سخن روز شماره ۶۳/۹۸
۱۴ دی ۱۳۹۸ – ۴ ژانویه ۲۰۲۰
رفیق عزیز بانو فروغ اسدپور در مقاله ی در بالاترین شاخه ی درخت بلبلی آواز برداشت اندیشههای شایسته ی توجهی را مطرح میسازد که بررسی برخی از آنها ضروری به نظر می رسد. مهمترین اندیشه ی طرح شده که به پاسخی مردمی- تاریخی نیاز دارد، مساله ی ملی در ایران است. جستجوی راه حل ترقی خواهانه و مردمی مساله ملی در سرزمین همه ی ایرانیها با کثرت خلق های آن ازجمله از این رو نیز به مساله روز بدل شده است، زیرا بورژوازی به طور عملی و واقعی قادر به حل آن نیست، در دویست سال گذشته قادر به حل این وظیفه ی تاریخی نبوده است. از این رو حل مساله ملی در سرزمین مشترک ایرانی ها با خلق های متفاوت به وظیفه ی تاریخی طبقه کارگر ایران بدل شده است.
در مقاله ی پیش گفته، اندیشه ی انقلابی برای حل مساله ی ملی گام های بسیاری هنگام بررسی تاریخ جنبش ملی فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان برمیدارد که ولی به عللی که به آن اشاره خواهد شد، به زایش پیشنهاد سازنده ای فرا نمی روید. علت اصلی ناکامی اندیشه ی انقلابی در مقاله، عدول از سرشت انقلابی دیالکتیک ماتریالیستی است که اندیشه در کلیت خود به آن پایبند است. بی تردید برداشتهای فئتیش شده درباره ی برخی اختلاف نظرها در ارزیابی از سیاست گذشته در جنبش کارگری ایران و جهان و پیامدهای ناشی از آن، در این ناکامی نقش دارد که به آن نیز پرداخته شد.
سطور کنونی پاسخ به دو پرسش را به عنوان وظیفه برای بررسی خود تعیین کرده است. یکی که عمده است و نقشی عمومی در جنبش کارگری ایران دارد. یعنی پاسخ دیالکتیکی- انقلابی به مساله ملی در ایران. و دیگری که در ظاهر عمومی نیست، زیرا اسلوب به کار گرفته شده در مقاله برای بررسی موضوع است. ولی از آنجا که در ارتباط است با اسلوب کارکرد اندیشه مارکسیستی در مقاله، نقشی عمومی نیز دارا است. لذا بررسی انتقادی آن ضروری است.
مساله ملی در ایران
در سرزمین ایران از دیرباز خلق های متفاوتی زندگی میکنند که دارای ریشه ی همبستگی تاریخی با یکدیگر هستند. در ایران یک ٬٬وحدت٬٬ لااقل صوری میان این خلق ها از گذشته های دور ایجاد شده است که عمدتاً دارای ریشه ی اقلیمی- جغرافیایی دارا است. آن را میتوان مشابه وحدت میان قبایل یک خلق برشمرد.
سرزمین ایران در طول تاریخِ مهاجرت انسان از زادگاه اصلی خود آفریقا به سراسر جهان گذرگاه گروه و خانوارهای متفاوت انسانی بوده است. سکونت بسیاری از آنها در سرزمین ایران ریشه ی اشتراک منافع و در عین حال تناقض منافع میان آنها را باعث شده است. تناقضاتی که به ویژه در زبان و اداب و رسوم میان خانوار- قبیله و دیرتر خلق ها نقش عمدهای در جامعه طبقاتی در دوران های گذشته یافته است.
گرچه در طول تاریخ ستم قدرت مرکزی ایجاد شده علیه گروهها و قبیله ها و خلق های این سرزمین ستمی جنایتکارانه و در مراحلی فاجعه برانگیز بوده که حتی تا دوران کنونی ادامه یافته است، نمیتوان نیاز حفظ وحدت سرزمین خلق های ایران را توسط خلق های آن در طول تاریخ نفی نمود.
نبردهای گذشته ضد ستمگران و طبقات حاکم توسط خلق های ایران، همیشه جانبدار بی تردید حفظ تمامیت سرزمین مشترک خلق های ساکن این سرزمین بوده است. آخرین نمونه ی خواست حفظ وحدت سرزمین خلق های ایران را میتوان در مبارزه ی فرقه ی دمکرات آذربایجان و کردستان مشاهده نمود که در مقاله ی پیش گفته ی رفیق اسدپور نیز با برجستگی توصیف می شود و با نشان دادن احساس و عاطفه ی حاکم بر آن ترسیم می گردد. این ترسیم به ویژه هنگامی به نمایش احساس وابستگی و بهم تنیدگی تاریخی میان خلق های ایران در مقاله خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد، هنگامی که دستاورد انقلاب شکست خورده و مصادره شده ی خلق های آذربایجان و کردستان به عنوان اهرمهای در خدمت تثبیت رژیم سلطنتی ستمگر توصیف می شود. توصیفی که سرشت ملی– مردمی و حافظ وحدت سرزمین خلق های ایران را در جنبش ملی آذربایجان– کردستان در سال ۱۳۲۴–۲۵ برمی شمرد.
رژیم سلطنتی وابسته به امپریالیسم «نام فرقه و حکومت ملی آذربایجان را از میان برداشت. اما بخشی از میراث آن را به نام خود سکه زد.» رفیق اسدپور با اشاره به این واقعیت که رفرم ارضی شاه، میراث دزدیده شده ی انقلاب نافرجام آذربایجان و کردستان ایران است، کوششی موفقی انجام میدهد برای ترسیم نقش و جایگاه تاریخی فرقه دمکرات آذربایجان و کارکرد «حکومت ملی آذربایجان .. [که] طغیان اعتماد به نفس نظام قدیمی را به چالش گرفت و ضرورت و اظطرار اصلاحات را از همیشه آشکارتر ساخت.» در مقاله سخن از «تحقـق یک اتـوپیـا» طرح میشود که امروز نیز نیازمند تحقق یافتن است! نقش و جایگاه تاریخی فرقه دمکرات آذربایجان و کارکرد «حکومت ملی آذربایجان ..» به عنوان نشان نمادین کوشش قهرمانانه و جانبازانه ی خلق های ساکن سرزمین مشترک ایران ترسیم میگردد که به عنوان تکانه برای تغییرات بنیادین در سراسر ایران نقشی بزرگ ایفا نمود.
در این دوران است که اتحاد روزنامهها و روزنامه نگاران دمکرات در ایران پا میگیرد و فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان در آن جایگاه خاص خود را دارا هستند. نبرد ضد امپریالیستی و ضد سلطنتی در این دوران که حزب توده ایران به عنوان اهرم اصلی نبرد رهایی بخش زحمتکشان و خلق های ایران اعلام و برای برپایی آن می رزمد، با تشکیل جبهه آزادی به دستاورد بزرگی نایل می شود. نبردی که پایان دادن به ستم ملی و حفظ وحدت سرزمین ایران را هدف خود تعیین کرده است.
راه حل انقلابی و میهن دوستانه مساله ی ملی
بدون تردید سیاست سرکوبگرانه ی همه ی دولت های فئودالی- بورژوازی در ایران علیه حقوق ملی خلق های ایران در دویست سال اخیر، چه در دوران سطلنت و چه در جمهوری اسلامی، نقش منفی بزرگی در ایجاد ناروشنی برای یک سیاست ملی- مردمی برای حقوق خلق های ایران ایفا نموده است. نقش منفی ای که باید آن را ریشه ی ایجاد گمراهی در یافتن راه حلی انقلابی- ترقی خواهانه در شرایط کنونی سلطه ی جهانی شده ی اقتصاد امپریالیستی نزد نیروهای چپ و ترقی خواه ارزیابی نمود.
برای نمونه رفیق عزیز بانو اسدپور نه خود در مقاله پیش گفته راه حلی را برای حل مساله ی در ایران ارایه می دهد، ونه در بررسی ای که هیئت تحریریه صفحه ی کارگاه دیالکتیک که او نقش چشم گیر در انتشار آن داراست، تاکنون به این وظیفه پرداخته شده است.
وضع نزد سازمان انقلابی کارگران ایران (راه کارگر) نیز بر همین منوال است. این رفقا نیز پیشنهاد مشخصی برای حل تضاد حاکم میان منافع خلق های ایران و حفظ وحدت ملی سرزمین همه ی ایرانیها در اسناد ۲۴ مین کنگره ی خود ارایه نداشته اند. وضع گروهها و احزاب دیگر چپ، ازجمله وضع حزب چپ ایران (فدائیان خلق) نیز بهتر نیست.
پرسشی که مطرح است این پرسش است که حل کدام تضاد برای دست یافتن به راه حلی مردمی- ملی برای مساله ملی در هر کشوری و ازجمله در ایران ضروری است؟ این حقِ بی تردید و غیرقابل انکار هر خلق کوچک و بزرگ قطعی و حق تضمین شده هر کدام است از حقوق ملی تا سطح استقلال کامل برخوردار گردند. پاسخ ساده در بیان لنین فرموله شده است: خلق ها از حق استقلال کامل برخوردار هستند!
این فرمول راه حل عملی و محقانه تضاد میان خلق ها در برخورداری از حقوق ملی متساوی است. ولی این تضاد را نمیتوان بی توجه به رابطه و تضادی حل نمود که در شرایط تاریخی مشخص میان سیاست استعمارگران و تجاوزگران امپریالیستی با حاکمان در کشورها با کثرت خلق برقرار است.
به سخنی دیگر که همین معنا را می رساند، بی توجهی به سوی تضاد میان خلق های ساکن یک سرزمین مشترک با ارتجاع داخلی و خارجی به مثابه ی یک کلیت، به معنای بی توجهی است به رابطه میان استعمارگران و حاکمان و دولت های وابسته به آن در سرزمین کشورهای زیر نفوذ امپریالیسم با کثرت خلق.
این بی توجهی توسط نیروی ترقی خواه در کشورها با کثرت خلق در بررسی مساله میتواند به مانعی بدل گردد – و به طورعملی به چنین مانعی نیز تبدیل شده است برای یافتن راه حلی مردمی- دمکراتیک و ترقی خواهانه در مساله ی ملی در این کشورها. اندیشه ی انقلابی- دیالکتیکی با توجه ویژه به این سوی تضاد پاسخی همه جانبه برای یافتن راه حل مردمی- دمکراتیک و میهن دوستانه برای حل مساله ملی ارایه میدهد و حق برخورداری از خواست جدایی را در شرایط مشخص تاریخی کنونی در جهان (و ایران) به سطحی واقعبینانه و کارکردی انقلابی ارتقا می دهد.
سخن لنین که باید از «امیر افغان [رئیس قبیله] در برابر انگلستان استعمارگر نیز دفاع کرد»، توجه به این ظرافتی است که در دیالکتیک رابطه و تضاد میان حاکمان و امپریالیسم در یک کشور با کثرت خلق ها وجود دارد. همین ظرافت را میتوان در واقعیت تاریخی دیگری نیز بازشناخت که در حال حاضر در جریان است.
گرچه با مضمونی متفاوت، دفاع از حق قانونی کردها در سوریه برای دستیابی به حق حاکمیت ملی، همین ظرافتِ دیالکتیکی رابطه و تضاد میان امپریالیسم آمریکا و طبقات حاکم را در سوریه قابل شناخت می سازد. در هر دو واقعه، رابطه- تضاد میان حاکمان با امپریالیسم در ارایه راهکار دخالت دیالکتیکی دارد.
چه در جریان نبرد داخلی در کشور جوان شوروی پس از پیروزی انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ و چه در مقاومت مردم سوریه برای حفظ تمامیت ارضی کشور خود با کثرت خلق نیاز تاریخی نبرد ضد امپریالیستی- ضد استعماری خلق ها نماین میشود که رابطه ی دیالکتیکی را میان حق حاکمیت ملی و نبرد ضد امپریالیستی- ملی قابل شناخت می سازد.
در شرایط کنونی تأیید «اتحاد تاکتیکی با امپریالیسم آمریکا» را که برخی از رهبران میهن دوست کرد در سوریه خواهان هستند و مدتی است به مورد اجرا گذاشته اند، باید به عنوان بی توجهی خشن به رابطه- تضاد میان امپریالیسم، میان سیاست استعمارگرانه ی امپریالیسم آمریکا و تضاد آن با دولت بشار اسد ارزیابی نمود.
به بیانی دیگر، شرایط نبرد رهایی بخش ملی در جهان در لحظه ی کنونی سلطه ی اقتصاد امپریالیستی و رابطه و تضاد ناشی از آن میان خلق حاکم در کشورهای با کثرت خلق، سویه ی دیگری از حل مساله ی مردمی- دمکراتیک و ترقی خواهانه ی حق ملی را تشکیل میدهد که بدون توجه به آن، میتواند مبارزه ی ملی به فاجعهای تاریخی بدل گردد که به معنای وابستگی نواستعماری به امپریالیسم و اقتصاد سیاسی مورد نیاز امپریالیسم برای حفظ سیطره ی خود و بقای سرمایه داری دوران متاخر و افول آن است. پاره پاره شدن کشور فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی، عراق، و امثال آن تضاد پیش گفته را میان حل دمکراتیک مساله ی ملی و مبارزه علیه سیطره ی استعمارگرنه ی امپریالیسم قابل شناخت می سازد. امپریالیسم میکوشد ابزار وابستگی خلق ها را به خود به عنوان ابزار پوشش بر تزلزل و شکاف در نظام خود به خدمت بگیرد.
به طور مشخص در مورد حل مساله ی ملی در ایران باید سویه های سه گانه ی تضادهای برشمرده را در تنظیم برنامه برای حل تضاد ملی مورد توجه قرار داد. ارتجاع حاکم میکوشد این وضع را به سود خود با فرمول: ٬٬خواست ملی، جدای طلبی است٬٬ حل و فصل کند و نیروهای خواهان برخورداری از حق ملی را سرکوب نماید.
چپ انقلابی که حزب توده ایران آن را نمایندگی میکند نظری به کلی متفاوت دارا است. حزب توده ایران رابطه ی میان حاکمان را در نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی و امپریالیسم هم از منظر اشتراک منافع و هم از دیدگاه تناقضات میان آن مورد توجه قرار می دهد.
حل تضادهای میان خلق های ایران و در کلیت آن، توده های میلیونی مردم با طبقات حاکمِ سلب مالکیت کننده از توده های مردم و خلق های آن، ازجمله «مالکیت معنوی- زبان مادری» (اسدپور) و حل تضاد مردم میهن ما با امپریالیسم از وحدت ماهوی برخوردار است.
حل مساله ی ملی، تنها همزمان با حل تضاد میان خلق و امپریالیسم و متحدان داخلی آن قابل دسترسی است. مساله ی ملی، همچنان که برقراری حقوق متساوی میان زن و مرد، و به کرسنی نشاندن دیگر حقوق زحمتکشان یدی و فکری، روشنفکران، معلمان، دانشجویان و دیگر لایههای میهن دوست، به سخنی دیگر کلیت حقوق ترقی خواهانه و دمکراتیک مردم میهن ما در مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب ایران وحدتی را تشکیل میدهد که تنها با حل تضاد میان خلق و امپریالیسم و متحدان داخلی آن قابل دسترسی است.
انحراف از دیالکتیک این رابطه ی بغرنج در شرایط کنونی نبرد طبقاتی در ایران و جهان، در هر جهت آن، یعنی تکیه به ارتجاع داخلی و یا خارجی، به مانع اتحاد و وحدت مبارزه نیروهای ترقی خواه تبدیل میشود و فاجعه انگیز خواهد بود.
سپردن حل این وظیفه ی تاریخی در برابر مردم میهن ما و همه ی خلق های آن به جریان های اتفاقی که پایبندی آنها بر اسلوب دیالکتیکی بررسی واقعیت از کلیت وضع حاکم در جهان و ایران وجود ندارد که رفیق عزیز بانو اسدپور در مقاله ی خود به آن تن می دهد، انحراف از تداوم اندیشه ی انقلابی- دیالکتیکی نزد این رفیق است.
دچار شدن به این انحراف توسط او و دیگر مبارزان چپ دارای ریشهای مشترک است. پذیرش غیرانتقادی و فئتیش گونه ی اختلافها درباره ی سیاست گذشته حزب توده ایران و پذیرش غیرانتقادی برداشتهای تبلیغاتی دشمن امپریالیستی درباره ی اشتباه ها در اتحاد شوروی ریشه مشترک این انحراف را نزد در طیف چپ ایران تشکیل می دهد. به طور مجزا باید به آن پرداخت.
طیف چپ این انحراف را میکوشد به کمک برخورد فئتیش گونه به مساله های مورد اختلاف حل کند. در مقاله مورد بحث «ندادن اسلحه» توسط اتحاد شوروی به فرقه ی دمکرات آذربایجان و کردستان نمونهای از این برخورد فئتیش گونه را تشکیل میدهد. در این برخورد شرایط مشخص جهانی و در منطقه میان امپریالیسم و اتحاد شوروی به سادگی از مدنظر دور می شود. انفجار بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی در اتخاذ سیاست اتحاد شوروی به کنار گذاشته می شود. در ایران و همچنین در یونان که حزب کمونیست قدرت دولتی را در اختیار گرفته است ما با وضعی مشابه روبرو هستیم. و نمونههای دیگر.
سلطه ی ایدئولوژی فردگرایی طبقات حاکم بر اندیشه طیف چپ ایران با برخورد فئتیش گونه به مساله ها پوشش داده می شود. ویژگی عمده ی در برخورد فئتیش گونه که حاکمان به چپ تحمیل نموده اند، بینیازی از گفت و شنفت است. به کمک برخورد فئتیش گونه به پدیده ها، اندیشه ی سردرگم خود را در موضعی برتر می پندارد و می نماید. چگونگی کارکرد القای اندیشه ی ارتجاعی و مقدس گونه و سحرآمیز نزد این روفقا در برخورد فئتیش گونه ی آنها تظاهر میکند که از طریق کوشش برای القای غیرانتقادی موضع خود از طریق تن ندادن به بحث به عنوان موضع برتر عملی می گردد.
نبود آمادگی برای بحث مشخص درباره موارد اختلاف و یافتن نکتههای مشترک که رفیق دنیر ایشچی آن را وظیفه ی روز می داند، مانع جدی برای نزدیکی گروها در طیف چپ ایران است که باید بر آن غلبه نمود.
در چنین شرایطی است که استعاره ی شعرگونه ی ٬٬در بالاترین شاخه ی درخت بلبلی آواز برداشت٬٬، که گذار از زیر رنگین کمان اندیشه ی دیالکتیکی را تداعی می کند، استه تیک انقلابی مضمون خود را از دست می دهد.