بقلم:
آ. کاناوشیکوف، ر. کاسالاپوف و ای. چیگیرین
http://www.sovross.ru/articles/1771/41892
ا. م. شیری
https://eb1384.wordpress.com/2018/12/17/
۲۶ آذر- قوس ١۳۹۷
۶ دسامبر ١۴٠ سال از تولد یوسف ویساریونویچ جوگاشویلی سپری میشود. آری- آری سخن از جوگاشویلی- استالین در میان است، که مباحثات در مورد او بعنوان بزرگترین شخصیت قرن بیستم تمام جهان را به حرکت درمیآورد. این ولادت را از ۲١ دسامبر سال ١۸۷۹ می توان هر روز جشن گرفت. اما نقطه آغاز یکی است. علوم اجتماعی برای تجدید حیات و تکرار حقایق تاریخی اثبات شده نیز مراجعه به اسناد آرشیوی را ضروری میداند.
این که یوسف فرزند ویساریون ایوانویچ جوگاشویلی و یکاترینا گئورگیاونا گلادزه در تاریخ ۶ دسامبر سال ١۸۷۸ به دنیا آمد، یک واقعیت اثبات شده است. تا این وقت، میخائیل، فرزند اول این زوج در سال ١۸۷۵ زاده شد. نوزاد آنها در اثر ابتلا به سرخک پس از ۷ روز درگذشت. پسر دوم این خانواده بنام گئورگی در سال ١۸۷۶ بدنیا آمد و او نیز در اثر ابتلا به سرخک در ماه هفتم تولد خود فوت کرد.
یوسف نشان داد مقاومتر از دو طفل پیشین است. بهر حال، همانطور که سراسر زندگی بعدی او نیز نشان داد، استالین بسیاری اوقات توان بقاء در شرایطی را داشت، که برای دیگران غیرممکن بود و در جایی توانایی غلبه داشت، که فقط برای خود او امکانپذیر بود. حداقل به مسئله مربوط به تاریخ تولد وی توجه کنید. تذکرهنویسان دروغین مانند روی مدودوفها که دست سولژنیستینها را از پشت بستهاند، چه اراجیفی که در سالهای «نوسازی» ننوشتند! نوشتند که استالین هم مواردی از زندگینامه خود را پنهان کرد؛ همه شرح حال استالین جعلی است.
در واقعیت امر یوسف ویساریونویچ در تمام زندگی خود ۳۸ اسم مستعار و لقب داشت. هر یک از انقلابیون سرشناس نسخههای متعددی از تاریخ و محل تولد برای پلیس مخفی تزار داشتند که اغلب اوقات آنها را گیج میکرد.
چنین مقدر شد، که یوسف ویساریونویچ در نهایت به استالین ملقب گردید و تاریخ تولد اولیه او ۲١ دسامبر ١۸۷۹ ثبت شد. البته، کاملا ممکن بود طور دیگری باشد. و در اینجا بجای سرگرم شدن با «افشا شدههای» تردیدآمیز، باید با سر اندیشید- حداقل گاهی اوقات.
چنین استنباط میشود که نه تاریخ معاصر روسیه، بلکه، یک رپکن با گفتار نامفهوم، مثلا، رپکن «GONE.Fludd» به قضاوت در مورد استالین میپردازد و با استنتاج خود از «مجمع الجزایر گولاگ»، اثر بدیعی الکساندر سولژنیتسین اظهار میدارد که او «یک حاکم بیرحم بود».
اگر بخواهیم به شخصیت یوسف استالین با یک نمونه مشخص پی ببریم، چنین نمونه وجود دارد. می توان با ذکر فقط دو جمله مفهوم بزرگی را بیان کرد. و این سیاهه اشیای شخصی استالین پس از مرگ است، که در شب منتهی به ۶ مارس ١۹۵۳ تنظیم شده است.
اکنون، وقتی که اراجیفی در باره «حسابهای خارجی استالین» بواسطه سریال «سوتلانا» به اذهان عمومی حقنه میشود، یادآوری این سیاهه اموال براستی ارزشمند است.
«١- دفترچه یادداشت با جلد چرمی برنگ خاکستری؛
۲- کتابچه یادداشت، با جلد چرمی برنگ سرخ؛
۳- یادداشتهای شخصی، متشکل از برگههای جداگانه و اوراق بریده شده از دفتر. مجموعا ۶۷ برگ شمارهگذاری شده (شصت و هفت)؛
۴- دفتر عمومی محتوی یادداشتها با جلد سرخ رنگ؛
۵- پیپ ۵ عدد همراه با ۴ قوطی و وسایل مخصوص، تنباکو.
در اتاق کار رفیق استالین:
کتابها، وسایل رومیزی، سوغاتیها در سیاهه وارد نشده است.
اتاق خواب و جارختی:
۶- فرنج سفید رنگ، ۲ عدد (روی هر دو نشان ستاره قهرمان کار سوسیالیستی نصب شده است)؛
۷- فرنج برنگ خاکستری لباس روزمره ۲، عدد، ؛
۸- فرنج برنگ سبز تیره، ۲ عدد؛
۹- شلوار- ١٠ عدد؛
١٠- جعبه شماره ۲ حاوی لباسهای زیر است. محتویات جعبه شماره ۳ عبارت است از: ۶ عدد فرنج؛ ١٠ عدد شلوار، ۴ عدد شنل؛ ۴ عدد کلاه. دفترچه یادداشت، کتابچه یادداشت و یادداشتهای شخصی در جعبه شماره ١ بستهبندی شده است. لوازم حمام در جعبه شماره ۴ قرار گرفته است. در سیاهه، اشیای دیگری که به رفیق استالین تعلق داشته باشد، قید نشده است. در اتاق خواب یک دفترچه پسانداز حاوی ۹٠٠ روبل یافت شد. زمان پایان سیاهه برداری و سند- ساعت صفر و ۴۵ دقیقه ۶ مارس سال ١۹۵۳».
آنچه که به «اموال دیگر» مورد اشاره در سیاهه مربوط می شود، عبارت است از: ساعت شماطهدار و مجسمه کوچک اهدایی روزولت. عملا همین است همه آنچه که بدون در نظر گرفتن افسانهپردازیهای افراد علاقمند به خواب شیرین و سرقت از گلوی مردم، همه آن جعلیاتی که ابلهان به مغز خود فروکردهاند، میتوان در باره استالین دانست و شخصیت والای او را به نحو احسن درک نمود.عجیب است: زندگی بدون سرقت؟!
***
مخالفان استالین میگویند بسیار خوب، او دزدی نکرد، در عوض «رهبر بسیار خشنی بود» و خیلیها را «نابود کرد». آنها می گویند، اگر چه او روسیه را با خیش تحویل گرفت و با موشک فضایی بجا گذشت، اما در همه حال انسانی بود که گویا از آزمایش «اشک کودک» سالم درنیامد.
آیا اینطور است؟ نه. در این صورت، ما باز هم با افسانههای گندیده سروکار داریم. در میان شخصیتهای «متجدد» انقلاب، استالین که کتاب مقدس را همیشه در دفتر کارش نگهداری میکرد، برعکس، یکی از رئوفترین و فهیمترین چهرهها بود. اما هم طرفداران، هم مخالفان او اغلب در مقابل یکدیگر با خشونت و بیرحمی عمل میکردند.
مثلا، بوخارین «سوگلی حزب» میگفت: «در انقلاب کسی پیروز میشود که جمجمه طرف مقابل را میشکند». اما استالین، برعکس، به رگهای بیمار جهان خون رحمت و فضیلت تزریق نمود. بیهوده نبود که حاکمیت جدید وظیفه کمیسر امور ملتها، یک وظیفه جدید در تاریخ روسیه و بشدت مخاطرهآمیز و در عین حال، نیازمند ادب، روح انسانی و قلب بزرگ را به وی محول کرد.
استالین کار کمیساریای نظارت دولتی را هم بسیار خوب سازماندهی کرد. بطور کلی، همه، به هر کاری که یوسف ویساریونویچ دست میزد، بطرز عالی انجام میداد.
هنگامی که قصابانی از نوع خروشچوف خواستار خون بیشتری بودند و نابودسازی هر چه بیشتر انسانها را تقاضا میکردند، این استالین بود که جلو آنها را گرفت. در کییف و مسکو خروشچوف در حدود ١۶٠ هزار حکم اعدام تأئید کرد. بطور کلی، تصفیههای باصطلاح سیاسی چگونه شروع شد؟ طراح آنها نه استالین بود نه حتی مسکو، بلکه، نخبگان منطقهای حزب بودند.
۵ دسامبر سال ١۹۳۶ در کشور نوین که در نتیجه صنعتی کردن بشدت مقتدر و متحول شده بود، قانون اساسی تصویب گردید. استالین بمنظور تحقق حاکمیت خلق بر اساس اصول مصرح این سند تصمیم گرفت سال بعد انتخابات عمومی، برابر، مستقیم و مخفی بر مبنای رقابت برگزار نماید.
در بنیاد مولوتوف نمونه برگههای انتخابات آتی حفظ شده است. هیچ اثری از وحدت و همفکری در آن وجود ندارد! در برگه نمونه قرار بود سه نام قید شود. برنامهریزی شده بود حق معرفی نامزد برای شورای عالی اتحاد شوروی به انجمنها، سازمانهای اجتماعی و جامعه زحمکشان اعطا شود. این برنامه، طبیعتا، موجبات نگرانی کل لشکر مقامات بوروکرات را فراهم آورد، که حاکمیت را فقط بمثابه منبع تغدیه و کسب ثروت میدیدند. برای ممانعت از برگزاری انتخابات، موج چغلی (گزارش جعلی) بالا گرفت، و این موفقیتی بود برای افرادی از جنسایخهها، کاسیورها، واریکیسها. انتخابات آزاد در میان حلقه دشمن چه معنی دارد! همان خروشچوف به تعجیل تلگراف زد: «یوسف ویساریونویچ عزیز! اوکراین ماهانه ١۷- ١۸ هزار پرونده مجازات ارسال میکند. اما مسکو بیش از ۲- ۳ هزار فقره از آنها را تأئید نمیکند. خواهشمندم اقدام مقتضی بعمل آورید. دوستدار شما، ن. خروشچوف». درمقابل این متن، استالین طاقت نیاورد و طبق عادت با قلم قرمز روی آن پاسخ نوشت: «ساکت شو، احمق!» همانطور که تاریخ ثابت کرد، آدمهایی از این قماش قادر به ساکت شدن نیستند.
استالین در تمام دوره رهبری خود در عمل کوشش کرد این کودکان انقلاب را سرجایشان بنشاند. اما متأسفانه، اغلب اوقات انصاف و نرمخویی یوسف ویساریونویچ مانع انجام تصمیمات او میشد. حداقل تاریخچه باصطلاح معالجه رهبر از اسهال خونی|(!) در ماههای آوریل- ژوئیه سال ١۹۴۷ را یادآوری کنیم. فعلا خود مسئله تشخیص مضحک در مورد بیماری شخص اول کشور را به کناری بگذاریم و فکر کنیم، که استالین در کمال بردباری به پزشکان اجازه داد هر داروی دلخواه خود را در مدت چهار ماه به وی تجویز نمایند! اسهال خونی را تحمل کرد و خواستار معاینه توسط دیگر پزشکان نشد.
اگر چه از دیدکاه سطح امروزی دانش پزشکی میتوان نتیجه گرفت، که استالین هرگز به اسهال خونی مبتلا نشده، بلکه، تلاشی بود برای مسموم کردن و نسخهها برای معالجعه «اسهال خونی» لعنتی فقط سرپوشی بود بر علائم آن.
***
تواضع و سادگی یوسف ویساریونویچ حتی برای دوره شورایی و کوشش جمعی بیسابقه بود. این واقعیت، بطور خاص، در پاسخ به نامه باژانوف از شهر ترنوپل در سال ١۹۳۳ بوضوح دیده میشود. پاسخ استالین به او چنین بود:
«رفیق محترم ای. ن. باژانوف!
نامه شما را که حاکی از اهدای مدال دوم خودتان بعنوان پاداش کارهایم به من بود، دریافت نمودم.
بسیار سپاسگزارم از سخنان محبتآمیز و هدیه رفیقانه شما. من میدانم که شما بخاطر من از حق خود صرفنظر میکنید. قدردان احساسات شما هستم.
با این حال، از پذیرش مدال دوم شما معذورم. نمیتوانم و نباید آن را نه فقط به دلیل تعلق آن به شما که شایسته هستید، بلکه، به این سبب که بحد کافی مورد لطف و توجه رفقا گرفتهام و-بنا بر این- من حق ندارم حق شما را تصرف بکنم.
مدالها برای کسانی در نظر گرفته نشده، که همینطوری هم مشهور هستند، بلکه، بطور کلی، برای ارجگذاری به انسانهای قهرمان اما کمتر شناخته شده ساخته شده است، که باید مشهور شوند. علاوه بر این، لازم به گفتن میدانم، که من تاکنون باخذ دو مدال مفتخرم. به شما اطمینان میدهم، که اینها نیز بیش از حد لازم هستند.
با درودهای صمیمانه، ی. استالین
قید: مدال را به صاحبش برمیگردانم».
این ویژگی شخصیت یوسف ویساریونویچ در این نیز تظاهر یافت، که تا کنون در روسیه، همراه با سربازان گمنام، فرمانده کل ناشناخته نیز وجود دارد. نام خانوادگی استالین، از یک سو، با ممنوعیت مخفیانه مواجه است، از طرف دیگر، استالین نیز با فروتنی خود، در اثر بیمیلی شدید به برخورد، دست افسانهپردازان را تا آنجا باز گذاشت که توانستند در اشاعه سخیفترین سیاهنماییها با یکدیگر همصدا شوند.
بعنوان مثال، خروشچوف در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی گفت، که «استالین بر اساس کره جغرافیایی میجنگید»، به بیان دیگر، یعنی از نقشه نظامی سر درنمیآورد. و همه اینها در حالی گفته میشود، که نقشههای نظامی با یادداشتهای شخص استالین روی آنها در آرشیوها نگهداری میشدند.
متأسفانه، انبوه دروغها عمل میکند. اگر دروغ را همه روزه، بویژه با کاربست پیشرفتهترین تکنولوژیها تکرار کنند، حتی همان دروغ آشکار بتدریج ریشه میدواند و همهگیر میشود. همانگونه که به برکت تلاشهای سولژنیستینها همه جا تأکید میکنند، که استالین، گویا، در خدمت حزبی بود که به استالین بیش از مردم عادی قدرت بخشید.
در واقعیت امر، استالین زندگی خود را برای کنار گذاشتن نخبگان حزبی از قدرت فدا کرد. منظور ما قرار دفتر سیاسی «در مورد کمک مالی موقت» بتاریخ ۵ ژوئیه سال ١۹۵۲ به شماره ۲۳۲ است، که بر اساس آن از اول اوت همان سال پرداختهای ویژه به اعضای دفتر سیاسی، دبیران کمیته مرکزی، معاونان صدر شورای وزیران، وزرا، کارکنان ادارات مرکزی و دیگر گروهها در حد قابل ملاحظهای کاهش یافت. «بسته» حمایتی منفور- معافیتهای مالیاتی و اضافه پرداختهای حزب به کارکنان دفاتر حزبی بطور کامل ملغا گردید.
استالین همیشه با تمام وجود در کنار انسانهای ساده کار و زحمت ایستاد. این همپیوندی نه یک ماسک زیبا، بلکه، نشانه محتوای عمیق، بنیان شخصیت او بود. همین او بود محتوایی طلایی روبل را تأمین نمود و آن را از زیر سلطه دلار خارج کرد. او کارت جیرهبندی را در سال ١۹۴۷ لغو کرد و مبتکر کاهش مداوم قیمتها پس از جنگ بود. برای مقایسه لازم به یادآوری میدانیم، که کارت جیرهبندی در انگلستان در سال ١۹۵۵ ملغا گردید! معلوم شد که اقتصاد ویران شده اتحاد شوروی، تحت رهبری استالین مؤثرتر از اقتصاد بورژوازی بود.
بالاخره استالین از دید برخیها بسیار نامطلوب بود. هم غرب که هرگز روسیه را بخاطر عظمت و اقتدارش نبخشید و هم مجموعهای از افراد خودی که او به آنها اجازه نداد به حساب خلق سوءاستفاده کنند و ثروت بیاندوزند، از او متنفر بودند.
و ناگهان ضربه مهلک وارد شد. اکنون اسناد منتشره بروشنی نشان میدهند که استالین در بهار سال ١۹۵۳ مسموم شده است. این موضوع به بحث جداگانه و وسیعتری نیاز دارد. با این حال، میتوان فقط به یک نکته اشاره کرد.
در تاریخ ۸ نوامبر سال ١۹۵۳ سه بطری آب معدنی به موزه استالین تحویل میگردد، اما ۹ نوامبر، یک روز بعد، در صورتجلسه تحویل، دو بطری قید میشود. سؤال پیش میآید، چه بر سر بطری سوم آمد؟ در بطری سوم باقیمانده چه چیزی ممکن بود پیدا شود؟
در هر صورت، پس از حذف استالین افسانهسراییهای مجموعه تروتسکیستی- منشویکی متنفر از او در تمام پهنای خود گسترش یافت. با قتل استالین نیز قتل اتحاد شوروی همراه با تمامی ساختارهای حاکمیت شورایی آغار شد. اکنون دیگر آشکار است، که باصطلاح «گزارش خروشچوف به کنگره بیستم» نه یک «بدیههگویی» پیشکار دربار، بلکه، یک اقدام عمدی غرب بود. این مدعا را «پیشبینی» بسیار قابل تأمل روزنامه آمریکایی «نیویورک تایمز» در شماره ١۵ فوریه سال ١۹۵۶ تأئید میکند.
اتفاقا روز افتتاح کنگره روزنامه نوشت: «صرفنظر از گفتمان رسمی، کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی بر خلاف خط مشخص دوره استالین، به رد ایدئولوژی و تجارب استالینیسم منتج خواهد گشت…».
پس، اینطور! در آمریکا اطلاع داشتند، که «گزارش» خروشچوف آماده است و موضوع آن چیست! اعضای کمیته مرکزی و نمایندگان کنگره هنوز هیچ تصوری از آن نداشتند، ولی آمریکاییها از حزئیات آنچه که قرار بود بعد از ده روز توسط خروشچوف گفته شود، اطلاع داشتند.
***
و بی تردید هر قدر فاصله ما از رخدادهای دوره استالین افزونتر میشود، به میزان باز هم بیشتری به شگفتیهای غیرمنتظره دست مییابیم.
فقط عشق استالین به خلق، به آنهایی که او تمام عمر بخاطر آنها زحمت کشید و رزمید، بدون تغییر میماند. و مهمتر از همه، او این محبت را به رخ نکشید و بدنبال هر عطسه او جوخه شاهدان عینی با دوربینهای عکاسی و میکروفون راه نیافتاد.
حداقل باژانوف از ترنوپل را که سعی کرد یکی از مدالهایش را به استالین هدیه نماید در نظر بگیرید. مطبوعات استالینی از این شخص قهرمان نساختند و حتی تلاش نکردند در نمونه او «انسانیت استالینی» را نشان دهند. به نمآیش گذاشتن آن ضروری نبود. زیرا، بعنوان یک واقعیت وجود داشت. به اثبات نیاز نداشت.
تعداد کمی با تاریخ برجهای مسکو، زینتبخش پایتخت آشنا هستند. بعقیده متخصصان، عمارات مرتفع را باید بعنوان یک پروژه، بمثابه یک منظره معماری مرکب ازهشت عنصر ناهمگن، اما مشابه در نظر گرفت. این مفهوم فقط یک خالق، یک شخصیت خلاق و تصمیم گیرنده میتوانست داشته باشد و آن هیچ کسی نمیتوانست باشد جزی. و. استالین. او جویای نام نبود، مدعی رسمی تألیف هم نبود و تبلیغ دلایل رویکرد خود به معماری را بطور اکید ممنوع کرد.
پاسخ استالین به نامه رزمنده جبهه، که سختیهای خانواده خود را در پشت جبهه ذکر کرده بود، برای تبلیغ و شهرت نبود («دستور کمک سریع به خانواده شما دادهام، بکوبید دشمن را، سرباز بزرادنی. ی. استالین»). پاسخ او به صدها و هزاران نامه و درخواست نیز چنین بود. جالب اینکه خط همه این وعدههای انبوه یکی بود. استالین پاسخ میداد و کمک مینمود، اما با هر گونه تأکید بر روی این واقعیتها بطور قطعی مخالفت میکرد. یوسف ویساریونویچ آنها را امری طبیعی و بینیاز از توجه خاص میدانست. حتی، یوگنی مارگونوف– بازیگر آینده- نامه شخصی از استالین دریافت نمود. ژنیای ١۴ ساله از کارخانه «فریزر» مسکو در نامه خود به استالین ضمن تقاضا برای رفتن به عرصه هنر، از مدیر کارخانه که او را برای تمرین مرخص نمیکرد، گله کرد. گفته شد- انجام گرفت. استالین فورا به مدیر کارخانه نوشت: «رفیق مارگونوف اِ. آ. را بعنوان بازیگر هیأت کمکی به تئاتر مجلسی مسکو منتقل کنید. استالین».
استالین یک رهبر خلقی به معنی کامل کلمه بود. انسانها در تمام سنین، از هر ملیت، با هر تخصص و از هر گروه برای مشاوره به او مراجعه میکردند، همچون لنین. و برای هر کسی همان سخن مورد انتظارش را پیدا میکرد.
استالین اما قبل از همه نسبت به خود سختگیر بود. و همیشه به خود میگفت چیزی بالاتر از محبت من به خلق وجود ندارد. «مارشال را با سرباز مبادله نمیکنم»- این جمله را روزنامه «پراودا» ساخته است؟!
معلوم است که استالین دو پسر تنی و یک پسرخوانده داشت. هر سه دلیرانه جنگیدند. یاکوب شهید شد. خروشچوف دو پسر داشت. هر دو خائن به میهن(*). پسر پاسخگوی اعمال پدر نیست. پدر در مقابل اعمال پسر چه؟
همه این «استالینستیزیها» و انواع کارزار سیاهنماییها به این دلیل بطور منظم فرومیریزند، که آنها هیچ پایه عمیقی ندارند. یگانه پایه آنها دروغ و غرض است. اعتبار عمومی «کیش شخصیت» را هر طور می خواهی بخوان، فقط کمی از چنین جادوگران بگو. یک نگاه به پنجره کافیست. یا به آئینه. تا ببینی هر کس به کدام سمت گرایش دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
(*)- سرگئی خروشچوف، یکی از پسران نیکیتا خروشچوف، شهروند آمریکا، ضد کمونیست، ضد شوروی (مترجم).