران در افغانستان حكمفرما بود كه امكان دزدي شعرها به وجود آمد؟ آيا اين شرايط تاثيري بر فعاليت دفاعي حزب توده ايران از رهبراي در بند داشته است؟ زنده ياد حميد صفري، دبير دوم وقت كميته مركزي حزب توده ايران، از وجود اين شعرها در افغانستان با خبر بوده است، هنگامي كه با عكسي در لاي اوراق دفترچه ي در دست خود، به نظرسنجي مشغول بود. در آن عكس كه احسان طبري را در احاطه بازپرسان شكنجه گر نشان مي داد و آثار درد وشكنجه سيماي مهربان ش را چروكانده بود، رفيق صفري با گشودن دفتر در دستش و نشان دادن عكي، از جمله از نگارنده پرسيد، «مي خواهيد از اين رهبران دفاع كنيد!؟»

بيان ناروشن با چه هدف؟

اكنون نويدنو اقدام به انتشار نامه هاي پيش گفته كرده است و در مقدمه خود بر آن، ازجمله مي نويسد: «اكنون …، ما با تاييد ادعاي آقاي حيدريان [ف. خاور] در مورد ”شعرهاي منتسب به رفيق طبري از جانب آقاي فرهاد عاصمي“، عين نامه هاي مبادله شده را براي اطلاع خوانندگان منتشر مي سازيم.»

در اين جمله، ناروشني وجود دارد كه شايسته نيست! روشن نيست كه چه چيز را نويدنو مورد «تائيد» قرار مي دهد؟ «ادعاي آقاي حيدريان» را در اين مورد كه «آقاي فرهاد عاصمي» اين شعرها را منتشر ساخته؟ و يا «ادعاي آقاي حيدريان» را در اين مورد كه اين «شعرهاي منتسب به رفيق طبري» نيستند، بلكه متعلق به آقاي حيدريان هستند و ايشان سراينده آن است؟

اين ناروشني در بيان نويدنو، نمي تواندتنها يك ناروشني حقوقي و يا در نحوه نگارش تلقي گردد! عدم صراحت در منتسب دانستن يا ندانستن اين شعرها به زنده ياد احسان طبري، پيامدهاي سياسي جدي به دنبال دارد. لذا بايد موضع گيري مستدل، دقيق و بر شيوه اي علمي استوار باشد.

اهميت شفاف سازي در اين نكته از اين رو وجود دارد، زيرا رفيق هاتف رحماني هنوز به پرسش طرح شده توسط نگارنده مبني بر اين كه آيا او در باره انتساب شعرها به احسان طبري ترديد دارد، پاسخ نداده است. رفيق محمد اميدوار در نامه ٢٧ ژوئن ٢٠١٣ خود به نگارنده تنها «برخي» از شعرها را منتسب به ف. خاور (بيژن حيدريان) اعلام مي كند و از قول او مي نويسد: «… كسي كه خود را نگارنده بـرخـي از اين اشعار مي داند …». (تكيه از ف ع) او در باره شعرهايي كه جزوه اين «برخي»ها نيستند، چيزي نمي گويد!

ضرورت تحقيقاتِ شفاف و قابل كنترل و تحت نظارت حزب توده ايران در باره سرگذشت شعرها را نمي توان از اين رو منتفي دانست كه شهادتي از طرف «يك همبندي ايشان در جمهوري اسلامي ايران» كه «يكي از دست اندكاران نويد نو» است، وجود دارد. سرگذشت شعرهايي كه در سال پيش از «فاجعه ملي» به دست رهبري حزب در افغانستان رسيده است، پراهميت تر از آن است كه بتوان بررسي علمي در باره آن را با شهادت پاكترين و مطمئن ترين فرد نيز پايان يافته تلقي كرد، زيرا امكان و خطر اشتباه در ارزيابي، با صداقت و با ايمان بر طرف نمي گردد و نياز به بررسي علمي نفي نمي شود. نظر رفيق توده اي هم بند كه فردي شايسته است، مي تواند پس از بررسي همه جانبه شرايط شهادت او، به مثابه يك ”فاكت“، با ارزشي معين كه در جريان تحقيقات به اثبات رسيده است، در بررسي علمي دخالت داده شود. قناعت كردن به يك فاكت تائيد كننده براي نظري، و بي توجهي به فاكت هاي ديگر كه جوانب ديگر، جنبه هاي متناقض و يا حتي تضادمند را نشان مي دهد، شيوه اي غيرمسئولانه و تهي از منطق علمي براي تحقيقاتي بيطرفانه و در عين حال جانبدار از مصالح عاليه حزب توده ايران است.

مستدل بودن پافشاري بر ضرورت تحقيقات علمي و شفاف در باره سرگذشت شعرها، تنها از منظر حق توده اي دربند، صرفنظر از نام و شخصيت او، سيرآب نمي شود. شناخت فرد و شخصيت سراينده شعرها كه بي ترديد يك توده اي با تجربه، مبارزه، انديشمند، فيلسوفي نظريه پرداز و يك رهبر سياسي است، پراهميت است. اما نمي توان آن را تنهـا انگيزه براي اثبات ضروري دانستن يك بررسي علمي تلقي نمود. استدلال براي انجام اين تحقيقات از ضرورت دفاع از تاريخ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي نشئت مي گيرد كه وظيفه اي عميقاً مسئولانه و جانبدار نبرد ترقي خواهانه مبارزات جانفشانانه و خونين توده اي ها است! از اين روست كه رهبري حزب توده ايران نمي تواند و مجاز از چشم پوشي از چنين بررسي علمي و شفاف نيست!

اگر رفيق هاتف رحماني و يا هيئت تحريريه نويدنو پيش از انتشار مقدمه خود با نگارنده تبادل نظري در اين زمينه مي داشتند، احتمالاً نكته هاي ناروشن بسياري به وجود نمي آمد. همان طور كه اشاره رفت، در باره علت اين عدم تمايل سخن خواهد رفت و نشان داده خواهد شد كه با اين شيـوه ناپسند، چگونه «فضيلت به رذيلت بدل» شده است (احسان طبري، از ديدار خويشتن، ص ٢٠، انتشار به صورت پ د اف در ”توده اي ها“).

ضرورت چنين بررسي علمي تحت نظارت شفافِ ارگان مسئوليت دار حزب توده ايران كماكان وجود دارد، و نگارنده با بررسي تحقيقاتي خود كه آن را منتشر ساخته، در باور به اين ضرورت استوارتر گشته است. نتايج تحقيقات يك فرد البته نمي تواند جايگزين تحقيقات دستجمعي پژوهشگرانه حزب توده ايران باشد. كار انجام شده مي تواند در چنين بررسي دستجمعي نقشي كمكي ايفا سازد. اميدوارم كه هنوز براي نگارنده امكان شركت در چنين تحقيقات دستجمعي ي علمي كه زنده ياد احسان طبري در بسياري از آثار خود بر ضرورت پايبندي به آن اصرار دارد و توصيه مي كند، باشد. او چنين كار علمي دستجمعي را در هر دو جلد ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ ابزار «مطمئني» براي تصميم گيري هاي رهبري حزب مي داند و پايبندي به آن را توصيه مي كند.

نگارنده در رساله تحقيقاتي خود نيز ذكر كرده است، كه كار پژوهشي انجام شده را سخن آخر نمي داند، ولي نتايج تاكنون به دست آمده بي ترديد در تائيد اعتماد به اين ارزيابي است كه هيچ رفيق ديگري به جز زنده ياد احسان طبري نمي تواند سراينده اين شعرها باشد و نيست! زيرا، به گفته اين آموزگار چند نسل از توده اي ها در اثرش با عنوان ”جهان بيني ها و جنبش هاي اجتماعي در ايران“، جلد دوم، صفحه ٢٠١ «… پيدايش ماركسيسم … از زمينِ عريان نجوشيده است».

به سخني ديگر، همان طور كه در بررسي پژوهشي نشان داده شده است، ريختن مضمون ديالكتيكي انديشه انقلابي و مبارزه جويانه سراينده در قالب شعرها، نياز به دست مايه شايسته براي انديشه فلسفي اي دارد كه تنهـا احسان طبري و يا به گفته اي، تنها «همزاد او، يعني خود او» قادر به ارايه آن در دوران زماني مورد بحث در زندان هاي جمهوري اسلامي بوده است. انتساب قطعي شعرها به احسان طبري ازجمله در «همزاد» بودن سبك يگانه ي «نثر موزون شاعرانه» در شعرهاي زندان و در شعرها در ”با پچپچه پاييز“ ريشه دارد كه در رساله تحقيقاتي نشان داده شده است (نگاه شود ازجمله به زيرنويس شماره ٢ – ص ١٧٤- رساله ي تحقيقاتي ي ”حماسه نبرد انسان، ديالكتيك شعرهاي زندان احسان طبري“ به صورت پ د اف در ”توده اي ها“).

ارزيابي ارايه شده در رساله پيش گفته را نگارنده كوشيده است به كمك نظر و سخن از آثار زنده ياد احسان طبري به اثبات برساند و انتساب شعرها را، نه از منظر هنري و توانايي سرودن شعر  –  كه براي اظهار نظر در باره آن نگارنده بي بضاعت است -، بلكه از موضع اسلوب انديشيدنِ آموزگار چند نسل از توده اي ها و منطق مبتني بر آن و همچنين مضمون و ساختار انديشه، به كمك آثار گذشته او به اثبات برساند.

اكنون دو پرسش مطرح هستند:

اول- علت انتشار نامه ها توسط نويدنو (و بازانتشار آن در ”صداي مردم“) در شرايط كنوني چه مي تواند باشد و چه هدفي را مي تواند دنبال كند؟

دوم- در باره ادعاي بيژن حيدريان (ف. خاور) كه با توجه به تاريخچه مبارزاتي يش يك رفيق توده اي است، چه مي توان گفت؟ چگونه مي توان از حق رفيق حيدريان دفاع نمود تا گنجينه تاريخ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي غني تر و سرشارتر گردد؟

در باره اول- بدون ترديد بايد انتشار نامه هاي نگارنده و ف. خاور را در نويدنو در شرايط كنوني و به صورت انجام شده، فاقد زمينه منطقي براي پيش برد هدف هاي مبارزاتي حزب توده ايران ارزيابي كرد. اين اقدام براي پاسخ به نياز مبارزاتي كنوني حزب توده ايران انجام نشده است، بلكه حتي نتيجه و پيامد آن مي تواند انحراف از وظيفه روز همه توده اي ها از مبارزه براي پيشبرد خط مشي انقلابي و برنامه حداقل كارگري حزب طبقه كارگر از كار درآيد. صحنه انحرافي كه نگارنده البته وارد آن شركت نخواهد شد.

اهميت و ضرورت يافتن صحنه اصلي و عمده مبارزه را زنده ياد منوچهر بهزادي، عضو هيئت سياسي و دبير فقط كميته مركزي حزب توده ايران، در مقاله آموزنده خود در سال ١٣٥٤ در ”دنيا“، ارگان تئوريك و سياسي كميته مركزي حزب توده ايران، به طور همه جانبه مي شكافد و مستدل مي سازد. نويدنو آن را در شماره ٧٥٧ (٢٣ ارديبهشت ٩٣ http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-731-92-247-920826.htm) خود بازانتشار داده است.

نويدنو مرجعي ”حقوقي“ نيست. اقدام آن فاقد وجاهت حقوقي گويا در دفاع از ”حقي“ است كه مي توان براي ف. خاور، رفيق بيژن حيدريان متصور شد كه بررسي آن موضوع اين سطور نيست. لذا بايد اقدام نويدنو را اقدامي سياسي ارزيابي نمود.

اقدام سياسي كدام هدف را دنبال مي كند؟

 در مهرماه ١٣٩٢ از طرف انتشارات حزب توده ايران جزوه اي با عنوان «واكاوي ديدگاه هاي اقتصادي- سياسي حزب توده ايران در دو دهه اخير» منتشر شد. در اين رساله با منطق نظري پرصلابتي از مصوبه هاي ششمين كنگره حزب توده ايران دفاع به عمل آمده و زمينه نظري آن ها مستدل شده است. تعريف «مرحله ملي دمكراتيك انقلاب» و وظايف ناشي از اين تعريف علمي، يعني «پيوند» ميان وظيفه دمكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران، موضوع اصلي ارزيابي ماترياليسم تاريخي رساله را تشكيل و زمينه نظري براي ضرورت مبارزه به منظور برپايي «جبهه گسترده ضدديكتاتوري» را ارايه مي دهد كه در سند ششمين كنگره حزب توده ايران به تصويب رسيده است. جبهه اي كه وظيفه آن ايجاد شرايط «تغييرات بنيادين» در ايران است كه بايد از طريق پايان بخشيدن به اجراي برنامه ي اقتصاد سياسي نوليبرال عملي گردد. امري كه به نوبه خود بايد از طريق پايان بخشيدن به هستي ي رژيم ديكتاتوري ولايت فقيه و سياست سركوبگرانه آن تحقق يابد كه به منظور ايجاد كردن شرايط تحميل نسخه نوليبرال امپرياليستي به مردم عملي مي گردد.

مبارزه عليه اين نسخه ديكته شده از طرف سازمان هاي اقتصاد جهاني شده امپرياليستي، مضمون ملي و ضدامپرياليستي مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران را تشكيل مي دهد. اين مصوبه جايگزيني براي اين سياست ضدمردمي و ضدملي ديكته شده توسط سازمان هاي امپرياليستي ارايه داده است كه در رساله ١٥ صفحه اي «واكاوي …» بيان و مستدل گشته.

اين برنامه جايگزين، برنامه اقتصاد ملي- دمكراتيك، برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران است كه در آن، دفاع از منافع طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان يدي و فكري در شهر و روستا، زنان و جوانان، معلمان و دفاع از منافع خلق هاي كشور، و همچنين دفاع از منافع آن بخش از لايه هاي ضدديكتاتوري را تا درون حاكميت در بر مي گيرد كه خواستار يك اقتصاد ملي و مستقل از برنامه ديكته شده امپرياليستي و به سود رشد و ارزش افزايي توليد و خدمات براي مردم ميهن ما هستند. برنامه اقتصاد ملي كه در آن نقش سرمايه داران ميهن دوست و ضد اقتصاد جهاني شده امپرياليسم، نقش شايسته و تامين شده خود را دارا است.

به سخني ديگر، مضمون مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران در سال ١٣٩١ براي يك اقتصاد ملي ي مستقل، مضموني با جهت گيري ضدامپرياليستي است كه از يك سو «گذر به سوسياليسم» نيست، اما از سوي ديگر، «نظام اقتصاد سرمايه داري»، نظام اقتصادي سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني شده امپرياليستي هم نيست!

ويژگي خاص اين اقتصاد ملي كه مضمون نبرد آزاديبخش كشورهاي پيراموني را در دوران كنوني درجهان تشكيل مي دهد، نمي تواند مبتني بر اقتصاد نظام سرمايه داري باشد. نمي تواند مهره اي مشابه ديگر كشورها با نظام سرمايه داري (كره جنوبي، تركيه و …) در نظام اقتصاد جهاني باشد، بلكه مضمون نظام اقتصادي آن كه «گذر به سوسياليسم» نيست، الزاماً «نظام سرمايه داري» نيز نيست و نمي تواند باشد! نبرد مشخص برخي از كشورهاي آمريكاي لاتين براي حفظ استقلال كشور و اقتصاد ملي شان، همچنين در جمهوري خلق چين، ويتنام، كوبا و …، براي تحقق بخشيدن به چنين «گذر»ي در دوران كنوني جريان دارد!

در رساله «واكاوي …» كه اين مضمون در ١٥ صفحه و به كمك معرفي مقاله هاي بسياري ارايه و صلابت نظري آن مستدل مي شود و مورد تائيد كامل نگارنده نيز است، يك نكته نظري ديگري طرح شده است كه در آن «گذر از سرمايه داري در شرايط كنوني» نفي مي شود. اين نظر از منطق حاكم بر جزوه پيروي نمي كند. تزي غيرعلمي، زيرا نه قابل اثبات و نه قابل رد است. اين تز به نفي غيرانتقادي مضمون مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران مي پردازد. تزي كه هدف نبودن «گذر به سوسياليسم» در مرحله ملي دمكراتيك را طرح مي سازد، تزي علمي و مبتني بر منطق ماركسيستي- توده اي است. تز غيرعلمي پيش گفته به طور ”مصنوعي“ به دنبال تز درست در رساله «واكاوي …» افزوده شده است.

اين تز نادرست داراي سرشتي پوزيتويستي، به سخني ديگر، در تائيد شرايط حاكم است و دقيقاً مضمون برداشت سوسيال دمكرات را از مبارزه كنوني طبقه كارگر در جهان تشكيل مي دهد و لزوماً و عملاً از ادعاي نادرست «پايان تاريخ» دفاع مي كند. انديشه قناعت به «مقدورات» و تن دادن به «ممكنات»، به جاي مبارزه براي شكستن سدهاي موجود، ناشي از پذيرش اين تز پوزيتويستي است. «عامل ”ثابت“ و ”مكرر“ را در سير تاريخ [مي بيند]، ولي عامل ”متحرك“ و ”نوظهور“» را نمي بيند (احسان طبري، جهان بيني ها و …“، جلد دوم، ص ٢٢٣). رفيق احمد سپيداري كه در مقاله اي در ارتباط با وقايع اوكراين بر وجود «نظام سرمايه داري در روسيه» انگشت مي گذارد، درست «عامل ثابت» مورد نظر طبري را مي بيند، اما حركت بازگشت پاندول ساعت زمانه را كه در اوكراين مي توان ديد، يعني «عامل متحرك و نوظهور» را كه برپايي «جمهوري خلق» را طلب مي كند، نمي بيند. گويا باور به ناممكن بودن گذر از نظام سرمايه داري، تكيه به «تئوري» نيست كه خود در گفتگو با رفيق هاتف رحماني در نامه هاي ردوبدل شده، مورد انتقاد قرار مي دهد. انتقاد او در آن نامه ها متوجه تئوري راه رشد با جهت گيري سوسياليستي است. در ارتباط با اوكراين ناخواسته از تئوري «پايان تاريخ» دفاع مي كند. علت اين ارزيابي ناخواسته و نادرست، پايبندي به انديشه سوسيال دمكرات است كه اين چنين انتقام مي گيرد!

پذيرش و يا رد اين تز نادرست و غيرعلمي و موضع سياسي- مبارزاتي ناشي از آن، به طور مستقيم در چگونگي فعاليت تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب توده ايران موثر است. نبود چشم گير نظريه پردازي نظري- تئوريك در فعاليت افشاگرانه ي تبليغي در برخي از مقاله ها در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران، نشان تاثير تز نادرست ناممكن بودن گذر از نظام سرمايه داري در شرايط كنوني است.

فعاليت تبليغي- افشاگرانه و ترويجي- روشنگرانه كه وحدتي جداي ناپذير را در مبارزه سياسي ي حزب توده ايران تشكيل مي دهد و بايد اثرشان در هر مقاله و شعار تبلور يابد، تا «پيوند» ميان مبارزه دمكراتيك و سوسياليستي به واقعيت بدل شود، از اين طريق نقض مي شود كه در مقاله نويسي تنها جنبه تبليغي- افشاگرانه مطرح مي گردد. ادعا مي شود كه ما  گويا با دو روند مستقل، يكي، تبليغي، براي ”مرحله كنوني“ و ديگري، ترويجي، براي ”مرحله آينده“ نياز داريم.

به سخني ديگر، بي توجهي به نقش روشنگرانه و آموزشي در فعاليت تبليغي، به معناي بي توجهي به «پيوند» ميان مبارزه دمكراتيك و سوسياليستي – مصوبه ششمين كنگره حزب – است، كه با اين به اصطلاح استدلال توجيه مي شود كه در شرايط كنوني تنها مبارزه براي ”آزادي“ و ”حقوق دمكراتيك“ مقدور و ممكن است و اين سياست تنها سياستي است كه به برپايي ”جبهه ضدديكتاتوري“ كمك مي كند. بدين ترتيب، در پراتيك و مبارزه سياسي روزانه، تنها به مبارزه براي بهبود شرايط زندگي زحمتكشان قناعت مي شود و اين قناعت چنين مستدل مي گردد كه گويا «در دوران كنوني گذر از سرمايه داري ممكن نيست»!

چنين سياست سوسيال دمكرات با عمده ساختن يك سويه و مطلق گرانه ي مبارزه براي اتحادهاي اجتماعي، توجيه مي شود. برپايي جبهه گسترده ضدديكتاتوري در گذشته و در حال بدون شركت طبقه كارگر يا ناممكن بوده و يا اگر زير تاثير شرايط انقلابي تحقق يافت – در ايران سال ٥٧ و در ”بهار عربي“ سال هاي اخير -، جبهه اي ناپيگير و گذرايي از كار در آمده است. مي دانيم كه تعميق هر انقلابي از مرحله ضدديكتاتوري به سوي تغييرات دمكراتيك و ضدامپرياليستي، لزوماً نياز به تجهيز و سازماندهي انقلابي طبقه كارگر دارد. مقاله هاي بسياري در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران، اين واقعيت را مداوم به ”اصلاح طلبان“ گوشزد مي كند.

مبارزه ترويجي- آموزشي براي تفهيم منافع طبقه كارگر به زحمتكشان (كه از منافع كل خلق دفاع مي كنند)، فقـط حربه اي براي تجهيز و سازماندهي طبقه كارگر و از اين طريق تحكيم سرنوشت ”جبهه گسترده ضدديكتاتوري“ نيست، بلكه در عين حال حربه براي جلب متحدان نزديك و دور طبقه كارگر به ”جبهه گسترده ضدديكتاتوري“ نيز است! وحدت و يك پارچگي مبارزه دمكراتيك و سوسياليستي در مبارزه حزب طبقه كارگر كه روي سخن آن به زحمتكشان است، اهرم جلب ديگر لايه هاي دمكراتيك و ميهن دوست را نيز تشكيل مي دهد. «پيوند» اين دو مبارزه كه يكي از مصوبه هاي عمده ششمين كنگره حزب توده ايران است، به معناي جستجو و نشان دادن آن «عامل متحرك و نوظهور» است كه مورد نظر طبري است و بايد به طور پيگير به آن پايبند بود و طبق آن مبارزه تبليغي- ترويجي خود را سازمان داد. خبر مقاله هاي نامه مردم كه مبارزه پراكنده و سازمان نيافته اعتراضي- اعتصابي كارگران در دوران اخير را در جهت توسعه ارتباط و بهم پيوستگي ميان آن ها ارزيابي مي كند، درواقع كشف و توضيح و نشان دادن چنين «عامل متحرك و نوظهور» در مبارزات طبقه كارگر ميهن ماست. از اين واقعيت بايد براي تعميق فعاليت تبليغي، از طريق تكيه روزافزون به نقش روشنگرانه مقاله ها بهره جست.

متاسفانه مي توان تاثير اين تز نادرست مبتني بر برداشت پوزيتويستي سوسيال دمكراتيك را ازجمله در برخي از مقاله هاي نامه مردم يافت. نگارنده در اين زمينه نوشتارهايي منتشر كرده است و در نامه هايي به رفيق محمد اميدوار و به آدرس دبيرخانه حزب نظر و برداشت خود را اطلاع داده است. گرچه بهبودهاي چشمگيري در فعاليت افشاگرانه و روشنگرانه ي مقاله ها به چشم مي خورد، اما متاسفانه هنوز بقاياي چنين برداشتي موجود است كه بايد با صراحت بيش تري مورد بررسي انتقادي قرار گيرد.

نگارنده در بررسي اي با همان عنوان «واكاوي ديدگاه هاي اقتصادي- سياسي حزب توده ايران در دو دهه اخير» (آذر ٩٢، (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2258) نادرستي تزي را كه «گذر از سرمايه داري» را در شرايط كنوني نفي مي كند، نشان داده و ناخواني آن را با تز ديگر مستدل كرده است. اين موضع انتقادي نگارنده در گفتگوهاي منتشر شده در نويد نو ميان رفيق هاتف رحماني و احمد سپيداري، به مثابه يكي از نمونه ها براي نظري طرح شد و مورد انتقاد رفيق رحماني قرار گرفت كه در جنبش توده اي و كمونيستي در جهان وجود دارند و گويا نسبت به «خانم/آقاي واقعيت» بي توجه اند. انگار توجه به «خانم/آقاي واقعيت» به معناي بسنده كردن در فعاليت تبليغي به افشاگري عليه ارتجاع، و نه تلفيق و «پيوند» كار تبليغي با ترويجي، «پيوند» ميان مبارزه دمكراتيك عليه ديكتاتوري و مبارزه سوسياليستي با هدف «گذر از سرمايه داري» در دوران كنوني، است!

نگارنده با شركت در گفتگو ميان اين دو رفيق كه هيئت تحريريه نويدنو نيز شركت در آن را مثبت ارزيابي كرده بود، نسبت به اين تز غيرعلمي، نوشتاري انتقادي با عنوان ”گفتگو ميان توده اي ها (نويدنو٤)، تجهيز نيروهاي انقلابي براي تغيير «خانم/آقاي واقعيت» (فروردين ٩٣ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2315) منتشر ساخت. اين نوشتار در نويدنو منتشر نشد.

به نظر نگارنده، علت عدم انتشار اين ارزيابي انتقادي نگارنده در نويدنو كه عملاً محدود ساختن امكان بحث و گفتگو ميان توده اي ها براي تدقيق خط مشي انقلابي حزب توده ايران و دست يابي به درك مشترك از آن را تشكيل مي دهد، پذيرفتن ”انتقاد“ يكي از خوانندگان نويدنو است (يا آن طور كه در نويدنو ١١ نوامبر ٢٠١٣ آمده است: «برخي از خوانندگان نويدنو»). نظر منتقد نسبت به انتشار نوشتارهاي نگارنده در نويدنو در نوشتار ”گفتگو ميان توده اي ها – نويدنو٥-، درك خط مشي انقلابي حزب توده ايران“ (ارديبهشت ٩٣، http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2329) مورد بررسي قرار گرفته است.

انتقاد «برخي از خوانندگان نويدنو» كه انتقادي صوري است، يعني تنها به انتقاد به انتشار دو نوشتار نگارنده در يك شماره نويدنو مي پردازد و آن را «رانت» دادن به نگارنده اعلام مي كند و يا ارايه آدرس الكترونيكي ماخذاها و يا نوشته ها را در متن نوشتار مورد انتقاد قرار مي دهد و آن را «تبليغ» براي صفحه ”توده اي ها“ مي داند، هدفي را دنبال مي كند! اين هدف، كه جلوگيري از بازانتشار نوشته هاي نگارنده در نويدنو پيامد آن است، محدود ساختن گفتگو ميان توده اي ها است. عجيب هم نيست كه حتي انتشار پاسخ در دست تهيه رفيق هاتف رحماني به نوشتار پيش گفته نگارنده در نويونو، ممنوع شده است.

در نامه ”انتقادي“ منتقد كه در نويدنو منتشر شد، كوچكترين اشاره اي به مضمون نوشتارهاي نگارنده نمي شود، كه بخشي از آن در سطور پيش ارايه شد. سكوت در باره مضمون نوشتارها و برخورد ”انتقادي“ صوري به ظاهر انتشار و شيوه ارايه ماخذ در نوشتار را مي توان به معناي پوشش براي مخالفت با مضمون نوشته ها ارزيابي نمود. به جاي طرح موضع انتقادي خود از نوشتارهاي نگارنده، كه فرد منتقد از آن صحبت به ميان آورده بود، حذف امكان گفتگو و حذف برخورد انتقادي به مورد اجرا گذاشته شد  و لذا بايد آن را پرسش برانگيز ارزيابي كرد! به دنبال اين ”انتقاد“، هيئت تحريريه نويدنو از نوامبر ٢٠١٣ از انتشار نوشتارهاي نگارنده در نويدنو خودداري نمود.

شرايط به وجود آمده، براي نگارنده انگيزه تنظيم نوشتاري شد كه در نويدنو منتشر گشت (نويدنو ١٥ فروردين ١٣٩٣ http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-752-93-48-930125.htm). در اين نوشتار نگارنده در دفاع از موضعِ اوليه و مستدلِ هيئت تحريره نويونو در برخورد به نظر منتقد و همچنين با انتقاد از ناپيگيري هيئت تحريريه در پايبندي به نظر مستدل خود، عملكرد آن را ناشي از تسليم در برابر انديشه فراكسيونيستي ارزيابي نمود.

لازم به تاكيد است كه نگارنده فعاليت سياسي و ثمربخش و پركوشش و زحمتكشانه رفيق هاي هيئت تحريريه نويدنو را كه اخيراً توسعه ي چشمگيري داشته است، مثبت ارزيابي كرده و مورد تائيد قرار مي دهد. متاسفانه كوشش نگارنده براي شركت فعال تر در مبارزه اين رفيق ها تاكنون با موفقيت همراه نبوده است كه اميدوارم در آينده ممكن گردد. پيشنهاد نگارنده در سال گذشته براي تنظيم يك برنامه انتشاراتي براي فعاليت پرثمر نويدنو با هدف كمك به ايجاد زمينه تخصصي در بررسي ها توسط فعالين اين نشريه، كه نگارنده نيز مي توانست گوشه اي از آن را به عهده گيرد و نقشي كمكي داشته باشد، با پاسخ خشن و غيرضروري روبرو شد كه آن زمان هم برخوردي پرسش برانگيز به نظر آمد كه در تضاد قرار داشت با هدف پيشنهاد نگارنده.

اين امر نشان آن است كه روند دستيابي به «وحدت» از طريق برخورد نظرها، به قول طبري، روندي «پرتضاريس است و خُم رنگرزي نيست»! (احسان طبري، ”درباره انسان و جامعه انساني“، ص ١١٢).

در باره دوم- در باره نظر رفيق بيژن حيدريان و كوشش او براي انتساب شعرها و يا آن طور كه در نامه پيش گفته رفيق محمد اميدوار از قول رفيق حيدريان عنوان شده است، «برخي» از شعرها به خود، نگارنده هنوز به نظر خاصي دست نيافته است. علت اين امر، عدم همكاري او و به ويژه ناتوانايي او براي بيان نظر خود در باره «مضمون» شعرها است كه در نامه هاي رد و بدل شده بين ما بارها به آن پرداخته شده است، ازجمله در نامه هاي مورخ ٢٣ و ٢٦ فوريه ٢٠٠٩. باوجود اين، نكته هاي زير تعلق شعرها را به او ناممكن مي سازد:

١- انديشه ذهن گرا (ايده آليستي) و حتي مذهبي او؛ اين انديشه را مي توان در بسياري از شعرهايي كه در دو دفتر با ذكر تاريخ، اما بدون محل سروده شدن آن ها نگاشته شده اند، نشان داد. اصل اين دو دفتر شعر كه رفيق حيدريان آن را براي ارسال به نگارنده در اختيار رفيق علي عمويي قرار داده بود، در همان زمان در اختيار نگارنده قرار داده شد. در اين دفتر هاي شعر، ده ها شعر از تاريخ ١٣٦٤ تا ١٣٨٠ و ظاهرا به خط سراينده آن ها نوشته شده اند. بنا به اظهار رفيق حيدريان، او در زندان و از سال ١٣٦٤ آغاز به سرودن شعر نمود. مضمون شعرها يك دست نيست. شعرهاي مورد بحثِ زندان احسان طبري در اين دو دفتر شعر موجود نيست. كپي دو دفتر در اختيار نگارنده است.

انديشه ايده آليستي و حتي مذهبي در برخي از شعرهاي دو دفتر ارسال شده مورد تائيد استاد ادبيات در ايران قرار گرفت. اين انديشه را مي توان در شعرهاي بسيار و همچنين در متن نامه ها به نگارنده، ازجمله نامه ٢١ فوريه ٢٠٠٩ نشان داد و مستدل ساخت كه موضوع اين سطور نيست.

٢- همان طور كه اشاره رفت، در باره نظر رفيق بيژن حيدريان و كوشش او براي انتساب شعرها و يا آن طور كه در نامه پيش گفته رفيق محمد اميدوار از قول او عنوان شده است، «برخي» از شعرها، نگارنده هنوز به نظر خاصي دست نيافته است. به منظور دست يابي به نظر مشخص در اين باره، ملاقات حضوري نگارنده با اين رفيق كمكي جدي خواهد بود. در گذشته با وجود تمناي نگارنده، چنين امكاني به وجود نيامد. نگارنده با پذيرش مخارج سفر رفيق حيدريان، آماده است در ديداري به پرسش هاي مطرح پرداخته، تا شايد معضل ايجاد شده پاسخي نهايي و مستند بيابد.

لازم مي دانم خاطر نشان سازم كه هدف از اين سطور، پاسخ نهايي به اين پرسش و ارزيابي نظر رفيق حيدريان نيست. نگارنده با احترام به شخصيت او و سرگذشت مبارزاتي كه بر شمرده است، هدف سلب حق او بر آنچه كه از آن خود مي داند، نيست. همان طور كه هدف بررسي پژوهشگرانه در رساله پيش گفته، در وحله نخست، دفاع از تاريخ مبارزات توده اي ها و در كليت آن دفاع از تاريخ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي است كه زير سلطه حاكميت اوباشگرانه نظام سرمايه داري قرار دارد. بايد با حفظ و بزرگداشت اين تاريخ مبارزاتي به وظيفه توده اي خود عمل كرد. اميدوارم با آشنايي بيشر تر با نظرات رفيق حيدريان و بررسي دقيق انديشه و نظر او، پاسخي روشن تر و مشخص تر در باره پرسش هاي مطرح به دست آيد.

آشنايي با شعرهاي زندان زنده ياد احسان طبري، آن طور كه خود او در ارتباط با نبرد مردم سرزمين ما و انديشمندان آن در ”جهان بيني ها و جنبش هاي اجتماعي در ايران“، جلد اول، پيشگفتار بيان مي كند (ص ١٧)، «آشنايي با كارنامه خونين و سوزان حيات معنوي آنان، يك بيداري، يك غرور و يك احساس وظيفه ژرف بود» (احسان طبري) با اين اميد كه به قول او، «فضيلت را به رذيلت بدل» نساخته باشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *