دوره جدید: مقاله شماره: ۶۴ (۲۴ مهر ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
“خوانش جديد ماركس” از منظر نبرد طبقاتي در جامعه كدام اهداف را دنبال مي كند؟
در اين زمينه از كارل رئيتر Karl Reiter، فيلسوف ماركسيست اتريشي رساله اي آموزنده در شماره ي اخير اوراق ماركسيستي به آلماني انتشار يافته است كه مطالعه آن را به علاقمندان بايد توصيه نمود (١).
او در رساله خود با نقل نظرات ماركس از “كاپيتال”، به بحثي اقتصادي مي پردازد درباره ي ارزش اضافه و زمان تحقق يافتن آن در كالا. همچنين همانجا مساله ي رقابت به مثابه سرشت سرمايه داري مورد بررسي قرار گرفته است. روئيتر با توضيح مواضع ماركس نادرستي مواضع مدافعان “خوانش جديد ماركس” را بر ملا مي سازد. ارايه بررسي اقتصادي او در اين سطور هدف نيست كه ارزيابي تخصصي- اقتصادي است. برگرداندن كل رساله به فارسي مفيد است.
شناخت اهداف سياسيِ “خوانش جديد ماركس” براي شركت در بحث مشخص ميان توده اي ها در اطراف وظايف روز حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران از ضرورت تام برخوردار است.
در زير نشان داده خواهد شد كه شناخت اهداف اين جريان ضد ماركسيستي كه در انديشه ي “چپ ميانه”ي ايران جا باز كرده است – رفيق عزيز سيامك در مقاله ي “شوربختي پوشش نئوليبرالي سرمايه داري” اين جريان “چپ” را مي شناساند -، براي پيش برد نبرد كنوني ضد ديكتاتوري و ارايه جايگزين براي برنامه اقتصاد سياسي ديكته شده نئوليبراليسم توسط سازمان هاي مالي امپرياليستي مفيد و الزامي است. خط فاصل است ميان خط مشي انقلابي حزب توده ايران و برنامه حداقل كارگري آن در برابر به اصطلاح “مشي توده ي” كه جريان هاي انحرافي آن را به پرچم تبليغات خود بدل ساخته اند!
به طور مشخص دريافت مضمون متناسب ديالكتيك ميان مبارزه ي دمكراتيك- اتحادي و طبقاتي- كارگري حزب توده ايران شناخت از نظر و هدف “جپ ميانه” را تعليق ناپذير مي سازد. “چپ ميانه” مي كوشد اين ديالكتيك را از طريق مغشوش ساختن اسلوب بررسي ماركسيستي براي شناخت واقعيت نقض كند. اين جريان مي كوشد موضع انحرافي خود را در مطلق ساختن مبارزه ي دمكراتيك به توده ها و توده اي ها بباوراند و حل مساله ي “عدالت اجتماعي” را به آينده ي دور و مبهم حواله دهد. وظيفه ي اي كه تنها توسط “راه توده” و ديگر جريان هاي انحرافي كه خود را توده اي مي نامند، دنبال نمي شود. آن هنگام كه انديشه ي ماركسيستي نيز “كليت” را از مد نظر دور دارد، ناخواسته از امكان ارايه كاركرد متناسب براي مبارزه ي خلاق و خردمندانه و هشيارانه در شرايط تغيير يابنده ي حاكم دور مي افتد.
كارل روئيتر دو وجه انديشه ي تئوريك “خوانش جديد ماركس” را توضيح مي دهد. اين برداشت نزد شاگردان آدرنو، لويي آلت توسر در فرانسه سال هاي ٦٠ قرن گذشته و ميشائل هينريش و ديگران در آلمان كنوني، در جهت حذف “ماركس انقلابي” و محدود ساختن انديشه ي ماركس به ارزيابي از “اقتصاد” عملي مي گردد. به اين منظور كوشش مي شود، “كاپيتال” ماركس، از محتوايِ “اقتصاد سياسي” تخليه شود. كوشش مي شود از انديشه ي پژوهشگرانه ي ماركس «تاريخ اجتماعي سرمايه داري به مثابه كارپايه و زمينه ي استدلالي براي درك نظام سرمايه داري، به طور اسلوبي» حذف شود.
هدف از نفي جنبه ي اجتماعي در انديشه ي ماركس، نفي “كليت” بهم تنيده ي ساختار و كاركرد صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري است. رابطه ميان يك فرد سرمايه دار و كارگر اجير شده توسط او بايد جاي كليت روابط توليدي- اجتماعي را در نظام سرمايه داري پر كند. نبرد طبقاتي ميان طبقات حاكم و محكوم گم شود!
يكي از پيامدهاي اين برداشت، توجيه قراردادهاي پيماني، پاره وقت و توجيه وجود شركت هاي پيمان كار براي اجاره ي نيروي كار انسان توسط اقتصاد سياسي نئوليبرال است. قراردادهاي دسته جمعي ميان سازمان كارفرمايان و كارگران متشكل در سنديكاي آزاد خود، كه سويه ي اجتماعي روابط توليدي سرمايه داري را قابل شناخت مي سازد، بايد از اين رو از دستور كار خارج شود. تاچريسم در انگلستان اين هدف را از طريق تضعيف سنديكاها عملي ساخت. در ايرانِ ديكتاتوري زده جمهوري اسلامي، وجود حق سنديكاي مستقل در اصل نفي مي شود و مبارزان براي دستيابي به سنديكاي مستقل و آزاد به سيخ كشيده مي شوند!
براي دسترسي به اين هدف، “خوانش جديد ماركس” كه توسط “چپ ميانه” تبليغ مي شود، منظور كردن “كليت” شرايط را براي ارزيابي از وضع حاكم نفي مي كند. به اين منظور اين جريان انحرافي، همانند “كروزه” در جزيره ي دور افتاده و در تنهايي، بررسي از نظام را به بررسي كاركرد فرد سرمايه دار محدود مي سازد. بررسي «نمونه ي نمونه وار متوسط» كه ماركس تنها در يك پاراگراف در مجموعه ي كاپيتال به كاربرده است، به عنوان دستاويز براي عدول از كليت و تماميت ارزيابي ماركس از نظام سرمايه داري نقل مي شود.
ماركس در بررسي «رقابت» در نظام سرمايه داري و توضيح نقش آن در كل نظام در جلد سوم كاپيتال يك بار بيان «نمونه ي نمونه وار متوسط» را به كار مي برد. ماركس اما در بررسي خود، به عنوان يك ديالكتيسين، رابطه مورد مشخص- مجرد را با عام در كليت نظام برقرار مي سازد. “خوانش …” اين واقعيت را در انديشه ي ديالكتيكي ماركس حذف مي كند. مي خواهد وانمود سازد كه انگار رقابت تنها ميان “آن” سرمايه دار نمونه وار با “كارگرانش” مورد نظر ماركس بوده است.
انديشه ي انحرافي فلسفي- تئوريك و سياسيِ “چپ ميانه” كه نوع “جديد” انديشه ي سوسيال دمكراتيك است، محدود ساختن بررسي را به «اقتصاد» ناشي از توليد «فرد سرمايه دار» با هدف القاي گويا پايان يافتن نبرد طبقاتي در جامعه و آغاز “آشتي طبقاتي” به كار مي گيرد.
بر اين پايه، نبرد طبقاتي، به نبرد ميان كارگران و كارمندان در يك واحد محدود مي شود كه گويا مي توان و بايد از طريق “مذاكره” و حفظ “قواعد موجود” توسط كارگر و سرمايه دار حل و فصل شود. اين در حالي است كه هر فرد سرمايه دار در جامعه، در نبرد طبقاتي از “بالا” از همه ي امكان هاي حاكميت سرمايه داري از قبيل سياسي، رسانه اي و همچنين دستگاه امنيت و قضايي برخوردار است.
امكاني كه نمونه عريان و داعش گونه آن در ايرانِ جمهوري اسلامي با احكام شلاق بي دادگاه ها عليه كارگران گرسنه و خواستار دريافت حقوق عقب افتاده ي خود، وقيحانه به نمايش گذاشته مي شود. زحمتكشان زير فشار ابزارهاي اِعمال نبرد طبقاتي طبقات حاكم از “بالا” هلاك و نابود مي شوند، و مداحان “چپ ميانه” مي كوشند خرسندي خود را از تداوم شرايط حاكم با سيماي دورغين غمناك و در پس مقاله هاي در سطح غلطيده پنهان داردند! (به زيرنويس ٢ مراجعه شود) هدف اين انحراف، خلع سلاح طبقه كارگر در نبرد اجتماعي براي رهايي از استثمار است.
درك مضمون “كليت” نبرد طبقاتي از “بالا” در جامعه، مضمون نبرد طبقاتي از “پايين” را براي زحمتكشان و مدافعان آن ها قابل شناخت مي سازد كه پيش شرط عيني براي درك و بيرون كشيدن وظايف روز در نبرد طبقاتي در جامعه است!
توضيح دقيق ترفند به كار گرفته شده در بد خواني از نظر ماركس در “كاپيتال” و توضيح نظرات اقتصادي در اين زمينه سخن را در اين سطور به دراز مي كشاند. رئيتر اين جنبه را در كاركرد اين انديشه برمي شمرد و نشان مي دهد كه در بهترين حالت اين انديشه نظر ماركس را درباره ي زمان ايجاد شدن “ارزش اضافه” هنگام توليد كالا درك نكرده است. انتقال تعيين ارزش كالا به مرحله پس از فروش آن در بازار، كه “خوانش …” مدعي است و نشان ناپيگيري انديشه ي آن است، مي تواند ازجمله به معناي نفي ارزش اضافه در برخي از كالاهاي خوراكي باشد كه با گذشت زمان غيرقابل مصرف مي شوند!
محدود ساختن نبرد طبقاتي در جامعه به نبرد ميان فرد سرمايه دار و كارگران يك واحد، كه پايه تئوري اقتصادي “خوانش جديد ماركس” را تشكيل مي دهد، مبارزه ي روزمره طبقه كارگر را با اين خطر روبرو مي كند كه ضرورت يك پارچگي نبرد در سطح كليت طبقه كارگر درك نشده و به سطح آگاهي طبقاتي زحمتكشان ارتقا نيابد.
اين وضع، يكي از علل عمده اين واقعيت است كه باوجود ادامه سياست نئوليبرال امپرياليستي، ازجمله در ايران، ضرورت پيوند ميان مبارزه ي صنفي و سياسي در ميهن ما توسط همه ي مبارزان به طور پيگير در انديشه دنبال نگشته و هضم فكري نشود.
ضرورت پيوند ميان مبارزه ي دمكراتيك- صنفي و سياسي- طبقاتي يكي از مهم ترين مصوبه هاي كنگره ششم حزب توده ايران است كه يك پارچگي نبرد طبقاتي را در ذهن به سطح آگاهي طبقاتي ارتقا مي دهد كه حد فاصل ميان انديشه ماركسيستي- توده اي و سوسيال دمكراتيك است، زيرا به طور پيگير رابطه ي ديالكتيكي ميان وحدت دو مبارزه را با تعريف مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب كه مصوبه اصلي كنگره است برقرار مي سازد. رابطه اي كه ايجاد شفافيت در آن از طريق مبارزه ي روشنگرانه ي هدفمند براي موفقيتِ سياست اتحادي حزب توده ايران انكار ناپذير است.
برنامه ي جايگزين و جبهه ضد ديكتاتوري
بدون درك ديالكتيكي پيوند ميان مبارزه ي دمكراتيك و سياسي- طبقاتي توسط مبارزان، جلب نزديك ترين متحدان طبقاتي، دهقانان و روشنفكران شهري و ديگر زحمتكشان و همچنين لايه هاي ضد ديكتاتور و ترقي خواه و ميهن دوست براي گذار از ديكتاتوري ممكن نخواهد بود.
گذاري كه سرشتي انقلابي و نه استحاله اي داراست. تجربه انقلاب بهمن ٥٧ اين امر را مي آموزد.
بدون توجه به پيوند مبارزه ي دمكراتيك و سياسي، توان توده اي ها كماكان گرفتار نفي تبليغات “استحاله ناپذيري ديكتاتوري” باقي مانده و از عمل به وظيفه ي طبقاتي خود بازداشته مي شود! بدون توجه به پيوند مبارزه ي دمكراتيك و سياسي، ابتكار تبليغ و عمل در نبرد طبقاتي از “بالا” كماكان در دست طبقات حاكم باقي مي ماند. وظيفه ما تنهـا به واكنش در برابر آن محدود مي شود. در چنين شرايطي، بايد هر روز به طرفند جديد دشمن طبقاتي پرداخت و آن را در نوشتارها افشا نمود، بدون آن كه بتوان اين “درخت” معيوب را با تبر استدلال از ريشه قطع نمود. بدون آن كه بتوان ترفندهاي جديد و جديد را نشان “جنگل” تاكتيك و كاركر نبرد طبقاتي از “بالا” براي توده ها قابل شناخت ساخت!
همه “اصلاح طلبان” در همه ي رنگ هاشان، همه ي انديشه انحرافي كه خود را توده اي مي نمايد از قبيل “راه توده”، نبرد طبقاتي از “بالا” را به نبرد ميان “فرد سرمايه دار” و “كارگر” محدود مي كنند (٢). تنها حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است كه با ايجاد پيوند ميان مبارزه ي صنفي و سياسي- طبقاتي، كليت نبرد طبقاتي را در جامعه زيرپايه انديشه تئوريك مي داند و سياست انقلابي خود را بر آن استوار مي سازد.
طبقه كارگر در نبرد فعال و هشيارانه و خردمند طبقاتي از “پايين” كه در آن مبارزه ي دمكراتيك- صنفي و سياسي- طبقاتي پيوند خورده است، ابتكار عمل خود را در تبليغ و مبارزه بازپس مي گيرد. اين به دست آوردن ابتكار عمل اما تنها هنگامي تحقق مي يابد، هنگامي كه زحمتكشان متشكل پيشنهاد جايگزين خود را براي شرايطي كه نمي خواهند مطرح كرده و آن را به پرچم مبارزه براي آن چه كه مي خواهند بدل سازند.
جدا سازي مبارزه براي بهبود شرايط كار و زندگي روزانه، يعني مبارزه ي صنفي، از مبارزه براي ترسيم و روشنگري درباره ي شرايط جامعه آينده، يعني مبارزه ي سياسي- طبقاتي به ويژه در كشور ديكتاتور زده ايرانِ جمهوري اسلامي، كه “چپ ميانه” آن را تبليغ مي كند و مدعي است كه “آزادي” و “عدالت اجتماعي” را بايد در دو مرحله متوالي به دست آورد، به معناي خلع سلاح سياسي- مبارزاتي طبقه كارگر است كه ستون فقرات را در جبهه ضد ديكتاتوري تشكيل مي دهد.
پيوند ميان مبارزه ي صنفي- دمكراتيك با سياسي- طبقاتي تنها آن زماني پيگيرانه تحقق مي يابد كه “جايگزين” مورد نظر طبقه كارگر توسط حزب آن مطرح شود. هنگامي كه مبارزه ي روشنگرانه درباره ي اقتصاد سياسي مورد نظر طبقه كارگر از منظر كليت نبرد طبقاتي در جامعه مطرح گشته و به عنوان پرچم مبارزه برافراشته شود. پرچمي كه اهرم جلب نزديك ترين متحدان طبقاتي، دهقانان و روشنفكران شهري و ديگر زحمتكشان و همچنين لايه هاي ضد ديكتاتور و ترقي خواه و ميهن دوست در ايران است.
از آن جا كه “راه توده” و ديگر جريان هاي انحرافي، كه مواضع “چپ ميانه” و “خوانش جديد ماركس” را پذيرفته اند، نمي خواهند و نمي توانند براي نظام حاكم، جايگزيني در خور و تاريخي ارايه دهند، از شركت در بحث و گفتگو در اين زمينه طفره مي روند. اين است ريشه ي فلسفي- تئوريك- سياسي سكوت آن ها.
وظيفه ارايه اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك از درك كليت نبرد طبقاتي در جامعه نتيجه گيري مي شود. انديشه ي بي واسطه براي تعريف مرحله ي ملي- دمكراتيك انقلاب ايران تا آن هنگام ناتمام باقي مي ماند، تا آن هنگام كه جايگزين براي شرايط حاكم ارايه نشود.
تاثير نقش موفق و مبارزه جويانه ارايه برنامه جايگزين را مي توان در روند در جريان در بريتانيا دنبال نمود. كوربين در كنگره ي اخير حزب كارگر اين كشور در هفته ي گذشته برنامه را برنامه براي «سوسياليسم قرن بيست و يكم» ناميد. اين سياست مبارزه جويانه با پرچم نوسازي شرايط حاكميت سرمايه داري در انگلستان به اهرم هجوم اعضاي جديد به حزب كارگر تبديل شده، ابتكار عمل را براي تغيير شرايط حاكم به زحمتكشان بازگردانده است. اعضاي حزب كارگر انگلستان، از ٢٠٠ هزار نفر، در كوتاه ترين مدت به بيش از ٥٥٠ هزار نفر بالغ شده است! تجربه ي رشد تعداد اعضا و هواداران حزب توده ايران در دوران پس از پيروزي انقلاب تداعي مي شود. اين طور نيست؟!
ارايه چنين برنامه اقتصاد سياسي جايگزين، آن را برنامه “ب” بناميم، تنها از عهده ي حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران بر مي آيد. اين وظيفه ي تاريخي حزب ماست كه با برافراشتن پرچم مبارزه، نزديك ترين متحدان را به سوي جبهه ضد ديكتاتوري جلب كند، انديشه ي راست را نزد لايه هاي اصلاح طلب و ديگران منفرد ساخته و تناسب قوا را در آن ها به سود “چپ” تغيير دهد و گام به گام به تصحيح مواضع “چپ”، ازجمله نزد نيروهاي صادق مذهبي دست يابد و زمينه تغييرات بنيادين را در ايران تدارك ببيند. سكوت غيرمستدل در اين زمينه با پيامدهاي منفي سنگين تاريخي همراه خواهد بود. در اين امر ترديد روا نيست.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4359
———-
١- كارل رئيتر، برداشت از “كاپيتال” توسط خوانش جديد ماركس، اوراق ماركسيستي/ آلماني ٢٠١٧/٥
انديشه ي “چپ ميانه” در “راه توده”
٢- وظيفه ي اين سطور نشان دادن سلطه ي انديشه “چپ ميانه” در فعاليت مطبوعاتي “راه توده” است. به اين منظور چند “سرمقاله” و مقاله هاي ديگر، ازجمله در ارتباط با اقتصاد سياسي حاكم به صورت فشرده بازتاب داده مي شود.
نشان دادن گستره ي سلطه ي انديشه ي نظري و سياسي “چپ ميانه” نزد “راه توده” كه خواننده را در سطح “غيرعمده” و “خرد” وقايع گرفتار نگه مي دارد، به هيچ وجه با بي توجهي به اين امر انجام نمي شود كه در اين نشريه جوانه هايي از انديشه واقع بينانه در جنبه ي “عمده”ي “اقتصاد سياسي” حاكم كه آن را “اقتصاد اسلامي” مي نامند، در اين اواخر ديده مي شود كه اشاره هايي به آن در توده اي ها به عمل آمده است. بايد اميدوار بود كه اين جوانه ها در جهت ديد كليت هستي اجتماعي در ايران رشد كرده و از سرشتي پيگير برخوردار گردد كه انديشه ماركسيستي- توده اي آن را محك ارزيابي از مواضع مي داند.
اين ارزيابي به طور مستقل به مثابه بخش دوم نوشتار حاضر انتشار يافت.
فرهاد عزیز بسیار عالمانه بود این عناصر و جریا ن های باصطلاح چپ تنها کاری که میکنند تفرقه اندازی در میان کارگران و زحمت کشان ایران است از استالین دیوی می سازندکه انگار اتحاد شوروی بزرگ ترین دژ کارگران اصلن سوسیالیستی نبوده ولنین بزرگ به اشتباه قیام اکتبر را رهبری کرده وجنایات سرمایه مالی را پیش بینی داهیانه نکرده است پاینده باشی بدرود