مضمون بحث هاي مطرح در برابر جنبش توده اي در شرايط كنوني! (۳)

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩۵ / ۸۴ ( ۸ دی)

واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

 

در ادامه بحث در باره ي مضمون وظايف در برابر جنبش توده اي، وظيفه اين سطور بررسي پديده ي «رهبري جمعي» است. من مايلم در ارتباط با مساله «رهبري جمعي» از كتاب جديد فيلسوف ايتاليايي، دومينكو لوزوردو نكته اي را نقل كنم كه او در اهميت همزمان بودن حيات و نبرد «دو فيلسوف و انقلابي»، ماركس و انگلس مي نويسد. او همكاري تنگ و در عين حال اختصاصي هر كدام را در تنظيم ماركسيسم برمي شمرد كه با صدها نامه روزانه در سال هاي همكاري آن ها، يك پارچگي و بهم تنيدگي انديشه و مواضع آن ها را پايه ريخت.

نه تنها براي لوزوردو پديده ي حيات همزمان و فعاليت «دو فيلسوف و انقلابي» نقش تعيين كننده در روند رشد انديشه نبرد طبقاتي و ترقي خواهي و رهايي بخش انسان دارد، بلكه دشمنان انديشه انقلابي نيز در اين زمينه هم نظرند. آن ها حتي ابزار تمسخر را نيز عليه يگانگي نظر و عملكرد ماركس و انگلس به خدمت مي گيرند. اين نكته را ماركس در نامه ي اول اوت ١٨٥٦ به انگلس گوشزد مي كند. او از لودويك زيمون، وكيل مدافع و دموكرات خرده بورژوا در ترير (شهر زادگاه ماركس) نقل مي كند: «بسيار عجيب است، كه اين آدم ما دو را [با فعل] مفرد خطاب مي كند: “ماركس و انگلس مي گويد” و … وغيره». مخالفان ديگر از «باند ماركس- انگلس» صحبت مي كنند و يا انگلس را «نخست وزير ماركس» مي نامند. باكونين در بحثي انتقادي «ماركس و انگلس» را بارها «آقايان ماركس و انگلس» خطاب مي كند.

لوزوردو كه در اثر خود اشكال نبرد طبقاتي را مورد بررسي قرار مي دهد، به منظور نشان دادن وحدت نظري «ماركس و انگلس»، به بررسي «مانيفست حزب كمونيست و آثار نه كم تر پراهميتِ ديگر آن دو» مي پردازد كه «در همكاري مداوم و مقايسه كردن انديشه و برداشت آن ها نگاشته شده است». در تعيين «سياست و نبرد طبقاتي … هر دو خود را عضو و يا دقيق تر، رهبري يك “حزب” ارزيابي مي كنند» و مساله هاي مطرح سياسي- نظري را مورد بررسي قرار مي دهند. براي نمونه، در نامه ٨ اكتبر ١٨٥٨، ماركس اين مساله را مطرح مي سازد: «آيا در اروپا انقلاب “بلافاصله سرشت سوسياليستي خواهد يافت”»!؟ لوزردو مي نويسد: پاسخگو به چنين پرسش در آن دوران، «يك انديشمند، هر چه قدر هم ژني باشد، نيست، بلكه پاسخگو رهبري در حال ايجاد شدن يك حزب سياسي است». و اضافه مي كند كه «در واقع هم هواداران اين “حزب” از “ماركس و انگلس” به مثابه يك اتحاد جداناپذير انديسمندانه ي رهبري حزب صحبت مي كنند كه در هماهنگي با يكديگر مي انديشند و عمل مي كنند»!

بدين ترتيب، اولين رهبري جمعي در جنبش انقلابي كارگري با پديده همزمان بودن حيات و آشنايي و همكاري ماركس و انگلس عجين شده است!

بر پايه اين تاريخ است كه مي توان بدون ترديد روند پراهميت رشد و پاقرص كردن يك رهبري جمعي را در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، پس از تصميمات كميته مركزي حزب در سال ٥٤- ٥٣ تا يورش به حزب، پديده اي استثنايي نه  تنها در حزب توده ايران، بلكه فراتر از آن، در سطح جهاني ارزيابي كرد و ارج نهاد.  تلفيق فعال عملكرد انقلابي حزب در خارج و داخل كشور، سويه ي ديگر همين پديده است كه بي واسطه در ارتباط قرار داشت با روند رشد انقلاب بزرگ در راه در ايران. بده و بستان نظري- سياسي انديشه ها در ديدار ها ميان دو بخش داخل و خارج پراهميت و تعيين كننده و جان مايه وحدت نظري- سازماني و يك پارچگي و «قدرت» حزب طبقه كارگر است. «كتاب هاي ماركسيستي در اندازه هاي بسيار كوچك و هفته نامه هاي نويد و اعلاميه هاي حزبي» كه در “گرامي داشت هفتادمين سالگشت زايش و جاودانگي رحمان هاتفي” ذكر مي شود، يكي از پديده هاي رابطه ميان بخش خارج و داخل حزب است. «سند كميته مركزي حزب توده ايران به مناسبت ٧٥مين سالگرد تاسيس حزب توده ايران» به درستي اين يگانگي نظر و عمل را برجسته مي سازد. بازتاب اين واقعيت را بايد همه جانبه از اين رو نشان داد، زيرا همان طور كه «سند …» اشاره دارد، به «وحدت» و نه جدايي نياز داريم.

در «سند …» متاسفانه نكته ي عمده وحدت رهبري نه تنها جايي نمي يابد، بلكه با پيگيري پرسش برانگيزي، يك جدايي مصنوعي برجسته مي شود كه گويا در روند رشد يابنده رهبري جمعي در اين سال ها وجود داشته است.

سكوت در باره ي رهبري جمعي، ناخواسته وحدت نظري در حزب را مورد پرسش قرار مي دهد. وحدت نظر و عملكردي كه در اسناد پلنوم هفدهم كميته مركزي حزب توده ايران تبلور مي يابد. در تنظيم اسناد ازجمله رفيق رحمان هاتفي نيز نقش تعيين كننده در كنار رفقاي رهبري داشت كه به ايران بازگشتند. در «سند …» انگيزه و ضرورت طرح جدايي غيرواقعي و مصنوعي، براي مبارزه ي آن روز و امروز حزب در طرح نمي گردد، چه رسد كه با توضيحاتي، علت اين سكوت براي توده اي ها قابل فهم و درك شود.

در بند ١٢ و ١٣ و در جاهايي ديگر، مبارزه ي حزب آن چنان ترسيم مي شود كه انگار فعاليت داخل و خارج در برابر هم قرار داشته است. رابطه گرم و صميمانه و فعال نه تنها مطرح نمي گردد، بلكه جو حاكم بر «سند …» در اين زمينه چنين القا مي كند كه گويا يك “رقابت” و نه “همياري نظري- سياسي” در عملكرد حزب برقرار بوده است. رشد انفجاري فعاليت نظري- سياسي- انقلابي رفقا در ايران، گويا عليرغم نقش مخرب رفقاي خارج پديدار شده است و …!؟ اسناد تاريخي اما جز اين نشان مي دهد، ملاقات ها و گفتگوها جز اين است، هم در روابط انساني- عاطفي و هم سازماني نظري!

من از اين امتياز ويژه برخوردار شدم كه مهماندار زنده ياد رفيق فاطمه مدرسي براي يك ماه باشم، و براي سفر نسبتاً طولاني او در خارج از كشور يك پرونده بيماري تنظيم كنم كه اقامت او را توجيه و هنگام بازگشت به ايران، راه پرسش هايي را بسته و خطري را متوجه او نسازد. گذران اين رفيق در خانواده من كه با نزديكي ميان آن ها هم همراه بود، از نظر زماني در انطباق است با قطع «صداي آزاد مردم ايران»، با قطع برنامه راديوي پيك ايران! كيانوري دچار خونريزي معده شد و در بيمارستان دولتي در برلن دموكراتيك بستري و مورد عمل جراحي قرار گرفت. در سفر به برلن، رفيق مدرسي نيز با من براي ديدار از رفيق كيانوري همراه بود. التهاب احساي- عاطفي رفيق فاطمه مدرسي ناشي از بيماري كيانوري در روزهاي انتظار براي سفر به برلن و ملاقات با او و همچنين در بيمارستان در برابر چشم ذهنم زنده است كه ترسيم آن مي تواند بسيار بگويد. اما جنبه عاطفي رابطه ميان دو بخش حزب در داخل و خارج، گرچه بسيار عمده است، تعيين كننده اما، شناخت و درك ارزش روند ايجاد شدن يك پارچگي رشد يابنده ي يك رهبري جمعي در اين سال ها است.

اين امر نياز امروز نيز است. بررسي و شناخت آن، براي نمونه مي تواند با كاوش پژوهشگرانه مضمون مقالات در نشريه دنيا كه در همين دوران به طور ماهانه انتشار يافت و تنها با كاغذ سفيد معمولي جلد مي شد، عملي گردد. پرداختن به بررسي جوانب مختلف اين وظيفه، روند تاريخي بر پا شدن رهبري جمعي در حزب توده ايران را در اين مرحله ي انقلاب بهمن قابل شناخت مي سازد كه دستاوردي تاريخي و شايسته ارج نهادن است و نياز امروز همه ي توده اي ها را براي پيشبرد مصوبات پراهميت ششمين كنگره  حزب توده ايران تشكيل مي دهد، و نه در برابر هم قرار دادن مصنوعي و از طرف ارتجاع تحميل شده ي جدايي!

وظيفه، بزرگداشت فرازها و دستاوردهاي مبارزه ي حزب طبقه كارگر در شرايط سخت نبرد طبقاتي است، از جمله نشان دادن توانايي هاي رهبران حزب طبقه كارگر. هيچ گاه در ميدان سرخ پكن عكس مائوتسه تنگ كه از هر كران پيداست مورد پرسش قرار نگرفته است. فعاليت تبليغاتي مخرب دشمن طبقاتي براي نشان داد «كاستي» و “اشتباه”ها كافي نيست؟

اسلوب متكي به جدايي و پاره پاره كردن به سود كيست؟

«سند …» با همه ارزش نظري- سياسي آن، با همه فرازهاي برجسته آن در بزرگداشت ٧٥مين سالگرد پايه ريزي حزب توده ايران، به اين پرسش پاسخ نمي دهد كه چشم بستن غيرضرور و غيرمستدل بر فاكت هاي بسيار، و به جاي آن، ايجاد جو وجود دوگانگي ميان داخل و خارج، ميان رهبري رسمي حزب و نسل جواني كه در روند انقلاب راه حزب توده ايران را يافته است، با چه هدف و انگيزه انجام مي شود، اكنون چه دستاوردي را براي حزب طبقه كارگر دنبال مي كند كه سي سال است، نام هايي در فهرست “سفيد” قرار دارند؟

مضمون «جغرافياي من، همه تاريخ است …» كه زنده ياد رفيق رحمان هاتفي در شعر “انسان تراز نو” خاطرنشان مي سازد، به همبستگي و يك پارچگي “قشون زحمتكشان” و يا به پاره پاره كردن آن نظر دارد؟ پيامد طرح اگر و مگرها در باره ي «خوش باوري برخي ها به دروغ پردازي ها و شارلاتانيسم مذهبي جمهوري اسلامي …» در “گرامي داشت هفتادمين سالگشت زايش و جاودانگي رحمان هاتفي”، جز دامن زدن به پاره پاره كردن يك پارچگي “قشون زحمتكشان” پيامد ديگري نيز دارد؟

نام “تهمتن” كه نام شايسته براي رفيق زنده ياد رحمان هاتفي، عضو هيئت سياسي كميته مركزي حزب توده ايران است، عنوان شعري است كه اين رفيق تحت تاثير شكنجه اي سروده است كه خبر آن بعد از يورش اول به خارج از زندان راه مي يافت. رفيق رحمان هاتفي اين نام را براي ناميدن رفيق كيانوري در اين شعر انتخاب كرد كه زير شديدترين شكنجه ي اوباشان جنايتكار جمهوري اسلامي مقاومت مي نمود! اين است نمونه ي برخورد انساني و رفيقانه به همرزم زير شكنجه!

ترديدي نيست كه نياز به بحثي رفيقانه در اين زمينه در حزب ما وجود دارد كه بايد اميدوار بود هر چه سريع تر آغاز گردد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *