مصرف گرایی و یا رفاه اجتماعی؛ دیالکتیک نیاز به کالا و نیاز به مصرف چگونه مي خواهيم زندگي كنيم؟

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٥١ (٢ شهريور)

واژه راهنما: سياسي. اقتصادي

رفيق عزيز سيامك در باره «مصرف گرايي» به مثابه يك «مدل اقتصادي» در نظام سرمايه داري دوران افول مي نويسد.

 

اهميت مقاله ي تحقيقاتي پيش رو تنها در مضمون پر سويه ي آن در افشاي جوانب مختلف ”مصرف گرايي“ به مثابه يك ”مدل اقتصادي“ در نظام سرمايه داري دوران افول نيست كه به خطري براي هستي بر روي زمين تبديل شده است. جنبه ي پراهميت ديگر مقاله كه مطالعه آن را به مثابه دريافت يك مجموعه از اطلاعات براي مبارزان علاقمند براي تغيير شرايط در ايران و جهان ضروري مي كند، طرح پرسش «چگونه مي خواهيم زندگي كنيم؟» است كه به پرسشي مبرم براي انسان و گونه انساني بدل شده و موضوع بحث و انديشه كارشناسان را ازجمله در كشورهاي آلماني زبان نيز تشكيل مي دهد.

براي نمونه پروفسور نيكو پچ Niko Paech ، استاد كرسي ”توليد و محيط زيست“ در دانشگاه اولدنبورگ (آلمان) كه در مصاحبه اي كه هم زمان با برگزاري ”نمايشگاه Gamescom“ در شهر كلن در آلمان با روزنامه جهان جوان (١٩ اوت ٢٠١٦) انجام داد، مي گويد: «انسان داري حقي براي برخورداري از يك جامعه مصرف گرا ندارد، اما داراي حق انساني در برخورداري از خوراك، پوشاك، سلامتي و آموزش است». استاد اقتصاددان كه در تحقيقات خود شرايط عملكرد و تاثير يك «اقتصاد بدون رشد» را مورد پژوهش قرار مي دهد، با نشان دادن خطراتِ ناشي از ”مدل اقتصادي توليد براي مصرف“ براي محيط زيست و سرنوشت هستي بر روي زمين، خواستار «تقليل خواست هاي مادي زياده خواهانه» است و آن را «بحث در باره ي كيفيت اقتصاد پس از رشد» مي نامد. در مدل مورد پژوهش اين استاد علم اقتصاد، «تقليل ساعات كار هفته به ٢٠ ساعت» براي سطح رشد نيروهاي مولده در كشور آلمان توصيه مي شود. او خواستار «تقليل توليد صنعتي در سطح نياز اجتماعي» است، تا از جمله به توليد افزارهاي الكترونيكي كه تنها در خدمت سودورزي اند، پايان داده شود.
مقاله ي تحقيقاتي رفيق عزيز سيامك با مروري بر تاريخ مصرف گرايي آغاز مي شود و با زباني انتقادي و در عين حال شيرين كه ترفندهاي صنعت تبليغاتي نظام سرمايه داري را با ريشخند برملا مي سازد، مطالعه نوشتار را دو چندان لذت بخش مي سازد. (ف ع)

 

مروری بر تاریخ مصرف گرایی
بین سال های ۹۰۰ و ۱۲۰۰ میلادی تجارت در دوران اولیه سرمایه داری شروع شد. در سال ۱۳۰۹ در بروگس (Bruges)  بریتانیا اولین بازار کالای چوب شروع به کار کرد. در همین زمان برای راحتی مبادله کالا سکه وارد بریتانیا شد و در نتیجه تبادل کالا با کالا جای خود را به کالا- پول- کالا داد. پول تبدیل به کالای ویژه ی می شود که نقش معادل عمومی را بازی می کند.
ولی با وجود همه این ها، مصرف رشد نکرد. چرا که مصرف کننده ای نبود. این کار دولت را “مجبور” کرد تا  کارگران کشاورزی را به زور از مزارع جدا و مستقیم به کارگاه ها در شهرها منتقل کند.
در سال ۱۶۳۶ جهان سرمایه داری  با اولین بحران مازاد تولید در هلند، با پایین آمدن قیمت گل های لاله، مواجه شد.
انقلاب صنعتی به وضوح شیوه تولید را تغییر داد، ولی آنچه که کم تر به آن توجه شده است، اینست که به همان اندازه مصرف را هم  تغییر داده است. در بریتانیا صنعتی شدن در مقیاس بزرگ در صنعت نساجی  شروع شد؛ مقدار پنبه مورد استفاده در صنعت از کمتر از ۱،۳ میلیون کیلو در سال ۱۷۶۰ به بیش از ۱۶۰ میلیون کیلو  در سال ۱۸۳۰ رسید. درمدت عمر یک انسان تولید منسوجات در بریتانیا بیش از ۱۰۰ برابر شده است.
دیگر این فقط طبقه فوقانی انگلیسی نبود که مصرف لوکس داشت، بلکه  سرعت رشد نشان دهنده آنست که دو سوم این تولید به کشورهای دیگر در سراسر جهان فروخته شد و طبقات تهی دست نیز وارد بازار مصرف شدند. در سال ۱۸۵۰ تعداد شهر نشینان به یک سوم کل جمعیت رسید. ولی هنوز این کارگران جدید به مصرف کننده تبدیل نشده بودند. چرا که بعد از بر آوردن نیازهای اولیه خوراک، مسکن و پوشش پولی برای مصرف باقی نمی ماند. کم کم با رشد نيروهاي مولده و تكنيك شدت بهره کشی بحدی رسید که سرمایه داران بخشی از آن را به عنوان حقوق و به منظور مصرف کالاهای خود به کارگران پرداختند.
در سپیده دم صنعتی شدن اصلان معلوم نبود که کارگران بتوانند و یا بخواهند که روزی به  مصرف کنندگان تبدیل شوند. صنعتگران اولیه بریتانیا از این حقیقت که کارگران بعد از به دست آوردن پول برای گذران روزگار خود دیگر علاقه یی به کار کردن نداشتند، شکایت می کردند.
رفتار عمومی و گسترده کارگران با تبدیل موفقیت آمیز جامعه صنعتی به مصرفی در تضاد بود.

در ابتدا، کارفرمایان با کاهش دستمزد و اعمال نظم و انضباط دقیق بر کارگران آن ها را مجبور به کار ساعت های طولانی کردند. کارخانه های نساجی شروع به استخدام زنان، نوجوانان و حتی کودکان کردند، چرا که منضبط کردن آن ها آسان تر، کنترل آن ها راحت تر و حقوقشان کم تر بود.
با اجرای استراتژی شدید نظم و انضباط کار، شرایط کار چندین نسل اول کارگران کارخانه غیرانسانی و بدتر از دوره قبل از صنعتی شدن بود. دومین پاسخ کارفرمایان به اخلاق کاری کارگران، تبدیل تدریجی آن ها  به مصرف کنندگان بود، وقتی که کارگران با هزار کلک و ترفند به دام مصرف گرایی افتادند، دیگر علاقه یی  به اوقات فراغت نداشتند و ترجیح می دادند که برای تملک اشیای بیش تر سخ تر و طولانی تر  کار کنند.
در پایان قرن نوزدهم  بسیاری از نهادهای حفظ و ترویج مصرف برای اولین بار شکل می گیرد. فروشگاه های بزرگ در شهرستان های بزرگ انگلستان، فرانسه، و ایالات متحده با ایجاد فضای نیمه عمومی و راحت به مصرف کنندگان امکان خرید بسیاری از اشیاء در یک محل را فراهم کردند.
توسعه فن آوری جدید بسته بندی امکان توزیع کالا در کیسه ها، قوطی، بطری را فراهم کرد . این پیشرفت فن آوری برای اولین بار به تولیدکندگان امکان داد تا “نام های تجاری” خود را  به روی بسته بندی ها حک کنند و از این طریق اولین بازاریابی فعال براي جلب مشتری برای مواد غذایی، نوشابه، محصولات آرایشی، و سایر محصولات به روی غلتک افتاد.
کم کم تبلیغات به یک جزء اساسی از بازاریابی و توزیع محصولات تبدیل شد. اگر چه عمر تبلیغات به عنوان یک حرفه تخصصی حدود یک قرن بیش تر نیست، ولی در همین زمان کوتاه تبدیل به یک نیروی رقابتی عظیم در مقابل آموزش و پرورش، مذهب و جنبش های سیاسی و اجتماعی برای  شکل دادن به ارزش ها و آرمان ها و افکار عمومی قد علم کرد.
در بریتانیا با حذف قانون گندم در سال ۱۹۳۰ عملن یکی از آخرین موانع تجارت آزاد از بین رفت. در سال ۱۹۳۲ اولین سوپرمارکت در نیوجرسی (new  jersey) افتتاح شد. و در سال های بعد از جنگ جهانی دوم دیگر برای هر جنسی آن قدر کالاهای متفاوت عرضه می شد که به خریدار حق انتخاب می داد.

رشد در ایالات متحده با توجه به این که این کشور در جنگ جهانی دوم ضربه چندانی ندید، به طور عمده از صنعت خودروسازی شروع شد. به عنوان مثال تعدادی خودروهای تولید شده در سال های بین ۱۹۴۶ و ۱۹۵۵ چهار برابر شد.
همزمان با آن، صنعت ساخت و ساز خانه های تکی خانوادگی رونق بیحدی پیدا کرد. بعلاوه  دولت با صرف پول هنگفت صنعت نظامی را توسعه داد و به این ترتیب به نوبه خود تقاضا برای کالاها و خدمات آمریکایی را تحریک کرد. رشد بی نظیر اقتصادی آمریکا در دهه ۵۰ موجب رشد مصرف گرایی در این کشور شد. برای آمریکایی ها در این دوران یک زندگی خوب برابر بود با زندگی در یک خانه در حومه شهر و خرید ماشین و دسترسی به سوپرمارکت ها و مراکز خرید برای خرید لباس شویی، ظرف شویی و دیگر لوازم خانگی.
ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۵۰ با دارا بودن یک سوم از مصرف جهانی کشوری ثروتمند در جهانی جنگ زده و  ضعیف بود. افزایش رفاه و ثبات اقتصادی مردم این فرصت را به آن ها داد که با خیال راحت شروع به افزایش مصرف در همه زمینه ها از لوازم خانگی تا ماشین،  ماشین چمن زنی و غيره کنند. این افزایش عظیم در تقاضا به افزایش قابل توجهی در تولید منجر شده است. …
با خرید تلویزیون، اتومبیل و خانه، ارزش های مصرفی فرهنگ و اقتصاد آمریکا را تحت سلطه خود قرار داد. آمریکایی ها با تجربه رفاه اقتصادی در وحله اول  مشتاق به خرید کالاهایی بودند که در طول جنگ کمیاب بود. یک سری محصولات جدید برای آسان سازی مشکلات زندگی روزمره مثل وعده های غذایی از پیش پخته برای مصرف کنندگان آماده و ارائه شد.
با به وجود آمدن  مراکز خرید بزرگ که شامل مجموعه ای از کالاهای متفاوت بوده است، عادات مصرف کننده رفته رفته تغییر کرده است. تعداد این مراکز خرید بزرگ از تنها هشت عدد در پایان جنگ جهانی دوم به ۳۸۴۰ در سال ۱۹۶۰ رسید. این مراکز خرید با احداث پارکینگ و با باز بودن ساعات طولانی برای فروش، خرید را برای مصرف کنندگان بسیار آسان کرده بودند.
با معرفی سبد خرید چرخ دار دیگر لزومی به حمل و نقل دستی اشیاء به ماشین نبود و این إختراع موجب خرید های پر حجم برای کل هفته شد … وقتی خانواده ها به خارج شهر کوچ کردند، دیگر لزومی نداشت که کدبانوی خانه منتظر ماشین همسر شود تا به خرید بروند. با خرید یک ماشین جدید، همسر خسته از کار برگشته می توانست استراحت کند. چرا که کدبانوی خانه با ماشین خود در طول روز به خرید لوازم مورد نیاز می پرداخت. تعداد خودروهای فروخته شده در سال ۱۹۵۵،  تقریبا ۸ میلیون بوده است. در زمان نسبتا کوتاهی  تعداد اتومبیل از ۲۴ میلیون در سال ۱۹۴۵ به ۷۴ میلیون در سال ۱۹۶۰ رشد کرد. و در این سال بود که از هر ده خانواده حومه نشین نه نفر ماشین داشتند، در حالی که از هر  پنج خانواده یک خانواده صاحب دو خودرو بود.
برای خرید بیش تر باید حمل و نقل به شهرستان ها و فروشگاه ها آسان تر می شد. زیاد شدن تعداد اتومبیل ها  موجب گسترش جاده های بیش تر و بهتر شد. و بهمین خاطر در تاریخ ۲۹ ژوئن ۱۹۵۶ آیزنهاور قرار داد احداث بزرگراه ها را امضا کرد. این برنامه ساخت و ساز بزرگراه با ساختن ۶۶ هزار کیلومتر جاده و  ۲۶ میلیون  دلار هزینه موجب وصل ایالت های مختلف و  ارتباط آنها با یکدیگر شده  است. بر حسب محققان صنعتی، تولید عظیم خودرو خط واصل اساسی یک جامعه تولیدی و یک جامعه مصرفی را نشان می دهد. با افزایش تعداد اتومبیل کم کم  اتومبیل نقش اصلی خود را به عنوان یک وسیله حمل و نقل از دست داد. و خود ماشین داشتن به یک هدف و نشانه خود نمایی بدل شد؛ هر چه بزرگ تر و خوشگل تر بهتر. هر سال ديگر، خودروسازان با مدل های  جدید بدون توجه به ایمنی و مصرف بنزین و با طراحی های زرق و برق دار بازار را از خودرو اشباع می کردند.
یکی از کالاهای مصرفی، که بیش از هر چیز دیگری زندگی روزمره آمریکایی ها را متحول کرد تلویزیون بود. اگر چه تلویزیون در ۱۹۳۰ اختراع شد، ولی حتی در اواخر ۱۹۴۰ یک کالای لوکس محسوب می شود که محفوظ عده ای پولدار بود. در ایالات متحده در سال ۱۹۴۶،  تنها  ۱۷ هزار دستگاه تلویزیون وجود داشت، اما سه سال بعد تعداد فروش ماهانه تلویزیون به ۲۵۰ هزار رسید. به طوری که  در سال ۱۹۵۹ ، ۴۴ میلیون  دستگاه تلویزیون در کشور وجود داشت. وقتی که  تلویزیون جای  خود را میان خانواده های آمریکایی باز کرد، کل فرهنگ جامعه را تغییر داد. دیگر همه آمریکایی ها در همه جای ایالات متحده به طور همزمان  برنامه های مشابه و تبلیغات تلویزیونی مشابه می دیدند. این آغاز جامعه مصرفی را راحت تر کرد. کم کم اکثر آمریکایی های  تلویزیون دار تبلیغات تلویزیونی را به عنوان حقیقت محض می پذیرفتند .
آمریکا که یک جامعه بشدت چند فرهنگی بود، با  مصرف گرایی به طور سریع به یک فرهنگ مشترک ملی دست یافت. مصرف هر چه بیش تر به هدف مشترک همه مردم بدل شد. در یک جامعه تولیدی، اصل بر برآوردن نیاز  اساسی مردم بود، در حالی که یک جامعه مصرفی فقط مشتاق راضی کردن مصرف کننده است و تا آن ها مصرف می کنند، جامعه مصرفی راضی است.
وقتی که کارفرمایان موفق به تبدیل کردن کارگران به مصرف کنندگان شدند، تمرکز مبارزات کارگری هم از ساعات کار کم تر در هفته، به روی مزد بیش تر رفت. از آن به بعد، سرمایه دران از دو شیوه سرکوب و “مصرف کننده کردن” برای وادار کردن کارگران به کار بیش تر استفاده کردند. در حالی که شیوه سرکوب بیش تر در کشورهای کم رشد و در حال رشد به اجرا در می اید، سیاست “مصرف کننده کردن” همچنان شیوه اول و مرجح در کشورهای توسعه یافته است. همین اطمینان به مکانیسم مصرف گرایی بود که هنری فورد، بنیانگذار شرکت فورد موتور را بر آن داشت تا دستمزد کارگران را به اندازه کافی بالا، و قیمت اتومبیل های خود را به اندازه کافی پایین نگاه دارد، تا هر کارگری استطاعت خرید یک ماشین  شرکت خود را داشته باشد. این کار علاوه بر این که تامین کننده خریدارهای قابل دسترس برای شرکت بود، به ثبات تولید هم کمک می کرد.
در سال ۱۹۸۰ جوامع ایالات متحده آمریکا و بریتانیا از مرحله مصرفی به “سریع مصرفی” رسیدند.
مصرف در جوامع سرمایه داری کنونی
آمار پراکنده از شدت مصرف گرایی ایالات متحده آمریکا و بریتانیا
۷۱ % تولید نا خالص ملی در امریکا و ۶۶% تولید نا خالص ملی در بریتانیا مختص مصرف شخصی است.
در نتیجه ایالات متحده در حال حاضر بزرگ ترین کشور بدهکار جهان است. مصرف بیش از حد باعث افزایش بدهی های دولتی و خصوصی به اندازه رقم نجومی ۴۵ هزار میلیارد $، و یا ۳۰۰ در صد تولید ناخالص ملی آمریکا شده است. این بدهی ها به نوبه خود موجب کاهش ارزش دلار، افزایش پرداخت بهره و بالا رفتن تورم می شود.
یک  ساکن ایالات متحده سالانه به طور متوسط  ۱۲۵ کیلو  گوشت، ۲۹۰ کیلو کاغذ، و  معادل حدود ۸ تن نفت مصرف می کند. چهل و پنج سال پیش این ارقام به ۹۰ کیلو گوشت،  ۱۶۵ کیلو کاغذ، و معادل ۵,۵ تن نفت محدود بود.
در حومه لندن مرکز خریدی ساخته شد که ۲ میلیارد پوند خرج برداشت و شامل ۲۷۰ مغازه، ۵۰ رستوران، ۱۳ سینما و ۴۵۰۰ محل پارکینگ است.
بعضی از فروشگاهای بزرگ چندین بار در سال جشن تولد می گیرند وکالاهای خود را به حراج می گذارند و بدین ترتیب یک سرابی برای مصرف کننده ایجاد می کنند که به مصرف کننده این احساس را منتقل می کند که خرید اشیایی غیر ضروری کم قیمت یعنی صرفه جویی در پول.
مصرف سال ۲۰۰۶ در بریتانیا برابر با یک تریلیون پوند، یعنی ۴۰ هزار پوند برای هر شخص بوده است. هر بریتانیایی در طول عمر خود ۱،۵ میلیون پوند خرج می کند. در عرض ۱۰ سال خرید اینترنتی در بریتانیا دو برابر افزایش یافت.
حجم معاملات سالانه تسکو tesco  از تولید ناخالص ملیِ كشور پرو بالاتر است. (تسکو tesco  متشکل از یک گروه سوپر مارکت زنجیره ای بین المللی با مقر در بریتانیا است که با در دست داشتن  یک سوم از بازار مواد غذایی،  بزرگ ترین زنجیره ی خرده فروشی در انگلستان و  چهارمین در کل جهان است. شرکت تسکو tesco  بیش از ۲۵۰ هزار نفر کارمند و کارگر دارد که حتا از تعداد افراد ارتش بریتانیا بیش تر است.)
سالانه در بریتانیا  ۳ میلیارد پوند خرج اسباب بازی می شود. بسیاری از این اسباب بازی ها بعد از یک ماه بدور ریخته می شود. به طور متوسط هر کودک تا ۱۶سالگی بیش از ۱۱ هزار پوند خرج اسباب بازی می کند.
در بریتانیا به طور متوسط هر جشن تولد یک کودک بین ۱۳۰ تا ۵۰۰ پوند خرج بر می دارد. البته منظور از رقم متوسط این نیست که فرزندان کارگران و زحمتکشان و بیکاران هم این مقدار پول برای جشن تولد فرزندانشان خرج می کنند. این رقم متوسط است، نمونه هایی وجود دارد که افراد ثروتمند بین ۲۰ تا ۲۵۰ هزار پوند برای تولد فرزندانشان خرج کردنده اند.
در یک همه پرسی در سال ۲۰۰۵ بیش تر بریتانیایی ها معتقد بودند که برای یک زندگی لذت بخش  به ۱۰۰ هزار پوند در سال احتیاج دارند. این در حالی است که فقط ۴ درصد از جامعه دارای همچین درآمدی هست.
در ۲۰۰۶ در یک همه پرسی ۶۰ در صد از بریتانیایی معتقد بودند که برای خوب زندگی کردن سالانه به ۵۰ هزار پوند احتیاج دارند.
در سال ۲۰۰۶ زنان بریتانیایی ۳۵۰ میلیون پوند خرج کیف دستی کردند. بعضی از زنان ثروتمند بیش از ۲۸ هزار پوند برای یک کیف دستی پول دادند. بازار کیف به حدی سود آور است که در سال ۲۰۰۰ شرکت های کیف سازی به فکر عرضه کیف دستی مردانه به بازار شدند. در سال ۲۰۰۷، ۱۴ میلیون از مردان بریتانیایی صاحب کیف بودند.
بعضی از اشخاص به مارک تبلیغاتی بدل شده اند و حق ثبت انحصاری گرفته اند.
در روز کریستمس هر خانواده انگلیسی به طور متوسط بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ پوند خرج می کند.
با بمب باران تبلیغاتی مصرف های بیهوده روزانه افزایش می آبد، به طور مثال در  بریتانیا در سال ۲۰۰۲، ۲ میلیون پوند خرج روز هالووین (Halloween) شد. در همین روز در سال ۲۰۰۶، ۱۲۰ میلیون پوند خرج شد، یعنی به ده برابر رسید.
در سال ۲۰۰۵ شرکت های ترتیب دهنده عروسی ۵ میلیارد پوند در آمد داشتند.
در سال ۲۰۰۷ هر عروسی به طور متوسط ۱۷ هزار پوند خرج داشت، تنها لباس عروسی قابل مصرف برای چند ساعت به طور متوسط ۸۲۵ پوند قیمت داشت  و هر مهمان حدود ۳۰۰ پوند خرج کرد.
در سال ۲۰۰۷ هر بریتانیایی  به طور متوسط حدود ۸۰۰ پوند خرج مسافرت کرد.
از جمله این مسافرت ها می توان از گردش به دور زمین به قیمت ۵۰۰۰ پوند و پرواز بر فراز زمین در ارتفاع ۸۰ کیلومتری به قیمت ۱۰۰ هزار پوند، ۱۰ میلیون پوند برای یک سفر یک هفته ای به ایستگاه فضایی بین المللی نام برد.

نقش تبلیغات و بازاریابی
تلاش برای جلب خریدار به خرید کالا، تولید کنندگان مختلف را بر آن داشت که در رقابت با دیگران کالای خود را به طریقی بر جسته کنند و بهتر بنمایانند. این رقابت موجب رشد عظیم و بیسابقه موسسات و شرکت های تبلیغاتی شد. وقتی که این شرکت های تبلیغاتی با کمک روانشناسان و جامعه شناسانی که علم خود را برای قادر بودن به مصرف کردن بیش تر فروختند، دیگر همه چیز در جامعه مصرفی به صورت یک تبلیغات عرضه  می شد. در زمان کوتاهی دین و سیاست با کمک  موسسات و شرکت های تبلیغاتی به واعظان و سیاستمداران نه با جملات اخلاقی و برهان های سیاسی، بلکه با آگاهی های تبلیغاتی به مردم عرضه می شد.
بازاریابان حرفه ای (marketing) کار سختی در پیش دارند: آنها باید به طریقی مصرف کنندگان را قانع کنند تا کالای مورد نه ظر آن ها را خریداری کنند. تحقیقات علوم اجتماعی بورژوازی، در درجه اول با کمک علم روانشناسی و جامعه شناسی پایه های اصلی افشاء و پیشبینی رفتار و کردار اقتصادی مصرف کننده توسط  بازاریابان حرفه یی را تشکیل می دهد.
برای موفقیت در این کار، آن ها باید بدانند که چه چیزهایی مردم را ترغیب به خرید و مصرف پول می کند. مطالعه و تمرکزشان بر اینست که  درک کنند که چه عواملی یک مصرف کننده را وا میدارد تا در یک لحظه خاص در یک محل خاص یک محصول از یک مارک خاص brand را برای مصرف انتخاب کند.
بر اساس تحقیق متخصصان تبلیغات نیاز انسان ها به تعلق گروهی، احساس امنیت و آزادی با مصرف بر آورده می شود. ما با خرید، هم با هم وصل، و هم از هم دیگر جدا می شویم. شلوار های “گاوچرانی” با همه همجنس بودن با طرح و رنگ های مختلف و با مارک های گوناگون به بازار عرضه می شود. با انتخاب یکی از آن ها بر حسب سلیقه، ما هم به دیگران وصل و هم از آنها جدا می شویم. شاید به همین دلیل فقط یک مارک در سال ۲۰۰۷ در انگلیس ۱،۵ میلیارد پوند شلوار فروخت. دسته بندی های مصرف کننده در گروه های مختلف هویتی جای تعلق به مذهب، گروه سیاسی- اجتماعی را گرفت. بجای ابراز نظر و بیان برهان ما با چینه بندی مارک های مصرفی به بیان هویت و نظرات خود می پردازیم.
شرکت های تبلیغاتی از یک فرمول ساده برای متقاعد کردن مردم به مصرف استفاده می کنند. “تصور کردن کالا، یعنی خواستن آن. خواستن آن آرزوی داشتن آن را قوی می کند. آرزوی داشتن آن احساس نیاز به آن را تقویت می کند. از آن جایی  که من به آن نیاز دارم، تملک آن حق من است. از آن جایی که تملک آن حق من است، من هر چیزی که لازم است برای به دست آوردن آن انجام می دهم .”
شرکت های تبلیغاتی با بمباران شبانه روزی ما را آرام آرام از “تصور کردن کالا” به مرحله “من هر چیزی که لازم است برای به دست آوردن ان انجام می دهم”، می کشانند. این “هر چیزی که لازم است“، می تواند از اضافه کار کردن تا قرض گرفتن و در نهایت دست زدن به جنایت “برای بدست آوردن” منتهی شود.
برای شرکت های تبلیغاتی هیچ چیزی مهم تر از  خلق و حفظ علامت های تجاری (brands ) نیست. بقول لیانگ رئیس سابق هیئت مدیره بیسکویت متحد(United Biscuits)، مراکز تولید جا به جا می شود، ادارات مدرن می شود، کالا تغییر شکل و محتوا می دهد، صاحبان شرکت ها و خریداران می میرند، ولی اگر “علامت تجاری” زنده بماند، مصرف هم چنان ادامه خواهد داشت. برحسب تخمین متخصصان خودرو، قیمت واقعی یکی از مارک های معروف فقط ۱۶ در صد قیمت بازار است! بقیه پول را مصرف کنندگان به خاطر نام “مارک” ماشین می پردازند.
تبلیغات و طراحی، موتور حرکت مصرف گرایی  در جامعه هستند. این دو عامل با ایجاد تمایل به مصرف و دنبال کردن مد روز  و ایجاد احساس پاداش و خود مهم بینی در مصرف کنندگان، انگیزه آن ها را برای خرید و تملک اشیاء دائما تحریک می کنند. تملک اشیاء یکی از هدفهای اصلی و نتایج پایانی مصرف گرایی است. وقتیکه ایجاد احساس مناسب و تحریک اشتیاق به مصرف در مصرف کننده جایگزین نیاز فیزیکی مصرف کننده به کالا می شود، کار فروشنده بسیار آسان می شود. انتخاب ۸۰ در صد از اشیای مورد نیاز در خود فروشگاه و ۶۰ درصد آن به طور بل بداهه اتفاق می افتد.
اقتصاد دانان سرمایه داری از تبلیغات به عنوان یک منبع اطلاعات رسانی در مورد محصولات و خدمات موجود در بازار دفاع می کنند. در حالی که قطعن  نقش تبلیغات بسیار بیش از این است.  تبلیغات با استفاده از دست گذاشتن به روی ارزش های مختلف، از عاطفی و همچنین نیازهای عملی و حقیقی، به طیف وسیعی از خواسته ها، رویاها و توهمات پر و بال می دهد. بسیاری از تبلیغات در ظاهر حامل پیام های جداگانه هستند، ولی در باطن ایجاد کننده  اشتیاق به خرید، و ترویج کننده این ایده هستند که مصرف کردن یک فعالیت لذت بخشی است که موجب خوشبختی مصرف کننده می شود.
ولی  واقعیت اینست که نقش تبلیغات به مراتب مخرب تر از یک اطلاع رسانی ساده است. تبلیغات با تکیه بر رقابت، هراس، فریب و رویا ما را برای خرید بیش تر تحریک می کند. خرید برای بسیاری به داروی مشکلات روانی آن ها تبدیل شده است. حداقل در کوتاه مدت فرد غرق در شادی کاذب مصرف، مشکلات خود را فراموش می کند. ماشین به عنوان نشانه عشق و هوس و نشانده دهنده شخصیت و هویت ما در صدر هزینه های تبلیغاتی قرار دارد. آن وقت اندکی که برای خانواده می ماند صرف دیدن تلویزیون و غرق شدن در رویای مصرف بیشتر می شود.
تبلیغات در ایالات متحده آمريكا کسب و کار بزرگی است. در  ایالات متحده امروز، مقدار پولی که در سال صرف تبلیغات می شود بیش از هزینه های عمومی کل ایالات متحده  (توسط دولت فدرال، ایالتی، و محلی) در حفاظت پلیس از مردم ، حفظ منابع طبیعی، و آموزش عالی است. در سال ۲۰۰۴  حدود ۱۳۴ میلیارد $، و یا حدود ۴۶۰ $ در ازای هر آمریکایی برای تبلیغات در تلویزیون ورادیو، صرف شد. این رقم نجومی بیش از کل تولید ناخالص ملی سالانه بسیاری از کشورها، از جمله دانمارک و عربستان سعودی است.
در همین زمان  بیش از ۲۶۳ میلیارد $  صرف فرم های دیگر تبلیغات، از جمله پست الکترونیکی مستقیم، بازاریابی تلفنی و تبلیغات اینترنتی، شد. بخش بزرگی از گسترش روزانه اینترنت مختص به ترغیب ما برای خرید و مصرف بیش تر است. در سال ۲۰۰۷ حدود یک میلیون بریتانیایی فقط در شب کریستمس به اندازه ۵۳ میلیون پوند خرید کردند.
برای عادت دادن ما به مارک های مختلف شرکت های تبلیغاتی مغز ما را روزانه با ۳۵۰۰ آگاهی های “مارکی” بمباران می کنند، یعنی سالانه ۱۳۰۰۰۰۰. بار. یک فرد آمریکایی به طور متوسط وقتی که به  سن ۶۵ سالگی می رسد، ۲ میلیون آگهی های بازرگانی تلویزیونی تماشا کرده است. تاثیر تبلیغات بروی والدین به حدی است که بعضی از آن ها حتا نام نوزادان خود را در بین مارک های مورد علاقه خود انتخاب می کنند.
شرکت های تبلیغاتی حتا کودکان را با طمعه های گوناگون به دام مصرف گرایی می اندازند. تخمین زده می شود که یک کودک  آمریکایی سالانه به طور متوسط ۲۰۰۰۰ آگهی های بازرگانی تلویزیونی تماشا می کند. در نتیجه ۶۰ در صد کودکان دختر انگلیسی  ۴ تا ۱۰ ساله ماتیک مصرف می کنند و ۹۰ در صد دختران ۱۴ ساله به طور منظم آرایش می کنند. شرکت های  تبلیغاتی  انگلیسی سالانه ۳۰۰ میلیون پوند در مدارس برای ترغیب دانش آموزان به خرید مارک های مشخص خرج می کنند.
شرکت های مختلف بازاریابی با همرایی و همکاری شرکت های تبلیغاتی دائماً در خلق و توسعه اشتیاق به مصرف در حال برنامه ریزی هستند. تعداد کارمندان شرکت های مختلف بازاریابی (marketing) در انگلیس ۶۵۰۰۰ نفر و درآمد آن ها ۱۰ میلیارد پوند در سال است. این شرکت ها دائما در حال تجزیه و تحلیل رفتار مصرفی ما هستند.
گوگل (google)هم نقش بسیار مخربی در ترغیب مصرف گرایی بازی می کند. این شرکت با توانایی آگهی های شرکت ها را با عادت مصرف و رفتار ما در اینترنت هم ساز و هدف مند می کند. تسکو (tesco) عادات مصرفی ما را برای بازاریابی جمع و دسته بندی می کند.
مغازه ها هر چند وقت طرح و چینه بندی قفسه ها را تعویض می کنند تا ما را با گیج کردن از عادت همیشگی به دور و  به قفسه های جدید با کالاهای جدید هدایت کنند. بدین طریق شانس وسوسه کردن ما با کالاهای جدید بیش تر می شود. بسته بندی ها در فروشگاه ها طوری است که خریدار را مجبور به تماس فیزیکی با کالای مورد علاقه می کند. محققان فروش به این نتیجه رسیدند که تماس فیزیکی با اشیاء موجب افزایش ۲۰ در صدی زمان ماندن در فروشگاه و خرج ۱۷ در صد بیش تر می شود. شرکت های توزیع کالا هر هفته ۱۵۰ هزار بازدید از فروشگاه های مختلف می کنند تا فروش و مکان کالا خود را در این  فروشگاه ها زیر نظر داشته باشند. حتا  فروشگاه ها  قفسه های مناسب را به شرکت های توزیع می فروشند.

 

نقش بانک ها و کارت های اعتباری
یکی دیگر از موسسات ایجاد شده برای حمایت از جامعه مصرفی، دادن اعتبار مصرف به مصرف کننده است. ارزش های فرهنگی حاکم و رایج در جامعه تولیدی مردم را ترغیب به صرفه جویی، احتیاط در مصرف، و برابری دخل و خرج می کرد. ولی جامعه مصرفی این فرهنگ را کاملا تغییر داد. به طور مثال، برای خرید مایحتاج زندگی به خانواده های فقیر امکان خرید قسطی و  وام کوچک داده شد. خانواده های طبقه متوسط  برای خرید خانه و مبلمان و ماشین می توانستند پول از بانک قرض بگیرند.
کارت اعتباری و بالا بردن سقف  اضافه برداشت (نسیه) یکی از دلایل اصلی اضافه مصرف بوده است. فقط در سال ۲۰۰۸ حدود ۷۰ میلیون کارت اعتباری و ۱۳۰۰ میلیارد پوند قرض شخصی در بریتانیا وجود داشت.
در سال ۲۰۰۴، حدود سه چهارم خانواده های آمریکایی مالک حداقل یک کارت اعتباری بوده اند. در سال ۲۰۰۴ حدود ۴۰ درصد از صاحبان کارت  اعتباری توان پرداخت به موقع قرض خود را نداشتند و مجبور به پرداخت بهره شدند. میانگین میزان بدهی در میان خانواده هایی که حداقل یک کارت اعتباری داشته اند ۵۱۰۰ $ بود. در پایان سال ۲۰۰۷ دارندگان کارت اعتباری ۲.۵ تریلیون $ به بانک ها و دیگر موسسات پولی بدهکار بودند.
بسیاری از اقتصاددانان بورژوازی دست و دلبازی و ولنگاری موسسات بانکی در دادن وام  به مصرف کنندگان را از دلایل اصلی بحران مالی فعلی می دانند. موسسات بانکی در اکثر کشورهای غربی به مصرف کنندگان تا صد در صد قیمت خانه قرض می داند، هر چند که تمام نشانه های اقتصادی بیانگر پایین آمدن قیمت خانه بود. افزایش قیمت خانه یکی از دلایل اصلی شدت مصرف گرایی بوده است. قبل از بحران تعداد خانه های میلیون پوندی در انگلیس فقط در طول یک سال به دو برابر رسید. و بسیاری از صاحبان این خانه های گران شده روی افزایش قیمت خانه های خود وام مصرف گرفتند. و وقتی که بازار قیمت مصنوعی خانه ها  شکست میلیون ها خانواده که توانایی پرداخت وام های هنگفت خود را نداشته اند یکشبه ورشکست و از خانه های خود رانده شدند.

عواقب مصرفگرایی برای بشر
هلن رهبر یک باند دختران چینی مقیم آمریکا که به  ۱۳ سال زندان محکوم شد، در دادگاه چنین گفت: من غرق در دنیاي اشیا و  یک فرهنگ مصرفی  شده  بودم. سعی می کردم تا صاحب بهترین لباس های زیبا و آخرین مدل آی فون  (iphon)باشم، اما تمام این کارها برای این بود که احساس تنهایی و خودگمشدگی را پنهان کنم.
در روزنامه ها می خوانیم که  پسر بچه ای کلیه خود را برای یک اپل (apple)  به فروش می رساند. چگونه ما به جایی رسیده ایم که اپل  (apple) از سلامت انسان از اهمیت بیش تری برخوردار است؟ امروز، مصرف تبدیل شده است به بت جدید، و حتا به خدای جدید.
این سرنوشت البته با پایانی کم اسفبارتر می توانست سرنوشت هر کسی که به دام مصرف گرایی می افتد باشد، می توانست سرنوشت من و شما باشد.
بیش از دهه ها است که رشد اقتصادی مستمر هدف اول سیاستمداران نالایق جهان  بوده است و هست ولی حتا افزایش سالانه 10 درصدی تولید ناخالص ملی به جای سعادت بشر به دره بی انتهای مصرف گرایی ریخته شده است. مصرف گرایی در تضاد  کامل با عملکرد یک جامعه عقل گرا است. مصرف گرایی بجای تامین ضروریات زندگی، تقویت ارتباطات و روابط سالم اجتماعی، حمایت از خانواده پایدار،  با تلاش مداوم تبلیغات و اشتیاق سیری ناپذیر شرکت ها برای کسب ارزش اضافی ایجاد کننده احساس خوشبختی مصنوعی در زمان مصرف و تملک اشیاء در مصرف کننده است. مصرف گرایی به بخشی از هویت ما تبدیل شده است. اما با گذشت زمان، مصرف بیش تر منتج به شادی و خوشبختی بیش تر در جوامع مرفه نشده است. در سال ۱۹۵۷ در یک همه پرسی بزرگ ۳۵ درصد  از آمریکایی ها خود را “بسیار خوشحال” می دانستند و با وجود افزایش فوق العاده مصرف در ۴۰ سال، در سال ۱۹۹۸ این رقم کمی پایین تر از ۳۲ درصد بود.
در طول ۶۰ سال با پيشرفت نيروهاي مولده، بهره وری کار دو برابر شده است، ولی این افزایش برای رفاه اجتماعی و سعادت بشری به کار برده نشده است. اگر این طور بود، ما می توانستیم مثلن ۴۰ در صد این بهره وری اضافه را صرف کم کردن ساعت کار در مقایسه با سال ۱۹۵۰  کنیم .
فروش تلویزیونی هر روز در حال افزایش است. البته مسلم است که بدون پول نمی توان مصرف کرد و بدون کار نمی توان پول در آورد. اکثر مصرف کنندگان برای توانایی مصرف زیاد باید ساعات طولانی  کار کنند. ما وقت را از خانواده می گیریم تا به جای آن، به آن ها کالایی بدهیم که وقت لذت از آن را ندارند. هر چه ما مصرف بیش تر می کنیم، خصلت اجتماعی ما کمتر می شود. اندک اندک ما مصرف کردن را هیجان آمیز تر از بودن با عزیزان می یابیم، حتا بودن با عزیزان را در زمان خرید در مراکز خرید بیش تر از اتاق نشیمن دوست داریم. کم کم روزهای شنبه که فروشگاه ها نیمه بسته و روزهای یکشنبه که  بسته بودند، جای خود را به “آزادی انتخاب” دادند. بدین ترتیب مصرف گرایی جای وقتی را که قرن ها مختص لذت بردن در آغوش خانواده بود گرفت. ساعات طولانی کار وقت کم تری برای وظایف انسانی ما در برابر عزیزان ما باقی می گذارد، ولی “خوشبختانه” جامعه مصرفی راه حل مصرفی برای انجام وظایف انسانی ما به ما عرضه می کند. شرکت های مراقبت سالمندان آماده خدمت هستند. با پرداخت پول، آن ها کسی را برای دیدار والدین ما به مراکز سالمندان می فرستند. شرکت های دیگری در تنظیم تقویم ما و فرستادن گل به دوستان و افراد خانواده در سالروزهای مختلف به ما کمک می کنند.
در سال ۲۰۰۲ یک ششم بریتانیایی ها بیش از ۶۰ ساعت در هفته کار می کردند. وقت کم بسیاری را مجبور به مصرف داروهای روانی کرد تا میزان خواب مورد نیاز را پایین بیاورد. و البته شرکت های داروسازی آماده “خدمت” بوده اند و با کشف دارو پروییل Provigil خوشبختانه مشکل “پر خوابی” را حل کردند.
وقتی که روان و جسم تو را با این اضافه کاری ها، عدم توانی پرداخت قرض و … بیمار کردند، جای هیچ “نگرانی” نیست چرا که شرکت های گوناگون دارویی و مؤسسات‎ روان پزشکی برای کمک به برگشتن تو به بازار مصرف آماده هستند. وقتی که مشکل نا قابل پرداخت این هزینه ها را حل کردی، بقیه کار ها را با “خیال راحت” می توانی به دست این “متخصصان توانا” بسپاری. قبل از سال های ۶۰ میلادی داروی ضد اضطراب چیزی نا شناخته بود، ولی در سال ۲۰۰۸ تنها در بریتانیا ۱۰ میلیارد پوند داروی ضد اضطراب و افسردگی فروخته شد.
اگر با بد شانسی این بیماری ها موجب مرگ ما شد، حداقل می توانیم با خیال راحت بمیریم چرا که “مؤسسات‎ خیریه” دفن و کف و غیره برای کمک به بازماندگان ما در صف ایستاده اند. البته با دریافت”مقداری ناچیز”. البته بازماندگان ما هم برای هر چه آسان تر و بهتر کردن سفر آخر ما هرگز از هیچ چیزی از جمله صرف پول برای مراسم دریغ نخواهند کرد. چرا که این مراسم برای نشان دادن جایگاه اجتماعی ما و بازماندگان ما بسیار مهم است. هر چه گل رنگارنگتر، هر چه غذا متنوع تر، هر چه تعداد عزاداران بیش تر، هر چه مقام واعض و قیمت ش بالاتر و جایگاه مراسم بزرگ تر، احساس عزیز و مهم بودن از دست رفته ما در مردم عمیق تر می شود. انگار مردگان با زبان بی زبانی می گویند: بازماندگان من برای من مصرف می کنند. پس من “هستم” اگرچه که دیگر “نیستم“.
فروشگاه ها در سال های متوالی عرضه مواد چاق کننده را زیاد کرده اند. رژیم غذایی پر قند و چربی منجر به اضافه وزن می شود. چاقی به نوبه خود موجب بیماری قلبی، سرطان، و دیابت از عاملان اصلی مرگ و میر در جهان صنعتی است. در ایالات متحده سالانه ۳۰۰۰۰۰  نفر از بیماری های مرتبط به چاقی می میرند.
در سال های ۶۰ میلادی فقط ۲۵۰ نوع شیرينی جات در فروشگاه ها وجود داشت. این تعداد در سال ۸۰ به ۱۰۰۰ و در سال ۲۰۰۰ به ۲۰۰۰ رسید. ولی جای هیچ نگرانی نیست. چرا که هر وقت ناراحتی وجدان گرفتید، می توانید مواد غذایی و نوشیدنی کم کالری انتخاب کنید. در سال ۲۰۰۴ در بریتانیا به اندازه ۴،۶ میلیارد پوند مواد غذایی و نوشیدنی کم کالری به فروش رسید. از یک طرف تولید کنندگان بیشماری با عرضه غذا های ارزان و چرب همرا با نوشابه های شکری موجب اضافه وزن مصرف کنندگان می شوند و از طرف دیگر تولیدکنندگان بی شمار دیگری با عرضه غذا های کم کالری همرا با نوشابه های غیر شکری، شفاي مریضی چاقی شما را ارائه می دهند. از یک طرف با نشان دادن مدل های کم وزن و مردان با عضله، الگو موفق بودن را به شما نشان می دهند. از طرفی دیگر با فروختن کارت عضویت سالن های ورزشی و بدن سازی، انواع و اقسام مراکز رژیم غذایی، جراحی زیبایی، کاهش پستان، بزرگ کردن پستان، و دیگر جراحی های بدنی، راه رسیدن به بدن ایده ال را به شما عرضه می کنند.
مغز ما با بمباران تبلیغاتی به یک نوع بدن خاص به عنوان بدن زیبا و ایده ال عادت می کند و چشمان ما به طور شرطی با دیدی انتقادی به  بدن ما در آیینه می نگرند. و به دست آوردن یک بدن ایده ال هم وقت گیر و هم سخت است. بنابراین ما به یک راه کوتاه تر و راح تر نیاز داریم. کلینک های جراحی پلاستیک برای خدمت آمده اند. هر سال حدود 1.5  میلیون آمریکایی برای جراحی بینی، مکیدن چربی شکم و یا بزرگ کردن پستان در بیمارستان های خصوصی بستری می شوند. بسیاری از این افراد قادر به پرداخت هزینه این عمل جراحی نیستند، ولی “خوشبختانه” شرکت های وام گزاری و بانک ها آماده کمک به این افراد “بیمار” هستند، البته برای جبران این زحمت وام گیرنده باید نرخ بهره “نا چیزی” بالاتر از ۲۲.۵ در صدی بپردازد.
برای فروشگاه ها نه چاق شدن شما و نه سلامتی شما مهم است. آن چه که مهم است، ایجاد اشتیاق به مصرف و توانایی پولی شما است. شما تا آن جا برایشان ارزشمندی که مصرف کننده ي کالا و خدمات آن ها باشی.
عطش مصرف گروه اندکی به حدی است که جهان را به سمت یک نابرابری وحشتناک و خطرناک سوق داده است. درآمد سالانه یک درصد ثروتمند جمعیت ایالات متحده برابر با درآمد ۲۳ درصد کل جامعه است و  این یک درصد بیشتر از ۹۰ درصد آمریکایی های هموطن خود ثروت دارند. این در حالی است که  ۴۷ میلیون در فقر هستند، و طبقه متوسط دچار رکود شده و شرایط زندگی آن سخت تر و سخت تر می شود. چرخه ی کار و مصرف همیشه مخرب است، اما زمانی که ساعت های اضافه کاری برای حفظ سطح کنونی مصرف کافی نیست، و یا بی کاری خانواده ها را برای مصرف کردن به بدهی می اندازد و  یا وقتی فقرا به خاطر عدم مصرف احساس  بی ارزشی می کنند، دیگر چرخه ی کار و مصرف فقط مخرب نیست، بلکه کشنده است. مقیاس اندازه گیری همه چیز صرف پول برای خرید کالاها و خدمات است. در همه اشکال نظام سرمایه داری همیشه قشرهای عظیم فقرا وجود داشتند. ولی در زمانی که این نظام در کشورهای پیشرفته صنعتی شکل تولیدی داشت، فقرا حداقل به عنوان منابع ذخیره کار برای این نظام کمی ارزش داشتند. ولی در یک  جامعه مصرفی، انسان هایی که توانایی مصرف ندارند، به قول زیگمونت باومن انسان هایی بی ارزش محسوب می شوند.
در یک جامعه مصرفی مراکز بزرگ خرید، جانشین پارک ها، پیاده روهای وسیع  و محلات اجتماعی می شود. به قول دوید هاروی هیچ چیز در طراحی یک شهر اتفاقی نیست. عادت کردن به مصرف مدام و تعویض کالا به خاطر دلزدگی به حدی رسیده است که روابط انسانی را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است. وقتی که کالاهای از مد افتاده وقت پول داشتن قابل تعویضند، چرا محل مسکونی، همسایه ها و دوستان نباشند. سرعت خریدن کالاهای جدید با تعویض کالاهای قابل مصرف، ولی از مد افتاده نسبت مستقیم دارد.

طراحی کالاهای جدید صنعتی به گونه ای است که اشکالات فنی آن ها قابل تعمیر نیستند و باید به دور ریخته شوند. در نتیجه مصرف گرایی و شعار “مصرف کن- به دور بریز“، دیگر وسائل خانگی اشکال دار تعمیر نمی شود و علم و مهارت تعمیر اشیاء از بین رفته است. مصرف گرایی به حدی رسید که دیگر در خانه های معمولی  جای کافی برای کالاهای ما نیست. ولی جای هیچ “نگرانی” نیست. شرکت های دیگری برای کمک  به  بسیاری از انسان های “با وجدان” که با به دور انداختن اشیاء قابل مصرف مخالف هستند، آماده اند. این شرکت ها با اجاره دادن  یک متر مربع به قیمت ماهانه ۵۰ پوند، این اشیاء را در انبارهای بزرگ ذخیره می کنند تا مالکان آن ها اگر زمانی دلشان برای این اشیاء “تنگ” شده است و یا یک خانه بزرگ تر خریده اند، فرصت “دیدار” و یا انتقال داشته باشند.
از طریق تلویزیون، فیلم سینمایی، رادیو، مجلات و غیره شیوه زندگی مصرفی به سرعت در جهان به خصوص در غرب اروپا مورد تقلید قرار گرفت که در پیامد آن راه نوشابه ها و شلوارهای آمریکایی را به خانه های اروپایی و کشورهای در حال توسعه باز کرد. جامعه مصرفی دارای کشش قوی است و برای انسان دشوار است که  به نفی کالاهای زرق و برق مادی بپردازد و گرایش به یک زندگی اخلاقی و  ساده را پیدا کند. تشنگی ویتنامی ها و شوق آن ها برای نوشیدن نوشابه به طور قابل توجهی در سال های اخیر افزایش یافته است. در سال ۲۰۱۰ ویتنامی‌ها ۵۸۷ میلیون لیتر نوشابه نوشیدند، اما این رقم در سال ۲۰۱۴ به ۸۳۶ میلیون لیتر افزایش یافت. به خصوص  تبلیغات مستمر موجب شد که یک گروه مهم از مصرف کنندگان، یعنی جوانان و تحصیلکردگان به نوشابه علاقه پیدا کرده اند. یک سری رسوایی در جامعه تازه مصرفی چین مردم این کشور را به خود آورد از جمله منفجر شدن هندوانه به خاطر آلودگی به مواد شیمیایی یا آبی رنگ شدن گوشت خوک.
جامعه مصرفی موجب افزایش قمار و قماربازان هم شده است. چرا که با برد در قمار می توان پول بیشتری برای مصرف به دست آورد. در سال ۲۰۰۵ در بریتانیا ۴۸ میلیارد به خزانه قمارخانه های قانونی و حرفه ای ریخته شد و این رقم افزایش سالانه ۱۵ درصدی دارد. ۳۰۰۰۰۰ بریتانیایی به طور رسمی به  بیماری قمار مبتلا هستند.

عواقب مصرف گرایی برای محیط زیست
هر کسی به سادگی می تواند متوجه شود که که زمین نمی تواند برای مدت درازی تامین کننده همه کالاهای مصرفی مورد تقاضای ما باشد. بدیهی است که مصرف بیشتر موجب تولید مواد زائد و تخریب بیشتر محیط زیست می شود. تخمین تحلیلگران این است که اگر دیگر ساکنان زمین باندازه آمریکایی ها و انگلیسی ها مصرف کنند، ما به دو تا چهار سیاره جدید برای تامین منابع و جذب زباله  ها نیاز پیدا خواهیم کرد .
در اوایل ۱۹۳۰ سیستم حمل و نقل در بسیاری از شهرستان های ایالات متحده  از جمله لس آنجلس توسط سیستم تراموا الکتریکی انجام می شد. در سال ۱۹۳۶، یک گروه از شرکت های  تولید بنزین و  دیزل باهمکاری  جنرال موتور  سیستم تراموا الکتریکی در ۴۵ شهر بزرگ را خریدند و از خیابان ها برداشتند و بجای ان اتوبوس های  بنزینی و دیزلی جایگزین کردند. حمایت دولت ایالات متحده برای ساخت و ساز بزرگ راه ها در سال های ۵۰ میلادی نقش حمل و نقل توسط قطار را کمرنگ تر کرد. بدین ترتیب مصرف گرایی در زمانی کوتاه سیستم های حمل و نقل کم آلودگر را از رده خارج کرد و جای آنرا با اتوبوس ها و خودروهای آلودگر و کثیف کننده هوا استنشاقی پر کرد.
در بسیاری از شهرهای بزرگ جهان رشد اقتصادی به مردم این امکان را داد تا خانه های  گرم را با دستگاه  تهویه مطبوع و خنک کنند، ولی متاسفانه هم زمان با آن، آب آشامیدنی آن ها را آلوده به مواد شیمیایی و هوا ی شهر را مسموم کرد. هر ساله در کشورهای “توسعه یافته” ۲۲۰ میلیارد قوطی، بطری، کارتن و پلاستیک وامثالهم به دور ریخته می شود.
موبایل هم مانند بسیاری از کالاهای مصرفی ما فقط وسیله ارتباط نیست نشان دهنده شخصیت و هویت اجتماعی ماست. در سال ۲۰۰۸ در بریتانیا ۱۵ میلیون موبایل قابل استفاده ولی از مد افتاده، به دور ریخته شد. سالانه ۲ میلیون ماشین قابل مصرف در بریتانیا به دور ریخته می شود. یک سوم وسایل خانگی قابل مصرف به دور ریخته می شود. یک سوم خرید از سوپرمارکت ها مستقیما به دور ریخته می شود. ۲۱ درصد از اشغال های به دور ریخته شده شامل مواد غذایی قابل مصرف است که می تواند ۱۵۰ میلیون انسان گرسنه را سیر کند. سالانه هر بریتانیایی نیم تن اشغال بدور می ریزد.
بجای خوردن سبزیجات، میوه ها و مواد غذایی محلی فروشگاه ها دائما به واردات مواد غذایی لوکس مشغولند. ۲۵ در صد کامیون های جاده ها و ۹ میلیارد پوند صرف حمل مواد غذایی می شود که عامل تولید  ۲۰ میلیارد تن کربن دی‌اکسید هستند. گوشت مرغ بسیاری از رستوران های “تند غذاپز ” (fastfood ) از جنگل های نابود شده با طی مسافت ۷۰۰۰ کیلومتری به این  رستوران ها می رسد.
در ایالات متحده برای هر دو نفر حدود ۱ ماشین سواری  وجود دارد. در اروپا  برای هر ۳ نفر حدود ۱ ماشین سواری  است. و در کشورهای در حال توسعه، به طور متوسط، برای هر ۴۹ نفر حدود ۱ ماشین سواری  است.
۳۲ میلیون مسافرت های هوایی در سال ۱۹۷۰ در انگلیس وجود داشت. این رقم در سال ۲۰۰۴ به ۲۱۶ میلیون رسید و تخمین زده میشود که در سال ۲۰۳۰ به ۶۰۰ میلیون در سال برسد. قابل ذکر است که به طور متوسط هر مسافر برای هر کیلومتر سفر هوایی به اندازه سه کیلومتر رانندگی ماشین هوا را آلوده می کند. ۹۶ در صد مسافرت های هوایی از فرودگاه هیترو (heatrow) در سال ۲۰۰۳ توسط پولداران انجام گرفت.
تولید کنندگان و فروشندگان گوشت با عادت دادن ما به گوشت خواری زیاد و مضر و با تولید سالانه ۱۲ میلیارد مرغ، یک میلیارد خوک، ۱،۳ میلیارد گاو و ۲ میلیارد گوسفند و بز، زمین هایی را که می توانست با تولید سبزیجات و حبوبات گرسنگی مردم جهان را کم کند، به تولید غذا برای حیوانات گوشتی مصرف می کنند. فقط تهیه یک کیلو گوشت گاو به مصرف بین ۲۰ تا ۱۰۰ هزار لیتر آب و تولید ۲۰ کیلوگرم کربن دی اکسید می انجامد. کافی است اضافه کنیم که مصرف سالانه آب هر افریقایی کمتر از ۸ هزار لیتر است.
ما مواد معدنی و آلی از زمین استخراج می کنیم. ولی مواد سمی و غیر قابل تجزیه به زمین بر می گردانیم. در تمام قرن گذشته حرارت زمین به اندازه ۰،۶ درجه بالا رفت ولی در این قرن ۵،۸ درجه بالا رفت. این گرمی موجب از بین رفتن مرجان های دریایی، اسیدی شدن  آب اقیانوس ها، آب شدن یخ قطب ها و افزایش سیل و توفان شده است. مصرف گرایی موجب مرگ تدریجی زمین و نشان از مرگ هدفمندی زندگی و فساد اخلاقی است.
چگونه  زمین می تواند  رشد مداوم  اقتصادی را تحمل کند؟ این یک فرمول ساده ریاضی است که بیشتر مردم باید قادر به درک آن باشند.
چشم انداز آینده و آلترناتیو سوسیالیستی
در حال حاضر دو راه متضاد پیش روی بشر است. یکی این است که زمین و دستاوردهای عظیم تاریخی انسان زیر بار مصرف گرایی نابود می شود و از بین می رود. و دیگري آن که ما از این راه به دور می شویم و به فکر یک راه جدید می افتیم. رشد اقتصادی برای تکامل انسان و رشد سعادت بشری می تواند مفید باشد، ولی این رشد باید با احترام به محیط زیست و در راه این سعادت برنامه ریزی شود.
مارکس با تکیه به تحلیل تاریخی و همه جانبه نشان داد که شیوه تولید سرمایه داری در همه انواع و اشکال آن موقتی و گذرا است و در نهایت جای خود را به شیوه تولید عالی تر سوسیالیستی می دهد که در آن مالکیت اجتماعی بر وسائل تولید حاکم است. ولی مارکس به عنوان یک دانشمند وظیفه شناس و واقع بین آگاه تر از آن بود که برای آیندگان به جز دادن یک تصویر کلی از جهان سوسیالیسم تعیین و تکلیف کند.
انسان های مترقی می دانند که چه نمی خواهند. ولی ساختن آن چه که می خواهند و در ذهن دارند، کار آسانی نیست. ساختن سوسیالیسم راهی است صعب و دشوار و پر از پیچ و خم. این اصلن بعید نیست که به تجربه ثابت شود که گام هايبرداشته شده، به سعادت بشری نیانجامید و برگشتن را از راه رفته و جستجوي راه ديگر، بسیار محتمل است.  آنچه که مسلم است اینست که هرگز نباید از تلاش برای پیدا کردن راه برون رفت از منجلاب مصرف گرایی چشم پوشید. ما تجربه سال های فراوان از ساختن جامعه یی نوین داریم, برخی از آن ها موفق و قابل تکرار و برخی دیگر مایه ننگ انسان های مترقی است که برای سعادت بشری مبارزه می کنند. باید با تحلیل اشتباهات و شکست ها و مشکلات رفتن به راهی تازه را آغاز کرد. اگر تجربه ساختن سوسیالیسم صد بار هم شکست بخورد، ما چاره یی به جز دوباره برخاستن و از نو شروع کردن نداریم. ولی حتما هر دفعه از بار قبل با تجربه تر و عاقلانه تر عمل خواهیم کرد.
در حال حاضر می توانیم خلاقیت را از بند اسارت فلج ذهنی رها و  با پرواز دادن مرغ خیال تصویری از آینده قابل دسترس بدهیم
تصور کنید که شما در یک جامعه دلپذیر و تمیز و پاکیزه و امن با همسایگانی که می شناسید زندگی می کنید. راحت شما می توانید  با راه رفتن، دوچرخه زدن و یا توسط حمل و نقل عمومی موثر به محل کار خود بروید. به کاری مشغولید که به درد جامعه می خورد و به محیط زیست ضربه نمی زند. محل کار و همکاران به کار شما و به خود شما علاقه دارند. به کمک سندیکاها و شوراهای کار شما در مدیریت محل کار خود و تمام مراحل تولید دخالت دارید. با توسل به علم آمار و تحقیقات محل کار شما آنچه را که مورد نیاز واقعی مردم است به همان قدر تولید می کند که جامعه نیاز دارد. نگران بیکاری نیستید. چرا که اضافه تولید نمی کنید. آنچه که تولید می کنید، کالا نیست و هر کس می تواند به اندازه نیازش بدون پرداخت پول از آن بردارد. شما از طریق شوراهای مختلف در تصمیم گیری تمام عرصه های زندگی شهر خود شرکت دارید. مدیر مدرسه و رئیس کودکستان را انتخاب می کنید. به تصمیم های سبزسازی شهر رأی می دهید.
اسباب و اثاثیه کم اما با کیفیت و مرغوب دارید. نگران پرداخت اجاره و قبض آب و برق نیستید چرا که  به یک  خانه کوچک و رایگان راضی هستید. زمان مدت کار شما به حدی است که وقت کافی برای بودن با خانواده، دوستان و انجام کارهای فراغت را دارید. پول کنترل کننده زندگی شما نیست، چرا که تاثیری در خوشبختی شما ندارد و نیازهای اولیه شما براورده شده است. شما به اندازه استعداد و توانتآن کار میکنید و به اندازه نیازتان از تولید عمومی برداشت میکنید.

بقول ترانه سرای میهن ما آقای یغما گلرویی:

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته
جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته، خوشبخته
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست
جواب هم صدایی ها پلیس ضده شورش نیست
جهانی رو تصور کن پر از لبخند و آزادی
لبالب از گل و بوسه، پر از تکراره آبادی
تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه
کسی آقای عالم نیست، برابر با همن مردم
دیگه سهم هر انسانه، تنه هر دونه ی گندم
بدون مرز و محدوده، وطن یعنی همه دنیا
تصور کن تو می تونی  بشی تعبیر این رویا
سيامك
منابع
Bauman, Z. (2007) Consuming Life
Bauman, Z. (2002) Work; Consumerism and the New Poor
Lawson, N.  (2009) All Consuming
Goodwin, N.: Nelson, J.: (2008) Consumption and the Consumer Society
Palmer, J. (July 2013) Flawed Consuming in Think Pieces No.1:
Clarke, S. (2005) THE NEOLIBERAL THEORY OF SOCIETY
Harvey, D. (2013) Rebel Cities: From the Right to the City to the Urban Revolution
Harvey, D. (2006) Spaces of Global Capitalism: A Theory of Uneven Geographical Development

 

2 Comments

  1. رفیق سیامک عزیز، با تشکر برای سخن تشویق آمیز، با توجه به مشکلات ارتباطی مناسب به نظر می رسد که همیشه موضع انتقادی در باره ی مقاله ها طرح شود، گرچه نباید طولانی و عمومی باشد. امری که به نزدیکی نظرات کمک می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *