دوره جدید: مقاله شماره: ۱۰۱ (۱۶ بهمن ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
رفيق عزيز محسن در ابرازنظر خود نسبت به مقاله ي: علل تداوم سلطه ی سرمايه داری باوجود بحران تعميق يابنده .. در همين صفحه، با نكته سنجی مساله ی استه تيك مبارزه ی طبقاتی را در ايران مورد خطاب قرار داده است.
اهميت بررسی نقش سلطه ی ايدئولوژيك امپرياليسم برای دريافت علل تداوم سلطه ی آن، در واقع بحث روشنگرانه در اطراف متضاد ديالكتيكی اين سلطه است كه لورزوردو آن را “حضور نداشتن چپ در صحنه” در شرايط كنونی می نامد.
او می خواهد ضرورت حضور فعال و مستقل چپ را در صحنه نبرد طبقاتی در هر كشور و در صحنه ی جهانی برای نابودی سلطه ايدئولوژی امپرياليسم به ثبوت برساند. عنوان “حضور نداشتن چپ در صحنه” در شرايط بحران تعميق يابنده ی در نظام سرمايه داری دوران افول، مضمون “تراژدی”ای را قابل شناخت ميسازد كه چپ اكنون با آن روبروست.
اين «تراژدي» را زنده ياد احسان طبری دررساله ای “دربارهء برخی مسايل استه تيك و هنر” توصيف و آن را به كمك تعريف مقوله ی «فاجعه آميز (تراژيك)» ترسيم ميكند و می نويسد: «هنگامی كه شرايط پيروزی زيبا و والا عليه زشت و پست در لحظه معين فراهم نيست، يعنی هنگامی كه بين آنچه كه از جهت سيرتكاملی بايد انجام گيرد و آنچه از جهت شرايط مشخص تاريخی انجام پذير است، تضادی آشكار پديد می شود، مسئله ای كه بايد حل شود، حل نمی شود.» (تكيه از نگارنده)
همان طور كه قابل شناخت است، ما با «تضادی آشكار» در جهان و ايران روبرو هستيم، كه مضمون آن، “حضور نداشتن چپ در صحنه” است. چپ بايد اين تضاد را چگونه حل كند؟ تا «شرايط پيروزی زيبا و والا در لحظه معين» كنونی فراهم شود؟ در جهان و در ايران؟
در واقع ما با ديالكتيك ظريفی روبرو هستيم كه حتی در عنوان مقاله ی شماره ی اخير نامه مردم، ارگان مركزی حزب توده ايران با شفافيت و صراحت مطرح شده است. اين مقاله با عنوان “بدون حذف كاملِ حاكميت ولايت فقيه، آزادی در ايران ممكن نيست” (شماره ١٠٤٣، ٢ بهمن ٩٦) كه در گفتگو با متحدان طبقه كارگر در جبهه ضدديكتاتوری نگاشته شده است، با توانمندی و صلابتِ استدلالی بر ضرورت برپايی جبهه ضد ديكتاتوری پای می فشرد و به متزلزلان هشدار می دهد. مقاله به شفافيت حل «تضاد آشكار» را حذف كامل همه ی مظاهر ديكتاتوری اعلام می كند.
لوزوردو توجه را به چگونگی فعاليت چپ در اين زمينه جلب می كند.
وظيفه اين سطور، كوشش برای نشان دادن اين چگونگی از منظر استه تيك نبرد طبقاتی در شرايط حاكم كنونی بر ايران است كه زنده ياد احسان طبری آن را دررساله خود با عنوان “دربارهء برخی مسايل استه تيك هنر” در دنيا، نشريه سياسي- تئوريك كميته مركزی حزب توده ايران، شماره ٢ سال ١٣٥٨ می آموزد و «دانش ماركسيستي» می نامد. به بيان آموزگار توده ای ها، اين دانش ماركسيستی «نخ راهنما را در تاريخِ پُر های و هوی [شناخت از مقوله ي] استه تيك [تشكيل می دهد كه] بايد بگوئيم كه از سوئی در نبرد اجتماعی (نبرد طبقاتي) در فلسفه و از سوی ديگر در نبرد فلسفی در مباحث استه تيك، انعكاس» يافته است.
به سخنی ديگر، وظيفه ی اين سطور بررسی مبارزه ی طبقاتی در ايران از منظر «فلسفه ماركسيستی استه تيك» است كه زنده ياد احسان طبری می آموزد. با شناخت ايناسته تيك می توان مضمون “تراژدي”ای را دريافت كه شناخت از آن می تواند به حل «تضاد آشكار» كنونی در ايران كمك كند و حضور چپ انقلابی را به حضوری تعيين كننده برای پيشبرد نبرد طبقاتی بدل سازد.
اشاره شود كه ضرورت بازانتشار رساله ی آموزگار توده ای ها كه باری ديگر به منظور تدارك نوشتار كنونی به مطالعه آن پرداختم بی ترديد است و انجام خواهد شد. ارايه همه مضمون آن در اين سطور سخن را به درازا می كشاند. تنها طرح برخی از نكته ها كه رفيق طبری در بخش اول رساله ی خود با عنوان “طبيعت روندهای استه تيك”نگاشته، برای دريافت مضمون بحث ناگزير است.
در اين بخش، يك بررسی تاريخی از روند رشدِ درك مضمون استه تيك در طول تاريخ برشمرده می شود و گذار اين روند از برداشت «تصور گرا» (ايده آليستي) [كه ريشه ی اين مقوله را ذهني- روحی می داند] و ماترياليسم قديمی تا فويرباخ [كه آن را «در مختصات طبيعی و فيزيكی اشياء و پديده ها» جستجو می كند، توصيف و] به توضيح«فلسفه ماركسيستی .. دريافت استه تيك جهان» پرداخته می شود.
«موافق اين مكتب دريافت استه تيك جهان به وسيله انسان از سه جهت متفاوت مركب است .. استه تيك در واقعيت عينی ..، در جهان ذهنی [انسان] كه ما آن را “شعور ياآگاهی استه تيك” [می ناميم و بالاخره در] وحدت [استه تيك] عينی و ذهني». «دانش [ماركسيستيِ] استه تيك .. ماهيت قوانين و جلوه های مشخص اين سه جهت را دروحدت ديالكتيكی آن ها (وحدت آن ها در عين استقلال آن ها، در عين تاثير متقابل آن ها بر يكديگر) بررسی می كند .. و پايهء عينی دريافت استه تيك جهان به وسيلهء انسان را روشن می سازد. اين پايهء عينی عبارتست از فعاليت خلاق و هدفمند انسان كه طی آن ماهيت اجتماعی و قوانين ايجادگرش به خاطر دگرسازی (يا به سازيِ) جامعه و طبيعت تجلی می يابد. ..».
در رساله سپس مقولاتی «مانند “زيبا و زشت”، “والا و فرومايه”،”دراماتيك”، “تراژيك (فاجعه آميز)”، “كميك (مضحك)” و “اپيك (حماسي)” مطرح می گردد.» و اضافه می شود كه «همه اين مقولات تجليات خاص دريافت استه تيك واقعيت به وسيله انسان در گستره های گونه گون زندگی اجتماعی هستند، مانند گسترهء كار مولد، گسترهء فعاليت و مبارزه انسانی و غيره وغيره.»
آموزگار توده ای ها برای نمونه «ادراك زيبايي» را «مايه نشاط و لذت .. و دارای قدرت بسيجنده و پرورنده» ارزيابی می كند. «لذا “زيبا” پيوند معينی است از عين وذهن، طبيعت و تاريخ، انسان و پيرامون، كه در صورت فقدان يك جهت، احساس زيبائی پديد نمی شود ..».
«اما “والا” كه در مقابل فرومايه، پست و مبتذل قرار دارد، پديده ايست كه در انسان احساس اوج گرفتن روح و برتری يابی او بر امور [را] .. ايجاد می كند و قدرت نبرد آرمانی را در وی تقويت می نمايد. والا با زيبا پيوند دارد و هر دوی آن ها محصولات مثبت “آرمان استه تيك” انسان در دوران معين تاريخ است. والا و زيبا درعين حال بافاجعه آميز (يا تراژيك) می توانند در پيوند باشند، ولی هرگز مضحك و خنده آور نيستند. چنان كه زشت و فرومايه و مضحك با يكديگر خويشاوندی دارند ..
اما فاجعه آميز (تراژيك) حاكی از تقابل جبر و اختيار، شعبده ها و تناقضات رشد تاريخی با سرنوشت انسان و نبرد زيبا و زشت و والا و پست است. هنگامی كه شرايط پيروزی زيبا و والا عليه زشت و پست در لحظه معين فراهم نيست، يعنی هنگامی كه بين آنچه كه از جهت سير تكاملی بايد انجام گيرد و آنچه از جهت شرايط مشخص تاريخی انجام پذير است، تضادی آشكار پديد می شود، مسئله ای كه بايد حل شود، حل نمی شود. ..
همچنين سرنوشت آن هايی كه پيوند خود را با امری رو به زوال می دانند، ولی قادر نيستند اين پيوند را بگسلند و در جهت امر بالنده و رشد قرار گيرند نيز سرنوشتی فاجعه آميز است. ..».
مقاله ی نامه مردم با شفافيت سرنوشت فاجعه آميز «نخبه های هميشه در اشتباه» را در ارگان مركزی حزب توده ايران نشان می دهد. نشان می دهد كه «تحليل گران وشخصيت های سياسی ای كه تاكنون هشدار می دادند كه “تودهء مردم” در شهرهای كوچك به دليل ايمان مذهبی شان به “ولی فقيه”، او را مرجعی دينی و “رهبر” می دانند و به اين دليل از او تمكين می كنند استباه می كنند و سخت در اشتباهند .. حالا اين تودهء مردم ساكن مناطق و شهرستان های سنتی و مذهبی اند كه علی خامنه ای را در راس”نظام” ديكتاتوری دينی مسئول اصلی سركوب ها و بی عدالتی اقتصادی می دانند».
سخنان اخير تاجزاده، عبدی و محمد خاتمی نشان می دهد كه اين جريان ها با وجود تجربه جديد در روزهای دی ماه ٩٦ در ايران نيز از اين موضع دست برنمی دارند. فرج سركوهی آن را «تاجزاده خود و اصلاح طلبان را لو می دهد» ناميده است.
حزب توده ايران تنها نيرويی است كه می تواند به حل «تضاد آشكار» كنونی در ايران كمك كند و حضور چپ انقلابی را به حضوری تعيين كننده برای پيشبرد نبرد طبقاتی بدل سازد. هيچ نيروی ديگری در شرايط كنونی در ايران قادر نيست با طرح برنامه جايگزين برای اقتصاد سياسی حاكم كه آن را علی خامنه ای “اسلامي” و “مقاومتي” می نامد، با طرح برنامه اقتصاد ملی برای مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب، «تضاد آشكار» كنونی را ميان ادامه سياست امپرياليستی و نيازهای مردمی و منافع ملی جامعه ايرانی به سود ترقی خواهی اجتماعی حل كند. اين وظيفه به وظيفه تاريخی حزب طبقه كارگر بدل شده است. ارايه چنين طرحی حتی در كلی ترين بيان (كوربين در انگلستان!)، نه تنها كمك به نيروهای صادق در حاكميت خواهد بود، تا شايد گريبان خود را از گرداب فاجعه ی تراژيك برای خود و ايران بيرون بكشند، بلكه چنين برنامه ای پرچم مبارزه و تجهيز توده ها در دست مبارزان خواهد بود و «شرايط پيروزی زيبا و والا عليه زشت و پست» را به سود مبارزه برای ترقی خواهی اجتماعی در نبرد طبقاتی كنونی خواهد گشود. چنين برنامه ی «والا .. در انسان احساس اوج گرفتن روح و برتری يابی او بر امور [را] .. ايجاد می كند و قدرت نبرد آرمانی را در وی تقويت می نمايد»!
اين گامِ حزب توده ايران نه تنها گامی تعيين كننده است برای شكاندن «تضاد آشكاری كه بين آنچه كه از جهت سير تكاملی بايد انجام گيرد و آنچه از جهت شرايط مشخص تاريخی انجام پذير است»، بلكه گامی حياتی است برای جنبش كارگری ايران، به منظور سد نمودن امكان افتادن در گرداب همان فاجعه ای كه «نخبه های هميشه در اشتباه»در كنار ورطه آن قرار دارند!
بايد اميدوار بود كوشش برای پاسخ به چگونگی نبرد طبقاتی در مبارزه ی كنونی كه در جريان مطالعه ی مجدد رساله ی آموزگار توده ای ها شناخته و هضم فكری شد،بدون بازتاب در مبارزه كنونی در ايران نباشد و از طرف صاحب نظران مسئول در حزب توده ايران بی پاسخ نماند. «تقابل جبر و اختيار» كه به نقل از رساله ی رفيق طبری در ارتباط با «شرايط پيروزی زيبا و والا» طرح شد، پاسخ واقع بينانه و انقلابی خود را انتظار می كشد.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4859
درود بر رفیق دانشمند مثل همیشه دلکش سخت بدرود
رفيق عزيز محسن، تشكر براي سخنان محبت آميز شما.
زنده ياد احسان طبري در نوشتاري اين پرسش را مطرح مي سازد كه انديشه از سير خود با چه ارمغاني و پيامي بازمي گردد و آن را در قالب شعر يا نوشتاري مي ريزد؟
پرداختن به «استه تيك نبرد طبقاتي در ايران» از اين رو ضروري است، زيرا حل «تضاد آشكار» كنوني در ايران مساله ي روز و عمده را در نبرد طبقاتي در كشور تشكيل مي دهد. «تضاد آشكار» در شرايط كنوني در ايران چيست؟ نبودن و حضور فعال نداشتن ”چپ“ و نبود نقش راهبردي انديشه ي آن براي مبارزه ي در جريان! اين طور نيست؟
هنگامي كه مقاله هاي بسياري كه نويسندگان و نظريه پردازان در نشريات انتشار مي دهند به طور انتقادي مطالعه شود، قابل شناخت است كه بحث ها همه در سطح وقايع منجمد مي شود. توصيف ناتواني و نبود چپ و سردرگمي هاي ناشي از نبود انديشه ي راهبردي چپ است!
رفقاي حزبي و هواداران حزب درباره اين وضع، چه نظري دارند، آن را چگونه ارزيابي مي كنند، راه خروج را چه مي دانند؟
آيا نبايد در اين زمينه آگاهانه بحثي همه جانبه به راه افتد تا پاسخ به پرسش ها يافت شود؟ نقش توده اي ها و هواداران حزب در اين زمينه چيست؟
سكوت تا خيزش بعدي و طرح مجدد همین پرسش ها؟ آيا اين است وظيفه ي در برابر ما؟
١٨ بهمن ١٣٩٦ – ٧ فوريه ٢٠١٨