مقاله ی شماره ۱۶ / ۱۳۹۸
۷ شهریور ۱۳۹۸ – ۲۹ آگوست ۲۰۱۹
هنگامی که از مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب سخن می گویم، به طرح وظایفی میپردازیم که حل آن قریب به دویست سال است به عنوان وظایف مبرم در برابر مردم میهن ما قرار دارد: برقراری آزادیهای فردی و اجتماعی و تحکیم استقلال ملی.
پرسشی که مطرح است به این واقعیت برمی گردد که حل این وظایف، برای نمونه در جریان انقلاب مشروطیت میتوانست در شرایط دیگری از سطح رشد نیروهای مولده در ایران حل گردد. اکنون ولی نیروهای مولده در ایران در سطحی دیگر قرار دارد. اگر در آن دوران تضاد اصلی در جامعه، به طور عمده تضاد برای حل سلطه ی فئودالیسم و گشودن راه رشد سرمایه داری در ایران بود، آیا اکنون نیز با چنین وضعی روبرو هستیم؟ و یا آیا به طور عینی تضاد اصلی در دوران کنونی به تضاد میان کار و سرمایه بدل شده است که ناشی از نفوذ و سلطه ی بلامنازع اقتصاد سیاسی نئولیبرالیسم در جامعه ی کنونی ایران است؟ آیا رشد آگاهی طبقاتی نزد زحمتکشان، نشان رشد پا به پای عنصر ذهنی در نیروهای مولده است؟
در دویست سال گذشته، بورژوازی ملی قادر به پاسخ ضروریِ تاریخی به وظایف انقلاب ملی- دمکراتیک نشد. اکنون حل این وظایف به عهده ی طبقه کارگر ایران قرار گرفته است. آیا حل این وظایف توسط طبقه ی کارگر ایران از دید سطح رشد نیروهای مولده در ایران واقعبینانه است؟ آیا میتوان سلطه روابط تولیدی و اجتماعی سرمایه داری نئولیبرال را در ایران به این معنا نیز درک نمود که وظایف انقلاب سوسیالیستی و ملی- دمکراتیک با یکدیگر درآمیخته اند و به وحدت رسیده اند؟
تغییر شرایط و جابجایی سوبژکت یا عنصر تاریخی (بورژوازی به پرولتاریا) برای تحقق بخشیدن به وظایفِ مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب با ایجاد شدن سطح نیروهای مولده هم خوانی دارد؟ آیا طبقه ی کارگر ایران که زیر فشار اقتصاد سیاسی سرمایه داران در دور نئولیبرال آن به گروههای متفاوت تقسیم شده است، شخصیت خود را به عنوان سوبژکت تاریخی از کف داده است؟ آیا با نابودی شرایط کاری مشابه در مراکز کم و بیش بزرگ، کارگران احساس و نیاز به همبستگی میان خود را به مثابه ی حربه ی مبارزاتی پراثر از کف داده اند؟ بر اهمیت همبستگی طبقاتی و مبارزاتی واقف نیستند؟ آیا با توجه به رشد شغلهای خدماتی با اشکال متفاوتِ وابستگی شاغلان در آن، هنوز میتوان طبقه ی کارگر را سوبژکت تاریخی برای تحولات انقلابی در ایران ارزیابی نمود؟ توافق میان تودهای ها بر سر برداشت نکتههای طرح شده وجود دارد که در انطباق کامل است با مواضع حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران.
برخی از سویه های گفت و شنفت در سطور زیر طرح و به بحث گذاشته می شود.
طبقه ی کارگر سوبژکت تاریخی؟
طرح پرسش درباره ی سوبژکت و عنصر تاریخی برای تغییرات در مرحله ملی- دمکراتیک با جهت گیری سوسیالیستی قابل فهم است، زیرا با این نگرانی همراه است که آیا تبلیغات رسانههای سرمایه داری صدق نمیکند که طبقه ی کارگر رسالت تاریخی خود را به دنبال تخریب های نئولیبرال در ساختار جامعه ی سرمایه داری از دست داده است و توسط «جنبش های مدنی» به حاشیه ی تغییرات بنیادین در جامعه رانده شده است؟ این نگرانی قابل فهم است ولی مستدل نیست!
در ظاهر امر، و زیر فشار نابودی قوانین اجتماعی که هدف آن تشدید انباشت سود و سرمایه در دست بخش کوچکی از سلب مالکیت کنندگان از زحمتکشان است، یعنی در دست مالکان ابزار تولید و سرمایه مالی است که می کوشند با سرمایه سوداگرانه ی به دست آمده، مساله مالکیت را در «کلیت» آن به سود خود در دوره کنونی حل کنند، وجود نگرانی طرح شده قابل فهم است. ولی از آنجا که مساله مالکیت در نظام برده داری، فئودالی و سرمایه داری در طول تاریخ مساله مرکزی را در تضادهای جامعه تشکیل داده است و می دهد، محتوای تضاد اصلی در دور جدید نظام سرمایه داری دوران افول نیز نبرد طبقاتی بر سر مالکیت و حل آن به سود توده های میلیونی به قوت خود باقی است و سرشت نبرد طبقاتی حاکم را در جامعه ی طبقاتی سرمایه داری دوران افول نیز تشکیل می دهد. نبرد همچنان علیه سلب مالکیت کنندگان از زحمتکشان تضاد اصلی را در جامعه تشکیل می دهد.
تبلیغات دشمن طبقاتی میکوشد با مطلق ساختن نقش مبارزات دمکراتیک در جامعه آن را جانشین نبرد طبقاتی نماید. مبارزه ی دمکراتیک که عمدتاً وظیفه ی سازمان های دمکراتیک- مدنی- فرهنگی در جامعه است، می تواند در روندی پیگیر به نبرد طبقاتی در جامعه بپیوند و فراروید. پیوند مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی با مبارزه ی سوسیالیستی در ایران در جلوی چشمان ما تحقق یافته است. خواست پرداخت دستمزد عقب افتاده به خواست پایان دادن به خصوصی سازی زندگی اجتماعی در مبارزات سالهای اخیر زحمتکشان پیوند خورده است.
این واقعیت عینی نشان درستی و صلابت برداشت تئوریک حزب توده ایران است که در برنامه ی حداقل کارگری آن تبلور مییابد و در ششمین کنگره آن در سال ۱۳۹۱ نیز مورد تأیید قرار گرفته است.
بر این پایه است که به اصطلاح استدلال های نفی کنندگانِ کنونی نبرد طبقاتی در جامعه، مستدل نیست. نفی جامعه ی طبقاتی از این رو مستدل نیست، زیرا در جامعه سرمایه داری به طور عینی در دوره کنونی هم ساختاری طبقاتی وجود دارد که مبتنی است بر جایگاه گروههای بزرگ در روابط تولیدی در جامعه که به نوبه ی خود ناشی از شکل مالکیت سرمایه دارانه بر ابزار تولید است. تعداد زحمتکشان در طبقه ی کارگر، به طور مطلق در جهان افزایش نشان می دهد.
این برداشت که مرحله پساسرمایه داری فرا رسیده است که در آن گویا «جنبش های مدنی» جایگزین مبارزه ی طبقه کارگر شده است، باواقعیت عینی در تضاد است. میدانیم که پس از سالها مبارزات دمکراتیک- مدنی و سیاسی پراکنده، اکنون چشم امید مبارزان و نگرانی ارتجاع در ایران به پاقرص کردن جنبش های اعتراضی- اعتصابی کارگران و دیگر مزدبگیران یدی و فکری دوخته شده است. امید به سراسری شدن این جنبش ها نزد مبارزان دوخته شده است. کوشش مبارزان در جهت توسعه ی آن از طریق تجهیز و سازماندهی کارگران و ایجاد ارتباط های سراسری قرار دارد. از سوی دیگر، کوشش امنیتی- قضاییِ سرکوب خشن طبقه ی کارگر توسط دشمن طبقاتی که هر روز بیش تر علیه کارگران و فعالین و متحدان نزدیک آن تشدید میشود، نیز نشان عینی بودن حضور طبقه کارگر در مبارزات در ایران و نقش عمده ی آن برای تغییرات بنیادین است.
واقعیتِ برشمرده شده که نشان تشدید و ژرفش نبرد طبقاتی در ایران است، از عینیت برخوردار است. آن را میتوان روزانه دنبال نمود. این برداشت که گویا مبارزه ی طبقاتی به مبارزه ی «مدنی» تبدیل شده است که در آن موضوع و محتوای نبرد وابسته است به سوژه هایی که روزانه نو میشود – که مطلق سازی شیوه ی «سوزن دوزی بی انتها» (اط) است –، عمق نگرانی حاکمان و جهت گیری تبلیغاتی آنها را برملا می سازد.
این ادعا که با حل سوژه ی امروز، سوژه ی دیگر مطرح میشود که برای حل آن ها به «جنبش های مدنی» دیگر و جدید نیاز است و نه به جنبش سازمان یافته و هدفمند طبقه ی کارگر نیز از نگرانی حاکمان حکایت میکند که از عینیت برخودار است. این تبلیغات با جهت گیری خود، یعنی با در ابهام قرار دادن واقعیت عینیِ نبرد طبقاتی، هدف تبلیغاتی خود را ناخواسته افشا و برملا می کند!
استدلال در این باره که گویا جنبش های مدنی که میتوانند به طور خودجوش و به کمک انواع امکان های ارتباطی اینترنتی، سازماندهی شده و به هدف خود دست یابند و جای خود را به جنبش بعدی بدهند، غیرمستدل است! این تبلیغات میکوشد با این ابزار ضد روشنگری، سرشت دمکراتیک جنبش های مدنی را نفی کند، آن را به مثابه ی نیروی کمکی برای تقویت نبرد طبقاتی در جامعه نفی کرده و جنبش مدنی را مطلق گرانه تنها جنبش اجتماعی بنماید!
سرشت ضد روشنگریِ تبلیغات دشمن درباره ی مطلق ساختن نقش سازمان های مدنی از این رو سرشتی ارتجاعی است، زیرا علت علّـی پدیدار شدن پدیده را در ابهام قرار می دهد. میکوشد نظام سرمایه داری را به مثابه ی علت علّـی نابسامانی ها در ابهام قرار دهد و به جای آن نقش دیکتاتوری را مطلق سازد. میخواهد دیکتاتوری را علت علّـی بنماید و القاء کند، تا نظام سرمایه داری را نجات دهد! این ترفندی است به منظور نفی نبرد طبقاتی در جامعه ی طبقاتی سرمایه داری دوران افول که با هدف ابدی ساختن آن به کار گرفته می شود!
با این سیر اندیشه که به بحث وسیعتر نیاز دارد. باید به طور مجزا به آن پرداخت و امیدوار بود که مبارزان با طرح نظرات خود آن را غنی سازند، بازگردیم به رشته ی بحث در گفت و شنفت پیش.
مرحله ی انقلاب در ایران
بر سر این نکته توافق است که مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب، مرحله در پیش تغییرات در ایران است. پایان بخشیدن به دیکتاتوری، برقراری آزادیهای فردی و اجتماعی، همانطور که اشاره شد، هدف عاجل را در این تغییرات تشکیل میدهد که میتواند از طریق جبهه گسترده ی ضد دیکتاتوری به ثمر رسانده شود که برنامه پیشنهاد شده توسط حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر است.
بنا به ایجاد شدن شرایط شرکت وسیعترین لایه ها و نیروها در این جبهه، میتواند این گذار سهل تر و کم دردتر عملی گردد. از این رو ضروری است که برنامه جبهه ضد دیکتاتوری قادر باشد که وسیعترین نیروهای ضد دیکتاتوری را در خود گرد آورد. این برنامه چه میتواند باشد؟ آیا جبهه ضد دیکتاتوری نقش تاکتیک را در نبرد طبقاتی کنونی در ایران ایفا میسازد و یا باید برای آن نقشی استراتژیک قایل شد؟
جبهه ضد دیکتاتوری در مرحله ملی- دمکراتیک کنونی تاکتیک و یا استراتژی؟
تحقق بخشیدن به وظایف دو گانه ی ملی- دمکراتیک در مرحله ی کنونی نیاز به تسخیر سنگر اول در یک نبرد طولانی دارد. سنگری که رژیم دیکتاتوری ولایی در پشت آن قرار دارد و آن را به ابزار انجام وظیفه ی خود برای حفظ سلطه ی نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی بدل نموده است.
چرا مبارزه ی ضد دیکتاتوری برای حزب توده ایران، مبارزهای تاکتیکی و همزمان استراتژیک است؟ زیرا روند رشد انقلاب در پیش، قابل پیشبینی نیست! سرعت توسعه و عمق روند انقلابی و طول زمانی که به آن نیاز است، عنصرهایی هستند که حزب توپده ایران را بر آن می دارد، سیاستی واقعبینانه و در عین حال با نگاه به دورنمای نبرد را دنبال بکند. از این رو حزب طبقه کارگر ایران دارای یک برنامه حداقل و یک برنامه حداکثر است.
برنامه حداقل، شرکت همه جانبه حزب توده ایران در نبرد روزانه لایههای مختلف اجتماعی برای تغییرات دمکراتیک در جامعه است. حزب توده ایران هنگامی که شاه بختیار را به جای ازهاری به نخست وزیری گماشت، نه تنها مخالفتی نکرد، بلکه همراه توده های مردم ٬٬سوت هم زد٬٬! هنگامی که بختیار شاه را به فردوگاه رساند، وضع بر همین منوال بود. تناسب قوا امکان های بزرگ تری را در آن شرایط در اختیار حزب توده ایران نمی گذاشت. ولی حزب توده ایران برنامه ی حداکثر خود را برای مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب کنار نگذاشت. تناسب قوای حاکم، رهبری انقلاب را به خرده بورژوازی سپرد، ولی حزب توده ایران مبارزه برای برقراری هژمونی طبقه کارگر را در انقلاب ملی- دمکراتیک ترک نکرد! برعکس با خواست برپایی جبهه متحد خلق و نشان دادن ضرورت ایجاد شدن آن برای مرحله کنونی نبرد طبقاتی در ایران، حزب توده ایران به نبرد طبقاتی برای دستیابی به برنامه حداکثر خود عمل نمود.
حزب توده ایران با ارزیابی از جبهه ضد دیکتاتوری به مثابه ی تاکتیک برای تسخیر سنگر اول در انقلاب ملی- دمکراتیک، همزمان هشدار میداد که ما با روند انقلابی ای روبرو هستیم که تنها با تحقق بخشیده شدن به برنامه حداکثرِ ضروریِ عینی، انقلاب به ثمر خواهد رسید.
دنبال کردن راه رشد غیرسرمایه داری که آن روزها مانند امروز موضع واقعبینانه ی حزب توده ایران را تشکیل میداد ودهد، توانست تاثیرهای مثبت خود را در اصول قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بهمن ۵۷ مردم میهن ما بگذارد. دنبال نمودن این هدف در شرایط کنونی صد برابر واقعبینانه تر است.
در شرایط سلطه ی اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی، جز از طریق خروج از این سیستم، هیچ شانس و امکانی برای رشد و توسعه ی دمکراتیک- مردمی و ملی- استقلال طلبانه برای کشورهای جهان جنوب وجود ندارد. بدون پاره نمودن همه ی بندی های وابستگی نواستعماری به امپریالیسم، راه دیگری برای دستیابی به استقلال ملی و حق حاکمیت ملی وجود ندارد. نبرد رهایی بخش و مبارزه برای استقلال واقعی اقتصادی- سیاسی- اجتماعی برای کشورهای جنوب به امر مرگ و زندگی بدل شده است. فیدل کاسترو این شعار را بارها مطرح نموده است. این ارزیابی نه تنها ارزیابی واقع بینانه ای است، بلکه امروز صد بار واقعبینانه تر است از سال ۵۷ در انقلاب بهمن. جمهوری خلق چین نیز هنوز برای پایان بخشیدن و قطع بدون بازگشت هر نوع وابستگی نواستعماری به اقتصاد امپریالستی می رزمد!
از این روست که گرچه برای تسخیر سنگر اول و گذار از دیکتاتوری، حزب توده ایران به ویژه با توجه به تناسب قوای کنونی، برای تحقق یافتن برنامه ی حداقل ممکن مبارزه می کند، ولی لحظهای از وظیفه خود که نشان دادن دورنمای تغییرات ضد سرمایه داری است کوتاهی نمی کند. به سخنی دیگر، برنامه حداکثر خودر پنهان نمی سازد؛ آن را برجسته می سازد؛ توجه به آن را جلب و کوشش برای دسترسی به آن را برای توده ها مستدل می سازد.
برنامه ی تاکتیکی ٬٬جبهه ی گسترده ی ضد دیکتاتوری٬٬ که وظیفه ی تسخیر سنگر اول را در نبرد برای گذار از شرایط کنونی تشکیل می دهد، تنها آن هنگام در خدمت هدف استراتژیک قرار خواهد داشت، که نقش کمکی هدف تاکتیکی برای دستیابی به هدف استراتژیک برای توده های میلیونی زحمتکشان توضیح داده شود و درستی آن به ثبوت رسانده شود.
حزب توده ایران تنها حزب طبقاتی در ایران است که با ایجاد پیوند منطقی میان مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی و مبارزه برای دورنمای ترقی خواهانه تغییرات بنیادین به تجهیز و سازماندهی نیرویی زحمتکشان همت گذاشته است که بدون مبارزه ی آگاه و جانفشانانه و فداکارانه آن، باری دیگر رهبری انقلاب آینده مانند انقلاب بهمن به دست لایههای ناپیگیر و متزلزل خواهد افتاد. از این روست که ما ضمن مبارزه برای جبهه ضد دیکتاتوری و پیروزی آن حتی در سطح حداقل، مبارزه ی روشنگرانه و سیاسی- کارکردی خود را همزمان برای تقویت جنبش کارگری به کار می گیریم.
رابطه و بهم پیوندی تاکتیک و استراتژی از سرشت روندگونه بودن مبارزه ناشی می شود. جدایی مکانیکی آن دو، در خدمت به سرانجام رساندن وظایف مرحله ی ملی دمکراتیک انقلاب نیست. تجربه ی تلخ شکست انقلاب بهمن ۵۷ مردم میهن ما در تأیید این ارزیابی قرار دارد. آموزش از این شکست، مبارزه ی همزمان برای برنامه ی حداقل و حداکثر است. نباید فراموش نمود که چگونگی رشد روند انقلابی را نمیتوان پیشبینی نمود.
خوشبختانه جنبش کارگری در ایران که در آن لایههای بسیاری از زحمتکشان شرکت فعال دارند و به سوی سراسری و یک پارچگی در حال رشد است، با ایجاد پیوندِ عینی میان مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی با مبارزه ی سیاسی- ترقی خواهانه، سطح والای آگاهی طبقاتی خود را نشان داده است، و میرود به عنصر اصلی نبرد طبقاتی- انقلابی در ایران بدل گردد. حزب توده ایران برخود می بالد که مصوبه ششمین کنگره آن به طور عینی در جامعه تحقق مییابد و به روند ژرفش نبرد طبقاتی در ایران مهر و نشان خود را می زند.
ارزیابی از نیروهای شرکت کننده در جبهه ضد دیکتاتوری
سمت راست این جبهه را میتوانند نیروهای ضد استبدادی در درون و پیرامون رژیم حاکم نیز تشکیل دهند. حزب توده ایران نه تنها مخالفتی با این شرکت ندارد، که از آن خشنود نیز می شود. درعین حال حزب توده ایران ضروری میداند که برداشت خود را برای تغییراتِ بنیادین در پیش با دیگر نیروهای شرکت کننده شفاف و صریح بیان و در میان بگذارد. ضرورتی که بحث و بررسی درباره ی برنامه و هدف مرحله ی کنونی فرازمندی جامعه را شفافتر و قاطع تر قابل شناخت می سازد. امری که در آن ارایه جایگزین برای آنچه که نمی خواهیم، از جایگاه ویژه ای برخوردار است، نقش ستاره ی راهنمای استراتژیک را در نبرد روزانه تاکتیکی تشکیل می دهد.
موضع روشنگرانه حزب توده ایران و دلایل نظری و کارکردی آن
سرشت جبهه ضد دیکتاتوری بایستی طبق برداشت حزب توده ایران، سرشتی ضد امپریالیستی و دمکراتیک باشد.
حزب توده ایران خواستار مبارزه برای تثبیت و تحکیم سرشت ضد امپریالیستی جبهه ضد دیکتاتوری است.
موضع ضد امپریالیستیِ جبهه ضد دیکتاتوری، از یک سو، مرز جدایی با هر جریان وابسته و متمایل به امپریالیسم را تشکیل می دهد.
موضع دمکراتیک و آزادی خواهی جبهه ضد دیکتاتوری، از سوی دیگر، مرزبندی با همه ی جریان هایی را قابل شناخت می سازد که پیگیرانه پایبند به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی برای توده ی مردم نیستند. به ویژه دفاع از آزادی فعالیت طبقه کارگر در سازمان های صنفی و سیاسی آن و به رسمیت شناختن شفاف و صریح فعالیت آزاد و قانونی حزب توده ایران را مورد پشتیبانی قرار نمی دهند.
برنامه حداقل دمکراتیک و ملی ذکر شده با دورنمای استراتژیک آن که در سرشت جبهه ی ضد دیکتاتوری تبلور می یابد- باید بیابد، قادر خواهد بود با شرکت وسیع تر کمّی و کیفی مبارزات طبقه ی کارگر یدی و فکری، حل تضاد عمده ی روز ایران – حل مساله آزادیها قانونی – را به ثمر برساند. تثبیت پیروزی در سنگر اول، همانطور که وقایع کنونی در سودان نیز نشان میدهد و تجربه ی ناموفق بهمن ۵۷ ایران نیز هشداری در همین سو است، بدون تفهیم دورنمای روند انقلابی و ضرورت تحقق یافتن آن که منوط است بر حل تضاد اصلی در جامعه سرمایه داری کنونی، پیگیر و پا برجا نخواهد بود. تحقق بخشیدن به استقلال ملی و تثبیت حق حاکمیت ملی ایران، کماکان پا در هوا باقی خواهد ماند. رشد عدالت اجتماعی نسبی تحقق نخواهد یافت و ..
رابطه ی اقتصادِ سیاسی ملی- دمکراتیک و جبهه ضد دیکتاتوری
به نظر حزب توده ایران بایستی برای یافتن مرز مشترک با متحدان دیگر در جبهه ضد دیکتاتوری، درباره ی موضع ضد امپریالیستی جبهه، نکات دیگری را نیز مورد توجه قرار داد که در آن مساله ی مرکزی اقتصاد سیاسی برای دوران پس از گذار از دیکتاتوری پراهمیت است و به مساله حل تضاد اصلی در جامعه ی ایران بازمی گردد که بدون حل ترقی خواهانه ی آن، وابستگی اقتصادی به اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی پایان نخواهد یافت، رابط ی توسعه و رشد اقتصادی- اجتماعی در خدمت رشد نسبی مداوم عدالت اجتماعی به ثمر و سرانجام نخواهد رسید و گذار از دیکتاتوری بر پایههایی قرار نخواهد گرفت که بازتولید کننده شرایط دیکتاتوری جدید با شکلی دیگر، ازجمله سکولار نباشد.
از این رو به برداشت حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران، سرشت ضد امپریالیستی جبهه ضد دیکتاتوری بایستی به این پرسش پاسخ روشن و صریح دهد که آیا در شرایط مشخص کنونی سلطه ی امپریالیسم بر اقتصاد جهانی، اصلاً امکان رشد سرمایه دارانه ی اقتصاد ملی وجود دارد؟
آیا هنگامی که ترامپ، نماینده ی هارترین جناح سرمایه مالی امپریالیستی برای ایران دورنمای رشد اقتصادی سرمایه دارانه را در شرایط سلطه ی حاکمیت رژیم ولایی ممکن می داند، به این پرسش نیز پاسخ نمیدهد که از دید امپریالیسم آمریکا نیز تنها در شرایط تعمیق وابستگی نواستعماری میهن ما به اقتصاد امپریالیستی، امکان رشد کاذب سرمایه دارانه برای ایران متصور است؟ رشدی به قیمت برباد رفتن استقلال و حق حاکمیت ملی و ثروت های نسل کنونی و آینده؟
٬٬رشد کاذب٬٬ی که رژیم ولایی اجرای خشن و ضد مردمی آن را تعهد کرده و دولت های آن، برنامه امپریالیستی را با چنان حدتی به مورد اجرا گذاشتهاند که احمدی نژاد و روحانی از صندوق بینالمللی پول مدال افتخار برای کارکرد خود دریافت کرده اند؟ آیا مردم میهن ما و طبقه ی کارگر ایران آماده برای پرداخت این جریمه سنگین برای امکان رشد سرمایه دارانه ایران و تبدیل شدن به زائده ی نواستعماری امپریالیسم هستند؟ رشدی که پیامد آن جز تشدید استثمار نیروی کار انسان زحمتکش و غارت منافع زیرزمینی متعلق به مردم میهن ما و نسل های آینده نیست؟ رشدی که پیامد آن برباد رفتن استقلال ملی و حق حاکمیت ملی میهن ما و خلق های ساکن آن است؟
پاسخ دندانشکن طبقه کارگر و همه ی نیروهای میهن دوست بدون تردید منفـی است. در شرایط کنونی سلطه ی اقتصاد جهانی شده امپریالیستی که در آن سلطه ی سرمایه مالی سوداگر نقشی عمده یافته است، تنها با اتخاذ یک اقتصاد سیاسی با جهت گیری سوسیالیستی، امکان حفظ و تحکیم استقلال اقتصادی و سیاسی- فرهنگی و.. میهن ما و خلق های ساکن آن، تساوی حقوق زن و مرد و برقراری اقتصادی مردمی و دمکراتیک در ایران وجود دارد که اهرم توسعه ی روزافزون عدالت اجتماعی نسبی است. تساوی حقوق زن و مرد و حفظ حقوق ملی خلق های ساکن ایران در جمهوری فدرال، تضمین آزادیهای فردی و اجتماعی تنها با خروج از سیستم سرمایه داری حاکم ممکن خواهد شد.
تقویت سمت چپ طیف شرکت کننده در جبهه ضد دیکتاتوری
براین پایه است که حزب توده ایران ضمن شرکت فعال و خلاق در جبهه ضد دیکتاتوری و آماده برای همکاری و اتحاد با نیروهای دیگر مخالف دیکتاتوری و بی قانونی و فشارِ امنیتی وقضایی و.. به منظور تصاحب سنگر اول، مبارزه نیروهای طیف چپ ایران را برای تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر، پیش شرط عینی برای ایجاد شرایطی ارزیابی میکند که زمینه برپایی یک اقتصا سیاسی با جهت گیری سوسیالیستی را ممکن می سازد.
حزب توده ایران دو هدفِ تاکتیکی و استراتژیک پیش گفته را در روند مبارزه برای فتح سنگرهای متعدد در آینده در ایران، در برابر هم قرار نمی دهد و جدا از یکدیگر ارزیابی نمی کند. نبرد طبقاتی روندی یکپارچه است. تاکتیک و استراتژی گام های بهم پیوسته هستند. از وحدت مضمونی برخوردار هستند.
حزب توده ایران مبارزه برای تقویت سمت چپ طیف شرکت کننده در جبهه ضد دیکتاتوری را دنبال می کند!
آن را توسعه این جبهه در سمت چپ بنامیم، که باید از طریق تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر ایران و دیگر زحمتکشان یدی و فکری و زنان و جوانان زیر فشار سلطهی ارتجاع عملی گردد! وظیفه ی عمده ی نظری و کارکردی حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران در مرحله ی کنونی از چنین ضرورتِ مبرمی برخوردار است!
به نظر حزب توده ایران، با رشد نیروهای مولده در ایران که ازجمله پیامد اِعمال سیاست نئولیبرال امپریالیستی در قریب به سی سال گذشته در ایران است، تضاد اصلی جامعه ایران، عمدتاً تضاد میان کار و سرمایه است. تضادی که وظیفه حل آن در مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب مطرح شده است، ولی با هدفهای این مرحله نه تنها در تضاد نیست، بلکه قویاً در خدمت حل نهایی این وظایف تاریخی قرار دارد.
عینیت رشد نیروهای مولده در ایران از طریق حاکم شدن ٬٬مدرن ترین٬٬ روابط تولیدی زیر سلطه ی برنامه نئولیبرال امپریالیستی تحقق یافته است. عینیت رشد آگاهی طبقاتی در ایران در مبارزات کنونی طبقه کارگر تجلی یافته است که با پیوند میان خواست دمکراتیک- مطالباتی با خواست سیاسی برای پایان بخشیدن به برنامه نئولیبرال به بالاترین سطحِ تاریخیِ رشد ارتقا یافته و به کشف تضاد اصلی در جامعه، تضاد میان کار و سرمایه نایل شده است.
کارگر مبارز ایرانی با کشف تضاد اصلی در جامعه ی کنونی به سطح طبقه کارگر ایران فرارویده است. طبقه ی کارگر ایران به سوبژکت و عنصر تاریخی تحولات آینده بدل شده است.
انطباق تحقق بخشیدن به وظایف ملی- دمکراتیک انقلاب و حل تضاد اصلی میان کار و سرمایه در شرایط کنونی، ناشی از وضع تاریخی عینی و مشخصی است که بورژوازی ایران در طول دویست سال گذشته و با وجود فداکاری های بسیار قادر به حل آن نشده است. این واقعیت عینی و تاریخی، طبقه ی کارگر ایران را به جانشین تاریخی نیرویی بدل ساخته است، که به علت شرایط جهانی شده ی اقتصاد سرمایه دارانه، دوران تاریخی اثربخشی خود را به پایان رسانده است.
هژمونی طبقه کارگر در دوران پس از دیکتاتوری
اقتصاد سیاسی مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب ولی به معنای پایان یافتن رشد و توسعه ی مبتنی بر شیوه ی تولید سرمایه داری در ایران کنونی نیست. بلکه به این معناست که بهره بردن از شیوه تولید سرمایه داری در شرایط شرکت مؤثر و فعال طبقه کارگر در رهبری اقتصادی- اجتماعی میهن عملی می گردد. روند توسعه و ترقی اقتصادی- اجتماعی در شرایط وحدت منافع و کارکرد مشترک میان زحمتکشان و سرمایه میهن دوست و ضد امپریالیست عملی می گردد.
در مرحله ی طولانی ملی- دمکراتیکِ فرازمندی جامعه که یک مرحله تاریخی تام و تمام را تشکیل میدهد که میتواند تنها با شرکت طبقه کارگر در رهبری جامعه به ثمر رسانده شود، همانطور که در جمهوری خلق چین وویتنام و.. مشاهده می شود، شرایط برقرای وحدت منافع زحمتکشان و سرمایه داران میهن دوست را در این مرحله ایجاد ساخته می کند. جبهه ی متحد خلق که به معنای شرکت طبقه ی کارگر در رهبری جامعه است، امکان رشد و شکوفایی همه ی جانبه اقتصادی- اجتماعی کشور را با تضمین توسعه ی مداوم عدالت اجتماعی نسبی ایجاد می کند.
بدین ترتیب مبارزه برای توسعه طیف شرکت کنندگان در جبهه ضد دیکتاتوری در سمت چپ که حزب توده ایران آن را دنبال میکند و آن را هدف استراتژیک در مبارزه برای برپایی جبهه ضد دیکتاتوری می داند، که می تواند با تجهیز طبقه کارگر و مبارزان زحمتکش عملی گردد، گامی است به سود منافع کل مردم میهن ما تا لایههای متوسط اجتماعی.
بر این پایه است که طبقه کارگر یدی و فکری ایران با دفاع از منافع خود، به مدافع منافع تاریخی مردم میهن ما بدل شده است.