مقاله شماره: ١٣٩١ / ٤٥ (١٥ اسفند)
واژه راهنما: برنامه نوين حزب توده ايران و جنبش آزادي خواهي و تساوي طلبي زنان.
در برنامه نوین حزب توده ایران (مصوب ششمین کنگره حزب، بهمن 1391) در ارتباط با مبارزه زنان میهن ما برای دستیابی به حقوق قانونی و انسانی خود، برقراری تساوی حقوق میان زن و مرد و پایان ستم جنسی علیه زنان، قرارهایی به تصویب رسیده است که نقش راهبردی برای مبارزه حزب طبقه کارگر و جنبش ترقی خواهی علیه تبعیض نسبت به زنان دارا می باشد. در آنجا ازجمله «ستم مضاعف» اِعمال شده علیه زنان «كه قرن هاست بر زنان ميهن ما مي رود»، محکوم شده است. همچنین کوشش حاکمیت سرمایه داری برای حذف زنان از گستره جامعه، به ویژه ایجاد موانع بر سر فعالیت علمی، تولیدی و شرکت در هستی اجتماعی مردود و محکوم شناخته شده است.
در «پیام کنگره ششم حزب توده ایران به: زنان آزادی خواه ایران»، اعتقاد حزب در ارتباط با مساله آزادی در جامعه بیان می شود و تصریح می گردد که «آزادی هر جامعهیی در گروی آزادی زنان آن جامعه است».
ششمین کنگره حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران با «درودهای گرم و پرشور به زنان آزادی خواه … خواستار لغو هر نوع ستم جنسی» علیه زنان می گردد.
زنده یاد احسان طبری در شعر “قو، خورشید را انتظار می کشد”، که سال ها پیش به مناسبت روز جهانی زن در زندان جمهوری اسلامی سروده است، در تائید خط مشی انقلابی حزب توده ایران که اکنون نیز در مواضع ششمین کنگره حزب آن تبلور یافته، ارتباط آزادی در جامعه انسانی را در روند مَردُمِش گونه انسان با برقراری تساوی حقوق میان زن و مرد در جامعه تصویر می کند. طبری در این شعر «حماسه ای در وصف زن و نبرد تاریخی او برای دستیابی به تساوی حقوق، “در انتظار دراز و دردآور خورشید”، خلق کرده است.» …
«نقش تاريخي زن كه در بخش عمده دوران قريب به صدوپنجاه هزارساله روند ”مَردُمِش“ انسان، مركز و لنگر گروه، خانواده و … گونهِ انساني بوده و ”بقاياي فراوان مادرسالاری“ (احسان طبری، “درباره انسان و جامعه انسانی”، ص 130) را نزد برخي از گروه ها و قبایل انسانی در منطقه آمازون، یا در جنگل های جنوب شرقی آسیا در برمه و … امروز هم مي توان يافت، تصویری در شعر طبری یافته است که خواننده در آن در ”هر سطري، باغي از عاطفه و انديشه“ (“با پچپچه پاییز”، ديباچه) طبری را می یابد. طبری در شرایط زندان نیز به طیف وظایف حزب طبقه کارگر می اندیشد و سرشت دوگانه ”ستم مضاعف“ اِعمال شده علیه زن را در طول تاریخ، همانند ”نقاشی چیره دست“ (ا ط) به تصویر می کشد: «ترا انكار كردند، لطافت گلگونت را، اشك هاي چون خونت را …
بر دريچه هاي آرزويت گِل گرفتند …
دنيايت را باغچه اي نهادند، در حيات خلوط خانه ات، كه با پرچين غمينِ تنهايي محصور شده بود …
آسمان بر تو حكم راند، به كثرت باران هايش، و ترا نيمه خواند …
حاكمان و محكومان، توامان بر تو حكم راندند، … عاشقانت بر تو حكم راندند، … فرزندانت بر تو حكم راندند، هم آناني كه ديروز از پستان هايت شيره حيات مي مكيدند …» … (به نقل از نوشتار منتشر نشده «دیالکتیک شعرهای زندان احسان طبری»)
«طبری در این شعر، دیالکتیک “تاریخی- ضروری” و منطق این روند را در استعاره های استه تیک شکوهمندی تصویر می کند. روند طولاني نبرد براي تساوي حقوق زن و روند مَردُمِش انسان با آمدن ”خورشيد“ راه حل دیالکتیکی منطقی- تاریخی خود را می یابد.
طبری با پيوند حق تساوی حقوق میان زن و مرد با روند مَردُمِش انسان — که با آغاز دوران ”تاریخ واقعی“ انسانیت در جامعه كمونيستي به راه حل دیالکتیکی خود دست می یابد –، بر اهمیت درک تساوی حقوق میان زن و مرد، در ارتباط با هستي گونه انسان، به مثابه مساله ای ”انسانی“ که مضمون مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران را نیز تشکیل می دهد، تاکید می کند: «آزادی هر جامعهیی در گروی آزادی زنان آن جامعه است!»
این اندیشه ستَرگ انساندوستانه طبری در وصف انسان و روند ”دراز و دردآور“ مَردُمِش ش در ”با پچپچه پاییز“ (بخش 12) همانند بلوری می درخشد. وصف انسان که موضوع اندیشه او را در ,حجم بلند ذهن“ش تشکیل می دهد، و همانند بلندای ”کاکل بلند کوه ها، که اولین تماشاگر سپیده دمانند [و] اولین آشیانه زمینی اشعه خورشید“ (احسان طبري، ”به آنكس كه به او مي انديشم“، شعر سروده در زندان جمهوري اسلامي)، توسط او در توصیف شخصیت زن در جامعه نيز در شعر ”قو، خورشید را انتظار می کشد“ پرداخته مي گردد. در آیینه اندیشه طبری است که مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران همانند نور ”خورشید“ بازتاب می یابد: ”آزادی هر جامعهیی در گروی آزادی زنان آن جامعه است!“» …
«به ياد دارمت اي زيباي من و عشق ما نپژمردني بود. و بلور محبت ما فراروييد و زندگي را ساخت. چرخشت ساليان از ما عصاره اي تلخ چكانيد. آه چه اشك ها و چه دردهاي نهفته و ناگفته! …
و مرواريدهاي شب و روزمان، چه سبك سرانه غربال شد!
و چگونه عمر، طاقه ابريشمين خود را فرو پيچيد! …
انتظارها. انتظارها در چارچوب هستي ما، سوزن دوزي بي انتها بود.
و تو اي پرستيده من، حفره هاي تاريك اين انتظار را با نور بزرگ خود پركردي و مرا از تهي بودن سرنوشت رهاندي و ما با هم در كنار درّه هاي ژرف و درياهاي آشفته و در زير آسمان خشمناك ايستاديم.
و در اين دالانِ عكس هايِ گوناگون، سرانجام درِ خروج فرا مي رسد. …» (“با پچپچه پاییز”، ١٢).
آزادي زن و آزادي انسان براي طبري داراي مضموني واحد هستند:
«اگر مرا بر دار کردند، ترا خوار کردند، اگر لبخند را از لبانم گرفتند، ترا هرگز لبخند نیاموختند، اگر بال های مرا شکستند، ترا هرگز پرنده نخواستند، من زیستم، و تو زیستی شکیبا، در انتظار دراز و دردآور خورشید …» (به نقل از نوشتار منتشر نشده «دیالکتیک شعرهای زندان احسان طبری»)
قـو خورشيـد را انتظـار مـی كشـد
– بمناسبت ٨ مارس روز جهانى زن –
ترا انكار كردند، لطافت گلگونت را، اشكهاى چون خونت را، نگاه عاشقانهات را، زيبائى شاعرانهات را.
سقف خانههايت را كوتاه ساختند،
بر دريچههاى آرزويت گِل گرفتند،
و آسمانِ خانهات هماره ابرى بود،
و تو خورشيد را انتظار مى كشيدى.
***
دنيايت را باغچه اى نهادند، در حياط خلوت خانه ات،
كه با پرچين غمينِ تنهايى … محصور شده بود،
قلبِ خونينت را كاشتى، و زبان خاموش و شيرينت را، و رنجها را، و قصههاى بى پايان حقارتها را،
و تو خورشيد را دردمندانه انتظار مى كشيدى.
***
آسمان بر تو حكم راند،
به كثرت بارانهايش،
و ترا نيمه خواند.
زمين بر تو شوريد، و ترا انسانى حقير ناميد،
حاكمان و محكومان، توأمان بر تو حكم راندند.
همسرانت بر تو حكم راندند
و تو، مرهم دردهايشان بودى.
عاشقانت بر تو حكم راندند
آنانى كه نوازش دستانت را تمنا مى كردند،
فرزندانت بر تو حكم راندند
هم آنانى كه ديروز از پستانهايت شيره حيات مى مكيدند.
و آسمان گواه بود، و ماه و خورشيد گواه.
ترا در حرير پيچاندند، و تو هيچ نگفتى، و دردمندانه نگاه مى كردى مظهر خورشيد را،
تو را در سرير خواستند، و تو هيچ نگفتى، و نگاه مى كردى.
ترا چون تابلويى رنگين، بر ديوار سرد خانه ها آويختند، و تو هيچ نگفتى، و باز هم نگاه مى كردى.
***
اگر مرا بر دار كردند، ترا خوار كردند،
اگر لبخند را از لبانم گرفتند،
ترا هرگز لبخند نياموختند،
اگر بالهاى مرا شكستند،
ترا هرگز پرنده نخواستند.
***
من زيستم، و تو زيستى شكيبا، در انتظار دراز و دردآور خورشيد.
***
يك روز، چون امروز، خورشيد به خانه مان آمد،
همانگونه كه بر تو تابيد، بر من تابيد و بر غنچه تابيد.
تو شكفتى، من شكفتم، و گلهاى باغچه شكفت،
و پرندهاى كوچك، اما خوش آواز، بر پرچين غمينِ حياط خانه مان نشست،
و در جشن افتتاح عطر باغچه مان، شادمانانه خواند.
و تو خواندى و من خواندم،
و آنگاه همصدا شديم، و يك صدا خوانديم.
طبري در ”با پچپچه پاییز“ و شعر سروده در زندان، ”قو، خورشيد را انتظار مي كشد“، روند ”مَردُمِش“ انسان را باري ديگر، اين بار از ديدگاه «اولين برده» (ماركس) در جامعه طبقاتی، ترسيم مي كند. در طول هزاران ساله دوران «همبود نخستینِ» رشد جامعه بشري (احسان طبری، “درباره انسان و جامعه انسانی”، ص 96)، همان طور كه اشاره شد، زن داراي نقش و جايگاه مركزي بوده است. تحت تاثير رشد نيروهاي مولده و برقراري حاكميت مرد و تقسيم جامعه به طبقات در اين دوران طولاني، ما با روندي روبرو هستيم كه در نگرش اول از بلنداي تاريخي جامعه بورژوازي و برداشت ليبراليستي ”برابري“ در اين نظام قابل درك نيست، بلكه تنها با درك ديالكتيك ”تاريخي- ضروری ، تاریخی- منطقي“، در روند فرازمندي ماترياليست ديالكتيكي جامعه بشري شناخته و درك مي شود.
با توجه به این تاریخ طولانی مبارزه برای تساوی حقوق زن با مرد است که نمی توان این مبارزه را در سطح تنها حقوقی- اجتماعی (سیاسی- مدنی) در جامعه طبقاتی کافی دانست و باید آن را تا سطح تساوی حقوق اقتصادی تعمیق بخشید. آزادی واقعی زن و تساوی حقوق او با مرد و پایان سرکوب جنسی حاکم بر هستی «اولین برده» (مارکس) در جامعه انسانی، نکته ای که در مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران و در برنامه نوین آن «ستم مضاعف» نامیده می شود، هنگامی فرا خواهد رسید که جامعه از شرایط بردگی روزمزدی فرا روید و با برافتادن استثمار انسان از انسان دوران واقعی تاریخ انسانی، تاریخ انسانیت فرا رسد. دیالکتیک تلفیق مبارزه برای آزادی زن، برده قدیم و طبقه کارگر، بردگان روزمزد، بردگان جدید صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری، از این منطق دیالکتیک ضروری- تاریخی برخودار است. مبارزه علیه صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری و مبارزه برای برقراری آزادی زنان در جامعه پیوندی جدایی ناپذیر دارد. این مبارزه تلفیق وظیفه دموکراتیک و سوسیالیستی حزب طبقه کارگر و همه ترقی خواهان را در جامعه طبقاتی سرمایه داری تشکیل می دهد.
عجيب هم نيست كه نظريه پردازان بورژوازي، مانند كارل پوپر، نخواستند و نتوانستند سرشت تاريخي دوران همبود نخستین جامعه بشري و جامعه سوسياليستي- كمونيستي را درك كنند و هر دو را ”جامعه توتاليتر“ ناميدند. پوپر تز ”جامعه باز و بسته“ را ارايه داد كه بر پايه برداشت ”دموكراسي لیبرالیستی“ در جامعه بورژوازي امروزي پايه نهاده شده است.
پيش تر اشاره شد كه طبري ديالكتيك «منطقی- ضروری» و يا «منطقي- تاريخي» را در ”بنياد آموزش انقلابي“ (ص ٤٢)، «پروسه رشد و تكامل» مي نامد. روند تاريخي رشد، منطقي دارد. «وحدت تاريخي و منطقي، … حاوي پروسه تكوين ”كل“ است.» (همانجا). «وحدت تاريخي و منطقي در آنست كه مناسبات و وابستگي هاي جهات يك كل معين، تاريخ ظهور آن كل و تشكل ستروكتور ويژه ي آن را بيان مي كند.»
نقش مركزي و مادرسالارانه زن در جامعه همبود نخستین، نقشي منوط بر شيوه توليد اجتماعی در اين دوران بود كه عمدتا در جستجو و جمع آوري مواد خوراكي محدود مي شد. در چنين دوراني، نقش جمع و كل براي حفظ شرايط تداوم هستي گروه، ضرورت تاريخي اي را تشكيل مي داد كه با منطق خود، يعني در اولويت تام قرارداشتن منافع جمع بر منافع فرد تعیین می شد. زن و مادر به مثابه مرجع بازتوليد حيات، مرکز ثقل منافع جمع را تشکیل می داد و در مركز آن قرار داشت.
دوران طولانی مادرسالاری و پدرسالاریِ متکی به شیوه تولیدی همبود نخستین بر این پایه استوار بود. ناميدن چنين جامعه اي به عنوان ”جامعه توتاليتر“ توسط كارل پوپر كه در آن گويا حاكميت جمع بر فرد برقرار است، به طور ساده عدم درك آن شرايط تاريخي توسط او مي باشد. احسان طبری در اثرش که در بهمن ماه 1391 توسط انتشارات حزب توده ایران همزمان با برگزاری ششمین کنگره حزب با عنوان “درباره انسان و جامعه انسانی” انتشار یافته است نیز به توضیح دیالکتیک تاریخی- ضروری و بد-نافهمی این دیالکتیک توسط مداحان سرمایه داری همانند پوپرها می پردازد.
اين در حالي است كه در جامعه كمونيستي كه در آن با رشد نيروهاي مولده، استثمار انسان از انسان محو شده است و تامين نيازهاي مادي و معنوي هستي انسان در سطحي فراخ و همه جانبه تامين مي شود، ضرورت وجود استبداد و ”توتاليتاريسم“ نيز محو گشته و از اين روي تز كارل پوپر درباره توتالیتر بودن جامعه کمونیستی فاقد زمينه علمي و واقعي مي باشد.
نظر بانيان سوسياليسم علمي در مانيفست كمونيستي درباره به وجود آمدن شرايط همه جانبه رشد فردي در جمع همبسته جامعه کمونیستی، به عنوان پيش شرط رشد كل جامعه، تنها با درك برقراري شرايط تساوي حقوق کامل زن با مرد در آن، قابل شناخت و درك است. از اين روي بايد درجه برقراري تساوي حقوق زنان در جامعه بورژوازی را، نزديكي و دوري از برقراري آزادي و تساوي حقوق براي انسان به مفهوم عام آن، براي گونه انساني و برقراری ارزش های انسانی درك كرد.
در چنين شرايط است كه مي توان واژه زيباي «روند مَردُمِش» طبري را براي زندگي انساني دست يافتن به آزادی و تساوی حقوق همه جانبه اجتماعی- اقتصادی زن در جامعه نیز ارزيابي نمود و روند و جستجوي مورد نظر او را در همه بعدها و نماهاي آن درك نمود: «آخر در اين كهكشان ها چيزي را مي جوييم: از بوزينگي تا آدميگري» … «ما ذرات نوريم. ما دارندگان عنواني شگرفيم: انسان!! … انسان با همه طنين بلورينش» (با پچپچه پاییز، ٦ و ١٠) … «تو زيستي شكيبا، در انتظار دراز و دردآور خورشيد … در يك روز، چون امروز، خورشيد به خانمان آمد … گل هاي باغچه شگفت، و پرنده كوچك، اما خوش آواز، بر پرچين غمينِ حیاط خانه ما نشست، و در جشن افتتاح عطر باغچه مان، شادمانه خواند …» (احسان طبري، ”قو، خورشيد را انتظار مي كشد“- به مناسبت ٨ مارس، روز جهاني زن-، شعر سروده در زندان). (به نقل از نوشتار منتشر نشده «دیالکتیک شعرهای زندان احسان طبری»)