مقاله شماره: ١٣٩١ / ٣٨ (ا بهمن)
واژه راهنما: بررسي ٤ سرمقاله ”راه توده“ قلابي. سرشت ”پيشنهاد بينابيني“. ”آزادي انتخابات“ و آزادي انتخاب!
توده اي ها مي دانند كه شرط داشتن موضوع ماركسيستي- توده اي، داشتن ارزيابي از كليت پديده است. «كليت، حقيقت است» (هگل)
كارل ماركس براي آن كه ”كاپيتال“ را به نگارش در آورد و بداند كه بررسي علمي خود را از صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري بايد از كجا آغاز كند، مي بايستي ساختار و عملكرد اين نظام طبقاتي را در كليـت آن درك كرده باشد. درك كرده باشد كه انباشت سرمايه و سود تنها از طريق خريد نيروي كار انسان ممكن است، به شرطي كه بخشي از اين كار توليدي انسان بدون دستمزد، تصاحب گردد.
در غير اين صورت، او نيز همانند فيلسوف ها پيش از خود، مجبور بود تنها به توصيف سطح پديده غارت نيروي كار قناعت كند، به عبارت ديگر، جامعه شناختي خود را به توصيف سطح پديده محدود سازد، به بياني ديگر، ناتوان باشد براي شناخت پديده در حال تغيير و رشد، با سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، قادر نشود مضمون پديده جديد مورد بررسي پژوهشي خود، صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري را بشناسد و ماهيت آن را درك كند و توضيح دهد، نتواند از درون تحليل خود، روند گذار ”منطقي“ از پديده را نشان داده و به اثبات برساند، گذاري انقلابي، گذاري كه پايان طبقاتي بودن جامعه بشري و استثمار انسان از انسان را به ارمغان خواهد آورد.
او اما همانند فيلسوف هاي پيش از خود نبود، از اين روي توانست راه گذار انقلابي از اين نظام ارتجاعي و ضد بشري را نشان دهد. چراغ راهنماي علمي اي كه او براي پراتيك نيروي نو روشن نمود، پايه گذاري «جامعه شناختي علمي، يا ماترياليسم تاريخي مبتني بر ديالكتيك ماترياليستي» (طبري، درس هايي از آموزش انقلابي) بود كه با فردريش انگلس پايه ريزي نمود. انديشه اي كه توسط لنين و ديگر بانيان سوسياليسم علمي به سطح امروزي آن ارتقا داده شد. بدون شناخت و پايبندي به اين انديشه علمي و شيوه به كارگيري آن، توده اي ها قادر نخواهند بود با شناخت كليت واقعيت شرايط حاكم بر جامعه در حال تغيير روزانه، به وظيفه انقلابي خود عمل كنند.
هدف نوشتار حاضر نشان دادن ناتواني علي خدايي براي شناخت كليت همه جانبه شرايط حاكم بر جامعه ايران است. اثبات اين واقعيت بايستي از طريق بررسي چهار سرمقاله ”راه توده“ قلابي كه همگي توسط علي خدايي به نگارش در آمده اند، انجام شود، دليل و چرايي ناتواني انديشه او را براي ارايه يك ارزيابي كم و بيش منطقي، حتي در سطح منطق نظاره گر ظاهربين صوري كه او به كارگرفته است، نشان داده شود و مجاز بودن به كار بردن استعاره زيباي احسان طبري را از شعر، دقيق تر، از «نثر مورون شاعرانه» (طبري، با پچپچه پاييز) با عنوان ”بر مرداب تن، نيلوفر انديشه مي رويد“ كه طبري در زندان جمهوري اسلامي سروده است، براي بيان انديشه ”پرمگسي“ او مستدل گردد.
اين سرمقاله ها عبارتند از ”نه مردم در خيابان هستند، نه حاكميت در پوستش مي گنجد“، ”انتخابات فرمايشي نشانه ترس حكومت از سقوط است“، ”مردم اجازه نمي دهند خامنه اي، رضا شاه شود“ و بالاخره ”كشفيات تازه نامه مردم پشت در كنگره در چند قدمي انتخابات“ كه از ٢٠ آذر تا ١٨ دي ماه صفحات ”راه توده“ قلابي را مزين كرده است.
براي نشان دادن ناتواني او در ارايه يك ارزيابي جامع از شرايط حاكم بر ايران، كه تنها از درون آن مي توان آماج استراتژيك را براي دوران كنوني شناخت و تعيين نمود و از آن براي تعيين هدف هاي تاكتيكي به نتيجه گيري پرداخت و نيروها را براي مبارزه روز تجهيز نمود، بررسي آخرين سرمقاله به اصطلاح انتقادي ”راه توده“ (”كشفيات تازه نامه مردم …، شماره ٣٩١) در ارتباط با ”آسيب شناسي آزمودن و آزموده ها! سخني با اصلاح طلبان و جنبش اصلاح طلبي در ميهن ما“ (نامه مردم شماره ٩١١، ١١ دي ماه ١٣٩١)، به تنهايي كافي مي بود، اما سه مقاله ديگر، امكان شناخت ”منطق“ حاكم بر انديشه او را ممكن مي سازد و مكانيسم ناتواني او، مكانيسم ناتواني اسلوب «نظاره گر ظاهربين» (ماركس) بورژوامآبانه را براي شناخت همه جانبه واقعيت در حال تغيير و شدن و بر اين پايه ناتواني اين اسلوب را براي ارايه يك ارزيابي همه جانبه از كليـت واقعيت نشان مي دهد.
در سرمقاله ”كشفيات تازه نامه مردم …“، انديشه تحليلگر كه قادر نيست حركت و تغيير را در قريب به دو دهه اخير در جامعه ببيند، هنوز و مانند گذشته، دور محور انتخابات مي گردد و با دستپاچگي مي گويد «… در چند قدمي انتخابات» هستيم، چه بايد كرد؟ بايد انتخابات را «تحريم كرد»، يا از «انتخابات آزاد»، با شروطي همانند خواست آزادي موسوي ها، كروبي و ديگر زندانيان سياسي (خاتمي) و يا با پذيرش مطلق ”ولايت فقيه“، با پذيرش ديكتاتوري حاكم (كه هاشمي رفسنجاني پيشنهاد مي كند) با شعار «دولت وحدت ملي» دفاع نمود و آن را خواستار شد؟
علي خدايي هم مانند هاشمي درك نمي كند كه پيـش از آنكه بتوان شعار ”آزادي انتخابات“ را به كرسي نشاند، بايستي ”آزادي انتخاب“ را به ارتجاع تحميـل نمود. به عبارت ديگر، بايد رژيم ديكتاتوري را سرنگون كرد. ديكتاتوري اي كه حالا ديگر خدايي نيز به آن در سه مقاله ديگر اعتراف كرده است! خدايي مضمون طبقاتي خواست انتخاب آزاد را قبول ندارد، درك نمي كند، آن را نفي مي كند، زيرا مايل نيست ساختار زيربنا ي اقتصادي جامعه را تغيير دهد. او در بهترين حالت همانند يك ”سوسيال دموكرات“ ناب، و در بدترين حالت به عنوان عامل دشمن طبقاتي، از واژة انقلاب يا تغييرات انقلابي، از «جهش كيفي» كه در مقاله پراهميت نامه مردم به كار برده شده است، وحشت دارد. از اين روست كه او در پايان مقاله اش از نامه مردم مي پرسد كه بالاخره بايد «انتخاباتي را كه در چارچوب رژيم ولايي و اين اصل پنجم قانون اساسي برگزار مي شود، تحريم …» كرد يا «مي توانيم تا زمان انتخابات ميان دو صندلي بنشينيم و ببينيم كفه به كدام سو [تحريم يا شركت] مي چرخد …»؟
اين پرسش افشا كننده است. افشا كننده است زيرا اين واقعيت را به اثبات مي رساند كه او، همانند برخي از اصلاح طلبان و … داراي ارزيابي جامع از شرايط حاكم كنوني بر كشور نيست! انديشه تحليلگر مدت هاست كه از حركت بازايستاده است، حركت و تغيير را نمي بيند، سلطه ديكتاتوري ولايي را كه از يك سو به آن اعتراف دارد، از سوي ديگر در ارزيابي خود از واقعيت دخـالـت نمي دهد. اين انديشه ايستـا، دقيقا انديشه منطق صوري اسلوب «نظاره گر ظاهربين» مورد نظر ماركس است.
سيد مصطفي تاج زاده، يكي از مبارزان پيگير اصلاح طلب كه در واكنش جالب خود عليه مخالفت ارتجاع با ”انتخابات آزاد“ از درون زندان موضع گرفته است، «راه نجات كشور» را «انتخابات آزاد» اعلام مي كند و مي نويسد كه «اگر بيرون زندان بودم، بزرگ ترين كمپين را براي دفاع از انتخابات آزاد كه امري قانوني و مشروع است و نمي خواهد كشورمان هم سرنوشت با ليبي و يمن و سوريه بشود، مي خواهم كه براي برگزاري انتخابات آزاد در ايران بكوشد»، پيش تر او روند «استحاله جمهوري اسلامي و رسيدند به حكومت مطلقه فردي كه نه تنها حكومت را تك صدا مي خواست، بلكه جامعه را هم تك صدا مي پسندد» بر شمرده و وجود واقعي «استبداد» را از زبان «نماينده ولي فقيه در سپاه» مورد تائيد قرار داده است. بديهي است براي پيروزي «كمپين» مورد نظر تاج زاده به منظور ايجاد كردن شرايط واقعي «انتخابات آزاد» و قانوني، بايستي پيش تر، «حكومت مطلقه فردي» را برانداخت تا آزادي انتخاب را ممكن ساخت؟! آزادي انتخاب كه در آن همه طبقات و لايه هاي مختلف اجتماعي بتوانند نامزدهاي حزب هاي سياسي- طبقاتي خود را با برنامه اقتصادي- اجتماعي خود به راي عموم بگذارند!
به توضيح اسلوب ديالكتيكيِ ماركسيستي- توده اي بررسي شرايط كنوني كشور كه در سرمقاله پراهميت نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران شماره ٩١١ به كار گرفته شده است، تا مساله ايجاد اتحادهاي اجتماعي در مرحله كنوني را به منظور دستيابي به آماج مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك نشان دهد، باز مي گرديم. در اينجا تنها برجسته ساختن اين نكته كه سرمقاله نامه مردم با توضيح هاي خود مي كوشد متحدان مبارزه تاكتيكي را براي برطرف ساختن سلطه ديكتاتوري از اين طريق متقاعد و با آن ها به برنامه مشترك براي ”جبهه ضد ديكتاتوري“ دست يابد، كه دقيقا ضرورت گذار از شرايط حاكم را براي ايجاد شرايط آزاد انتخاب كه دستاورد بزرگ انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ماست، نشان داده و رابطه و بهم تنيدگي آزادي انتخاب، عدالت اجتماعي و دفاع از حق حاكميت ملي – تماميت ارضي كشور را مستدل مي كند!
نخست اما ببينيم اسلوب ضدديالكتيكي «نظاره گر ظاهربين» در انديشه تحليلگر پرمدعا كه گويا تنها كسي است كه از اوضاع ايران با خبر و به «تناسب قوا» ميان نيروها واقف است، يعني علي خدايي، در سه مقاله ديگر از چه سرشت و ماهيتي برخودار است و آيا انتخاب نام ”پرمگسي“ براي آن، انتخاب بجايي است!؟
در آغاز مي گويد: «نه مردم در خيابان هستند، نه حاكميت در پوستش مي گنجد»: از يك سو «از اعتراضات خياباني خبري نيست» و از سوي ديگر «از ثبات در حاكميت نيز خبري نيست»!
علي خدايي، آن روزها كه به من درس مقاله نويسي مي داد، مي گفت، بايستي «استارت مقاله گيرا باشد»! به عبارت ديگر، خواننده را مبهوت كند، اينكه «استارت» با مضمون هم خواني داشته يا نداشته باشد، اهميتي ندارد. او به اين درسش به من پايبند است. واقعيتي كه خود بر مي شمرد، با ظاهر برشمرده شده در «استارت» در تضاد است: «زندانيان مشت به ديوار مي كوبند، كارگران گرسنه … راهي تهران مي شوند. حقوق عقب مانده … راه افتادن كارخانه هاي خصوصي شده» رامي طلبند. «مردم در كوچه و خيابان و …، زير و بالاي حاكميت و شخص خامنه اي را مي شمارند …». به قول خود خدايي همانجا، «اين ليست سياه را مي توان همچنان ادامه داد، تا معلوم شود كه حاكميت بيش از جنبش مردم در انزوا و انفعال و انفجار [تكيه از من] است». «ليست سياهي» كه در عين حال نشان ناتواني علي خدايي نيز از درك كليت شرايط و ارايه يك ارزيابي جامع از واقعيت حاكم بر جامعه است.
او كه سكوت پيش از طوفان مردم را «انزوا و انفعال» جنبش مردم ارزيابي مي كند و آن را در ترازوي محاسبه كمّي با «انزوا و انفعال و انفجار … حاكميت» مي گذارد، سيب را با گلابي مقايسه مي كند! او نه تنها تفاوت ماهوي و كيفي سكوت پيش از طوفان را با انديشه ”پرمگسي“ خود درك نمي كند، نمي خواهد هم مضمون مرحله تداركاتي «انفجار» در پيش، يعني وظيفه تجهيز توده ها را درك كند. زيرا آنوقت بايستي به جاي پرسش در باره تحريم يا شركت در انتخابات، به اين پرسش پاسخ دهد: وظيفه نيروي نو، وظيفه حزب طبقه كارگر، حزب توده ايران در اين مرحله چيست؟
او مي خواهد تنها در سرمقاله با آن «استارت»، پاراگراف هاي بي ارتباط با يكديگر را رديف كند، تا خاك به چشم توده اي ها و مردم بپاشد . سرگرمشان كند. شيوه اي كه با طرح ”مخالف و موافق پلنوم هفدهم“ نيز به كار برده است، تا خاك در چشم توده اي ها بريزد و با ايجاد جنگ ميان آن ها، حزب و جنبش توده اي را پاره پاره كند (نگاه كن به ”عاميگري ژورناليستي، بن بست برنامه ارتجاع!“ (دي ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1938).
در پاراگراف دوم همان سرمقاله كه از «ريشه عميق بحران سياسي كنوني» صحبت به ميان مي آورد و نكاتي را بر مي شمرد كه از مقاله هاي ارگان حزب توده ايران و نوشتارهاي ديگر توده اي ها دزديده است، براي ديكتاتوري رژيم ولايي- امنيتي كه در خدمت حفظ منافع نظام سرمايه داري حاكم، آزادي ها قانوني مردم را پايمال نموده است، تنها صفت «گرايش»ي قايل مي شود. او «ريشه هاي عميق بحران» را تنها نشان «گرايش [!] به ديكتاتوري» و نه علايم ديكتاتوري، نه شكل تظاهر ابزاري كه در خدمت «شكلگيري يك بورژوازي انحصاري- نظامي» است، اعلام مي كند. او مي خواهد اعتراف خود به وجود ديكتاتوري را در سه سطر پيش تر، تلطيف ببخشد، ديكتاتوري را به گرايش به آن محدود كند، زيرا مي خواهد از آن براي «استارت» سرمقاله ديگرش ”مردم اجازه نمي دهند، خامنه اي، رضاشاه شود“ (شماره ٣٩٢) استفاده كند.
در اين سرمقاله نيز علي خدايي مي كوشد، سلطه خفقاني ديكتاتوري رژيم ولايي در خدمت نظام سرمايه داري مجري برنامه نوليبرال سرمايه مالي امپرياليستي را تلطيف بخشد، مطلقيت ديكتاتوري را حاشا كرده آن را نسبي اعلام كند. او مي كوشد با اين سرمقاله و سرمقاله ديگرش تحت عنوان ”انتخابات فرمايشي، نشانه ترس حكومت از سقوط است“ (شماره ٣٩١) با ابزار ”نصيحت“، خامنه اي را بر سر عقل آورد. سناريوي هر دو مقاله، همانند فيلم هاي ”كابويي“ آمريكايي يكي است. تنها بازيكن ها يك بار ”جون ويين“ و بار ديگر ”رونالد ريگان“، در يك مقاله رضاخان و در مقاله ديگر پسرش نام دارند. در آنجا ”خوب“ ها، ”دزد“ها را دستگير مي كنند، در اينجا ”خوب“ ها ”بد“ها را نصيحت مي كنند كه كوتاه بيايند!
كوشش خود افشاگرانه اي كه نشان مي دهد كه علي خدايي اعتقادي به اعتراف خود مبني بر وجود ديكتاتوري ندارد. آنها كه «در كوچه و خيابان … زير و بالاي حاكميت و شخص خامنه اي را مي شمارند» (مقاله ”نه مردم در خيابان هستند، نه حاكميت در پوستش مي گنجد“)، كه گويا همان «عده اي از جوانان در خيابان ها [هستند كه] شعار ”مرگ بر ديكتاتور“ مي دادند» (مقاله ”كشفيات تازه نامه مردم …“)، تنها براي خالي نبودن عريضه عنوان شده بودند؟! يا حواس «سردبير راه توده» آن چنان پريشان است كه متوجه تضادها در سخنان خود نيست؟
جالب آن كه آن جواناني كه علي خدايي از شعار مرگ بر ديكتاتورشان خبر مي دهد، همان جواناني هستند كه ع سهند در ”عدالت“ آن ها را «گوچي پوش ها» ناميد! آيا عجيب است كه اكنون كه افشاگري عليه خدايي بالا گرفته است، ”همكارِ هميار“ — عنوان مقاله اي در دست تهيه كه در آن شيوه همكاري و همياري ع سهند و علي خدايي نشان داده خواهد شد — پا در مياني مي كند و در ”عدالت“ («دو شيوه برخورد با ”راه توده“»، ٢٦ دي ١٣٩١) به دفاع از علي خدايي مي پردازد!؟
آري علي خدايي نه تنها اعتقادي به اعتراف خود به وجود ديكتاتوري ندارد، بلكه، از موضع طبقاتي دفاع از منافع لايه ديگري از حاكميت سرمايه داري قلم مي زند. در هر دو سناريو دو سرمقاله ”انتخابات فرمايشي …“ و ”مردم اجازه نمي دهند خامنه اي، رضا شاه [!] شود“، لايه اي از حاكميت كه از يك سو زير فشار ديكتاتوري است، اما خواستار حذف آن نبوده، بلكه تعديل آن را به سود خود، به سود سهـم خود در حاكميت دنبال مي كند، و از سوي ديگر نگران است كه فشار ديكتاتور كار را به «انفجار» انقلابي مبارزه مردم، كه خدايي خبرش را پيش تر داده و نسبت به آن به طور ضمني هشدار نيز داده بود، بكشد. يعني همان سناريوي ”محمد رضايي“ تحقق يابد، و يا حوصله ”جامعه جهاني“ سر برود و كسي را همانند مسري از آمريكا به ايران صادر كند، يعني همان سناريوي ”رضاخاني“ تكرار شود. اين نگراني است كه از قلم علي خدايي تراوش مي كند و مي خواهد خاك به چشم توده اي ها و مبارزان بريزد تا براي تغيير انقلابي شرايط هستي توهين و تحقيرآميز خود، به پا برنخيزند!
او قلم زن منافع لايه اي از سرمايه داران است كه هاشمي رفسنجاني نماينده آن مي باشد. موضع نصيحت به خامنه اي، تنها مي تواند موضع اين لايه از سرمايه داران باشد. حتي اصلاح طلباني همانند خاتمي، كه خواستار آزادي زندانيان سياسي هستند و آن را پيش شرط وارد شدن خود به صحنه مي دانند، در اين سناريوها جايي ندارند. (در ارتباط با مساله ”پيشنهادهاي بينابيني“ يا ”تقضاي انتقالي“ كه سرشت پيشنهاد خاتمي را براي ”انتخابات آزاد“ تشكيل مي دهد، نگاه كن به ”بيماري مسري نگراني…“ مهر ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1864 و موضع ”راه توده“ عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران، آبان ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1893 و همچنين چرا ”عدالت“ از عمال امپرياليسم دفاع مي كند؟ آذر ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1921)
براي جلوگيري از طول كلام بايستي بررسي سه سرمقاله را در اينجا پايان داد، اما برجسته ساختن يك نكته كه براي اثبات درستي ارزيابي ما از سرشت ”پرمگسي“ انديشه تحليلگر ”راه توده“ قلابي ضروري است، اين نكته است كه او، در حالي كه به وجود ديكتاتوري اعترافي ناخواسته دارد و آن را «ريشه عميق بحران سياسي كنوني [و] پايه اقتصادي و مناسبات توليدي» خانمان برانداز ضد مردمي و علت به وجود آمدن خطرهايي كه حق حاكميت ملي ايران را تهديد مي كند، اعلام مي كند، به ضرورت پذيرش ارزيابي همه جانبه از كليت شرايط حاكم تن نمي دهد! زيرا او و ”راه توده“ قلابي با سوءاستفاده از موضع گذشته نورالدين كيانوري در ”سخني با همه توده اي ها“ كه شرايط متفاوت ديگري بر مي شمرد، مي كوشد بر روي واقعيت امروزي جامعه خاك نسيان بريزد.
خدايي كه به وجود ديكتاتوري اعتراف مي كند، مي خواهد اين واقعيت را به زير فرش جارو كند كه عبارتست از قادر و مايل نبودن رژيم ولايي — به عنوان نماينده سرمايه داري مافيايي حاكم –، براي كوچكترين عقب نشيني در برابر خواست قانوني مردم كه خواستار برخوردار شدن از اصل هاي دموكراتيك بخش ”حقوق ملت“ در قانون اساسي هستند كه دستاورد بزرگ انقلاب ٥٧ آن ها مي باشد.
خدايي موضع انقلابي، موضع خواستار تغييرات انقلابي را در خدمت منافع لايه هايي از سرمايه داري كنار گذاشته است. اين اقدامي آگاهانه است. كوشش او براي حفظ شرايط تشتت نظري و سازماني در جنبش توده اي، تنها ناتواني در ارايه يك ارزيابي جامع از شرايط نبرد طبقاتي در ايران نيست، هدف اوست، برنامه اوست، وظيفه اي است كه به عنوان يك عامل دشمن طبقاتي به عهده گرفته است!
بي دليل هم نيست كه او نمي خواهد و خود را به نفهمي مي زند كه خواست حذف اصل پنجم قانون اساسي، حذف اصل ولايت فقيه را حزب توده ايران پيش از راي ”آري“ به قانون اساسي در سال ١٣٥٨ مطرح نموده است و حذف اين ابزار ديكتاتوري و بازگشت نظام سرمايه داري وابسته به سرمايه مالي امپرياليستي را به ايران خواستار شده است.
او خواستار حفظ شرايط سلطه ديكتاتوري نظام سرمايه داري مافيايي كنوني است. پنهان شدنش در پشت موضع كيانوري و يا پلنوم هفدهم، يعني منظور نداشتن تجربه ٨ سال رياست جمهوري محمد خاتمي، تجربه خانمان برانداز قريب به هشت سال دوران رياست جمهوري محمود احمدي نژاد و همچنين منظور نداشتن كودتاي انتخاباتي ١٣٨٨، و كشتار و زندان صدها مبارزه ميهن دوست و آزادي خواه، سپردن موسوي ها و كروبي به بازداشتگاه مرگ زندان غيرقانوني در ارزيابي خود است. نشان خواست ضد مردمي و عليه ارزيابي واقع بينانه حزب توده ايران است كه خواستار پايان بخشيدن به حاكميت نظام سرمايه داري مافيايي كنوني مي باشد.
بزرگ ترين دستاورد علمي اسلوب ماركسيستي- توده اي كشف و تعيين پراتيك به عنوان محك براي شناخت درستي تئوري است. با پذيرش اين محك است كه نظريه پردازي از مرحله ذهني- متافيزيكي به صحنه علمي- ماترياليستي منتقل مي شود، به قول ماركس «بر روي پا قرار داده مي شود».
علي خدايي ها مي خواهند اين دستاورد علمي بزرگ، جان مايه انديشه و اسلوب ماركسيستي- توده اي را مدفون سازند. آنوقت بديهي است كه خدايي نتواند و نخواهد ارزيابي ارايه شده در سرمقاله پراهميت ”آسيب شناسي آزمودن آزموده ها! سخني با اصلاح طلبان و جنبش اصلاح طلبي در ميهن ما“ را بر بتابد و عليه آن قلم نزند!
او مخالف آنست كه حزب توده ايران با به كارگيري تجربه دو دهه اخير، ارزيابي علمي خود را كه فشرده آن در برنامه حداقل كارگري براي ششمين كنگره حزب ارايه شده است، براي متحدان مرحله كنوني، مدافعال ”جبهه ضد ديكتاتوري“ توضيح داده، با روشنگري در باره خط مشي انقلابي خود، لزوم تغييرات انقلابي، «بنيادين»، را براي آن ها برشمرده و مستدل سازد.
براي او اين خطرناك ترين و ناصواب ترين كاري است كه مي تواند حزب توده ايران انجام دهد، زيرا اين تحليل بر پايه بررسي «جامعه شناختي علمي، يعني ماترياليسم تاريخي» (طبري) قرار دارد و از دورن آن ”تضاد اصلي“ جامعه، يعني تضادي كه حل آن راه رشد اقتصادي- اجتماعي مردمي و ضد برنامه سرمايه مالي امپرياليستي را مي گشايد، براي كارگران و نيروهاي ميهن دوست قابل شناخت و درك مي شود. ”تضاد اصلي“اي كه راه دسترسي به آن امروز، حل ”تضاد عمده روز“، حل تضاد مردم با رژيم حاكم ولايي، حل مساله آزادي و ديكتاتوري است كه سرمقاله نامه مردم خواستار آن است و براي تحقق آن تبليغ مي كند!
او كه اين دو مقوله ماركسيستي- توده اي را نمي شناسد و قبول ندارد، طبيعي هم است كه برشمردن شرايط پيش و پسا دوران ديكتاتوري را در سرمقاله نامه مردم، يعني تفاوت ميان دو پيشنهاد ”جبهه ضد ديكتاتوري“ و ”جبهه متحد خلق“ را درك نكند و با ”لودگي“، ناداني خود را پرده پوشي نمايد!
براي جلوگيري از طول كلام، در نوشتاري جداگانه دو ”تز“ بي پايه و اساس ”راه توده“ قلابي در همين سرمقاله ”كشفيات تازه نامه مردم …“ مورد بررسي قرار خواهد گرفت و موضع مخالفت علي خدايي با تغييرات انقلابي، با حل انقلابي تضاد اصلي حاكم بر هستي جامعه ايراني، كالبد شكافي قرار خواهد شد، تا نشان داده شود كه مخالفت با خط مشي انقلابي حزب توده ايران، از آغاز، يعني از جريان ضد حزبي كروژوك ها- خليل ملكي، اپريم، بابك اميرخسروي تا علي خدايي با ”راه توده“ قلابي و ع سهند ها در ”عدالت“، همگي هدف حفظ شرايط موجود را دنبال نموده است، هم در لباس ”چپ روي“ و ”چپ نمايي“ و هم در لباس ”اپورتونيسم“ راست سوسيال دموكرات.
به طور مشخص در نوشتار آينده ”تز“هاي بي پايه و اساس علي خدايي و ”راه توده“ قلابي آن در صفحه نخست سرمقاله ”راه توده“ (شماره ٣٩١) در باره:
اول- گويا «بن بست» خواست حذف اصل ارتجاعي ولايت فقيه و تشكيل جبهه ضدديكتاتوري حزب توده ايران؛
دوم- دفاع از آزادي و حقوق دموكراتيك قانوني مصرح در قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بهمن به معناي ضرورت پذيرفتن اصل هاي ارتجاعي در آن است، مورد بررسي قرار خواهد گرفت و
سوم- نشان داده خواهد شد كه مخالفت سرمقاله با گذار «كيفي» و «جهش انقلابي … به مرحله ملي دموكراتيك انقلاب» كه در صفحه دوم سرمقاله ”راه توده“ قلابي مورد انتقاد علي خدايي قرار گرفته است، ريشه در موضع سوسيال دموكراتيك راستگرا دارد. موضعي كه ارتجاع داخلي و خارجي مايل است آن را به جنبش توده اي بخوراند. هدف پاره پاره كردن حزب طبقه كارگر، تحميل چنين خط مشي اپورتونيستي به جنبش كارگري ميهن ماست!