به تازگی یک مصاحبه از رفیق عمویی بازانتشار یافته است. می گویند که دیرتر بهتر از هرگز است. همچنین داوری نیز در باره روشنگری رفیق عزیز عمویی در باره ان چه که بر او و دیگر رفیقان ما در زندان رفته است نیز روا است.
پخش این افشاگری در زمانی که رژیم باردیگر از حقه های نخ نما شده و کهنه برای لجن پراکنی به سوی پیکارگران جنبش کارگری سود می جوید کار بسیار باارزش و برجسته ای است.
این سخنان که اکنون بر زبان رانده می شوند، نشانی از روند ژرفش نبرد طبقاتی در ایران هستند. نشان این واقعیت است که مدعیان، از میان آن ٬٬چپ٬٬های زیاده رو و گزاف گو، به نا حق بر این بودند که رفیقان لاور ما گویا شکسته بودند. و به آرمان خود پشت کرده و تن به مصاحبه داده بودند.
اطلاعی در دست نیست که آیا رفیق عمویی در سفر چند سال پیش خود به خارج از کشور دیداری با مسئولان حزب توده ایران داشته است؟ آیا رهبری حزب از او خواسته است گزارشی درباره آنچه که در زندان به روان و جان رفیقان ما گذشته بود به حزب طبقه ی کارگر ارایه کند؟
این وظیفه ی کمونیستی در برابر هر رفیق تودهای قرار دارد که در گزارشی مبسوط سرنوشت تاریخ مبارزات تودهای ها را برای نسل های جدید باقی بگذارد. تاریخ مبارزه جویانه ی حزب توده ایران بدینگونه نگاشته می شود.
اگر شرایط عمل به این وظیفه کمونیستی در آن تاریخ ایجاد شده بود، می توانست در برائت آن ها و سنگینی وزن حزب در درون جنبش تاثیر بسزایی داشته باشد. با همه ی اینها “دیرتر بهتر از هرگز است” و هنوز هم این روشنگری می تواند پایه های سست رژیم را لرزان کند.
امید است که رفیق عمویی به صورت مقتضی نبرد آغاز شده را به پیش ببرد.
نبرد تودهای ها در زندان کلیتی یک پارچه
متاسفانه رهبری کنونی حزب توده ایران که بقول رفیق علی خاوری «از بد حادثه مسئولیت» خطیر رهبری حزب طبقه کارگر ایران را به دست گرفته است، با سیاست در ظاهر قهرمانانه ی ٬٬قهر کردن انقلابی٬٬ از رفقای زنده ی رهبری حزب در ایران که در چنگال دشمن طبقاتی گرفتار بودند و هستند، خواستار ارایه یک گزارش دقیق و مسئولانه توسط آنان از وقایع گذشته در زندان نشد.
این تنها اسلوب کارکرد تحقیات مسئولانه در این صحنه از زندگی و تاریخ مبارزات توده ای ها در زندان های ج ا است که می تواند با هم نوایی با شیوه فعالیت نظری حزب توده ایران بر پایه دیالکتیک ماتریالیستی، نتایح قابل اعتمادی را برای نگارش تاریخ نبرد توده ای ها در این صحنه ارایه دهد.
چنین شیوه ای باید اکنون نیز پایه و اساس شناخت از رفقایی باشد که به زندان می افتند و آزاد می شوند.
به پیشنهاد نگارنده به نشست پلنوم نوزدهم کمیته ی مرکزی حزب توده ایران در شب برگزاری کنفرانس ملی که در کابل برگزار شد، مصوبه ای در زمینه ی گزارش خواهی از تودهای های زندانی و مبارزات آنها در زندان به اتفاق آرا به تصویب نشست رسید. در این مصوبه که با آرای هم ی شرکت کنندگان در نشست به تصویب رسید، تصمیم گیری درباره ی عضویت این رفقا در حزب به بررسی و ارزیابی نتایج تحقیقات به دست آمده موکول شده است.
رفیق عزیز حمید صفری نیز به این مصوبه رأی مثبت داد. گرچه روزهای بعد در جریان کنفرانس ملی، با نشان دادن عکس زنده یاد احسان طبری که لابلای ورق های دفترچه دستیاش قرار داده بود، سنگ پایه نقض مصوبه کمیته ی مرکزی حزب توده ایران را گذاشت.
با سخنان شفاف و صریح رفیق عزیز علی عمویی، عضو هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی که یکی از متهمین به «تسلیم شدن»ها می باشد، بی پایه و اساس بودن اتهامات اینچنانی به رفقای رهبری باری دیگر به اثبات می رسد.
پیش تر زنده یاد نورالدین کیانوری، دبیر اول وقت کمیته ی مرکزی نیز در نامه ی به خامنه ای خبر آویزان کردن ٬٬قپانی٬٬ همسرش مریم را که در آن تاریخ بانویی هفتاد ساله بود، افشا کرده است.
اکنون برخی ها بی توجه به این مصوبه در پلنوم نوزدهم کمیته ی مرکزی حزب توده ایران می کوشند با ایجاد دسته بندی در رهبری حزب توده ایران در دوران انقلاب بهمن و مبارزات در زندان، پاره پاره کردن حزب توده ایران را در این صحنه هم به جلو برانند.
این رفقا می کوشند به ذم خود با در برابر هم قرار دادن «مقاومت» و «تسلیم شدن» رفقای رهبری در این دوران به سیاست خطرناک و ضد توده ای پاره پاره کردن حزب توده ایران ادامه دهند.
تاریخ نبرد توده ای ها در زندان های ج ا که هر رفیقی تحت شرایط خاصی که در آن قرار داشت به پیش برده است، روندی یک پارچه را تشکیل می دهد. بی تردید، زمان روشنی های لازم را بر این نبرد خواهد تاباند و نشان خواهد داد که گردان آگاه پیش آهنگان طبقه ی کارگر ایران به تعهد و پیمان خود پایبند بوده و هست.
اشعار زندان احسان طبری نشان این پایداری و مقاومت قهرمانانه تاریخی هستند. رفقای مشغول پاره پاره کردن حزب توده ها با زبونی بر روی این اشعار سرپوش سکوت گذاشته اند.
بی خبران از نگرش مارکسیستی به کلیت پدیده، نمی خواهند کلیت واقعیت نبرد توده ای ها را در زندان ج ا به عنوان یک روند یک پارچه، در عین تفاوت های در آن، مورد توجه قرار دهند. بدین ترتیب این رفقا به نفی یک پارچگی تاریخ حزب توده ایران می پردازند. با انتخاب دوآلیستی «خوب» و «بد» به پاره پاره کردن حزب توده ایران می پردازند.
این بی خبران به پندار ضد دیالکتیکی پناه میبرند که می پندارد، تاریخ هستی و نبرد حزب توده ایران یک روند یکپارچه نیست که تنها با شناخت کلیه ی لحظهها و سویه ها و فراز و نشیب های آن، تاریخ نویسی انقلابی را به ثمر و سرانجام میرساند.
همین اندیشه غیردیالکتیکی نزد طیف چپ سردرگم ایران نیز آن را از شناخت تاریخ تغییر ناپذیر چپ در ایران بازمی دارد که بخش عمده ی آن تاریخ مبارزات حزب توده ایران است. موضع ضد تودهای که من در نشستی باری دیگر با آن روبرو شدم، خواستار آنست که ٬٬در مسجد را از بن بکند و به دور اندازد٬٬.
برخلاف اندیشه ی ذهنگرا که برای «متافیزیک» ریشه ی ذهنی قایل است، «متافیزیک ماتریالیستی» که هانس هینس هولس، فیلسوف آلمانی بر پایه ی تئوری انعکاس توضیح میدهد و مستدل می سازد، مبتنی است برزمینه ی ماتریالیستی برای اندیشه «ترانس سندال» (اندیشه ی متعالی برتر از حواس) نزد انسان. متافیزیک ذهنگرا نزد هگل و دیگران، اجباراً به مفهوم «خدا» ختم میشود که «عقل کل» است که ذهن ساخته ی انسان است. هولس نادرستی این برداشت را ناشی از بی توجهی به کلیت پدیده که در حال شدن است می داند، میگوید که «افق اشپکولاتیف [مبتنی بر حدس و گمان] نزد برداشت ترانس سندال .. ناشی از بی توجهی به کلیت ..» در پدیده است.
آن طور که هولس تصریح می کند، برخلاف برداشت ذهن گرایانه و ضد دیالکتیکی، می توان «مدل برداشت متافیزیکی» را با توجه به کلیت یکپارچه واقعیت توضیح داد. «متافیزیک که بازتابی است [اشپکولاتیف از اندیشه ی] در ذهن، درواقع دیگر یک متافیزیک به معنای معمولی آن نیست، بلکه بازتابی از بازتاب واقعیت مادی است». از واقعیت اندیشه در مغز ما.
تنها با شناخت کلیت واقعیت ماتریالیستی، «متافیزیک» ذهنگرا به بازتابی ماتریالیسم دیالکتیکی تبدیل میشود و امکان شناخت همه ی جانبه را از پدیده ممکن ومضمون آن را قابل درک میسازد.
(نظرات هولس به نقل از ولفگانگ یانسن، فیلسوف و تاریخ و زبانشناس آلمانی در مقاله ی «چرا متافیزیک در چارچوب فلسفه ی مارکسیستی؟» – دفترهای مارکسیستی ۵/۲۰۱۹).
اندیشه غیر دیالکتیکی نزد بی خبران نیز میکوشد با نقض تئوری «انعکاس- بازتاب- آینه»، به ذم خود، به هدف پاره پاره کردن حزب توده ایران برسد. در ذهن ذهنگرای خود به دوآلیسم «خوب» و «بد» پناه میبرد و به توضیح واقعیت معلول که در ذهن ساخته است می پرازد و آن را به حساب تاریخ مبارزات حزب توده ایران در زندان های ج ا میگذارد.
آندیشه ی «دوآلیستی» با ریشه ی مذهبی خود در برداشت ماتریالیسم قدیمی (فویرباخ) با شیوه ی نظارهگر ظاهربین میتواند تنها شکل پدیده و بروز خارجی آن را به کمک دستگاه حواس خود دریابد، مضمون پدیده را درک نمیکند.
تقسیم رهبری حزب توده ایران در دوران انقلاب بهمن، همانند قراردادن رهبری در برابر بدنه ی حزب که برخی از رفقا به آن پناه می برند، در خدمت تاریخ نگاری انقلابی نیست. تاریخ نویسی دشمن طبقاتی است، در خدمت منافع طبقات حاکم است و بس!
از این رو نیز بی خبران قادر نیستند فداکاری رهبری حزب را برای نجات جان توده ای های دربند، که زنده یاد کیانوری آن را در رساله ی سال ۱۳۷۳ متذکر می شود، به عنوان سویه ای فعال و آگاهانه در روند نبرد توده ای ها در زندان دریابند.
این مضمون را زنده یاد احسان طبری در شعر «گریز» خاطرنشان می سازد:
… ترا گریزان می خواهم ای غزال تیز پایم، از جنگل چنگال وحوش نامیمون، ترا رمیده می خواهم، از مرداب نفرت بار و دل انگیز، من رحم ها را بارور می خواهم، به همان سان که دست ها را در کار، و مغزها را در اندشهٔ مدام.
نه صیاد بوده ام، نی خوی صیادی در خود نهاده ام. پس ای غزال گریز پایم بگریز، بگریز.
چه آسان این بی خردانِ فاقدِ شناختِ اندیشه ی سترگِ دیالکتیک ماتریالیستی، در کنار دشمن طبقاتی و خائنینی از قماش پرتوی ها قرار می گیرند!
پیمان (به آنان که رنج می کشند)
بی تفاوت نخواهم زیست، به رنج هاتان، به دردهاتان، به خانه های سرد و حقیرتان، به دست های از فقر بسته تان، به گناه بی گناه کودکان یتم تان و اشک های پنهان و آشکار همسران تان، بی تفاوت نخواهم زیست …
به رنج هاتان سوگند، به زحم هاتان سوگند، سوگند به خانه های سرد و حقیرتان، سوگند به کودکان تان، که از تکه نانی شاد می شوند، سوگند به آرزوهای پاکتان، من هرگز بی تفاوت نخواهم زیست.
اط، شعر زندان
به نقل از کتاب دیالکتیک اشعار زندان احسان طبری که در توده ای ها نیز انتشار یافته است.