«ما حزب زندگي، حزب اميد هستيم!»
باز هم درباره ي “ديالكتيك مشخص”

image_pdfimage_print
دوره جدید: مقاله شماره: ۴۲ (۲۴ امرداد ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
دنياي جريان هاي انحرافي، دنيايي عجيب و مسخره است؟
حزب كمونيست كلمبيا در ماه گذشته بيست و دومين كنگره ي خود را برگزار نمود. نكته «مركزي» در بحث ها را مسله «وحدت زنده و فعال خانواده ي كمونيستي» در اين كشور آمريكاي جنوبي تشكيل مي دهد كه بايد در خدمت نوسازي دمكراتيك جامعه كلومبيا قرار گيرد.
دبيركل حزب، ژيم سيسئدو  Jaime Caycedo  ، استاد دانشگاه كه يك موزيك دان نيز است، سه سرودي را كه ساخته بود رهبري نمود و در آواز دسته جمعي گروه (كر) “كامپاس” شركت داشت. در اجراي آوازهاي دسته جمعي، خواننده معروف “فارس” FARC، ژوليان كونرادو  Julian Conrada   نيز شركت داشت. شعرِ «ما حزب زندگي، حزب اميد، حزب كمونيست كلمبيا هستيم» را شركت كنندگان در كنگره به مثابه شعار دسته جمعي تكرار مي كردند، ازجمله پس از قرائت گزارش سياسي كه در آن ١٦٥ تـز براي بحث كنگره توسط دبيركل ارايه شد.
خرده كاري به جاي ديدن كليت
هنگامي كه خواننده ي توده اي به سه بخش گزارش سياسي حزب كمونيست كلمبيا مي نگردد و مضمون آن را مورد توجه قرار مي دهد، از نحيفي و ذلت برخي نظرات رنجي مضاعف مي برد كه در مقاله ها توسط افرادي ارايه مي شود كه خود را «جريان توده اي» مي پندارند و مي نامند.
وظيفه ي اين سطور بررسي ١٦٥ تز مطرح شده توسط كنگره حزب كمونيست كلمبيا نيست (اوتست، ٤ اوت ٢٠١٧) كه در آن بحران جهاني سرمايه داري، بحران نظام حاكم بر كلمبيا و وظايف لحظه تاريخي از ديدگاه ماركسيستي- لنينيستي مطرح شده است. اهميت مجموعه تزها براي بحث كنوني، توجه به كليت واقعيت در جهان، منطقه و كشور كلمبيا است! تزهايي كه ارزيابي بهم پيوسته ي حزب برادر را از “واقعيت” نمايان مي سازد و آن را قادر به نتيجه گيري از شرايط حاكم و اتخاذ تصميم هاي انقلابي مي كند!
نظرات مطرح شده براي نمونه در “راه توده”، در “مهر” و يا “عدالت” و ديگران بر خلاف اسلوب انديشه و كاركرد حزب برادر، به جزء ها مي نگرد و خرده كاري بر آن حاكم است.
توجه به كليت نبايد تنها در كنگره ها مطرح گردد. هر مقاله و نوشته بايد از اين بلندا به صحنه نبرد طبقاتي بنگردد تا بتواند به مضمون لحظه ي تاريخي معرفت يابد و آن را براي نتيجه گيري ها لازم به كار بندد.
تنها نكته اي كه اين جريان هاي انحرافي در آن مشتركند، اين امر است كه حزب توده ايران بايد از سياست مستقل خود چشم پوشي كرده، دنباله روي اين يا آن جريان بورژوازي حاكم باشد.
آن ها اين سياست معلول را «پشتيباني» از “نبرد كه بر كه” در ايران مي نامند كه گويا ادامه سياست انقلابي حزب طبقه كارگر پس از پيروزي انقلاب بهمن است! در اين زمينه پيش تر نوشتارهاي بسياري در توده اي ها انتشار يافته. اين ارزيابي كه زنده ياد نورالدين كيانوري آن را در رساله سال ١٣٧٣ خود نيز مطرح مي سازد و در “حماسه ملي” سال ٧٦ نيز تائيد شد، به طور قطع ديگر ارزيابي روز نيست.
وحدت همه لايه هاي حاكميت در اجراي اقتصاد سياسي ديكته شده توسط امپرياليسم، نسخه نئوليبرال “خصوصي سازي ثروت هاي متعلق به مردم و نسل هاي آينده و آزاد سازي اقتصادي” كه برنامه رسمي دولت هاي ايرانِ جمهوري اسلامي شده است، توافق بر سر سرمايه گذاري خارجي با مضموني نواستعماري در قرارداد با “توتال” و …، و كاركرد سياسي- اجتماعي دستگاه هاي امنيتي- قضايي رژيم ديكتاتوري نشان يك پارچگي “كليت” نظام و سياست ضد مردمي و ضد ملي آن است. وحدت نظر و سياست داعش گونه ي نظام سرمايه داري حاكم، پايان يافتن دوران “نبرد كه بر كه” را به اثبات مي رساند. ايران در مرحله گذار انقلابي از شرايط حاكم قرار دارد. سال هاي ٥٣- ٥٤ را طي مي كند.
بررسي مشخصِ مورد مشخص
اين جريان هاي انحرافي كه مايلند «مستدل» نيز سخن گويند، همگي از شيوه ي غيرديالكتيكي بررسي پيروي مي كنند. آن ها تنها بخشي از واقعيت را مورد بررسي قرار مي دهند. رابطه ي ميان اجزاي واقعيت و رابطه ي همه جانبه ي اجزا را با جهان پيرامون مورد بي مهري قرار مي دهند و از اين طريق، “خوشبخت” و “خشنود” و “راضي از خود” مقاله را به پايان مي رسانند. بي جهت هم نيست كه هيچ كدام از اين جريان ها و نويسندگان آن، تن به «بررسي مشخص مورد مشخص» در يك گفت و گو (Dialog) نمي دهند.
بررسي “مشخص پديده ي مشخص” كه به معناي درك “ديالكتيك مشخص” از پديده و موضوع بحث است، آن ويژگي انديشه ي ماركسيستي- توده اي را تشكيل مي دهد كه تميز سره از ناسره را ممكن مي سازد. پايبندي به اين اسلوب ماركسيستي- توده اي و «عزم پيمان» براي حفظ آن (اط، با پچپچه ي پاييز)، محك توده اي بودن است!  تقسيم اراداه گرايانه ي «مشي انقلابي حزب توده ايران» نشان شكستن «پيمان» با انديشه و كاركرد حزب توده ايران، حزب طبقه ي كارگر ايران توسط گروه هاي انحرافي است!
براي نمونه، رفيق جوانرود در ادامه ي نوشتارهاي خود در ارتباط با «سياست ورزي توده اي (٢)»، نظر توده اي ها را به سه دسته تقسيم مي كند و خود را در گروه سوم قرار مي دهد: «سوم- ديدگاهي كه به ارتجاعي بودن مجموعه هيات حاكم معتقد است، اما باور دارد كه روند انقلاب بهمن هنوز در سطح جامعه جـاري است»!
با اين اميد كه اين رفيق به بحثي مشخص راضي شود، تا گرهگاه نادرست در انديشه ي طرح شده قابل شناخت گردد، وظيفه سطور كنوني بررسيِ موشكافانه تز ظريف و چندلايه طرح شده اوست. هدف نشان دادن اين نكته است كه با وجود صلابت نظر درباره ي برقراري سلطه ي ارتجاع و تشخيص رشد شرايط ذهني براي تغيير انقلابي شرايط در جامعه، ارزيابي از شرايط عيني و نتيجه گيري از آن به ثمر نمي نشيند. شرايط به مثابه شرايط انقلابي درك نمي شود. درخت و درخت و درخت ديده مي شود، سرشت “جنگل” بودن درك نمي شود.
اين رفيق از اين رو در بغرنجي مطرح شده در تز خود گرفتار مانده است، زيرا، همان طور كه در نوشتار پيش هم نشان داده شد، “كليت” واقعيت شرايط حاكم بر ايران را مورد توجه و زمينه ارزيابي از وضع قرار نمي دهد.
او “كليت” را به مثابه زمينه ارزيابي شرايط و نتيجه گيري از آن و ارايه راه كار از مد نظر دور مي دارد.
بي جهت هم نيست كه هيچ پيشنهاد عملي براي ادامه مبارزه ي طبقاتي در ايران از نوشتارهاي طولاني رفيق جوانرود تراوش نمي كند. جز توصيه صبر و حوصله و دنباله روي از لايه اي از بورژوازي كه به معناي نفي سياست مستقل حزب طبقه كارگر است. توصيه اي كه در آن با ديگر جريان ها شريك است.
وضع “راه توده”ي دورغين اسفبار تر است. براي نمونه در «سرمقاله ٦٠٧» خود با عنوان “واقعيات چون صاعقه بر سر توهمات فرود مي آيد”، گرفتار در اسلوب نفي ضرورت توجه به شرايط براي ارزيابي وضع، «تحول تدريجي» را در ايران مطلق مي سازد و نقش عنصر آگاه را در نبرد ميان دو متضاد “تدريجي- آگاهانه” عملاً نفي مي كند. اين جريان نيز جز توصيه صبر و حوصله و دنباله روي از لايه اي از بورژوازي كه به معناي نفي سياست مستقل حزب طبقه كارگر است، توصيه ي ديگري براي خواننده ندارد.
“عدالت” نيز توصيه ي ديگري براي توده ها ميهن ندارد جز آن كه «مردم حميد بقايي را از زندان آزاد كردند»! در اين خبر كه هنوز نخوانده ام، اما ترديد ندارم كه منظور آن طرح شعار “زنداني سياسي آزاد بايد گردد” نيست، جز توصيه صبر و حوصله و دنباله روي از لايه اي از بورژوازي كه به معناي نفي سياست مستقل حزب طبقه كارگر است، معنايي ديگر ندارد. معلوم نيست چرا رفيق عزيز ايرج رشيدي كه ديگر مانند آب روان ميان آلمان و ايران در رفت و آمد است،گزارشي از مبارزات زحمتكشان ايران در “عدالت” انتشار نمي دهد؟
بازگرديم اما به گرهگاه در انديشه ي رفيق جوانرود.
انتزاع “توخالي” و انتزاع درك شده!
براي اين رفيق نتيجه گيري از بخش «ارتجاعي بودن مجموعه هيات حاكم» و بخش «روند انقلاب بهمن … در سطح جامعه» نتيجه گيري از دو پديده ي مستقل و بي رابطه با يكديگر است. او در يك سو، اين و در سوي ديگر، آن بخش را مي بيند. رابطه ميان دو بخش در انديشه براي درك مضمون پديده جايي ندارد. اين در حالي است كه تنها با ديدن رابطـه ميان اجزا و كاركرد آن، مضمون “واقعيت” درك مي شود كه براي نمونه نقطه آغاز بررسي سياسي- طبقاتي حزب توده ايران را از شرايط حاكم بر كشور تشكيل مي دهد!
انديشه انديشمندانه كه به تحليل و بررسي پديده اي متمركز مي شود، بايد پيش تر برداشتي از كليت پديده يافته باشد تا بتواند يك بررسي منطقي از وضع ارايه دهد. ماركس نگارش “كاپيتال” را هنگامي آغاز نمود كه شناخت كليت صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري را هضم فكري كرده بود و به قوانين تكوين علّـي و كاركردي آن معرفت همه جانبه يافته بود و ساختارهاي آن را مي شناخت.
به سخني ديگر، انديشه ي رفيق جوانرود كه گرفتار نگرش به اين سو و آن سو است، و تنها اين «فاكت» و يا آن «فاكت» را درمي يابد، «ديدگاهي كه به [فاكت] ارتجاعي بودن مجموعه هيات حاكم» از يك سو معتقد است، و از سوي ديگر باور دارد «كه [فاكت] روند انقلاب بهمن هنوز در سطح جامعه جاري است»، با وجود اين شناخت پرصلابت، انديشه گرفتار در گرگاه پيش گفته است، زيرا بدون آن كه رابطه ميان دو فاكت را دريابد، از شناخت كليت واقعيت مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب در ايران باز مي ماند. گرگاهي كه مانع شناخت است، خرده بيني و چشم بستن به كليت است!
براي او «ارتجاعي بودن مجموعه هيات حاكم» معنايي انتزاعي مي يابد. به گفته ي ماركس “انتزاعي توخالي” باقي مي ماند! عجيب هم نيست كه نتوان از اين «فاكت» به شناخت پيامد قابل ذكري دست يافت. به سخني ديگر، ريشه ي ضرورت وجود سلطه ديكتاتوري به سطح درك ارتباط آن با “اقتصاد سياسي” حاكم فرانمي رويد كه علت جاري بودن انقلاب بهمن در سطح جامعه» است.
اقتصاد سياسي امپرياليستي نيز در سطح انتزاعي توخالي، گويا آويخته در خلا، فهميده مي شود و نه به مثابه سياست ضد مردمي و ضد ملي اي كه آن روي سكه ي ديكتاتوري را تشكيل مي دهد.
بدين ترتيب، انديشه به مضمون هيچ كدام از بخش ها و مضمون كليت پديده معرفت نمي يابد و لذا قادر هم نيست به نتيجه گيري از كليت واقعيت بپردازد.
بر خلاف اين اسلوب، اسلوب “بررسيِ مشخص پديده مشخص و ايجاد ارتباط ميان اجزاي آن”، امكان نتيجه گيري را براي انديشه ماركسيستي- توده اي ايجاد مي سازد كه در خط مشي انقلابي حزب توده ايران تبلور يافته. شناخت و اعلام مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب دستاورد منطقي پايبندي به اسلوب ديالكتيك مشخص است.
مرحله اي كه وظيفه ي تاريخي- ضروري آن حل دو تضاد بهم تنيده را در برابر دارد. حل مساله “آزادي”- دموكراسي و … و مساله “عدالت اجتماعي- حق حاكميت ملي”! از آن جا كه اين دو تضاد با پيروزي ارتجاع بر سرنوشت انقلاب و مسدود شدن راه تعميق آن حل نشده باقي مانده است، «انقلاب بهمن در سطح جامعه جاري است».
شناخت وجود ارتجاع، شناخت وجود جاري بودن انقلاب است، شناخت علت بهم پيوستگي دو بخش در نظر اوست كه او آن را مورد بي مهري قرار مي دهد. با چنين شناختي، ديگر دو بخش “انتزاعي توخالي” (ماركس) نيستند، همه جانبه درك شده اند، مضمون آن ها به مثابه كليت بهم پيوسته دريافت شده است و پايه و اساس تحليل از وضع حاكم بر كشور را تشكيل مي دهد و نتيجه گيري هاي كاركردي را ممكن مي سازد.
تنها حزب توده ايران، حزب طبقه ي كارگر ايران است كه تحليل خود را از وضع حاكم از بلنداي نگرش به “كليت” هستي اقتصادي- اجتماعي در ايران انجام مي دهد و به ثمر مي رساند. بر اين پايه است كه خواست تغييرات بنيادين در همه ي سطوح هستي اجتماعي مطرح و مستدل مي شود كه بدون انقلاب اجتماعي قابل دسترسي نيست. از اين رو نيز تدارك و تكميل نمودن شرايط ذهني انقلاب، يعني تجهيز و سازماندهي طبقه كارگر و ديگر نيروهاي ملي و ميهن دوست، مساله ي اصلي و وظيفه انكارناپذير را در برابر مبارزان تشكيل مي دهد.
اسلوب شناخت و تحليل ماركسيستي- توده اي، محك تشخيص انديشه ي سره از ناسره است!
نوشتار رفيق جوانرود پايان نيافته و منتشر نشده است. آن چه كه در سطور پيش برشمرده شد را نمي توانم با نقل جملات او مستدل سازم. اما ترديد ندارم كه اگر او بخواهد تـز خود را پروسواس به پايان “منطقي” آن، منطق گرفتار در اسلوب نظاره گر ظاهربين برساند، به نتايج ديگري دست نمي يابد.
اسلوب نظاره گر ظاهربين
اين شيوه ي انديشه و “بررسي” غيرديالكتيكي را ماركس شيوه ي نظاره گر ظاهر بين مي نامد كه زنده ياد احسان طبري در: دربارهء دو بينش  خردگرانه در تاريخ، در نوشته هاي فلسفي و اجتماعي (جلد نخست، ص ٦٠ به بعد) در وسعت و با زباني دلربا توصيف كرده و مي آموزاند. آموزگار توده اي ها اسلوب غيرديالكتيكي نظاره گر ظاهربين را همانجا «آزمون گرايي (امپيريسم) تنگ ميداني» ارزيابي كرده و «آن را “آزمون گرايي خزنده”» مي نامد كه شيوه ي كاركرد و «فلسفه تاجران و كاسبان است كه جز دخل و سود روز، جز فاكت (يعني رخداد به معناي كاملاً ناسوتي اين كلمه) چيز ديگري براي آن ها اصالت ندارد. اين طرز فكر به مطلق كردن “آنچه كه در اين، آن و هم اكنون واقعيت دارد” و “آنچه كه براي من سود ببار مي آورد” …» مي پردازد «و به شكل احمقانه- كسل كننده اي “فاكت ظاهري” و گذرا را مطلق مي كند و منكر روندهاي تاريخ [تاريخي- ضروري]، جنبش هاي “تحت الارضي”، موشِ نقب زن تاريخ، سير تكاملي پيش بيني پذير تاريخ، لذا ايده آل هاي انقلابي ناشي از آنست، منكر ارزش انتزاع و تعميم، منكر  مقولات فلسفه است و همه را به عنوان متافيزيك و “مفاهيم دروغين” به دور مي ريزد.» …
در كتاب “تاريخ و ديالكتيك”، لئو كفلر نيز در بخش هاي اول (گذار ايده آليسم ذهني به عيني)، بخش دوم (زمينه هاي منطقِ ديالكتيك هگل) و بخش چهارم (اسلوب ديالكتيك مشخص) روند فرارويدن اسلوب ديالكتيكي براي شناخت پديده و درك مضمون آن را نشان و توضيح مي دهد.
“راه توده” دروغين نيز به «شكل احمقانه- كسل كننده اي “فاكت ظاهري” و گذرا» پايبند است و آن را مطلق مي كند. او كه «واقع بيني» خود را كاسبكارانه مي ستايد و به عنوان گلي«پرهيمنه» (اط همانجا) به ديگران ارزاني مي كند، طرح دستاوردهاي انقلاب بزرگ بهمن را نه به مثابه اهرم انقلابي در مبارزه براي گذار از ديكتاتوري و اقتصاد سياسي امپرياليستي مطرح مي سازد، بلكه آن را در خدمتِ توجيهِ پذيرشِ شرايطِ سلطه ي حاكميت نظام سرمايه داري و شكل حكومت داعشي آن به خدمت مي گيرد كه رفيق طبري آن را «دخل و سود روز» مي نامد. اين جريان انحرافي با جمله و تـزي كه اثبات آن را در اين «سرمقاله» و در مقاله هاي ديگر به خواننده مديون مي ماند، مدعي است كه «امروز بيش از هر زمان ديگر روشن شده است [مثلاً از طريق پشت خونين كارگران و يا قرارداد با “توتال”؟!] كه پيشبرد تحولات در ايران امريست تدريجي …»!
اين جريان انحرافي كه به ادعاي بي پايه و اساس و غيرقابل اثبات خود درباره ي «تحولات تدريجي» به استحاله ي رژيم ولايي دل خوش كرده و آن را در «سرمقاله هاي» خود با عنوان هاي پرطمطراق تبليغ مي كند، شمشير عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران از نيام كشيده است. اين جريان، سخن خود را با اسلوب «آزمون گرايي تنگ ميداني» توجيه مي كند. براي نمونه او «حق [!] انتخابات» را كه به گفته رفيق طبري «”آزمون گرايي خزنده”» در انديشه ي بورژوازي است، ابزار گذار از «اصل ولايت فقيه» مي پندارد. اين جريان، كه در انديشه تحليلي به مراتب نحيف تر از انديشه جوانرود است، نه از نقش ولايت فقيه، شوراي نگهبان و … صحبت مي كند، و به طريق اولي سخني درباره ي كليت ارتجاع حاكم، درباره ي شرايط سلطه ي داعش گونه ي اقتصاد سياسي امپرياليستي و … براي گفتن ندارد، اين «فاكت» هاي مخالف برداشت «تحولات تاريخي» را در ارزيابي خود آگاهانه منظور نمي دارد. اين جريان مي خواهد توده اي ها را با يك مشت «فاكت»هاي انتخاب شده و هدفمند در «سرمقاله»هاي خود مشغول و از وظيفه انقلابي باز دارد.
“عدالت” حتي گامي فراتر از “راه توده” برمي دارد. محاسبه ي كاسبكارانه نزد اين جريان انحرافي از اين طريق به مورد اجرا گذاشته مي شود كه خود تقريباً هيچ گاه در مقاله اي مستقل موضع مشخصي را مطرح نمي سازد. مقاله هاي انتشار يافته تقريباً به طور كامل از انواع نظرهاي همه جور ديگراني بافته مي شود كه به اصطلاح نظر “عدالت” را تشكيل مي دهد. شيوه ي كمكي براي اين تاكتيك انتشاراتي، انتشار گه گاهي مقاله هايي به صورت ضميمه است كه گويا در تائيد نظر “عدالت” است. از اين طريق مي خواهد “عدالت” دفاع از جريان و لايه ي خاصي از حاكميت را براي توده اي ها “مستدل” سازد.
براي نمونه مي توان نقل مقاله اي را از “دولت بهار” مثال آورد. در اين مقاله خبر آزادي حميد بقايي از «زندان» اعلام شده است. در صفحه انتشار مقاله ي “دولت بهار” در “عدالت”، دو عنوان به چشم مي خورد. اولين عنوان چنين است: «جريان انحرافي» جايي در ميان «چپ» ندارد! – «شرق در اتاق سياست؛ عيار آزادي خواهي اصلاح طلبان!؟ است. اين عنوان كه  پيش از نام “دولت بهار” انتشار يافته، ظاهراً به معناي نظر “عدالت” بايد فهميده شود! پس از آن، عنوان دوم انتشار يافته كه ظاهراً عنوان نقل شده از “دولت بهار” است. نامي كه گويا با تداعي از “بهار عربي” براي دولت احمدي نژاد انتخاب شده است.
عنوان دوم چنين است: «مردم حميد بقايي را از زندان آزاد كردند».
عنوان، يك مبارزه ي اجتماعي را تداعي مي كند كه اما با دقت معلوم مي شود كه «فاكت» چيز ديگري است: «از زمان بازداشت حميد بقايي صدها تن از مردم … سندهايشان [را] براي آزادي حميد بقايي … به دفتر رئيس جمهور سابق» سپرده بودند. البته اقدام اين «صدها تن از مردم» اقدامي شايسته و پرارزش است. گامي كه بيان وجود تضاد در لايه هاي مختلف حاكميت نظام سرمايه داري است. اما يك مبارزه ي اجتماعي نيست! كمك به رشد آگاهي طبقاتي كارگران و زحمتكشان نمي كند! از اين رو محدود بودن فعاليت روشنگرانه- تبليغي در اين سطح، نشان انحراف و جستجوي «سود روز» است.
چند روز پيش (١٦ مرداد ٩٦) ٥٣ كارگر شركت نيشكر هفت تپه با اقدامي اعتراض آميز سند خانه هاي خود را به عنوان وديعه براي آزادي ٤٦ كارگر همكار خود به بيدادگاه شهر شوش تسليم نمودند. خبر آن در توده اي ها با انتشار اعلاميه “اتحاديه آزاد كارگران ايران” انتشار يافت، اين مبارزه ي اعتراضي كارگران از سرشتي ديگر برخوردار است. زيرا نشان نبرد طبقاتي ميان حاكميت و طبقه كارگر است. نبردي كه در “عدالت” جايي نيافته است! همان طور كه رفقاي در سفر دائمي به ايران نيز گزارشي از مبارزات كارگري در “عدالت” انتشار نمي دهند.
هدف از سطور پيش نفي ارزش مبارزه براي آزادي بقايي نيست، بلكه نشان دادن سرشت متفاوت دو مبارزه با ظاهر مشابه است. همين ارزش گذاري را بايد درباره ي مبارزه ي خود بقايي در زندان ذكر كرد كه «١٦ روز اعتصاب غذاي خشك» كرد. تجربه قابل احترام “قطره قطره مردن” بقايي اما از انگيزه ي شخصي برخوردار است. انگيزه ي بسياري از زندانيان سياسي كه ٥٦ روز و بيش تر به اعتصاب غذا دست زدند، دفاع از حق قانوني زندانيان سياسي و كل جامعه است.
نام مبارزاني مانند اسماعیل عبدی، جعفر عظيم زاده، آرش صادقی و همرزمان دیگرش، بانوان هاجر پیری و زینب سکاوند، علی شریعتی، سعید شیرزاد، نزار زکا، محمد رضا نکونام، مهدی کوخیان، فواد یوسفی، حمید رضا جلالی، آتنا دائمی، هنگامه شهیدی و دیگرانی که نامشان در این فهرست نیامده، با اعتصاب غذای خود در زندان، مبارزه علیه رژیم دیکتاتوری را به اوجی شکوهمند در تاریخ مبارزاتِ رهایی بخش مردم میهن ما رسانده اند. (نگاه شود به مقاله ٣٠ تير و ٨٥ و ٩١ دي ١٣٩٥ در توده اي ها http://www.tudehiha.org/fa/3467 و http://www.tudehiha.irg/fa /2797)
اين مبارزات داراي بار اجتماعي است. بقايي از منافع شخصي و زندانيان سياسي از منافع طبقه كارگر و آزادي هاي قانوني و … دفاع مي كنند.
همان طور كه اشاره شد، دو پاراگراف گذشته موضوع بررسي اين سطور نيست، هدف بررسي اسلوب نارسا و به گفته ي طبري «كاسبكارانه»ي ذكر «فاكت» ها، بدون در رابطه قرار دادن آن ها با كليت واقعيت است!
آيا شيوه ي “عدالت” نظر رفيق طبري را مورد تائيد قرار نمي دهد كه اين اسلوب، شيوه ي«”آزمون گرايي خزنده”» است كه شيوه ي كاركرد و «فلسفه تاجران و كاسبان است كه جز دخل و سود روز، جز فاكت … چيز ديگري براي آن ها اصالت ندارد. اين طرز فكر به مطلق كردن “آنچه كه در اين، آن و هم اكنون واقعيت دارد” و “آنچه كه براي من سود ببار مي آورد” …» خلاصه مي شود «و به شكل احمقانه- كسل كننده اي “فاكت ظاهري” و گذرا را مطلق مي كند»!
آن وقت همه ي اين جريان هاي انحرافي مي خواهند سياست نحيف و ذليل خود را جايگزين خط مشي انقلابي حزب توده ايران القا كنند و به تقسيم مواضع تود اي ها به سه دسته مي پردازند! آيا دنياي اين جريان ها، دنيايي عجيب و مسخره نيست؟
 
بدون ترديد سياست انقلابي حزب توده ايران با طرح “اقتصاد سياسي” مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب و كوشش براي تنظيم برنامه اقتصاد مليِ مبتني بر دستاوردهاي انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ايران، مبارزه براي گذار از ديكتاتوري و وابستگي اقتصادي ايران به اقتصاد امپرياليستي را به مرحله اي بالاتر ارتقا مي دهد. با طرح چنين شعاري، روند تفهيم وحدت خواست آزادي- عدالت اجتماعي و منافع ملي به پرچم توانمندي براي تجهيز طبقه كارگر در همه لايه بندي امروزي آن و ديگر لايه هاي ميهن دوست نايل خواهد شد و به حيات ناشكوهمند جريان هاي انحرافي ضربه نهايي را خواهد زد.

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4009

……………………

رفیق عزیزی اطلاع داد که رفیق جوانرود نویسنده مطلب انتشار یافته در “مهر” نیست، بلکه هیئت دبیران مهر است. با تشکر برای توضیح که بدین وسیله اطلاع داده می شود.
از تصحیح کلیت مقاله اما از این منظر صرفنظر شد، که بحث با فرد رفیق جوانرود نیست. بحث بحثی عام است که نویسنده آن هر رفیقی باشد، در مضمون نوشتار تغییری ایجاد نمی گردد. امیدوارم رفیق جوانرود بر بی توجهی چشم بپوشد و رفقای هئیت دبیران “مهر” نیز با اغماض به آن بنگرند.
بهر جهت ابرازنظر مشخص درباره ی مضمون بحث، گامی به پیش خواهد بود.

2- نگارش آخر مقاله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *