مارکسیسم و پسامدرنیسم

image_pdfimage_print

در جهان‌بینی پسامدرنی، قدرت در ساختارهای گوناگون میکرو مانند جنسیت، نژاد و جنسیت‌گرایی پراکنده‌است. تردیدی نیست که این ساختارهای میکرویی نمادهای بیرونی دست‌گاه سرکوب هستند، ولی پسامدرنیسم با فراموشی پایه مادی نابرابری‌های اجتماعی از یافتن ریشه‌های بنیانی مادی نابرابری‌ها در می‌ماند.

بر پایه جهان‌بینی مارکسیستی، سرمایه‌داری یک سیستم اقتصادی- اجتماعی است که با شیوه بهره‌کشی از طبقه کارگر برای دست‌یابی به ارزش اضافی زنده می‌ماند. ولی پسامدرنیسم بیش‌تر سرگرم پژوهش به روی قدرت فرهنگی و گفتمانی است و کم‌تر به بهره‌کشی مادی می‌پردازد. برای نمونه، مقوله هیپررئالیته (Hyperreality)ژان بودریار، او از مرزهای روان و تارگونه‌ای که رسانه‌ها میان واقعیت‌ها و شبه‌‌واقعیت‌ها می‌سازند به درستی انتقاد می‌کند، ولی او به ساختار طبقاتی که تولید و پخش رسانه‌ها را در بر می‌گیرد، نمی‌پردازد.

نمونه دیگر، فوکو از مکانیزم‌های انضباطی قدرت سخن می‌گوید، ولی به روشنی آن را در روابط اقتصادی قدرت در چارچوب سرمایه‌داری نمی‌گذارد. فوکو به روشنی به نماهای بیرونی سرکوب از سوی قدرت در کتاب‌های خود مانند تاریخ جنون و انضباط و تنبیه (Discipline and Punish, 1975) می‌پردازد، که در آن قدرت با شیوه‌های اجتماعی مانند روان‌پزشکی، آموزش و زندان‌ پیاده می‌شود.

در مقوله «قدرت انضباطی»، فوکو نشان می‌دهد که قدرت با سرکوب فیزیکی پیاده نمی‌شود بل‌که با کمک وارسی، سرپرستی، نرمال‌سازی و درونی‌سازی قاعده‌های اجتماعی پیاده می‌شود. فوکو به بررسی منافع طبقاتی آن‌هایی که قدرت را پیاده می‌کنند، نمی پردازد. در این تحلیل، گرچه قدرت و شیوه سرکوب بررسی می‌شود، ولی طبقه‌های اجتماعی و نبرد طبقاتی، هم چون تکانه دگرگونی‌های اجتماعی، نادیده گرفته می‌شود.

پسامدرنیسم،دوست دارد که مقوله‌های‌ بزرگی مانند تاریخ‌گرایی، پیش‌رفت اجتماعی و نبرد طبقاتی را زیر پرسش ببرد یا به پیرامون براند. مارکسیسم نبرد طبقاتی را نیروی بنیادی دگرگونی‌های اجتماعی و تاریخی می‌داند، ولی پسامدرنیسم با دوری از این دیدگاه  به جای آن بر نقش هویت‌های فردی، گفتمان‌ها و قدرت‌های محلی پافشاری می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *