سخن روز شماره: ۱۲ ( ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸)
رفقای
هیئت تحریریه ۱۰ مهر
تلفیق
مبارزه ی داخل و خارج از کشور
شما چندین ماه پیش با پیشنهاد سازنده برای
گفت و شنفت میان شما و تودهای ها خواستار صحبتهای تلفنی شدید. چند دور از صحبتها عملی شد.
در
ماه دسامبر سال گذشته اروپایی شما در نامهای پیشنهاد قطع موقت گفت و شنفت ها را به دلیل
علنی کردن بخشی از آن از طرف من دادید. شما به طور مشخص طرح مضمون این یا
آن نکته را از بحثها در “تودهای ها”، نشان بی توجهی من به «توافق بر
سر» انتشار مضمون بحثها اعلام کردید که پیش از توافق بر سر انتشار آن عملی شده
است. شما اضافه نمودید که از این طریق من به «ملاحظات»ی که شما دارید، بی توجهی
نشان دادهام و «هر آنچه که خواسته ام، انجام داده ام»!
اکنون با انتشار موضع شما در شماره ی ۱۶۵
نشریه با عنوان دفاع از حاکمیت ملی، مهمترین وظیفه مبارزاتی در شرایط
کنونی (http://10mehr.com/maghaleh/01021398/3283)
میتوان هسته ی مرکزی بحثی را بازشناخت که
در گفت و شنفت ها از طرف من مطرح شد و شما از موضع گیری صریح و شفاف درباره ی آن
طفره رفتید. در سطور زیر مایلم موضع شما را نقادی کنم و تضاد آن را با
سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران نشان دهم.
تنها به طور جنبی به این نکته اشاره کنم
که ادعای شما در نامه دسامبر گذشته که گویا من با علنی کردن مضمون بحث ها، نسبت
به «ملاحظات» شما بی توجهی نشان داده ام، نادرست است. من قایل
به «ملاحظاتی» نیستم. برای خودم نیستم و برای همه ی آنها که خود را تودهای
عنوان می کنند، قایل نیستم. ملاحظاتی که من به آن پایبند هستم، ملاحظات تنها نسبت به
منافع عالیه حزب توده ایران در نگهداری جانبدارانه از منافع طبقاتی طبقه کارگر
ایران است که بیان مضمون حقانیت حزب توده ایران را تشکیل می دهد، خود را حزب طبقه
کارگر ایران بداند! برای من تنها استقلال سیاست طبقاتی حزب توده ایران ٬٬تقدس٬٬ دارد و نه
هیچ «ملاحظاتی»!
آنچه که شما و دیگر مدعیان تودهای
بودن، «ملاحظات» قلمداد می سازید و خواستار حراست از آنها توسط تودهای ها
هم می شوید، همانطور که در زیر نشان خواهم داد، ملاحظات برای حفظ منافع
طبقاتی لایههای حاکم در ایران است که بارها خصومت طبقاتی خود را
علیه منافع طبقه کارگر ایران نشان دادهاند و به ثبوت رسانده اند.
«دفاع از حاکمیت ملی» در تعریف و مفهوم طبقاتی آن به مثابه سیاست و خط
مشی مستقل طبقاتی کارگری است که حزب توده ایران از آن حراست می کند. «دفاع از حق حاکمیت
ملی» از منظر منافع طبقه ی کارگر ایران است که از منافع کل جامعه دفاع می کند!
منافع کل جامعه ی ایرانی در شرایط کنونی،
مبارزه علیه سیطره ی نواستعماری امپریالیسم و نظام سرمایه داری وابسته به آن در
ایران است!
به طور عینی بورژوازی با وابستگی خود به
اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی، حقابنیت تاریخی خود را برای دفاع از منافع ملی
ایران بر باد داده است. دوران حفظ منافع ملی به رهبری بورژوازی به طور عینی پایان
یافته است.
خواهیم دید که «دفاع از حاکمیت ملی» که شما
در مقاله ی پیش گفته طرح نموده اید، دارای خصلت طبقاتی در خدمت منافع طبقه کارگر
ایران نیست. دارای
خصلت دفاع از منافع لایههایی از طبقات حاکم است که شما میخواهید آن را به
عنوان «دفاع از حاکمیت ملی» ایران
قلمداد سازید. این سیاست سوسیال دمکراتیک راست که در شب جنگ جهانی اول با
تصویب بودجه جنگ تجاوزی امپریالیستی، کارگران و زحمتکشان کشورهای متفاوت را به قتل
یکدیگر واداشت نیز با «دفاع از حاکمیت ملی» توسط حزب
سوسیال دمکرات آلمان توجیه شد.
خواهیم دید که لنین دفاع از حق حاکمیت ملی
را توسط طبقه کارگر به مفهوم «مبارزه ی انقلابی علیه جنگ»، «به معنی اقدام انقلابی علیه
دولت خودی» ارزیابی میکند!
مبارزه ی انقلابی علیه جنگ طلبان!
چکیده ی مقاله ی انتشار یافته در شماره
۱۶۵ مهر، کوشش است برای در ابهام قرار دادن دو نکته ی عمده:
اول- در ابهام قراردادن مضمون موضع مستقل طبقه ی کارگر ایران- حزب توده ایران؛
دوم- در ابهام قراردادن منافع طبقه کارگر ایران در دفاع از حق
حاکمیت ملی به مثابه «منافع ملی همه ی خلق های
ایران»!
اول– سیاست مستقل طبقه ی کارگر ایران
توضیح سیاست امپریالیسم آمریکا برای
برقراری سیطره خود ازجمله بر ایران، زمینه مرکزی ارزیابی را در موضع گیری ۱۰ مهر
تشکیل می دهد. آن را
باید گام آغازین به جایی در ارزیابی دانست و پذیرفت. آنچه با آن نمیتوان موافقت داشت، طرح نشدن ارزیابی مستقل
طبقاتی از دید منافع طبقه کارگر ایران در برابر خطر عاجل امپریالیسم است.
گام انحرافی چشم بستن به سویه
ی پراهمیت اشتراک منافع ارتجاع داخلی و جهانی در ارزیابی است.
اشتراک منافع ارتجاع داخلی و خارجی دارای
قدمتی چندین دهه در دوران جمهوری اسلامی است. چشم بستن بر این واقعیت، لزوماً مانع دیدن منافع مستقل
طبقاتی زحمتکشان نسبت به خطر ناشی از سلطه ی ارتجاع داخلی و خارجی بر سرنوشت
ایران، سرزمین تاریخی خلق های ساکن آن می گردد.
اشتراک منافع میان ارتجاع امپریالیستی و
داخلی در ایران دارای سویه های بسیاری است.
بدون تردید، اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی که سیاست اقتصادی مشترک ارتجاع داخلی و خارجی را
تشکیل می دهد که علیه منافع توده های مردم و در مرکز آن طبقه کارگر قرار دارد،
عمده ترین سویه را در این اشتراک منافع تشکیل میدهد که در ارزیابی «گم» (اط) می شود.
پیامد چنین برداشت یک سویه، مانع شناخت
سرشت سویه ی تقابل منافع میان امپریالیسم و طبقات حاکم ارتجاعی در ایران است به
مثابه ی دعوا بر سر منافع خود و سهم خود در غارت زحمتکشان و منابع ملی ایران.
۱۰ مهر این تقابل را به عنوان مضمون
برخورد منافع میان مردم میهن ما، در مرکز آن طبقه ی کارگر ایران و امپریالیسم
قلمداد میکند و آن را با خصلت «دفاع از حاکمیت ملی» می
پندارد و می نماید.
این در حالی است که دفاع از حق حاکمیت ملی
از منظر طبقه ی کارگر ایران، مبارزه با امپریالیسم و سلطه ی نواستعماری آن همانقدر
است که مبارزه علیه حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی است. مضمون
نبرد رهایی بخش مردم میهن ما، دارای دو سوی مبارزه ضد امپریالیستی و ضد سرمایه
داری است.
از این رو حق حاکمیت ملی در دوران گذار از
سرمایه داری به سوسیالیسم در جهان، تنها با برداشت طبقه کارگر و نه بورژوازی داخلی
هماهنگی دارد. دوران تاریخی تعریف حق حاکمیت ملی بر پایه منافع طبقه
بورژوازی در جهان سپری شده است، زیرا بورژوازی هر کشور تنها به عنوان وابسته ی
اقتصاد امپریالیستی میتواند به سلطه ی خود بر زحمتکشان در کشور دست یابد. او باید
منافع ملی مردم را به امپریالیسم با ثمن بخس بفروشد. خصوصی
سازی و نابودی قوانین ملی که به آن عمل می کند، نشان این پایان یافتن دوران تاریخی
است از تعریف حق حاکمیت ملی بر پایه منافع بورژوازی در هر کشوری.
مضمون تاریخی کنونی حق استقلال و حاکمیت
ملی میتواند تنها با دفاع از منافع طبقه کارگر علیه سلطه ی امپریالیسم و سرمایه
داران متحد داخلی آن تحقق یابد. بر این پایه است که طبقه کارگر از منافع همه ی خلق دفاع میکند
و تنها طبقه مدافع حق حاکمیت ملی است.
از بررسی سویه های دیگر به منظور جلوگیری
از طولانی شدن سخن صرفنظر می شود. تنها اشاره شود که ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهر، سرکوب
طبقه کارگر و حزب آن، حزب توده ایران و وجه های دیگری نقاط تلاقی اشتراک منافع
امپریالیسم و ارتجاع داخلی در جمهوری اسلامی هستند.
دوم– در ابهام قراردادن منافع طبقه کارگر ایران در دفاع از حق حاکمیت ملی به مثابه«منافع
ملی همه ی خلق های ساکن سرزمین تاریخی ایران»!
در پس پرده ی قرار دادن اشتراک منافع
ارتجاع خارجی و داخلی و پیامد آن، یعنی تبدیل تقابل اختلاف دزدان به تضاد میان
منافع ملی ایران و امپریالیسم که برشمرده شد، به در پرده ابهام قرار گرفتن حق دفاع
از منافع ملی که در شکل دفاع از حق حاکمیت ملی ایران در نبرد ضد امپریالیستی و ضد
نظام سرمایه داری تجلی میکند می انجامد.
دفاع طبقه کارگر ایران از حق حاکمیت ملی
از این رو دفاع از حق همه ی مردم میهن ما و خلق های ساکن آن است، زیرا از محدودیت
اشتراک منافع ارتجاع خارجی و داخلی آزاد شده است؛ زیرا
مضمون نبرد رهایی بخش کنونی مردم میهن ما را در دوران کنونی مبارزه با سیطره
سرمایه مالی امپریالیستی بر کشورهای جهان تشکیل میدهد که هدف آن تبدیل ایران به
نومستعمره سرمایه مالی بینالمللی است؛ زیرا منافع طبقه ی کارگر ایران برشی انقلابی
است با منافع نظام سرمایه داری حاکم داخلی که صرفنظر از شکل تظاهر مذهب ارتجاعی و
یا سکولار در آن، دارای منافع طبقاتی مشترک با امپریالیسم است.
مضمون نبرد رهایی بخش کنونی، مضمون رهایی
از سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی و سرمایه مالی داخلی است که در شرایط کنونی
همراه است با سلطه ی سرمایه بورکراتیک-نظامی- مالی در
ایران.
سقوط سطح ارزیابی واقعیت سلطه مشترک
سرمایه مالی خارجی و داخلی که با چشم بستن بر واقعیت سلطه ی اقتصاد سیاسی
امپریالیستی- اسلامی
در ارزیابی هیئت تحریریه ٬٬۱۰ مهر٬٬ انجام می شود، همانطور که نزد تحریریه ٬٬راه
توده٬٬ و یا ٬٬عدالت٬٬ نیز عملی می گردد، سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران را به
سطح دفاع از منافع این یا آن لایه از حاکمان بدل می سازد و میکوشد سیاست خود را
به عنوان سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران، به وظیفه ی عمومی همه ی خلق بدل سازد.
در ابهام قرار دادن منافع طبقه کارگر
ایران در دفاع از حق حاکمیت ملی به مثابه منافع ملی کل جامعه،
سلب حق طبقه کارگر ایران است به عنوان مدافع مستقل از منافع ملی و حق حاکمیت ملی
در صحنه ی نبرد اجتماعی حضور یابد. تحمیل سلطه ی منافع حاکمان است به زحمتکشان.بدل نمودن طبقه ی کارگر به جریان وابسته به طبقات حاکم است. چنین برداشتی به معنای محکوم اعلام کردن طبقه کارگر است
برای تبدیل شدن به ابزار «مقاومت رهبری جمهوری اسلامی
در مقاومت علیه یورش های آمریکا»! برای زحمتکشان
قرار داشتن در کنار قداره بندان سرکوب گر خود به وظیفه ی ملی بدل می گردد. سیاست
«ماجراجویی» طبقات حاکم توجیه می شود.پذیرش مضمون ضد ملی آن به جبر تاریخی برای
زحمتکشان بدل می گردد.
۱۰ مهر این سیاست وابستگی به لایههای
حاکمان را چنین بیان می کند:
«برنامه کنونی امپریالیسم آمریکا و اروپا برای کشورهای
منطقه و خطرات جدی آن برای استقلال و تمامیت ارضی ایران، برای رهبری جمهوری اسلامی
چارهای جز مقاومت علیه یورشهای آمریکا باقی نمیگذارد. حضور نیروهای ایران در دیگر کشورهای خاورمیانه، بهویژه در
سوریه، نه آنطور که ادعا میشود ناشی از «ماجراجویی» یا «گسترشطلبی» جمهوری
اسلامی، بلکه یک اقدام دفاعی پیشگیرانه و ضروری برای حفظ موجودیت کشور است. و این مقاومت باید مورد پشتیبانی جدی همه نیروهای میهندوست،
صلحطلب، و ضدامپریالیست ایران قرار گیرد.»
در برابر این سیاست، باید مضمون
نبرد رهایی بخش را نبرد ضد استعماری– ضد امپریالیستی– ضد دیکتاتوری ارزیابی
نمود و اعلام داشت. این موضع را میتوان نزد لنین
در جدل با تروتسکی نیز مشاهده نمود.
جدال لنین و ترتسکی در زمان
جنگ که مشاجره است بر سر شعارِ ترتسکی «مبارزه برای صلح»با دفاع لنین از «شکست کشور خودی» مضمونی
طبقاتی می یابد.
لنین می گوید: یک طبقه ی انقلابی در جریان یک جنگ ارتجاعی نمیتواند
خواستار چیزی جز شکست دولتش باشد.
تروتسکی مینویسد خواستار شکست روسیه
بودن «امتیاز دادن ناخواسته و
ناموجه به اسلوب سیاسی سوسیال- میهنپرستی
است که مبارزه ی انقلابی علیه جنگ و شرایط پدید
آورنده ی آن را با گرایشی – که در اوضاع فعلی خودسرانه است – به سوی شر کوچکتر
جایگزین میکند.»
یک «مبارزهه ی انقلابی علیه جنگ» فقط فریادی پوچ و بیمعنی است مگر اینکه به معنی اقدام
انقلابی علیه دولت خودی حتی در زمان جنگ باشد .. اقدام انقلابی زمان جنگ علیه دولت خودی مسلماً نه تنها به
معنی خواستار شکست ش بودن، بلکه کمک کردن حقیقی به چنین شکستی است.
…
یک انقلاب در زمان جنگ به معنی جنگ داخلی
است؛ تبدیل کردن جنگ بین دولت ها به یک جنگ داخلی، از یک طرف با عقبنشینیهای
نظامی («شکست ها») دولت ها تسهیل میشود؛ از طرف دیگر شخص نمیتواند واقعاً
برای چنین تبدیل کردنی بدون تسهیل کردن شکست تلاش کند.
جستجو نکردن راه حل مستقل طبقاتی برای چپ
ایران در موضع ۱۰مهر در این واقعیت تجلی مییابد
که به خواست لزوم برپا خاستن چپ ایران در کلیت آن، و چپ تودهای
به طور اخص در برابر اشتراک منافع ارتجاع خارجی و داخلی نمی انجامد.
ایران در مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب خود قرار دارد. این تعریف حزب توده ایران از مرحله ی کنونی فرازمندی
اجتماعی میهن ما به معنای قرار داشتن حل مساله ی دمکراسی و استقلال ایران در پیش
روی چپ و دیگر لایههای میهن دوست است. این دو مساله، مضمون نبرد رهایی بخش مردم میهن ما را تشکیل میدهد. مضمونی که میتواند تنها با پایان بخشیدن به سلطه ی
استعماری– نواستعماری امپریالیسم و متحدان داخلی آن به ثمر و سرانجام برسد.
ناامیدی مستدل نیست. مبارزات کارگری که ادامه دارد، رشد خواست های صنفی- دمکراتیک به سیاسی برای پایان دادن به «خصوصی سازی زندگی اجتماعی» که از درون مبارزات اعتصابی-اعتراضی نزد زحمتکشان یدی و فکری فراروید، پیش شرط های
تجهیز و سازماندهی توده های میلیونی مردم میهن ما است. ایجاد شدن گروههای امدادِ شورایی برای کمک به سیل زدگان میتواند
در سازماندهی مقاومت و نبرد توده های مردم نقش چشم گیری ایفا سازد. آیا چپ در این شوراها فعال است؟
چپ میتواند با تکیه به این روند عینی
مبارزاتی در جامعه و با ارایه راهکار جایگزین برای اقتصاد امپریالیستی- اسلامی، به نقش تاریخی خود عمل کند. با چنین وظایف سنگینی، جایی برای نومیدی وجود ندارد.
رفقای گرامی ۱۰ مهر
تضادی که در مبارزه ی تودهای های صادق در
شرایط کنونی میتوان تشخیص داد، نیافتن دیالکتیک مشخص و ضروری تلفیق مبارزه در
داخل و خارج از کشور است. سردرگمی
در این زمینه در جنبش توده ای تنها متوجه فعالیت شما رفقا نیست. پدیدهای عمومی است.
این تضاد در این نکته خود می نماید که بخش
مبارزه ی تودهای ها در خارج از کشور نتوانسته است از وابستگی به بخش داخل کشور
رهایی یابد. از این
رو این دو بخش نتوانسته اند با استقلال نسبی هر بخش، به تلفیق مبارزه ی علنی خارج
از کشور مخفی داخل کشور بپردازند. مبارزه ی علنی حزب تحت تأثیر مبارزه مخفی قرار گرفته است و
تحت شرایط آن به مورد اجرا گذاشته می شود.
بر این پایه است که «ملاحظات» در داخل از کشور یک به یک به مبارزه خارج از کشور منتقل شده است. در حالی که در نبرد در خارج از کشور شرایط متفاوتی وجود دارد. بدون تردید این شرایط مشابه دوران گذشته نیست که مبارزان در خارج از کشور از حمایت کشورهای سوسیالیستی برادر برخوردار بودند. اما نمیتوان شرایط داخل و خارج را مشابه ارزیابی نمود. از این رو نیز نمیتوان انطباق کامل اشکال و مضمون مبارزه در دو صحنه را ارزیابی ای واقعبینانه دانست.
بدون شک عدم یافتن تلفیق دیالکتیکی مبارزه داخل و خارج به دموکراسی درون حزبی ضربه جدی زده است که مانع از بحث های گسترده و جدی درونی حزبی در باره مسائل کلیدی در حساس ترین برهه کشور و حیات حزب ما شده است. به خاطر همین سال هاست که کنگره، کنفرانس و یا حتا یک پلنوم وسیع در حزب برگزار نشده است.
توده های صادق حزبی نیز برای حفظ وحدت و ترس از انشعاب عدم اجرای دموکراسی درون حزبی را از ناچاری قبول کرده اند.
ولی باید دانست که حرف هایی که برای قوی کردن سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران گفته می شود نه تنها حیات حزب را به خطر نمیاندازد بلکه موجب نشاط و فرح بخشی حزب می شود. مسدود کردن فضای بحث درون حزبی از ترس انشعاب مانند از ترس مرگ خودکشی کردن است.
میتوان و باید با تحمل خطراتی در خارج از
کشور، کوشید آزادی نسبی موجود را در خدمت طرح مواضعی که طرح آن در داخل کشور همیشه
ممکن نیست، به کار گرفت. با یافتن
اشکال ممکن، می تون از این طریق به دیالکتیک تلفیق مبارزه درون و خارج دست یافت.