نگاهی به سریالهای شبکه نمایش خانگی:
مردانی که خشونت میکنند، زنانی که عشق میورزند
بنفشه جمالی
فرهنگ خشونت که کوشش می شود در فیلم های تلویزیون ایران به عنوان ٬٬فرهنگ٬٬ اجتماعی متداول به توده های القا گردد، در خدمت توجیه خشونت طبقاتی حاکم بر جامعه است. حاکمیت می کوشد خشونت طبقاتی خود را مانند یک کالا به عنوان «دوست داشتن»، «عاشق بودن» در بازار سرمایه داری به فروش برساند.
این یک سرمایه گذاری است با هدف و منظور تبدیل ساختن ایدئولوژی حاکمان به فرهنگ مورد قبول توده ها. سکوت و تحمل زن زیر فشار شوهر، واقعیت نیست. ٬٬حقیت٬٬ مورد علاقه ی حاکمان است که می خواهند آن را به محکومان در رسانه های عمومی خود به فروش برسانند. آن را به توده ها القا کنند، بقبولانند.
می خواهند خشونت طبقاتی خود را در لباس ٬٬فرهنگ صبر و تحمل٬٬ توجیه کنند که گویا بازتاب عشق و دوستی میان زن و مرد است! می خواهند رضا و تن دادن را به سیطره ی خود، به عنوان ارزش جایگزین در برابر عصیان و برخاستن علیه آن به توده ها القا کنند!
مقاله با توانایی این تضاد را در کارکرد رژیم سرمایه داری افشا می کند و برملا می سازد.آن را به مثابه شکل ٬٬هنری٬٬ ایدئولوژی حاکم در فیلم های سریال تلویزیونی با ٬٬مزه٬٬ جنایتکارانه ی ٬٬عشق٬٬ حاکمان، برملا می سازد و روند تبدیل شدن ایدئولوژی حاکمان را در شکل فرهنگ و سنت و مذهب حاکم به ایدئولوژی حاکم قابل شناخت می سازد.
هنرمندان میهن دوست و مردم خواه ایران علیه این فرهنگ ارتجاعی، فرهنگ انسان دوستانه و ترقی خواهانه را مطرح می سازند.
هنرمندان ترقی خواه و مردمی سرشت فرهنگ ارتجاعی را به مثابه ی سرشت نبرد طبقاتی از ٬٬بالا٬٬ افشا می کنند.
هنرمندان مردمی نشان می دهند که فرهنگ ارتجاعی در خدمت حفظ سیطره ی نظام سرمایه داری وابسته ی حاکم است. ارتجاع حاکم می کوشد تشدید استثمار نیروی انسانِ زحمتکش را در خانواده و در جامعه به امری طبیعی و هنجار فرهنگی قابل قبول بدل سازد. ناهنجاری ای که در خدمت سرمایه ی مالی امپریالیستی و متحدان داخلی آن در لایه های بوروکرات- نظامی نظام سرمایه داری وابسته ی حاکم قرار دارد که مذهب ارتجاعی را به ابزار تحقق بخشیدن به منافع طبقاتی خود و حفظ سیطری ارتجاعی خود بدل ساخته اند.
هنرمندان توده ها نشان می دهند که گذار از دیکتاتوری طبقات حاکم با برنامه ترقی خواهانه اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی ممکن است که در آن دستیابی به عزت و احترام زن و حق تساوی حقوق او در خانواده و جامعه هدف است.
هنرمندان توده ها نشان می دهند که در برابر فرهنگ طبقات حاکم باید فرهنگ ترقی خواهانه مردمی- مکراتیک را قرار داد که به معنای گذار از اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی است.
توده ای ها
بنفشه جمالی
• سریال ممنوعه و رقص روی شیشه شاید مثالهای کوچکی باشند از آنچه که این روزها در بسیاری از سریالها به نمایش در میآیند. در دورهای که جامعه بهشدت نسبت به خشونت خانگی، اسیدپاشی و کودکهمسری حساس شده است و جامعه مدنی به دنبال ایجاد فشار برای تصویب قوانینی برای مبارزه با خشونتهای خانگی، خشونت علیه زنان و کودک همسری است، گویی عزمی جدی در بدنه حاکمیت وجود دارد تا با خرج بودجههای آنچنانی به ترویج اینگونه خشونتها بپردازند …
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
يکشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹٨ – ۱۲ می ۲۰۱۹
بیدارزنی: سکانس اول: مرد اشکریزان و درحالیکه دارد از میزان علاقه و عشقش به زن حرف میزند، گالن اسید را باز میکند. مرد مثلاً عاشق، زن را سرزنش میکند که چرا او را به اینجا رسانده و چرا با اینکه عاشق زن بوده اما زن او را پس زده است. مرد قدم به قدم برای زن توضیح میدهد که اسید قرار است چه بلایی سر او بیاورد. دستان زن با طنابی به نردههای چوبی بسته شده است و با چهره وحشتزده به مرد دیوانه نگاه میکند که برایش از مورفین خالصی میگوید که برای کم کردن درد به زن تزریق کرده است. مرد به زن میگوید: «این اسید را روی صورتت میریزم چون دوستت دارم. چون میخواهم فقط مال خودم باشی. چون عاشقت هستم!»
سکانس دوم: مرد طلبکار، رو به زن بیخبر از کارهای شوهرش که بدهی سنگینی بالا آورده و متواری شده است میگوید: «اگر چک را تا ماه دیگر پاس نکنی، یک گالن اسید میپاشم روی صورتت تا از فردا کسی حتی نگاهت هم نکند!»
اینها دو سکانس به نمایش درآمده از دو سریال پر مخاطب ممنوعه و رقص روی شیشه هستند که این روزها در شبکه نمایش خانگی درحال پخشاند. در هر دو سریال، مخاطب با مردانی بهشدت خشونتگر و کنترلگر رو به روست؛ مردانی که با توجیه عاشق بودن، زنان را کتک میزنند، از کار کردنشان جلوگیری میکنند و با افتخار گوشی تلفن همراه همسرانشان را چک میکنند. زنان در این سریالها زنانی منفعل و بیچاره به تصویر کشیده شدهاند. عروسکانی زیبا که گویا از خشونتی که میبینند لذت میبرند و هرروز بیشتر عاشق و دلباخته صاحبانشان میشوند.
رعنا در سریال رقص روی شیشه، با بازی مهتاب کرامتی، زنی هنرپیشه است که بعد از ازدواج به خاطر بدبینی شوهرش دست از بازیگری کشیده است و بعد از ده سال میخواهد مخفیانه به دنیای بازیگری برگردد. مرد کنترلگر، که دلباخته زن به تصویر کشیده شده است، به محل کار همسرش میآید. او را جلوی چشمان همکارانش کتک میزند و زن را مجبور میکند به خانه برگردد. زن اما مقاومت نمیکند. زن تحصیلکرده و پوشیده در لباسهای پرزرق و برق در همان شب کتک خوردن برای همسرش کادوی تولد میخرد و در نامهای عاشقانه برایش مینویسد که هرروز عاشقتر از روز قبل است و مرد را میپرستد!
این الگوی زیبا نشان دادن خشونت خانگی در سریال ممنوعه هم تکرار میشود. پسر بددهن و پرخاشگر مدام درحال تحقیر دختر قصه است. دختر را کنترل میکند. گوشی تلفنش را چک میکند. دختر در مقابل این تحقیر و بددهنیهای مداوم پسر اما منفعل است عاشقانه چشم به پسر میدوزد و برای رسیدن به مرد رویاهایش و پوشیدن لباس سفید عروسی تن به هر خفت و خواری میدهد.
سریال ممنوعه و رقص روی شیشه شاید مثالهای کوچکی باشند از آنچه که این روزها در بسیاری از سریالها به نمایش در میآیند. در دورهای که جامعه بهشدت نسبت به خشونت خانگی، اسیدپاشی و کودکهمسری حساس شده است و جامعه مدنی به دنبال ایجاد فشار برای تصویب قوانینی برای مبارزه با خشونتهای خانگی، خشونت علیه زنان و کودک همسری است، گویی عزمی جدی در بدنه حاکمیت بخصوص بخش فرهنگی آن وجود دارد تا با خرج بودجههای آنچنانی و در قالب پروژههای چشمنواز و با خریدن بازیگرانی که گویی غیر از پول، هیچ متر و معیاری ندارند، به ترویج اینگونه خشونتها بپردازند و با رنگ و لعاب دادن به این خشونتها، آنها را امری عادی و طبیعی در هر رابطه عاشقانهای جلوه دهند.