مقاله شماره: ١٣٩٢ / ١٨ (١٢ خرداد)
واژه راهنما: مبارزه با «بي تفاوتي» كه صادق شكيب در ميان جوانان نشان مي دهد، نياز به انديشه تئوريك و انتزاعي مبتني بر جامعه شناسي علمي دارد. برنامه تبليغي- ترويجي- آموزشي و خود آموزي مساله مبرم روز. درسي از واكنش ها به مساله انتخابات رياست جمهوري پيش رو.
پرسشي كه عنوان نوشتار را تشكيل مي دهد، از نوشتار پرمغز صادق شكيب در سايت ”نويدنو“ انتخاب شده است. او در نوشتار كوتاهي در شماره ٧٠٩ اين نشريه الكترنيكي به واقعيتي اشاره دارد كه زنده ياد احسان طبري نيز بارها به آن پرداخته و پاسخ خود را به پرسشي كه شكيب هم مطرح كرده و با پرسش خود به آن پاسخ نيز مي دهد، داده است!
شكيب با تصوير «رعب و وحشت»ي كه در «اعماق» هستي مردم ميهن ما نفوذ كرده است و اين پرسش را در ذهن جستجوگرِ مبارزه جوي بر مي انگيزد كه «به راستي جوانان كشور ما را چه شده [كه] اينچنين وحشت زده و مرغوب هستند»؟! چرا ما «از كنار هر مطلبي هر قدر هولناك و هر خبر هر چند دهشتناك، بي تفاوت مي گذريم …»؟!
احسان طبري در ”پرورش روحِ تكاپو و قهرماني“ كه پيش گفتاري بر اثر ”يادنامه شهيدان“ به قلم زنده ياد رحيم نامور است، پس از برشمردن و بزرگ داشتن «ايستادگي جانانه و قهرمانانه … مردم ايران در همه زمينه ها … در برابر مهاجمان غاصبِ» خلفاي عرب، كه «در زير پرچم خرم دينان، جوانمردان، سرخ علمان و…» عملي شد و همراه است با «نام قهرماناني مانند بابك، ابومسلم، المقنع، و… [كه] بر ناصيه اين عصر ميدرخشد»، از وضعي در جامعه ايراني آن دوران روايت مي كند كه زير فشار «هجوم غز و سلجوق و مغول و …، و شكست مكرر مبارزات خلق در نبرد با خلفأ و اميران و سلاطين و…» به وجود آمد كه در آن «فلسفه يأس و تسليم و رضا، جاي روش نبرد و جهاد را گرفت.»
در چنين شرايط تاريخي بود كه «شيوهء رندي و خوشباشي و دم را غنيمت شمردن و سرنوشت آدمي را امري مقّدر دانستن و كوشش وي را بي ثمر خواندن و خوار شمردنِ زندگي اين جهان و دل بستن به پندارها، موجب تنزل و پستي روح و ضعف و مرغوبيت آن شد و كار را به جائي كشاند كه عبيد زاكاني، آن طنزنويس چيره دست و بزرگوار ما در رسالهء ”اخلاق الاشراف“ به كنايه هرچه نيك و والاست، جزء ”مذهب منسوخ“ و هر چه زشت و سفله است، جزء ”مذهب مختار“ خواند.»
طبري سپس با اشاره به «طولاني بودن دوران ركود و حتي سير قهقرائي تاريخ» و تاثير «خشونت رژيم هاي مستبده، رخنه عقايد سخيف» را علت ضايع شدن «اخلاقيات» و حاكم شدن «نوعي پوسيدگي و تجزيه روحي» مي داند كه با «چاپلوسي و دوروئي و تمجمج و جان دوستيِ غلامانه و تسليم به زور و استان بوسيِ ستمگران و انتظار برده وار و توقع عمل از ديگران و بي صبري و بي طاقتي و منفي بافي و نداشتن هدف و نداشتن مشي حياتي و امثال آن را گاه به صفات ساير و رائج مبدل ساخت.»
طبري اين «مختصات منفي روحي و اخلاقي» را «يكي از دلايل» اسيـري «در قيد استعمار و استبداد» مي داند «كه به صورت سنن در جامعهء ما استوار است و بسيارند كساني كه بدون احساس قباحت و شرم و يا درك زيان آن، آن روش ها را به عنوان زيركي و تدبير حياتي به كار مي برند. ”دنيا پس از ما، چه دريا، چه سراب“، ”دم را بايد غنيمت شمرد“، ”اين نيز بگذرد“، ”چو فردا شود، فكر فردا كنيم“، ”از هر طرف باد بيايد، باد مي دهيم“، ”ما نوكر خانيم، نه نوكر بادمجان“، ”دستي را كه نمي تواني قطع كني، ببوس“ … اين ها مشتي از خروار و نمونه اي از بسيار است كه از كودكي تلقين مي شود و نوعي زندگي فرومايه و موذيانه و خودپسندانه و خالي از شعر و قهرماني را در انساج جان ها رخنه مي دهد.
و حال آنكه در عصر ما هيچ پيروزي در مقياس ملي و جهاني بدون داشتن روح سالم و نيرومند و عقل روشن و واقع بين ميسر نيست. عصر ما، عصر اميد است. … عصر ما، عصر تحقق قهرماني هاست. عصر قيام ها، عصر پيشوايان انقلابي، عصر انديشه هاي مثبت و عصر سازندگي است. در اين عصر مردمي پيروز مي شوند كه قدرت و جسارت هجوم به دژ گذشته و به رسوم كهن دارند، مي توانند به استقبال مشكلات بشتابند، صريح و آشكار گو هستند، از تمجمج و مبهم بافي، از چاپلوسي و زبان بازي متنفرند، پرطاقتند، به راه خود ايقان دارند، هدفي در برابر نهاده اند، مشكلات عظيم مبارزه را متحمل مي شوند، در نبرد خود پي گيرند، داوطلب ميدان اند، منتظر وقايع نمي نشينند، زير بار زور نمي روند، به جانبازي قهرمانانه تن در مي دهند، به مردم تكيه مي كنند، به آينده مي نگرند.
تاريخ چنان ساخته شده است كه براي پيشرفت آن، قهرماني ضرور است، زيرا هميشه پيروزي امر نو با تلاش هاي سخت همراه است. نه نيروهاي كهن از سيطره و امتياز خويش آسان دست بر مي دارند و نه نظامات نو به آساني استقرار مي يابند. سنت و عادت دشمنان آن هاست. چه بسيار تقلاي سخت لازم است، تا حق پيروز شود. …
نيل به آرمان هاي جليل آسان نيست. براي اين كار خلق قهرمان و قهرمانان خلق لازمند تا كوه هاي مشكلات را از سر راه بردارند، بيدريع جانبازي كنند، جسور به مواضع دشمن هجوم برند، با سوختن هيمه هستي خود، شعله نبرد و زندگي را برافروزند. سعادت امري ذهني و انفرادي نيست، امري عيني و اجتماعي است. …
تاريخ عرصه عمل قهرمانان است و قهرمانان پيشگامان خلقند و خلق ها پرورنده قهرمانان. آنكه از بيم عذاب از نبرد گريخت، به عذاب ابد دچار شد. در نبرد، شادي است و افتخار و در تسليم، اندوه است و ننگ. آنجا كه پاي مردم، پيكار و قهرماني در ميان است، فلسفه هاي شك آلود، سفسطه هاي مبهم، آه هاي دردآلود، طنز و ريشخندهاي موذيانه بخودي خود خورد مي شود. …».
بازنويسي اين نقل قول شايد براي برخي ها نسبتاً طولاني، برخلاف نظر آن ها، هم شادي آور و هم ضروري است. از جمله در نوشتار ”پيوند ميان مبارزه ضد سرمايه داري و ضد برنامه نوليبرال آن“ (ارديبهشت ١٣٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2042)، به كمك نظر ورنر زپمان، فيلسوف معاصر آلماني كه در كتاب اخيرش با عنوان ”به حاشيه راندن و حاكميت“، راه هايي را كه نظام سرمايه داري به منظور ايجاد هژموني ايدئولوژي خود در جامعه و القاي آن به توده ها بهره مي گيرد، برشمرده شده است.
آنجا نشان داده شده است كه قناعت در بيان و توضيح موضع انقلابي نيروي نو مبني بر ضرورت سرنگوني نظام سرمايه داري، گرهگاه موفقيت ارتجاع براي تبديل نمودن ايدئولوژي خود به ايدئولوژي حاكم در جامعه است.
در اين نوشتار نشان داده شده است كه در تائيد سخنان پيش تر نقل شده از طبري، نبود روحيه مبارزه جويانه، پذيرش وضع حاكم به مثابه وضعي ”الهي“ و گويا ابدي، پيش شرط تسليم و رضا و تمكين به زور و استبداد توسط مردم زير فشار است.
انديشه سوسيال دمكرات در انواع رنگارنگ آن خواستار حفظ شرايط سرمايه داري است. از اين روي خود را پايبندي به برنامه ”مهندسي اجتماعي“ اعلام مي كند. مردم ميهن ما اكنون با نمونه آن، يعني با ”مهندسي انتخابات“ رياست جمهوري به مقياس كافي آشنا شده اند. هدف از تقديس ”اصلاح طلبي“ با نسخه ”مهندسي اجتماعي“ كه از طرف ”مكتب فرانكفورت“ تبليغ مي شود و در سطح دانشگاه هاي كشورهاي سرمايه داري تدريس مي گردد، همان طور كه در زير نشان داده خواهد شد، نفي تغييرات انقلابي است. كارل پوپر، فيلسوف ضد ماركسيست اتريشي- انگليسي براي عمل به نسخه ”مهندسي اجتماعي“ مورد نظر خود، پايبندي به ”قواعد بازي“ را توصيه مي كند. واقعيت نبرد طبقاتي از بالا، كه اين روزها حاكميت سرمايه داري در ايران در شفاف ترين شكل آن به مورد اجرا مي گذارد، سيلي به گوش خوش خيالي برخي ها و هم موجب رسوايي مداحان نظام سرمايه داري است.
نتيجه گيري عقلايي از شرايط نبرد طبقاتي از بالا توسط حاكميت سرمايه داري عليه مردم، همان طور كه طبري در سطور پيش برمي شمرد، «ايقان داشتن به راه خود» است به مثابه پيش شرط مبارزه موفقيت آميز: «… مردمي پيروز مي شوند كه قدرت و جسارت هجوم به دژ گذشته و رسوم كهن دارند، … به راه خود ايقان دارند، هدفي در برابر نهاده اند، … در نبرد خود پي گيرند، داوطلب ميداند، منتظر وقايع نمي نشيند، به جانبازي قهرمانانه تن در مي دهند، به مردم تكيه مي كنند، به آينده مي نگرند»!
اين پاسخ هاي مبارزه جويانه طبري از سال ١٣٤٣، امروز هم پاسخ هاي روز و برنامه عمل است، تلفيق تئوري و پراتيك است، آن طور كه او در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (جلد دو، ص ١٥) نشان مي دهد.
با احيا و تصويب خط مشي انقلابي حزب توده ايران در ششمين كنگره آن، زمينه نظري چنين برنامه مبارزه جويانه ي توده ي در اختيار ماست. بايد با تنظيم برنامه مبارزاتي ي تبليغي- ترويجي- آموزشي براي نبرد عليه شرايطي آماده شد كه صادق شكيب با توجه ي باريك بينانه خود به گفتگوي در قهوه خانه، در نشريه نويدنو پرورانده است.
يكي از وظايف مبرم در اين زمينه براي نويدنو كه اين گزارش را منتشر ساخته است، مي تواند بررسي و تنظيم و به مورد اجرا گذاشتن برنامه ي هدفمند و منطبق با نياز مبارزه عليه ايدئولوژي حاكم بر جامعه ايران باشد. بايد نيروهاي محدود را در باصرفه ترين وجه هزينه نمود. بايد برنامه اي داشت كه بتواند نسل دانشمندان متخصصن جديد توده ي را بپروراند. بايد به پراكنده نويسي و اتلاف توان و وقت پايان داد. بايد يك جنبش خودآموزي را سازمان داد!
بايد در جنبش آزادي و ترقي خواهي عدالت طلبانه، آن طور كه شكيب طلب مي كند، به گذشتن «بي تفاوت» از كنار واقعيت پايان داد. طبري در شعر زندانش با عنوان ”پيمان“ كه خطاب «به آنان كه رنج مي كشند» سروده است، در اين زمينه بسيار گفتني و آموختني بيان كرده كه ارائه آن در اينجا سخن را به دراز مي كشاند. به جاي آن به نكته اي از تجربه در انتخابات رياست جمهوري پيش رو بپردازيم كه در ارتباط قرار دارد با پرسش شكيب و نكته ظريفي كه طبري در شعر ”پيمان“ بر آن انگشت مي گذارد. طبري در يك پاراگراف كوتاه كه در درون انديشه شعر ”پيمان“ تنيده است، بر ديالكتيك ”خرد و كلان“ انگشت مي گذارد و با طنين صداي آموزگاري مدبر و دلسوز مي گويد:
«بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شرير و خام پندار بنامند، من به كارها، از خرد و كلان، بي تفاوت نخواهم گشت، كه كلان از خرد مي خيزد، وز اندك بي شمار. … به رنج هاتان سوگند، سوگند به خانه هاي سرد و حقيرتان، سوگند به كودكانِ تان، كه به تكه ناني شاد مي شوند، سوگند به آرزوهايِ پاكتان، من هرگز بي تفاوت نخواهم زيست.»
نوشتارهاي متعددي در ارتباط با انتخابات در برابر قرار دارند.
«ضيا نبوي از زندان كارون اهواز» خواستار شركت در انتخابات و راي دادن به ”روحاني“ يا ”عارف“ است كه او با چندين «اگر» ضروري اعلام مي كند. به نظر او، شركت نكردن در انتخابات «حامل اين پيام نيز هست كه ما از مكانيزم قانوني و رسمي جابجايي در قدرت نااميد شده ايم و هيچ امكاني براي مشاركت سياسي نمي يابيم. … بايد توجه داشت كه صحنه سياسي كشور هيچ گاه نمي بايست به گونه اي تصوير شود كه هيچ امكاني براي دخالت اميد بخش در عرصه ي عمومي و مشاركت سياسي باقي نماند.»
او كه خود زنداني در بند حاكميت سرمايه داري است، بدون ترديد با صداقت چنين مي پندارد. براي او، «واقعيت عيني حاكميت سرمايه داري»، زمينه جستجوي راه خروج از بن بست نيست. وحشت او آنست كه واقعيت عيني كه او بر آن چشم مي بندد، «براي جوان ناراضي … خطرناك باشد و توجيهي براي … خشونت تلقي شود.»
فرخ نگهدار، در گفتگو با شبكه آنلاين، ضمن بيان «جليلي نه!»، خواستار «مشاركت تاكتيكي» در انتخابات است. او اميدوار است كه از اين طريق از «وخامت بيشتر اوضاع كشور» جلوگيري شود. به سخني ديگر، او نيز از «واقعيت عيني حاكميت سرمايه داري بر كشور»، به نتيجه گيري نمي پردازد، بلكه همانند نبوي، خواست و آرزو و اميد خود را زمينه و كارپايه نتيجه گيري خود قرار مي دهد. (در اين سطور بررسي درستي يا نادرستي پيشنهاد «مشاركت تاكتيكي» هدف نيست. در نوشتارهاي پيش تر به اين نكته اشاره شده بود كه باوجود ارزيابي حزب توده ايران از شرايط عيني حاكم بر كشور كه دال بر آن است كه حاكميت سرمايه داري نه مايل و نه قادر به عقب نشيني در برابر خواست قانوني مردم براي برخورداري از انتخاب آزاد است و لذا بن بست حاكم بر ايران از طريق انتخابات حل ناشدني است، چنانچه اصلاح طلبان بر سر نامزدي به توافق رسيدند، بايد در روز انتخابات در كنار متحدان قرار گرفت و به نامزد مورد نظر آن ها راي داد.)
”راه توده“ كه پس از رد صلاحيت هاشمي رفسنجاني، ديگر چيزي براي گفتن ندارد و نمي تواند مانند همه سرمقاله هاي گذشته خود خطاب به «آقاي خامنه اي» به او درس اخلاق سياسي بدهد، بحث جديدي را با او (شماره ٤٠٩) گشوده است و با بي زباني مي گويد: اگر حذف هاشمي «فصل الخطاب شدن قانون مي شود»، پس «آقاي خامنه اي ”حكم حكومتي“ خود را زير سوال برد»ه است!
به سخني ديگر، ”راه توده“ كلاً نگاهي هم به مساله «واقعيت عيني حاكميت سرمايه داري بر كشور» نمي اندازد.
”عدالت“ نيز با همين وضع روبروست! اما از آنجا كه جسارت نگاه انتقادي به «واقعيت عيني حاكميت سرمايه داري بر كشور» را ندارد، «مطلب دريافتي» ي را (٨ خرداد) ترتيب مي دهد كه نظر ”عدالت“ را مبني بر نادرست اعلام كردن حذف مشايي و تائيد حذف هاشمي توجيه كند. ”عدالت“ براي بيان موافقت خود با حذف رفسنجاني، موضع اعتراضي «تقرياً همه دولت ها و رسانه هاي امپرياليستي، از جمله تلويزيون بي بي سي و اعوان و انصار آن ها در داخل و خارج كشور در رد صلاحيت هاشمي رفسنجاني» را به شهادت گرفته است كه همگي «به سوگ نشسته [اند] و ظاهراً اقدام ”غيردمكراتيك“ شوراي نگهبان را تقبيح كرده اند.»
البته مواضع مثبت و واقع بينانه نيز در ميان موضعگيري ها وجود دارد. براي نمونه كيانوش راد خواستار پايان دادن به «عقب نشيني» آن «نوع گرايش اصلاح طلبي [است كه مي خواهد] در هر شرايطي در صحنه باشد». او اين موضع را «براي جريان اصلاح طلبي، خطرناك» اعلام مي كند.
براي علي ربيعي «مشاركت فقط راي دادن نيست، اعتراض و اعتصاب هم مشاركت است».
باوجود اين، نزد مواضع مثبت نيز هنوز انديشه تحليگر از «واقعيت عيني حاكميت سرمايه داري بر كشور» به نتيجه گيري نمي پردازد. اين انديشه به واقعيت عيني نزديك شده است، اما تنها از طريق تجربه منفي به دست آمده. اين گامي بزرگ و تعيين كننده است كه بايد ادامه يابد. اين ادامه يافتن، اما تنها از طريق تجربه مي تواند آن چنان بي پايان باشد كه در گرداب پراگماتيسم برنيشتيني فرو رود. نظر ”نبوي“ نمونه اي از اين امر است.
براي نتيجه گيري قاطع از تجربه به دست آمده، به انديشه تئوريك و انتزاعي مبتني بر جامعه شناسي علمي نياز است. شناخت و درك «واقعيت عيني» حاكم بر هستي جامعه ضروري است. درك اين وضع عيني عمده است كه نظام حاكم سرمايه داري در ايران با اجراي برنامه نوليبرال امپرياليستي، اقتصاد كشور را به زائده اقتصاد جهاني امپرياليسم تبديل و اقتصاد ملي ايران را وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي كرده است. اين حاكميت به خاطر ايجاد اين وابستگي، سركوب مردم و پايمال كردن قوانين كشور را عملي مي سازد. حاكميت سرمايه داري مي پندارد از اين طريق مي تواند از نظام سرمايه داري امپرياليستي تضميني براي هستي خود دريافت كند.
پـس، علت ناتواني و عدم تمايل حاكميت سرمايه داري براي عقب نشيني در برابر خواست هاي قانوني مردم، ريشه در منافع طبقاتي آن دارد. منافعي كه نمي تواند از آن به خاطر تز آقاي پوپر درباره ”قواعد بازي“، چشم پوشي كند. به عبارت ديگر، شناخت اين «واقعيت عيني حاكميت سرمايه داري بر كشور» و دلايل آن، نكته اي است كه بايد نقطه آغاز شناخت انديشه تحليگرانه از اوضاع كشور ازجمله در ارتباط با انتخابات پيش رو باشد.
آيا نيروي ديگري بجز حزب طبقه كارگر ايران، بجز حزب توده ايران وظيفه مند براي توضيح و روشن كردن اين شرايط در ايران وجود دارد؟ آيا نبايد همه توده اي ها با ياد شعر ”پيمان“ طبري بگويند: «بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شرير و خام پندار بنامند، من به كارها، از خرد و كلان، بي تفاوت نخواهم گشت، كه كلان از خرد مي خيزد، وز اندك بي شمار. …»؟!
پاسخ قوياً مثبت است. از اين روي، داشتن برنامه تبليغي- ترويجي- آموزشي مبتني بر جامعه شناسي علمي، به وظيفه روز طبقه كارگر ايران و گردان متشكل و آگاه آن بدل شده است. ضرورت داشتن برنامه ي تنظيم شده توسط هيئت تحريريه نويدنو، با اين توضح ها مستدل مي شود!