مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٥٩ (٣ مهر)
واژه راهنما: تئوريك. سياسي
دستاورد بزرگ علمي- انقلابي حزب توده ايران. ضرورت تغيير سیاست تبلیغی- روشنگرانه ی حزب توده ايران. واكنشي كوتاه به سه مقاله نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران در شماره ي ١٠٠٨، ٢٩ شهريور ١٣٠٥
رفیق گرامی ”مم قاسم“
بلافاصله پس از آن که نوشتار قبلی که در گفتگو با شما نگاشتم انتشار یافت، برایم این نکته روشن بود که نیاز به گفته گو با شما و رفقایی که مانند شما كه «شرایط فعلی» را پدیده ای گویا مرموز ارزیابی می کنند که حزب توده ایران با سرگشتگی در برابر آن قرار دارد، پایان نیافته است.
نیاز به گفتگو با شما، برای یافتن راه حلی شفاف و مبارزه جویانه و واقع بینانه بر پایه مواضع مصوبات ششمین کنگره ی حزب توده ایران به منظور تغییر «شرایط فعلی» وجود دارد. به این منظور در ابتدا چند نکته ی نظری را مطرح مي سازم.
موضع انتقادی اندیشه مارکسیستی- توده ای
پایه تئوریک موضع انتقادیِ مارکسیسم در “شک اسلوبی” آن قرار دارد. زمینه ی تئوریک شک اسلوبی نزد جامعه شناسی علمی، آگاهي بر اين واقعيت است كه شناخت انسان از پدیده ها، شناختي نسبی است. نسبي بودن شناخت انسان، يك پدیده ی تاریخی است، پدیده ای گذرایی است و باید باشد. در غیر این صورت، اندیشه ثبات و سکون را مطلق ساخته، راه توسعه شناخت انسان را محدود و مسدود کرده و اصل نسبیتِ شناخت را نفی نموده و به طور عملی به اندیشه ای غیر دیالکتیکی بدل می شود. اندیشه ی غیردیالکتیکی که طیف آن وسیع نیست. اندیشه ی مکانیکی و دوآلیستی (دیالکتیک عامیانه یا قدیمی) دو سوی آن را تشکیل می دهد.
خطر موضعی که انتقاد به این یا آن جنبه از سیاست حزب توده ایران را که در چارچوب مبارزه ی درون حزبی مطرح نشده است، موضعي «ضد حزب توده ایران» ارزیابی می کند، در این امر نهفته است که کلیه ی نظرات تئوریک پیش گفته را از مد نظر دور می دارد. این بی توجهی به ویژه آن زمان شکلی خشن و مکانیکی می یابد، هنگامی که وجود شرایط طرح انتقاد در درون ساختار حزب به طور عینی محدود بوده و یا اصلاَ وجود نداشته باشد.
خطر موضع پیش گفته نزد برخی از رفقای حزبی از این رو خطری جدی است، زیرا آن ها را بر آن می دارد بررسی “مضمون” موضع انتقادی را در ذهن خود از ابتدا از این رو نفی کنند، زیرا با پذیرش رابطه ای مبهم (به گفته مارکس «فتیش و کالا شده»، اصل نسبی بودن شناخت انسان را نفی کنند.
وجود و تاثیر چنین خطری را می توان در نظر شما که ظاهراَ در شرایطی نامساعد ابراز شده است یافت. امری که مرا بر آن می دارد بکوشم در سطور زیر، موضع اندیشه انتقادی مارکسیستی- توده ای را به طور مشخص در ارتباط با گفتگوی میان ما توضیح داده و آن را قابل شناخت سازم. گامی که به طور عمده به کمک اندیشه حاضر در ذهن و منابعی انجام خواهم داد که در کتابی که این روز ها در دست مطالعه دارم و تنها منبع در اختیارم است. عنوان کتاب “انتقاد آگاهی اجتماعی” است که از مجموعه ای تشکیل می شود “در باره مارکسیسم و ایدئولوژی”.
در این مجموعه، توماس مچر تنظیم یک تئوری در باره ایدئولوژی را وظیفه تحقیقاتی خود قرار داده است. او هدف خود را در برخورد انتقادی با نظریات آلت هوزر، فیلسوف فرانسوی و شاگردان آلمانی او مانند هایگ (خانم و آقا) و دیگران انجام می دهد. هوزر عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست فرانسه بود و در سال های هفتاد قرن گذشته ی تاریخ اروپایی تئوری “اویور سوسیالیزم” را تنظیم نمود. هایگ و شاگردانش اخیراَ مجموعه “جدید” آثار مارکس انگلس را انتشار داده اند که با خشنودی محافل “خوانش جدید مارکس” روبرو شده است، مجموعه ی آثار مارکس و انگلس که پیش تر تحت نظر آکادمی های علوم در اتحاد شوروی و همچنین آلمان دموکراتیک و … انتشار یافته بود، فعلاَ از امکان تجدید چاپ برخوردار نیست. تبلیغات محافل خاصی از انتشار “جدید” هایگ چشم گیر است.
نظریات هایگ که مورد بررسی انتقادی مچر در مجموعه پیش گفته قرار دارد، در این امر خلاصه می شود که می کوشد «ایدئولوژی» را به عنوان اندیشه حاکم طبقات حاکم، در برابر «فرهنگ» قرار دهد که گويا نقطه ی متقابل هم ديگر را تشکیل می دهد و اهرم مبارزه ی محکومان در طول تاریخ است. هایگ و شاگردانش به کمک “خوانش جدید از مارکس”، می کوشند تقابل ایدئولوژی و فرهنگ را مطلق ساخته و آن ها را در برابر هم قرار دهند که با نظرات بانیان سوسیالیسم علمی و همچنین نظرات آنتونیو گرامشی در باره «فرهنگ» و نقش تجهیز کننده آن در نبرد اجتماعی دارای زاویه های بسیار است.
هایگ و دیگران از صغرا و کبرای های خود این نتیجه گیری را اتخاذ می کنند که «فرهنگ دورنمای جامعه کمونیستی» است و لذا گویا مبارزه ی فرهنگی هدف و هم وسیله را در نبرد علیه نظام سرمایه داری و استحاله ي آن تشکیل می دهد. موضع مطلق گرانه و انحرافی “خوانش جدید مارکس”، از چنین ریشه ی تئوریک برخوردار است!
روبرت مچر در این رساله و رساله های دیگر خود، ضدیت برداشت هایگ و دیگران را با اندیشه ی مارکس، انگلس، لنین و گرامشی و دیگران از این طریق قابل شناخت می سازد که نشان می دهد که در این اندیشه های انحرافی، جان مایه اسلوب مارکسیستی، یعنی عنصر رابطه دیالکتیکی میان «ایدئولوژی و فرهنگ» به کلی حذف شده و به قول زنده یاد احسان طبری رابطه دیالکتیکی میان آن ها «گم می شود»! مچر نشان می دهد که چگونه یک دوآلیسم قدیمی، دیالکتیک عامیانه در این اندیشه، جایگزین اسلوب ماتریالیسم دیالکتیکی بررسی مارکسیستی می گردد.
مارکسیسم، اندیشه ی انتقادی و نه یک تئوری برای انتقاد
اشاره سطور پیش به موضوع کتاب، گرچه سخن را به دراز کشاند، اما لااقل اشاره ای کوتاه به مساله “خوانش جدید مارکس” است که سودمند به نظر می رسد. می خواهند مارکس مبارزه انقلابی را حذف و مارکس دانشمند آکادمیک را مورد تائید قرار دهند و او را به موزه بفرستند.
در چارچوب بررسی خود، مچر با نقل نظرات بانیان سوسیالیسم علمی نشان می دهد که مارکسیسم یک اندیشه ی انتقادی است. اندیشه ای که پایبند به اصل نسبی بودن شناخت انسان است که به آن در آغاز اشاره شد. نیاز مارکسیسم به موضع انتقادی را مارکس در نیاز به «انتقاد به آگاهی» ارزیابی می کند که تنها اهرم گذر از نسبی و تاریخی بودن مرحله شناخت انسان است. پیش تر نیز اشاره شده بود که مارکس این موضع انتقادی را «نفی مشخص» می نامد که جان مایه اسلوب دیالکتیک ماتریالیستی را تشکیل می دهد.
تنها با چنین برداشتی از اندیشه ی مارکسیستی، این اندیشه به مثابه اندیشه انتقادی درک می شود و به اهرم تغییر شرایط بدل می گردد، زیرا «آموزگار نیز آموزش می یابد» (مارکس- انگلس، مجموعه آثار، جلد 3، ص 5). از این روست که اندیشه مارکسیستی- توده ای نمی تواند با برخوردی مکانیکی و غیرمشخص به پدیده ها قناعت کند. انتقاد را به طور مشخص مورد بررسی انتقادی قرار ندهد و دل به پنداشتي ببندد كه خود بافته و كار را آسان مي سازد. يعني به نظر انتقادي و بدون برسسي مضمون آن مهر «موضع ضد توده ای» بزند که گویا آن وقت با چنين بياني همه جوانب مساله مورد توجه قرار گرفته و حرف آخر زده شده است.
برای نمونه می توان برداشت مکانیکی از انتقاد «هر فرد و جریان» در سخن شما را مورد توجه قرار داد.
دستاورد بزرگ علمي- انقلابي حزب توده ايران
هسته مرکزی در برداشت “راه توده”، “عدالت”، “مهر” و دیگران، نفی عملی دستاورد بزرگ علمي- انقلابي حزب توده ایران در ارایه تعریف علمی از انقلاب بزرگ مردم میهن ما و اعلام آن به مثابه انقلاب ملی- دموکراتیک است. از اين رو برداشت جریان های پیش گفته در تضاد آشکار قرار دارد با تعریف ششمین کنگره حزب توده ایران از سال 1391 که در آن مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب مورد تائید قرار گرفته و سیاست جاری حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران منطبق با این تعریف، تنظیم و اعلام شده است.
پیوند میان مبارزه ی دموکراتیک و سیاسی- طبقاتی که جان مایه «برنامه حداقل کارگری» (زنده یاد ف م جوانشیر) است و یا مبارزه برای ایجاد جبهه وسیع ضددیکتاتوری، کوشش برای ارایه اقتصاد سیاسی مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب به عنوان جایگزین شایسته سیاست اقتصادی نولیبرال که ایران را هر روز بیش تر به وابسته به اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی بدل می سازد، نکته های اساسی را در این برنامه ی مصوب ششمین کنگره حزب توده ایران تشکیل می دهد.
تعریف انقلاب به عنوان مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه که در ششمین کنگره حزب توده ایران در سال 1391 نیز مورد تائید قرار گرفت، بیان علمی واقعیت تضاد میان مردم میهن ما با شکل و روبنای دیکتاتوری سلطنتی و اکنون با شكل ديكتاتوري ولایت وفقیه ی از یک سو و نظام اقتصادي بزرگ زمين داري- سرمايه داري وابسته ي پيش از انقلاب و همين نظام در شكل كنوني آن در سوي ديگر است. وابستگي گذشته و كنوني اين دو نظام اقتصادي- اجتماعي به نظام اقتصادي امپرياليستي زمينه عيني تضاد مردم ميهن ما را با صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري تشكيل و عنصر ضد امپرياليستي- ملي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب را قابل شناخت مي سازد.
سرشت مردمی- دموکراتیک و ملی- ضد امپریالیستی مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب به راحتی و با شفافیت علمی از این تعریف حزب توده ایران قابل شناخت و درک است.
جریان های پیش گفته، در هیچ سند و نوشتاری تعریف علمی حزب توده ایران را از مرحله ملی- دموکراتیک مورد تائید قرار نداده اند و فعالانه می کوشند با عملکرد سیاسی خود آن را نفی کنند. آن ها با این سیاست ضد موضع تعریف شده ی حزب توده ایران از انقلاب تا امروز (پلنوم شانزدهم تا گنگره ششم)، عملاَ به نفی دو وظیفه ای می پردازند که در برابر حزب توده ایران و جنبش توده ای قرار دارد. وظیفه ای که مضمون «برنامه حداقل کارگری» حزب طبقه کارگر را تشکیل می دهد. وظیفه ای که دارای محتوای تعریف شده بوده و وظیفه دموکراتیک و سوسیالیستی حزب توده ایران را تشکیل می دهد.
پیامد این اخته ی مغزی که این جریان ها در مورد خودشان روا داشته اند و می خواهند آن را به حزب توده ایران نیز تحمیل کنند، بر باد دادن سیاست مستقل حزب طبقه کارگر است. آن ها خواسته یا ناخواسته به جریان دنباله روی لایه ای از بورژوازی تبدیل شده اند. آن ها به این یا آن به اصطلاح “جرقه” این یا آن لایه بورژوازی دل بسته اند و توصیه می کنند که حزب توده ایران نیز چنین کند. برنامه خانه سازی “مهر”، که البته مخالفتی با آن نیست، و یا توسعه رابطه با ونزوئلا، روسیه، گروه بریکس و غیره، برای این جریان ها به پرچم مبارزاتی تبدیل شده است که می خواهند آن را جایگزین «پرچم قشوق زحمتکشان» کنند، یعنی جایگزین سیاستِ «مستقل طبقاتی حزب طبقه کارگر» کنند که در برنامه و خط مشی انقلابی حزب توده ایران تبلور می یابد.
چنانچه شما در ابرازنظر انتقادی خود به مقاله توده ای ها، «شرایط فعلی» را به این معنا منظور داشته اید که این جریان ها به خطری برای وجود و سیاست مستقل حزب توده ایران بدل شده اند و لذا هر انتقادی به سیاست جاری حزب کمک به آن ها و هم سو با آن ها است، به گمراه می روید. این به این معنا نیست که نباید علیه ان جریان ها به مبارزه نپرداخت و عددی به حسابشان نیاورد. متاسفانه هستند رفقای صادقی در این جریان ها که واقعا ستاره راهنمای مبارزه ايدئولوژيك طبقاتی را فراموش و «گم کرده» اند. علت آن درستی سیاست آن ها نیست! علت اساسی را باید در جایی دیگر جستجو کرد.
علت آن چه به نظر موفقیت این جریان های انحرافی می رسد، نارسایی سیاست روزمره ما، سیاست حزب توده ایران در ارایه مصوبات علمی و واقع بینانه خود در مطبوعات حزبی است!
می توانید شما و یا رفیق دیگری یک مقاله در توضیح و توصیف مصوبات ششمین کنگره حزب توده ایران که پیش تر به آن اشاره شد، در چند سال گذشته در مطبوعات جاری حزب بناميد؟ به اصطلاح “قدرت” این جریان ها، ضعف ما در برافراشته نگه داشتن سیاست انقلابی حزب توده ایران است، مبارزه ی مشخص برای تحقق بخشیدن به آن است! ضرورت چنین سیاستی به شدت به چشم می خورد!
باید سیاست تبلیغی- روشنگرانه ی حزب از پایه تغییر کند. باید سیاست انقلابی حزب توضیح داده شود. باید نشان داده و مستدل گردد که جز اقتصاد سیاسی مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب، تعمیق وابستگی اقتصادی وسیاسی ایران به نظام اقتصاد امپریالیستی تشدید خواهد شد و ایران به کشور نیمه مستعمره بدل خواهد گشت.
باید جلسه های پرسش و پاسخ را به راه انداخت و از “راه توده” و شرکا دعوت نمود در آن شرکت کنند. خواهیم دید که نه تنها شرکت نخواهند کرد، بلکه به تکرار آماری که از “بازدید کنندگان سایت” به رخ می کشند، اجباراً پایان خواهند داد. باید سمینارهای علمی را برای بررسی مسائل ایران و جهان به راه انداخت. باید به نقش راهبردی حزب طبقه کارگر بازگشت. دست ما در این زمینه پر است. ما حرف برای گفتن داریم. مبارزه ی طبقاتی ما، پرچم ایجاد و برپایی اتحادهای اجتماعی است، ازجمله جبهه ضد دیکتاتوری. با پایین نگه داشتن این پرچم، صحنه نبرد طبقاتی در جامعه را ترک می کنیم، آن را به ديگرا وامي گذاريم. به کناره ی شط جوشان تاریخ رانده می شويم، آن طور که رفیق زنده یاد طبری می گوید.
جريان هاي انحرافي مبارزه ي طبقاتي را محدود به مبارزه براي ”اتحادهاي اجتماعي“ و يا دموكراتيك كرده اند. نادرستي، عمل به مبارزه براي اتحادها اجتماعي- دموكراتيك نيست. نادرستي در محدود وخلاصه كردن كليت مباره ي طبقاتي به مبارزه ي دموكراتيك است. چنين سياستي، ضمن آن كه نفي و ترك سياست مستقل حزب طبقه كارگر است و لذا ضد منافع زحمتكشان و ضد منافع ملي مردم ايران است، نقش راهبردي حزب توده ايران را در مبارزات اجتماعي بي رنگ و نهايتاً نابود مي سازد!
بخش پایانی این نوشتار را من پس از چند روزی که توانستم سر بلند کنم، نوشتم. نیاز به بحث و گفتگو میان توده ای ها بلاتردید است. به وظایف خود عمل کنیم.
پس از نگارش
واكنشي كوتاه به سه مقاله نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران در شماره ي ١٠٠٨، ٢٩ شهريور ١٣٠٥
رفيق گرامي ”م قاسم“، بازتاب انتقاد نگارنده را به تعطيل سياست مستقل حزب توده ايران مي توان در سه مقاله ي با عنوان هاي ”نقش فزاينده ي و مخرب سپاه و نيروهاي سركوبگر در حيات سياسي- اقتصادي ايران“، ”ضرورت تشديد مبارزه سازمان يافته با لايحه اصلاح قانون كار“ و نهايتاً ”جهاني شدن سرمايه داري و طبقه كارگر“ به راحتي بازشناخت و علت واقعي، اما درك نشده، نگراني شما را از «شرايط فعلي» دريافت. علتي كه در عملكرد نارسا و بي ارتباط با خط مشي انقلابي حزب توده ايران قرار دارد و از اين ريشه سيرآب مي شود.
دو مقاله نخست كه به توصيف توانمندي از نشان دادن شرايط حاكم بر كشور پرده بر مي دارد، بدون هر رهنمود مشخصي پايان مي يابد. من به طور مجزا هر سه مقاله را شخم خواهم زد و نشان خواهم داد كه چگونه «سياست و خط مشي» بليرگونه بر آن ها مستولي است. چناچه شما توانستيد در ارتباط با رفقاي مسئول شرايط طرح انتقاد را در درون حزب ايجاد سازيد، البته طرح علني آن غيرضروري خواهد بود.
در اين سطور تنها دو نكته را گوشزد كنم.
پس از مطالعه مقاله ي”نقش فزاينده و مخرب سپاه …“، در مختصر نوشتم: مقاله ي توصيفيِ بسيار خوب. خطرات در پيش به درستي گوشزد مي شود. استحاله ناپذيري رژيم، كه به درستي مبتني است بر منافع طبقاتي لايه هاي حاكم نشان داده مي شود و پيامدهاي آن گوشزد مي گردد.
در نتيجه گيري پاياني، تكرار خواست «مبارزه منسجم و فراگير اجتماعي و اتحاد عمل نيروهاي آزادي خواه، مترقي و اصلاح طلب كشور» باري ديگر طرح مي شود. اما طرح نشاختن برنامه جايگزين اقتصادي- اجتماعي، طرح نساختن اقتصاد سياسي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب، كه پاسخي همه جانبه به پرسش در باره ي مضمون «مبارزه منسجم» مي داده است، مقاله از محتواي انديشه ي انقلابيِ ماركسيستي- توده اي خالي است. طرحِ سياست مستقل حزب طبقه كارگر تنها با طرح مضمون مصوبات ششمين كنگره حزب تبلور مي يابد، كه طرح آن وظيفه ي مقاله مي بوده است. تنها طرح اين مصوبات به صورت مشخص و مستدل ساختن آن به طور واقع بينانه و انقلابي، شرايط خروج از بن بست اقتصادي- اجتماعي ايران را نشان مي دهد و قابل شناخت و درك مي سازد.
همان طور كه اشاره شد، به طور مجزا به بررسي مقاله خواهم پرداخت.
در ارتباط با مقاله ”ضرورت تشديد مبارزه …“، چنين نوشتم: مقاله توصيفي در باره تحميل شرايط اقتصاد سياسي نوليبرال، با سخنان مالجو و نه با مواضع حزب توده ايران پايان مي يابد.
فراخوان براي مبارزه عليه برنامه دولت، فاقد مضمون است. اين مبارزه داري چه محتوايي است؟ اين پرسش پاسخي نمي يابد. مبارزان كارگر با سخنان مالجو سيرآب مي شوند، بدون آن كه با ارايه نظرات جايگزين اقتصاد سياسي مورد نظر مصوبه هاي حزب توده ايران آشنا شوند. اقتصاد سياسي اي كه بايد جايگزين اقتصاد سياسي امپرياليستي شود! نظرات حزب توده ايران نه طرح و نه مستدل مي گردد و به مثابه مضمون مبارزه ي روز كارگران به آن ها و فعالين كارگري نشان داده و مستدل گردد! به مقاله به طور مجزا بازخواهم گشت.
آنچه اما به طور انكار ناپذير در ارتباط قرار گرفت با نكات برشمرده شد در باره ”خوانش جديد از ماركس“ و هشدار نسبت به آن، مقاله سومي است با عنوان ”جهاني شدن سرمايه داري و طبقه كارگر“. در اين سطور مايلم تنها اين نكته را گوشزد كنم كه نويسنده يا مترجم و اقتباس كننده ي مقاله، بدون طرح ماخذ و منبع، نكته هايي را مطرح مي سازد كه با صراحت، نظر مداحان ”خوانش جديد از ماركس“ طرح مي كنند، ازجمله فردي به نام شيدان وثيق.
آن جا كه نويسنده مقاله مي خواهد از اقتصاد ماركسيستي صحبت كند، آن را چنين بيان مي كند: «با به كار گيري مقوله هاي اقتصاد ماركسي، اين بحث مي تواند درست تر در گزاره هايي كه مي آيد، بيان شود: …».
”خوانش جديد از ماركس“ مي كوشد زبان ماركسيستي را از اين طريق نابود سازد كه براي نمونه از ”ماركسيسم“ صحبت نمي شود، بلكه از ”ماركسي“ جا بيفتد. مثلا: «اقتصاد ماركسي». اين اما ظاهر امر است كه نشان مي دهد ماركسيست ها بايد به زبان و اصطلاح هاي جا افتاده زبان خود نيز حساسيت نشان دهند. مساله اصلي، مضموني است كه به برخي از آن پيش تر اشاره شد و باز هم به آن پرداخته خواهد شد.
آن چه پرسش برانگيز است، اين نكته است كه چگونه چنين مقاله اي كه بي محتوا بودن مضمون آن را نشان خواهم داد مي توان در روزنامه مركزي حزب توده ايران منتشر شود كه در آن جاي بحث و گفتگويي وجود ندارد. در كجا و در كدام نشست علمي در حزب توده ايران چنين بحث هايي جريان داشته است كه اكنون بازتاب آن را در نامه مردم مشاهده مي كنيم؟
نگارنده به نظرات شيدان وثيق در دو مقاله برخورد كرده ام كه حتي در اخبار روز منتشر شد، اما رفقاي هيئت تحريريه نويدنو صلاح نداستن آن را بازانتشار دهند! انگار نسبت به برخورد انتقادي به نظرات شيدان وثيق با محضوراتي روبرو هستند؟!
بسیار عالی رفیق گرامی…بقول معروف…تو که لالائی بلدی چرا خوابت نمیبره…بدرود