مقاله شماره ١٣٩١ / ١ (١٠ فروردين)
واژه راهنما: انتقادي به نوشتار ”ققنوس مدافع آزادي و منافع زحمتكشان“.
دوست گرامي، مهران همايون،
در نامه انتقادي و به ويژه در نوشتار ”اتحاد چپ، از آرزو تا واقعيت“، شما دو نكته پراهميتي را مطرح مي سازيد كه مي تواند براي ايجاد شفافيت در مضمون اتحاد مورد نظر شما و بوجود آمدن وحدت نظري در آن كمك بزرگي باشد.
١- نكته پراهميت نخست در نوشتار پيش گفته، فقدان اشاره اي حتي گذرا به مضمون خط مشي و برنامه اقتصادي- اجتماعي نيروي چپ براي شرايط كنوني مبارزه مردم ميهن ما مي باشد.
٢- نكته دوم، پرسش شما در اين باره است كه چرا از يك سو «شعار ”جبهه واحد ضد ديكتاتوري“ طرح و از آن دفاع مي كنيد، و از سوي ديگر، بخشي از نيروهاي مخالف ديكتاتوري (يعني ليبرال هاي مدافع آزادي) را از جبهه مبارزه خارج مي كنيد»؟!
اشاره به مقاله ”ققنوس مدافع آزادي و منافع زحمتكشان“ كه به منظور اثبات تضادي كه گويا در شعار ”جبهه واحد ضد ديكتاتوري“ مي يابيد، طرح شده است، متاسفانه همراه نيست با برخورد انتقادي به مواضعي كه در آن مقاله براي ضرورت حفظ خط فاصل ميان مضمون ”طبقاتي“ مقوله آزادي توسط ”چپ“ در كليت آن و حزب توده ايران به طور اخص از يك سو و نزد ”ليبرال“ها از سوي ديگر، مورد بررسي قرار گرفته اند. شما همچنين نكته اي درباره بحث مشخصي كه در آن مقاله در ارتباط با سياست جريان هاي ليبرالي ”اپوزيسيون“ مدافع نظام سرمايه داري در خارج و داخل ايران طرح شده است، مطرح نمي سازيد. براي نمونه روشن نيست كه چرا نبايد موضع جريان هاي ”ليبرال“ سلطنت طلب- جمهوري خواه و … كه خواستار ”منطقه پرواز ممنوع“ براي ايران و از اين طريق نقض حق حاكميت كشور شده اند، مورد افشاگري قرار نگيرد؟
بدين ترتيب، انتقاد شما در سطح طرح عنوان باقي مانده و نكته جديدي در ارتباط با مضمون مقاله ”ققنوس مدافع آزادي …“ به دست نمي دهد كه مي توانست انگيزه بحثي بيشتر را در اين سطور ايجاد سازد. اميد مي رود كه با طرح مواضع دقيق خود در زمينه ضرورت ”حفظ ليبرال ها“ در ”جبهه واحد …“، زمينه بررسي موشكافانه و وسيع تر نظريات را بوجود آوريد! شايد اين پرسش نيز شايسته پاسخ باشد كه آيا ”ليبرال ها خواستار شركت در جبهه واحد ضد ديكتاتوري“ هستند؟
مضمون برنامه اقتصادي- اجتماعي و خط مشي نيروي ”چپ“
در مقاله مورد انتقاد شما، ”ققنوس مدافع آزادي …“، جايگزين انقلابي تغييرات در برابر برنامه ارتجاعي تغييرات آينده در ايران، برشمرده و ضرورت پايبندي به آن از ديدگاه حزب توده ايران مستدل شده است. قصد تكرار آن نكات در اينجا نيست كه مي توان به آن مراجعه نمود (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1723).
فقدان هر نوع نظر و پيشنهادي توسط شما در نامه انتقادي و در نوشتار پيش گفته درباره اين مضمون، از نظر نظري نادرست و از نظر سياسي نازاست. شما خود اين نكته را در ارتباط با علت بي نتيجه ماندن «تلاش ها» براي ”اتحاد“ در مقاله پيش گفته طرح مي كنيد و با شكايت و افسوس مي نويسد: «حتي در چارچوب هاي كلي ترِ ”جمهوري خواهي“ و يا ”دموكراسي خواهي“ نمي توانند يك اتحاد با دوام را پايه ريزي كنند …».
اين كه شما اين وضع را به شرايط خارج از كشور مربوط مي پنداريد، درست آن نكته گرهي نظري در برداشت است كه مي خواهد مشكلات را در اشكال صوري آن حل و فصل كند، به جاي آنكه به مضمون و سرشت پديده به مثابه علل ناتواني”تلاش ها“ بپردازد. برداشت ذهن گرايانه درباره روند صوري ايجاد شدن پديده formale Genese كه جدا و بدون بررسي روند علّي ايجاد شدن پديده kausale Genese مورد توجه قرار گرفته، يك بار ديگر در پايان نوشتار نيز خود مي نماياند و به خاطر اهميتي كه براي آن در نظر گرفته شده، به صورت خلاصه در آغاز نوشتار نيز عنوان مي شود: «اگر قرار باشد كه اتحادي بين سازمان ها و فعالين چپ روي دهد، اين مسير از داخل كشور روي خواهد داد، نه در خارج كشور و اين امر هم با اولين عقب نشيني هاي حاكمان فعلي و بازگشايي فضاي سياسي به سرعت روي خواهد داد و تمام اين قابليت ها به سرعت شكوفا خواهد شد كه نشانه هاي آن هم اكنون و هر چند ضعيف قابل مشاهده است …».
در يك نكته ميان ما توافق قطعي وجود دارد: صحنه اصلي نبرد طبقاتي- اجتماعي، ايران است!
باوجود اين نمي توان چنين نتيجه گيري نمود كه گويا مي توان دو صحنه خارج و داخل كشور را به طور مكانيكي در برابر هم قرار داد، از مشكلات يكي، براي ديگري به نتيجه گيري رسيد. در پيش از انقلاب بهمن نيز جنبش چپ با چنين وضعي روبرو بود و جريان هاي صادق بسياري در ايران به راه نادرست رفتند.
گرفتاري انديشه در تقسيم بندي اشكال و محل ”اتحاد“، در ايران يا خارج، در تضادي ماهوي قرار دارد با فقدان بررسي مضمون ”اتحاد“. نه قرار دادن مكانيكي مساله ”اتحاد چپ“ در خارج و داخل در برابر هم، مستدل و اثبات شده است، و نه طرح تز ذهن گرايانه درباره وزن مخصوص هر كدام در روند ايجاد شدن ”اتحاد چپ“، راهگشا است. تنها با ارايه مضمون چنين اتحاد و مستدل ساختن آن، مي توان گامي موثر و راهگشا در جهت برپايي ”اتحاد چپ“ برداشت.
به اين منظور بايد براي ارايه تعريفي از مضمون خط مشي و محتواي برنامه اقتصادي- اجتماعي ”اتحاد چپ“، به ارزيابي وضع حاكم اقتصادي- اجتماعي در ايران بازگشت، آن را مبداء كار روشنفكرانه و هوشمندانه قرار داد و از درون آن رهنمود براي كار تبليغي- ترويجي به منظور تجهيز و سازماندهي مبارزان، ازجمله ”چپ“ برپايه وحدت نظري و سازماني استخراج نمود.
در اين زمينه نظريات حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران از شفافيت و صلابت علمي برخودار است. در شرايط استقرار ”جهاني سازي“ در خدمت سرمايه مالي امپرياليستي و شركت هاي فراملي آن، راه رشد سرمايه داري براي هيچ كشور پيراموني ممكن نيست. اجراي برنامه نوليبرال امپرياليستي در هر سطح و شكل آن براي كشورهاي پيراموني و حتي كشورهاي در كناره هاي اتحادهاي امپرياليستي، همانند يونان، پرتغال و … در اتحاديه اروپايي، اضافه بر فقر و فلاكت، جز با نابودي حق حاكميت ملي همراه نخواهد بود. از اين رو نيز حزب كمونيست يونان براي انتخابات آينده در شش ماه مه ٢٠١٢، ازجمله شعار «دفاع از نبرد انسان زحمتكش و يورش عليه نيروهاي سرمايه» را انتخاب كرده است!
راه رشد آينده ايران تنها مي تواند به طور عيني برپايه مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك بهمن ٥٧ مردم ميهن ما تعريف و سازمان داده شود. بايد به آماج هاي مردمي و ملي انقلاب بهمن كه به طور عمده در اصل هاي ٤٣ و ٤٤ قانون اساسي و اصل هاي ”حقوق ملت“ تبلور مي يابند، بازگشت. اين اصل ها زمينه عيني و واقعي مضمون ”اتحاد چپ“ را ارايه و خط فاصل را ميان ميهن دوستان و ”ليبرال“ ها تشكيل مي دهند.
براي بازگشت به اين اصل ها، به انتظار «عقب نشيني هاي حاكمان فعلي و بازگشايي فضاي سياسي» نشستن، راهگشا نيست. حاكميت سرمايه داري ولايي- امنيتي بدون هر نوع ترديدي نشان داده است كه مايل به عقب نشيني در برابر خواست هاي قانوني مردم نيست و خوب مي داند كه چنين امكاني را هم ندارد. حاكميت تنها و تنها راه انقلابي تغييرات را باز گذاشته است. تغييرات بنيادي در ايران بايد عليرغم موضع ضدمردمي حاكميت سرمايه داري و به كمك كليه امكان ها و شيوه هاي مبارزاتي عملي گردد.
خواست در انتظار شرايط مساعد و «عقب نشيني حاكمان» نشستن، خلع سلاح نظري و سياسي طبقه كارگر و نيروهاي چپ به طور كلي است. اين برداشت از اين آبشخور سيراب مي شود كه گويا شرايط قابل شناخت و لذا تغيير نيستند. اين تسليم شدن در برابر جريان خودبخودي و سرنوشت است. موضعي فتاليستي- پوزيتيويستي است كه در خدمت حفظ مواضع سرمايه داري قرار دارد.
براي ممكن ساختن تغييرات بنيادي- انقلابي در ايران، بايد منافع طبقه كارگر را كه از منافع كل جامعه دفاع مي كند به ستون فقرات خواست جنبش چپ و همه ميهن دوستان بدل نمود. از اين طريق مي توان و بايد پايگاه اجتماعي تغييرات بنيادي و انقلابي را توسعه داد. اين به معناي يك انقلاب سوسياليستي نخواهد بود. بلكه به معناي ايجاد شدن شرايط تحقق آماج هاي انقلاب بزرگ ملي- دموكراتيك بهمن ٥٧ مردم ميهن ما خواهد بود كه مي تواند با انطباق آن بر شرايط جديد، حفظ منافع وسيع ترين لايه هاي اجتماعي، زنان، جوانان، روشنفكران، خرده بورژوازي و بورژوازي ملي ميهن دوست و همچنين خلق هاي مختلف در ميهن واحد را هدف قرار داده و از آن دفاع كند. از تماميت ارضي كشور و حق حاكميت مردم پاسداري نمايد.
ارزيابي شرايط حاكم در ايران به عنوان شرايطي كه تنها با تغييرات بنيادي- انقلابي به سود مردم قابل تغيير است، البته — و در اين زمينه توافق كامل ميان برداشت ما وجود دارد — به معناي ارزيابي منفي كوشش برخي از ميهن دوستان ”اصلاح طلب“ در ايران نيست و نمي تواند باشد، برپايه برداشت هاي خود بكوشند «براي كم كردن فشارها و يا گرفتن امتياز و يا وادار كردن حاكميت به برخي از عقب نشيني ها …» فعاليت كنند. از اين روي نيز ضروري است كه در كار تبليغي- ترويجي نيروي چپ و به ويژه حزب توده ايران، بايد همواره پيشنهادهاي مشخص به منظور برپايي شرايط تغييرات بنيادي طرح و مستدل گردد. تنها از اين طريق اين امكان بوجود مي آيد كه نيروهاي صادق ”اصلاح طلب“ با تجربه روزانه خود، استواري برنامه اقتصادي- اجتماعي و خط مشي انقلابي حزب توده ايران را هضم و درك كنند و به درستي آن معتقد گردند. روندي كه در تجربه انقلاب بهمن نيز نقش تعيين كننده يافت.
از اين روي هيچ مقاله و نوشتاري نبايد با سخنان عام پايان يابد. اينكه مقاله اي با اين سخن به پايان رسد كه بايد طبق شرايط به طرح شعارهاي واقع بينانه پرداخت، كافي و سازنده نيست. بلكه بايد پس از ارزيابي شرايط روز در هر زمينه اي، و در هر نوشتار روشنگرانه و يا افشاگرانه، مي بايستي نوشتار با شعارها و خواست هاي مشخص استخراج شده از ارزيابي، تكميل گشته و ضرورت دفاع از شعارها و خواست ها نشان داده و مستدل گردد.
دوست گرامي، نكته اي كه در ارتباط با اتحاد چپ و فعالين آن پس از تغييرات احتمالي در ايران طرح نموده ايد، شباهت بسياري دارد با تزي كه علي خدايي نيز درباره وحدت نظري و سازماني حزب توده ايران در آينده اي دور و مبهم در ايران مطرح ساخته است. اين تز نادرست، همان طور كه اشاره شد، از موضع گويا غيرقابل شناخت بودن شرايط و امكان تغيير آگاهانه و هدفمند آن ناشي مي شود. تاريخ مبارزات حزب توده ايران مي آموزد كه اين تز عميقاً انحرافي و تخريب كننده وحدت نظري و سازماني حزب توده ايران است كه حفاظت از آن، وظيفه هر توده اي صادق مي باشد.
براي اطلاع شما شايد ضروري باشد يك بار ديگر گفته شود كه اين بحث، همانند نكات بسياري ديگر، با آن لحني كه شما مي پسنديد در نوشتارهاي متعدد مطرح و بي جواب مانده اند. آن لحني را كه شما «تو سر زدن» ناميده ايد، سرگذشتي دارد كه تكرار آن در اينجا غيرضروري است. توافق كنيم كه اگر روزي فرد مورد نظر برخورد و پاسخي به انتقادها و افشاگري ها داشت، به آن باز گرديم و اين بخش از بحث را اينجا بگذاريم و بگذريم!
نكته نهايي در ارتباط با «خرده نمك ريزي هاي آقاي فرجاد» است. او با دفاع از نظام سرمايه داري، به جرگه آناني پيوسته است كه به نظر مي رسد در آن چارچوب، شايسته نقدي بيشتر نباشد.
بايد اميد داشت، نظريات بعدي شما راهگشاي بحثي سازنده براي توافق بر سر مضمون خط و مشي و برنامه ”اتحاد چپ“ باشد!