سخن روز شماره: ۱۰۴ (۲ اسفند ۱٣۹۷)
در “سخن روزِ“ پیش با عنوان “نقش پیشآهنگی اندیشه مارکسیستی“، بررسی برخی از سویه های نظرات چشم گیر میهن دوستان مذهبی و مدافع اصلاح طلبی، ابوالفضل قدیانی و علیرضا رجایی مورد توجه قرار گرفت. کوشش این دوستان به منظور یافتن «راه کارهای استراتژی جدید» انجام شده است که هدف آن گذار از دیکتاتوری ولایی در ایران است. در نظرات این دوستان نکتههایی وجود دارد که مورد تأیید است و نکته هایی که باید درباره ی آن بیش تر صحبت نمود.
این دوستان خواستار حفظ «اصلاح طلبی» در ایران هستند و به درستی میخواهند آن را از محدودیت «اصلاحات انتخاباتی» خارج سازند که تاکنون روند حاکم را در برداشت اصلاح طلبی در ایران تشکیل میداده است و در این سطح منجمد شده است.
حزب توده ایران این خواست را مورد تأیید کامل قرار می دهد. حزب توده ایران، اصلاح طلب ترین حزب جامعه ی ایرانی است. بوده است و اکنون نیز است! حزب توده ایران هر گام اصلاحی را که در جهت آماج هایی قرار داشته باشد که این دوستان در نوشتار تحلیلی خود برشمرده اند، نه تنها مورد تأیید قرار می دهد، بلکه همیشه برای تحقق آن کوشیده است.
چکیده ی سیاست انقلابی حزب توده ایران پس از انقلاب بزرگ بهمن مردم میهن ما قله ی چنین کوششی را تشکیل می دهد. اولین مخالفت با اصل ولایت فقیه را حزب توده ایران، پیش از برگزاری همهپرسی از مردم میهن ما درباره ی طرح قانون اساسی مطرح نمود. حزب توده ایران آن را با مضمون دمکراتیک انقلاب ناهمخوان اعلام نمود. حزب توده ایران هشدار داد که امکان سواستفاده از این اصل وجود دارد و لذا باید آن را در متممی بر قانون اساسی، از قانون اساسی حذف نمود. این عمده ترین گام اصلاحی بنیادین در ایران امروز نیز است که دوستان پیش گفته نیز آن را مورد تأیید قرار می دهند. بدین ترتیب، ادعای اصلاح طلب بودن حزب توده ایران را تاریخ مبارزه ی حزب مورد تأیید قرار میدهد و انکار ناپذیر است.
نباید گول تبلیغات دشمن و ارزیابی های نادرست را خورد که می پندارند گویا جز مبارزه ی اصلاحی طلبی در آن دوران، راه دیگری برای تعمیق انقلاب بهمن 57 وجود داشت که گویا حزب توده ایران با آن تن نداد و به خطا رفت و از این رو باید در هر سخن و امکانی، سیل بهمنِ انتقاد را بر روی حزب طبقه کارگر ایران گشود. دشمنان انقلاب مردمی بهمن و سهل انگاران تاکنون حتی یک نکته مشخص را مطرح نساختهاند که چه گام مشخص در آن دوران ممکن می بوده است که گویا می بایستی حزب توده ایران بر میداشت و به آن عمل میکرد و انقلاب را نجات می داد، تا انقلاب نجات داده می شد؟ این چنین نظرات عام را طرح می کنند، اما آن را مستدل نمی سازند. کلی گویی و پرحرفی می کنند.
هدف استراتژیک مبارزه ی حزب توده ایران در آن دوران، ارتقای انقلاب سیاسی بزرگ بهمن مردم میهن ما به انقلاب اقتصادی- اجتماعی بود که تدارک قانونی آن در اصل های اقتصادی و حقوق ملت در قانون اساسی دیده شده بود. انقلاب بهمن 57 که به نظام فاسد و وابسته ی سلطنتی پایان داد، قراردادهای نظامی با امپریالیسم را پاره نمود و پایگاه های نظامی امپریالیسم آمریکا را بست و و و، می بایستی اکنون با ایجاد پایههای اقتصادی- اجتماعی مردمی و ملی ادامه یابد و استقلال سیاسی کشور را بر پایههای استوار استقلال اقتصادی قرار دهد. مبارزه ی جانفشانانه حزب توده ایران و همه ی اعضا و هواداران آن و بسیاری دیگر از مبارزان در جهت به ثمر رساندن این هدف استراتژیک قرار داشت. هیچ سیاست اصلاح طلبانه ی دیگری نمیتوانست به این هدف والا دست یابد.
کوشش های چپ گرایانه مختلف، همگی به ابزارهای سواستفاده ی نیروهای ارتجاعی در داخل و خارج از کشور تبدیل شد. جبهه متحد خلق که حزب توده ایران خواستار آن بود و آن را تنها شکل و ساختار دمکراتیک و مردمی برای تعمیق انقلاب بهمن ارزیابی می نمود، پا نگرفت. رفیق محمد امیدوار، سخنگوی حزب توده ایران و سردبیر نامه مردم، ارگان مرکزی آن در مصاحبه ی اخیر خود به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب بهمن که ازجمله در روزنامه ی آلمانی جهان جوان انتشار یافته است (یازده فوریه 19)، به درستی خاطرنشان میسازد و ابراز تأسف میکند که «اگر نیروهای چپ دمکرات به اتحاد و حتی وحدت دست یافته بودند، چه بسا که سرنوشت انقلاب به صورتی دیگر رقم خورده بود».
اکنون نیز نزدیکی و اتحاد نیروهای چپ و دمکرات در میهن ما پیش شرط برای گذار از دیکتاتوری و همچنین یافتن جایگزینی واقعبینانه و ترقی خواهانه برای شرایط ضد مردمی و ضد ملی اقتصادی- اجتماعی حاکم در ایران است. رژیم دیکتاتوری ولایی به مظهر ارتجاعی حامی و مجری برنامه ی اقتصادی امپریالیستی- اسلامی بدل شده است و وابستگی نواستعماری نظام سرمایه داری ارتجاعی را در ایران به اقتصاد امپریالیستی تعمیق می بخشد.
بدین ترتیب تردیدی وجود ندارد که حزب توده ایران پیگیرترین نیروی اصلاح طلب در ایران است و باقی خواهد ماند. پیگیرترین اصلاح طلبی که برای به کرسی نشاندن اصلاحات به سود توده های زحمت و لایههای میلیونی مردم محروم میهن ما، می کوشد شرایط تغییرات بنیادین را در جامعه برای اجرای اصلاحات واقعی فراهم سازد و در این راستا با دیگر انقلابیون و میهن دوستان به وسیعترین اتحادهای اجتماعی نایل گردد. اتحادهایی که بر پایه «برنامه حداقل مشترک» میان آنها قرار دارد.
حزب توده ایران معتقد است که مضمون این «برنامه حداقل مشترک» از ویژگی خاصی برخوردار است.
حزب توده ایران درباره ی مضمون چنین برنامه مشترک نظر مشخص و مستدل خود را دارد. این مضمون را از برداشت نظری- فلسفی خود استخراج می کند. نظرات ایدئولوژیکی که بیان منافع کل جامعه ی ایران در مرحله ی کنونی است.
زیرا بیان منافع اکثریت تام مردم میهن ما و در مرکز آن طبقه ی کارگر ایران است.
این برداشت ایدئولوژیک مستدل است. بحث و بررسی مشترک درباره ی آن را میتوان گامی موفق در ایجاد اتحادهای اجتماعی ارزیابی نمود. این ادعا پرگویی نیست. مغرورانه است. ولی غروری است که مستدل است و دوستان پیش گفته در سخنان خود آن را مورد تأیید قرار داده اند. وظیفه ی سطور کنونی که ادامه ی بحث در سخن روز گذشته است، قادر است مستدل بودن این ادعا را به اثبات برساند. زیرا تالی پیشنهاد شده توسط حزب توده ایران به طور پیگیر به «زمین گیر» شدن اندیشه اصلاح طلبی در ایران پایان میبخشد و راه اصلاحات بنیادین را که پس از پیروزی انقلاب بهمن پامال شد می گشاید.
به این منظور وظیفه سطور کنونی ادامه ی بحث درباره ی تفاوت میان حرکت گام به گام برای تغییرات اصلاحی است که نباید آن را به مفهوم حرکت مرحلهای درک نمود.
به سخنی دیگر، وظیفه سطور کنونی، بحثی تئوریک- سیاسی است درباره تناسب دیالکتیکی میان تغییرات گام به گام- اصلاحی- تدریجی و تغییرات کیفی- بنیادی- انقلابی در روند بهم پیوسته ی رشد و فرازمندی جامعه، در مورد ایران کنونی فرازمندی ملی- دمکراتیک جامعه.
صورتبندی اقتصادی- اجتماعی
اندیشه ی مارکسیستی مرحله های رشد جامعه ی انسانی را یک روند بهم پیوسته ارزیابی میکند که در آن برش های انقلابی و تغییرات اصلاحی- تدریجی دست در دست هم عمل می کنند. ماتریالیسم تاریخی علم توصیف این روند در طول تاریخ است.
بیان و فرمول صورتبندی اقتصادی- اجتماعی که مضمون مفهوم “نظام“ را توضیح می دهد، همانطور که در عنوان آن نیز دیده می شود، از دو بخش اقتصادی و اجتماعی تشکیل می شود. بخش اقتصادی، زیربنا و بخش اجتماعی روبنای جامعه را تشکیل می دهد. بخش روبنا که با واژه ی اجتماعی مشخص می شود، دارای مفهومی وسیع است. با آن فرهنگ، مذهب، اخلاقیات و در کلیت آن برداشت های نظری- ایدئولوژیک حاکم در جامعه برشمرده می شود. کلیت هستی روبنایی جامعه در عین حال که مبتنی است بر بخش زیربنا و روابط حاکم بر آن، از استقلال نسبی برخوردار است.
استقلال نسبی روبنا از این ویژگی برخوردار است که می تواند در طول زمان به ابزار حاکمیت در جامعه ی طبقاتی برای حفظ شرایط زیربنای جامعه بدل گردد. آن هنگام که حاکمان بتوانند نظرات واقعی خود را برای حفظ شرایط زیربنایی در صورتبندی اقتصادی نظام حاکم در پرده نگهدارند و برای آن علل دیگری را برای هدف واقعی خود به توده های تفهیم کنند، استقلال نسبی روبنا در جامعه در ابهام قرار میگیرد و به صورت «ایدئولوژی حاکم» (مارکس) به ابزار سلطه ی حاکمیت طبقاتی در جامعه تبدیل می شود، که گویا دارای ریشهای دیگر است.
برای نمونه پدیدار شدن مذهب (چند خدایی و دیرتر تک خدایی) توانست در پایان دوران مادر سالاری به پدر سالاری در جامع ی بشری جایگزین برداشتهای میستیک- عرفانی حاکم گشته و به ابزار ایدئولوژیک سلطه ی اقتصادی مرد بر زن تبدیل گردد. مرد توانست هدف خود را در پس “مشیت الهی“ پنهان دارد. گویا برقراری سلطه ی مرد بر زن، به خاطر ایجاد شرایط روبنایی برای تصاحب جایگاه زن در تولید کشاورزی نیست که زن با انقلاب کشاورزی به آن دست یافته است.
سرشت زن ستیز همه ی مذاهب به عنوان ابزار برقراری سلطه ی اقتصادی مرد در جامعه، ناشی است از تغییر در زیربنای اقتصادی جامعه در دوران سنگ نو. برپایی صورتبندی اقتصادی- اجتماعی بردهداری به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشت. با اهلی کردن گاو نر و فراگرفتن تکنیک شخم زمین که توسط مرد عملی شد، رشد جامعه ضرورتاً به ایدئولوژیی نیاز داشت که در آن نقش مرد جایگاه خاص خود را دارا باشد. جامعه ی مادرسالار دوران کمونیسم کهن می بایستی جای خود را به جامعه ی مرد سالار بسپارد. روند گذار از جامعه ی زن سالار به مرد سالار که چهار هزار سال به طول انجامید و در اشعار هومر درباره ی خدایان میستیک توصیف می شود، نیاز به ایدئولوژی جدید را برای این دوران مستدل میسازد که با پیروزی خدای مرد بر خدای اولیه که زن است تجلی می یابد. ایدئولوژی مذهبی که در آن نقش “خدا“ و “مرد“ و “آقا“ و “حاکم“ و “صاحب“ دارای مضمونی واحد است، به ایدئولوژی جامعه بردهداری بدل شد و زن، به گفته مارکس به اولین برده در تاریخ تبدیل گشت. جامعه ی بردهداری برای اولین بار در هشت هزار سال پیش در جامعه سومرایی در مزوپتامین پایه ریزی شد.
ایدئولوژی مذهبی حاکم هنوز هم سلطه ی ایدئولوژیک خود را ناشی از “مشیت الهی“ قلمداد میسازد. در ایران امروز هم محکوم کردن زن جوانی به بیست و یک سال زندان داعش وار با “مشیت الهی“ توجیه می شود که با برداشتن روسری اجباری از سر علیه این برداشت قدعلم می کند، که ضربههای شلاق بر پشت کارگر گرسنه که دستمزد عقب افتاده خود را طلب می کند، با “مشیت الهی“ توجیه میشود. احکامی که باید آن را همانند ارزیابی نمود با قانون جامعه ی بردهداری آسوری که در همان منطقه ی پزوپتامین برقرار شد و به مرد حق بریدن دماغ، دو گوش و نک پستان زن را می دهد، اگر زن از اطاعت او سرباز زند. بانو سهیلا وحدتی اخیراً ترجمه کتیبه های کشف شده که بر روی آن این قانون ثبت شده است را انتشار داده است که در توده ای ها بازانتشار یافت.
مارکس- انگلس تبدیل شدن «ایدئولوژی حاکمان» را به «ایدئولوژی حاکم» در جامعه نشان ایجاد شدن شرایط سلطه ی همه جانبه ی طبقات حاکم بر هستی جامعه ارزیابی میکنند که ولی مطلق و ابدی نیست.
در ایران امروز ایجاد شدن سلطه ی «ایدئولوژی حاکمان» به زمینه برای تحمیل و وارد نمودن اصل ارتجاعی «ولایت مطلقه فقیه» به قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب ملی و دمکراتیک بهمن 57 مردم میهن ما تبدیل شده است. ولی هماکنون روند فروپاشی «ایدئولوژی حاکمان» انکار ناپذیر است.
بر پایه شرایطی که امکان سلطه ی نسبی «ایدئولوژِی حاکم» را در دوران پس از پیروزی انقلاب در ایران ایجاد ساخت، حاکمان و مالکان در ایران کنونی به ناحق به خود حق می دهند، با «حکم حکومتی» غیرقانونی «ولایت مطلقه فقیه» که «رهبر انقلاب اسلامی» نیز می نامندش، اصل های 43 و 44 قانون اساسی را که زمینه ی قانونی زیربنا و اصل 26 حقوق ملت را که زمینه ی قانونی روبنای دمکراتیک و ملی جامعه ی ایرانی است، نقض کنند؛ به طور غیرقانونی نقض کنند. زیرا تغییر در اصل های قانون اساسی تنها با همهپرسی از مردم مجاز است. استقلال نسبی ضد مردمی و ضد ملی روبنا در ایرانِ جمهوری اسلامی به ابزار سلطه برای حفظ زیربنای ارتجاعی تحمیل شده بدل شده است که باید به آن پایان داد.
گفته شد که مارکس- انگلس و دیگر بانیان سوسیالیسم علمی، استقلال نسبی روبنا را مطلق و ابدی نمی دانند. این برداشت تئوریک از واقعیت، هماکنون در برابر ما در جریان نبرد طبقاتی جاری در ایران قابل مشاهده و درک است. دوستان پیش گفته آن را در مقاله ی نظرگیر خود نشان میدهند و بیان می کنند. نبرد فرهنگی- روشنگرانه- ترویجی و همچنین تبلیغی افشاگرانه در جامعه توسط نیروهای آزادی و ترقی خواه که قله آن دستیابی به آگاهی طبقاتی است، هماکنون در ایران با گسترش کمّی و کیفی در برابر ما در جریان است. آنتونیو گرامشی این نبرد فرهنگی- مدنیتی را در جامعه به منظور شکستن سلطه ی ایدئولوژی حاکم، «نبرد در سنگر» می نامد.
هنگامی که در ایران کارگران و دیگر مبارزان برای دستمزد عقب افتاده دست به اعتراض و اعتصاب میزنند و از درون این نبرد خواست پایان بخشیدن به روند ارتجاعی «خصوصی سازی زندگی اجتماعی» فرا می روید، پدیده ی «نبرد در سنگر» و رشد آن به سطح آگاهی طبقاتی طبقه ی کارگر به عیان آشکار می گردد. آگاهی طبقاتی ای که اکنون هر روز بیش تر به برداشت و ایدئولوژی توده های میلیونی مردم میهن ما فرامی روید که خواستار تغییر شرایط زیربنای جامعه میشوند. این روند فرارویی ایدئولوژیک نزد توده های میلیونی مردم میهن ما، رابطه ی دیالکتیکی میان نبرد ضد دیکتاتوری و نبرد برای برپایی جایگزین اقتصاد ملی- دمکراتیک برای اقتصاد امپریالیستی- اسلامی را به نمایش میگذارد و تفهیم می کند. ما با روند فروپاشی ایدئولوژی طبقات حاکم در نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی روبرو هستیم که همزمان و بدون مرز با روند رشد ایدئولوژی طبقات زحمتکش و محروم برای نو و بازسازی ترقی خواهانه جامعه ی ایرانی بهم تنیده می شود. ایدئولوژی ای که خواستار تغییر روبنا، گذار از دیکتاتوری، و زیربنای جامعه ی سرمایه داری، گذار از اقتصاد سیاسی حاکم کنونی است. ایدئولوژی ای که وحدت مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی را پذیرفته است و آن را مرحله ی واحدی ارزیابی می کند.
در ادامه این سطور میتوانم با خرسندی موضع بسیار روشن و صریح استاد فرشاد مؤمنی را در همین زمینه نقل کنم که ساعتی پیش مطالعه کردم. استاد مومنی در گفتگو با نشریه انجمنهای اسلامی دانشجویان کشور (تادا) وحدت آزادی و عدالت اجتماعی را به مثابه یک روند جدایی ناپذیر چنین برمی شمرد: «امروزه در سطح نظری اتفاق نظر وجود دارد بین صاحبان نظر در حوزه ی توسعه که درهم تنیدگی بین سیاست و اقتصاد آنچنان عمیق است که هر تصوری گمان کند که این دو ساحت مجزا هستند، از اساس فاقد اعتبار علمی است. ..».
این توضیح های طولانی از این رو ضروری شد، تا نشان داده شود که در مرحله معیین تاریخی رشد اجتماعی، پذیرش دو مرحله بودن تغییرات روبنایی و زیربنایی، نقض واقعیت هستی در جریان است. سویه ی روبنا، در خدمت حفظ زیربنای جامعه است. تغییر در بخش روبنا نمیتواند بدون تغییر بخش زیربنا پایدار باشد. تجربه ی انقلاب بهمن و سرنوشت آن نیز این واقعیت را مورد تأیید قرار می دهد.
اینکه باید نخست از دیکتاتوری گذشت تا توانست گویا “سر فرصت“ درباره ی بخش زیربنایی به صحبت نشست و برای آن تصمیم گرفت، نادرستی و غیرواقع بینانه بودن خود را تنها در عمل به اثبات نرسانده است. در تاریخ صد سال گذشته ی ایران و با وجود جانفشانی های بسیار بورژوازی که در زمان هایی نیز نقش انقلابی ایفا نمود، این برداشت ناکام مانده است.
این ناکامی ناشی از آن است که این پنداشت نزد برخی ها ازجمله نزد برداشت سوسیال دمکرات و دیگر نیروی چپِ سرگردان ایران حاکم است که گویا گذار از دیکتاتوری و سازماندهی و نوسازی اقتصادی- اجتماعی جامعه دو مرحله ی جداگانه و نه دو گام در یک روند واحد هستند.
دو گامی که اولویت یکی بر دیگری تردید ناپذیر است. بدون انقلاب سیاسی و تصاحب قدرت، تغییرات زیربنایی ناممکن است. لذا انقلاب سیاسی بر انقلاب اقتصادی اولویت دارد و گام اول را تشکیل می دهد، اما این دو انقلاب به طور مضمونی از وحدت برخوردار هستند، زیرا کلیت مرحله ی معینی را تشکیل می دهند.
از این رو نیز باید آن نیروهایی را تجهیز نمود و سازمان داد که دوستان پیش گفته، قدیانی و رجایی نیز به آن توجه دارند و از این رو بر ضرورت «پیوند خود با واقعیت جنبشی جامعه ایران» پای می فشارند. این پیوند هیچ معنای دیگری ندارد، جز آنکه مضمون خواست مبارزات اعتصابی و اعتراضی کارگران و دیگر مبارزان زحمتکش را به مضمون مبارزه ی خود بدل سازیم. مضمونی که زیر فشار بحران اقتصادی ناشی از اجرای اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی، به خواست «پایان دادن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی» نایل شده است!
واقعیت نبرد طبقاتی در ایران که در تضاد میان زیربنای ارتجاعی و روبنای دیکتاتوری در خدمت آن تجلی می کند، خواست و نیاز طبقه کارگر ایران و همه ی زحمتکشان یدی و فکری و دیگر لایههای دمکرات و میهن دوست را به نوک نیزه ی خواست مردمی- دمکراتیک و ملی- ضد امپریالیستی توده های میلیونی مردم میهن ما و خلق های ایران بدل ساخته است. آن را به قله خواست ترقی خواهانه و رهایی بخش در مرحله کنونی فرازمندی جامعه ایران بدل ساخته است.
«استراتژی جدید» که دوستان پیش گفته در جستجوی آن هستند، دفاع از این خواست ترقی خواهانه و رهایی بخش در مرحله ی کنونی فرازمندی جامعه ایران است. خواستی که در شعار پایان بخشیدن به اقتصاد سیاسی نئولیبرال امپریالیستی- اسلامی تجلی می یابد. اقتصاد سیاسی جایگزین آن جز اقتصاد سیاسی برای مرحله ی ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه نیست که با آن دو آماج آزادی و عدالت اجتماعی برأی توده های میلیونی زحمتکش مردم میهن ما به ثمر خواهد رسید.
هر استراتژی دیگر، اجباراً به توجیه و تأیید شرایط حاکم منجر میگردد و دارای سرشتی پوزیتویستی خواهد بود.
«خلق استراتژی و راهبرد جدید» که دوستان پیش گفته در جستجوی آن نوشتهاند که مورد تأیید حزب توده ایران است، تنها از طریق برداشت علمی از مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب ممکن است که حزب توده ایران تعریف آن را ارایه نموده است.
این مرحلهای یک پارچه و تام و تمام است که باید برای تحقق بخشیدن به آن دهه های طولانی و با هشیاری و گام به گام در جبهه متحد خلق کوشید. تجربه ی کنونی در جمهور خلق چین نمونهای از چنین روند طولانی و هوشمندانه و گام به گام را برای مرحله ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه نشان می دهد.
دو گام نخست آن گذار از دیکتاتور ی و همزمان تدارک فکری و نظری و برنامهای برنامه ی اقتصاد ملی- دمکراتیک است که در آن دو آماج مردمی- دمکراتیک برای زیربنای اقتصادی و روبنای اجتماعی- فرهنگی- مدنیتی و و و دست در دست در مبارزه ی رهایی بخش- ضد امپریالیستی، به مثابه مرحلهای واحد به وحدت
متاسفانه در متن نام بانو سهیلا وحدتی وارد نشده است که پوزش می طلبم. بانو وحدتی ترجمه ی کتیبه ای را از دوران نظام برده داری در مزوپتامین انتشار داده است که در توده ای ها بازانتشار یافت. طبق این قانون مرد مجاز است گوش و دفاغ و نک پستان زن را در صورت تخلف ببرد.
بدین ترتیب می توان ریشه ی جنایات رژیم هایی از قبیل عربستان سعودی و یا جمهوری اسلامی حاکم بر ایران را در برقراری سلطه ی نظام برده دارانه بازشناخت که با ایدولوژی مذهبی توجیه می شود. قطع دست و یا شلاق بر پشت زحمتکشی که خواستار دریافت دستمزد عقب افتاده ی خود است را مبتنی بر «قوانین اسلامی» اعلام می کنند. برداشت روسری اجباری را جنایتی علیه مذهب ارتجاعی می دانند که باید با بیست و یک سال زندان پاسخ داده شود.
نگاه شود همچنین به https://tudehiha.org/fa/7800 و مذهب ریشه ی زن ستیزی