مقاله شماره: ١٣٩۵ / ٧٣ (٢۵ آبان)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوریک
در ابرازنظري انتقادي رفيق آرش وجداني نكته ي پراهميتي را مطرح ساخته است. نكته ي پراهميتي كه بي اهميت است، كدام “آرش” آن را مطرح ساخته، شناخت مضمون آن عمده است!
شناخت «انديشكده» آن، شناختِ مضموني كه اين انديشكده ها توليد مي كنند و انگيزه ي آن ها براي توليد آن، نكته ي عمده است! شناخت سناريوهاي نهفته در پس اين مضمون ها كه با زبان تزيني و پرطمطراقِ «حضرتعالي»، ارايه مي شود، عمده است.
رفيق گرامي آرش وجداني در ابرازنظرِ انتقادي خود، در حالي كه به درستي «دوباره اعلام» مي كند «كه ما خود را مخاطب بحث تان با حزب توده ايران نمي دانيم» – چنين ادعايي هيچ گاه از طرف من مطرح نشده است! -، اما ضروري مي داند برجسته سازد كه «اكثريت تحريريه ما هم به اتفاق، ديدگاه شما را درست ارزيابي نمي كنند.»
پيش تر به اين نكته پرداخته شده است و نيازي براي پرداختن بيش نيست. *
وظيفه ي سطور زير، وظيفه اي ديگر است. وظيفه ي نشان دادن برداشت غير لنيني از مفهوم «اكثريت» و از مضمون علمي- انقلابي اصل “مركزيت دموكراتيك” در اساسنامه حزب توده ايران است!
برداشت غيرلنيني نزد يك گروه كه خود را “چپ” مي داند، و «خط حركتي» خود را به طور مستقل، خود تعيين مي كند، به يك فاجعه در سطح اجتماعي آن هنگام تبديل مي شود كه همه گير شود. از اين نوع “چپ” بسيار مي توان يافت كه سال ها سرگردان پاي مي كوبند، وحركتي را ايجاد نمي سازند. حزب توده ايران به اين گونه “چپ” در گذشته بسيار آموخته و گام برداشتن علمي- انقلابي را آموزانده كه بايد ادامه داد، كه وظيفه روز است. اين سطور، چنين وظيفه اي را هم براي خود قايل است. اما بحث و وظيفه اصلي اين سطور، وظيفه اي ديگر است كه در زير طرح مي شود.
اينجا تنها خطاب به رفيق گرامي آرش وجداني و «اكثريت»ي كه از آن در هيئت تحريريه نويدنو سخن مي گويد و با سربلندي از حق تعيين سياست مستقل “آن” دفاع مي كند، در باره ي نمونه اي كه ذكر كرده در برخورد به «ترجمه»ي رفيق هاتف رحماني كه من متاسفانه نمي شناسم و نخوانده ام، تنها خاطر نشان شود كه تصور ايشان حتي براي يك سازمان “چپ” غيرتوده اي نيز در اين «كوه ساران سنگيده و بي قلب جهان سرمايه» (ا ط، ديباچه، “با پچپچهء پاييز”) يك فاجعه است!
رفيق گرامي آرش وجداني با كارت برنده ي «اكثريت» در دست و در حالي كه محجوبانه مي نويسد «اطمينان داريم كه حقيقت تنها نزد ما نيست»، برتري جويانه حق «اكثريت» را مطلق مي سازد و مي نويسد كه «چنان چه در همين اواخر نوشتاري از رفيق هاتف رحماني به تاييد جمع نرسيد و در نويدنو منتشر نشد (ايشان ترجمه ي [!] خود را در وبلاگ شخصي منتشر كردند)»!
مضمون لنينيِ اصل “مركزيت دموكراتيك” در اساسنامه حزب توده ايران!
با اين سير انديشه كه ضروري بود، بازگرديم به بحث اصلي به منظور نشان دادن اين واقعيت كه همين برداشت از مفهوم «اكثريت» و اصل “مركزيت دموكراتيك در اساسنامه حزب توده ايران” در «سند كميته مركزي حزب توده ايران به مناسبت ٧٥مين سالگرد تاسيس حزب توده ايران» بازتاب يافته است و در نطق تزيني رفيق گرامي محمد اميدوار در باره «تقويت صفوف حزب … [و] انسجام سازماني آن … بر پايه اصل مركزيت دموكراتيك» تكرار مي شود. و با اين برداشت غيرلنيني، «اعتقادِ عميق به حقوق اعضا و هواداران براي بيان آزاد نظرهايشان در ساختارهاي حزبي و حق انكارناپذير آن ها در تعيين سياست و برنامه مبارزاتي حزب …» را كه در ظاهر نويد مي دهد، به سخره مي گيرد!
نشان دهيم، كه سخن «آن نيست كه مي نمايد!» و اين يك فاجعه بزرگ و جدي است كه بايد به آن بيش از اين پرداخت!
اصل لنينيِ “مركزيتِ دموكراتيك” در اساسنامه حزب توده ايران كه مضمون انديشه ي رهبر انقلاب بزرگ اكتبر كه در آن نحوه ي تدارك نظري بندي و سازماني نبرد براي به صدا درآوردن ناقوس دوران تاريخيِ گذار از نظام سرمايه داري به سوسياليسم تجلي مي يابد، از جنسي ديگر، از جنس انديشه ي “غولان” است كه بايد عمق و كيفيت آن را درك نمود، «تا ناچيزي استخر غوكان را دريابيم» (اط، همانجا)، انديشه ي “غولاني” كه «در كاكل بلند كوه ها، كه اولين تماشاگر سپيده دمانند، و اولين آشيانهء زميني اشعه خورشيد» بازتاب مي يابد! (اط، “به آن كس كه به او مي انديشم”، شعر زندان)!
انديشه “غولان” را نمي توان «در قاب … خشكيده چون نعش بر ديوار …» آويخت، بايد آن را «هر پگاه بر چهره مي زنم چون آب، تا برجهاندم از خواب …» (اط، “اخگران اسفند”- به ياد شهداي ٧ اسفند، شعر زندان)!
كمي بر مضمون اين اصل پراهميت لنيني در اساسنامه حزب توده ايران و ديگر احزاب ماركسيست- لنينيستي و مدافعان انديشه ترقي اجتماعي تامل كنيم و با هم بيانديشيم. اين بحثي پراهميت براي توده اي هاست! چگونگي عملكردي را قابل شناخت مي سازد، كه به كمك آن مي خواهند حزب توده ايران را از انديشه انقلابي تهي سازند! مبارزه عليه چنين برنامه و سناريو، وظيفه روز توده اي هاست كه بايد آن را سازمان داد! تسليم فشار و رعب نشد! اين امر به ويژه در اين روز ها كه كمونيست ها ٩٩ سالگي انقلاب بزرگ و دوران ساز اكتبر را جشن مي گيرند، يك ضرورت تاريخي است!
بررسي اين اصل لنيني را مي توان از ديدگاه تئوريك و فلسفي مورد توجه قرار داد و هم از منظر عملي به آن نگريست. در اين سطور مايلم، گام دوم را، گام عملي را از اين رو پيش كشم و سپس به توضيح تئوريك انديشه بپردازم، زيرا عملكرد رهبر انقلاب اكتبر در هفته ها و روزهاي كه بانگ ناقوس ها براي دوران گذار از نظام سرمايه داري به سوسياليسم نواخته شد، گام هاي مشخص و شفافي بود كه مي توان به آساني دنبال كرد و از آن ها آموخت.
در سخت ترين شرايط سركوب و خفقان تزاري، نشست مداوم كميته مركزي حزب بلشويكي و بررسي لحظه هاي تغيير شرايط هيچ گاه قطع نشد! تعيين زمان غرش تير توپ “آورورآ”، در چنين شرايط تعيين شد! نمونه ي توده اي اين تجربه ي موفق در هفته ها و روزهاي پيش از پيروزي انقلاب بهمن ٥٧ ايران را مي توان در دنيـاهاي جلد سفيدي لحظه به لحظه دنبال كرد، كه نشان يكپارچگي ارزيابي حزب توده ايران و رهبري خارج و داخل نبرد از شرايط تغيير يابنده انقلابي در ايران آن روز است، و جان مايه ظهور يك رهبري جمعي انقلابي- علمي است كه آگاهانه مسكوت گذاشته مي شود و پاره پاره كردن آن پيگيرانه دنبال مي گردد! به اين نكته در بحث هاي مطرح در برابر جنبش توده اي باز خواهم گشت!
عكس هاي زيادي از لنين وجود ندارد. … من عكسي نمي شناسم كه او را در اين روز نشان دهد كه بود چنين عكسي، عحيب هم مي بود. اما اگر عكسي وجود مي داشت … آن شور «بي شائبه و سالوس» را (اط) به نمايش مي گذاشت كه در چند عكس موجود از او هنگام سخن گفتن و بحث وجود دارد: زنده، پرهيجان، سازنده و ….
ويژگي هايي كه مضمون اصل مركزيتِ دموكراتيك را در حزب طبقه كارگر قابل شناخت مي سازد كه مي خواهد جامعه را نوسازي، انساني كند. “طرحي نو دراندازد”! در اين بحث ها «اكثريتي» در «قاب … خشكيده چون نعش بر ديوار» وجود ندارد كه خود را حاكم مطلق بپندارد و اعلام كند!
در اين اصل لنيني همه چيز در حركت است! زيرا سكون مرگ سياسي است! زيرا هستي ماترياليستي، يك روند در جريان از گذشته به حال و آينده است! ايست ندارد كه بتوان اين يا آن “آرش” بر كرسي آن بيارامد و آن را «كرسي رهبري» اعلام كند! نگه داشتن لحظه،تنهـا به منظور عكس برداري از لحظه، كه براي درك حركت ضروري است، براي درك ضرورت حركت انديشه به آن نياز است! انديشه ي ديالكتيكي براي درك حركت، به سكون احتياج دارد! زيرا در سكون لحظه، چكيده ي حركت را بيان كند، تا در عمل، درستي آن را دريابد! مصوبه هاي حزبي، چنين وظيفه اي دارند.
حركت پرشور انديشه ي انقلابي در حزب طبقه كارگر، به طور مداوم همراه واقعيتِ در حال تغيير، گام بر مي دارد، حركتي كه تعطيل بردار نيست، «اكثريتي» ندارد كه به خواهد آن را محل استراحتگاه خود بپندارد، زيرا اصلي است ماترياليسم ديالكتيكي و نه متافيزيكي! بايد ميان پراتيك انقلابي براي عملكرد به مصوبه حزبي و حركت انديشه در حين عملكرد، جدايي مصنوعي ايجاد نكرد. اين يا آن را مطلق نكرد. در مقابل هم قرار نداد. بايد هميشه رابطه ديالكتيكي ميان آن ها را مد نظر داشت و آن را محك درستي و يا نادرستي مصوبه در عمل دانست.
آن ها كه مي خواهند اين اصل لنيني را آن طور كه در «سند …» «چون نعش بر ديوار» بكوبند، مي خواهند سكون را، با مضمون “ثبات” ابدي سازند! مي خواهند شورِ حركت زندگي را به سود منافع خرد خود به بند كشند!
تردستي ژورناليستي «اكثريت» كه مي خواهد نزديكي و همنوايي انديشه خود را براي «نوسازي ماركسيسم»، براي «خوانش جديد از ماركس» در لفاف «خط حركتي مستقل خود» بپوشاند، با بازانتشار مقاله هاي افشاگرانه عليه نظرات شيدان وثيق در نويدنو مخالفت مي كند. به دلداريِ دلسوزانه و «دوستانه» مي پردازد و از من خواستار مي شود كه لطفاً آرام بگيرم. «… پاسخ شما در اخبار روز كه مخاطبان آن اصلاً به هيچ وجه با مراجعه كنندهاي نويدنو قابل قياس نيستند منتشر و در معرض ديد افراد بسيار گسترده تر از مراجعين نويدنو قرار گرفت. … [بي انصاف!] ما مقاله ي آقاي وثيق را منتشر نكرده بوديم …»!
آري، ترفند ژورناليستي تنها ابزار “راه توده” نيست، گرچه آن را خوب آموخته است! ابزاري كه شكل و ظاهر امر را مي آرايد و آن را پرطمطراق مي پروراند، تا مضمون را پنهان سازد، آن را «گم كند»! (اط).
هنگامي كه «اكثريت» خود را مطلق العنان و حاكم مي پندارد و چنين عمل مي كند، چه آن هنگام كه «ترجمه»ي اي را كه من نمي شناسم، منتشر نمي سازد، و مقاله هاي افشاگرانه را عليه نظرات انحرافي وثيق ها، سپيداري ها منتشر نمي كند، با سكوت در باره مضمون آن چه منتشر نمي كند، به طور عملي اين نظرات انحرافي را مورد تائيد قرار مي دهد. نه شيدان وثيق و نه احمد سپيداري، نه در اخبار روز و نه در نويدنو، تاكنون پاسخي به انتقادها نداده اند. سكوت كرده اند! آيا شباهت اسلوب ها پرسش برانگيز براي «اكثريت»ها نيست؟!
ابزار «اكثريتِ» غيرلنيني، به ابزار سكون و “ثباتي” دروغين بدل مي شود كه عليه انديشه ي انقلابي، عليه تغيير شرايط وارد صحنه نبرد طبقاتي- ايدئولوژيك مي گردد. هدف آن ابدي ساختن سلطه ي بلامنازع ارتجاع است. ارتجاع به آن براي به كوره راه كشاندن “چپ” سرگردان و غيرماركسيستي، همانند نياز به هوا، نياز دارد! فرار نمايندگان رنگارنگ اين «اكثريت»هاي غير و ضدلنيني از بحث هاي مشخص و پناه بردنشان به عام گويي و نطق هاي تزيني، فراري اسلوبي است! نظم دارد، انديشيده شده است. دستاورد «انديشكده»هاي پرنفوذ نظام سرمايه داري امپرياليستي «در اين كوه ساران سنگيده و بي قلب جهان سرمايه» است!
چنين «اكثريت»ها هستند كه درّ حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران را بر روي انديشه انقلابي مي بندند. اساسنامه حزب توده ايران را با خشونت “ولايت فقيه”گونه پايمال مي كنند و آن را در بسته بندي پايبندي به «اصل لنيني نظربندي علمي- انقلابي در مركزيت دموكراتيك» به معرض فروش مي گذارند. كالاي كاذب انديشه ي “بازاريابي سياسي” را مي خواهند در حزب طبقه كارگر ايران جايگزين انديشه دموكراتيكِ لنين براي جستجوي مداوم راه هاي تغيير شرايط نامساعد به خدمت بگيرند!
برنامه ي “تسخيرِ دژِ گردانِ آگاهِ طبقه كارگر، حزب طبقاتي كارگري از درون” را در مورد حزب كمونيست اتحاد شوروي، خانم سارا واگن كنشت، ماركسيست آلماني كه پدري ايراني دارد، در تز دكتراي خود به طور موشكافانه مورد پژوهش قرار داده و به كمك اسناد بسياري افشا كرده است. من بارها از كتب او نقل كرده ام. “تقويت راست ترين مواضع، همراه با تشديد فشار همه جانبه عليه انديشه انقلابي، حفظ مداوم توپخانه تبليغات عليه آن و …”! اين است استراتژي دشمن طبقاتي عليه انديشه ي انقلابي! ابزار «اكثريتِ» غير و ضدلنيني تا به توپ بستن “دوما”، طيف اسلوب اين “برنامه تسخير حزب كارگري از درون” را تشكيل مي دهد!
چنين است شرايط واقعي نبرد توده اي ها با خطري كه «اين جوان خونين» را، سلامت حزب توده ايران را تهديد مي كند و رفيق عزيز محمود رفعت آن را در نظرش مطرح ساخت. **
هيچ توده اي نمي تواند و نبايستي در برابر اين شرايط بي تفاوت بماند! بايد براي ايجاد شفافيت در اين شرايط آگاهانه و هدفمند و به طور جمعي كوشيد. هر توده اي مبتني براي شرايط حاكم بر زندگي اش، سكوت و بي تفاوتي شايسته نيست! «چگونه مي توان بي تفاوت زيستن؟» (اط»
طبري در شعر “پيغام” (تقديم به كودكان ميهنم) كه در زندان سروده است، به توده اي ها و نسل هاي آينده توده اي ها مي گويد: «… بشنو اينك دو كلام، رَسني بافت كنم، گر تو باشي با من، مايه اش يافت كنم، تار و پودش زنده، تا بيدادگران، نكنندش پنبه. هديه اي بهر زمان، تار تدبير كهن، بزند حلقه به آن، بكشد دار به دار، بهر آزادي گل، بزند سنگ به خار، تا كند غير فرار، اي كه ميلادت خوش، برسد جفت به يار، باش با گل همراز، همچو درياي خزر، عمر تو باد دراز.»
پاسخ انديشه انقلابي، پاسخي ديگر است!
زنده ياد احسان طبري در شعر ديگر زندانش با عنوان “پيمان” (به آنان كه مي رنج مي كشند)، پاسخ انديشه ي انقلابي را ترسيم مي كند: «بي تفاوت نخواهم زيست، به رنج هاتان، به دردهاتان، به خانه هاي سرد و حقيرتان، به دست هاي از فقر بسته تان، به گناه بي گناه كودكان يتيم تان، بي تفاوت نخواهم زيست، به شادي اندكتان، بي تفاوت نخواهم زيست … به رنج هاتان سوگند، به زخم هاتان سوگند، سوگند به خانه هاي سرد و حقيرتان، سوگند به كودكان تان، كه به تكه ناني شاد مي شوند، سوگند به آرزوي پاك تان، من هرگز بي تفاوت نخواهم زيست»!
رفيق گرامي محمد اميدوار!
آخرين تقاضاي من براي شركت در حوزه ي حزبي مورخ ٦ آبان ٩٥، تاكنون بي پاسخ مانده است!
شركت در حوزه حزبي حق اساسنامه اي من است. موضع خود را لطفاً روشن سازيد و اطلاع دهيد كه طبق كدام اصل اساسنامه ي حزب توده ايران، شما و ديگر مسئولان حزبي، مجازيد اين حق را به طور پيگير پايمال كنيد و پاسخگو نباشيد؟
پايمال كردن حقي كه ٢٦ سال پيش در جلسه اي آغاز شد كه در شهر كلن آلمان برگزار گشت و شما مسئول برگزاري آن بوديد. جلسه اي كه در آن، تدارك برگزاري كنگره سوم حزب توده ايران عملي شد. از من، در مسئوليت عضو كميته مركزي حزب توده ايران، دعوت به عمل نيامد. زمان و آدرس نشست مخفي نگاه داشته شد. اين در حالي است كه طبق اساسنامه حزب توده ايران، برگزاري كنگره هاي حزب وظيفه اعضاي كميته مركزي آن است.
٢٦ سال است كه شما و ديگر مسئولان پيگيرانه به پايمال كردن حق قانوني من ادامه مي دهيد كه هيچ معنايي ديگر ندارد، جز پايمال نمودن اساسنامه حزب توده ايران!
بياد داريد كه من هنگامي به محل نشست رسيدم كه دقايق پاياني آن فرا رسيده بود. تنها و آخرين جمله ي “ديپلوماتيك”گونه كه شما خطاب به من ٢٦ سال پيش در زير زمين محل نشست در كلن اظهار داشتيد، اين جمله است كه گفتيد: «شما مي دانيد كه من، براي شما احترام قايلم!»
لطفا تصميم و موضع خود را تا پايان آبان ماه ١٣٩٥ به طور رسمي به اطلاع من برسانيد!
علاوه بر اين تقاضا، تقاضا دارم امكان ملاقات من را با رفيق عزيز علي خاوري در كوتاه زمان ايجاد سازيد. موافقت اصولي خود را با اين ملاقات، لطفاً تا پايان ماه آبان ماه ١٣٩٥ اطلاع دهيد.
خواست من براي ملاقات با رفيق خاوري تنها يك خواست احساسي و عاطفي نيست. سياسي و حقوقي هم است. من در كنار رفيق خاوري، تنها مسئول حزبي هستم كه رهبري وقت حزب براي سازماندهي مبارزه ي حزب توده ايران در خارج از كشور، به خارج گسيل داشت.
من در برابر اين وظيفه ي حزبي خود را مسئول مي دانم.
دکتر عزیر امید دارم این چند سطر را منتشر کنید.
در بین مورخین بحثی هست در اینمورد که از حمله چنگیز و تیمور کدام یک برای رشد آتی سرزمین و جامعه ایران مضرتر بود؟
یک نظر میگوید حمله تیمور. چون تیمور به کشوری حمله کرد که در پی حمله چنگیز ویران و همه ساختارهای اجتماعی آن ویران شده بود.
پرسشی که مدتها (تا بحث علنی آن و یافتن پاسخ منطیق برای آن) در برابر ما خواهد بود این است که از حمله جنایتکارانه جمهوری اسلامی به حزب توده ایران و رهبری آقایان خاوری-امیداور و جماعت «بادمجان دور قابچین» و معتقدین به ولایت فقیه سکولار کدام برای آینده حزب توده ایران مضرتر بودهاند؟
به کسانی که مسبب وضعیت امروز هستند برای بهبود اوضاع امید نبندید-نه در جامعه و نه در حزب