موانع نظری و عملیِ تزِ “برپاییِ دو جبهه همزمان”
نویسنده: امید   

image_pdfimage_print

نقدی بر مقاله “رابطه جبهه متحدِ خلق و جبهه ضدّ دیکتاتوری درشرایط کنونی”

 

دوره جدید: مقاله شماره: ۶ ( ۱۵ فروردین ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

پیش درآمد:

 

در روزهای پایانی سال گذشته، ابتدا انتشار سندِ “فرازهایی از 76سال…” از سوی حزب توده ایران وسپس انتشار مقاله “امید” و در پی آن،  پاسخ رفقایِ “نویدنو” در سایت توده ای ها، به بحث ها و گفتگوهای سازنده ای دامن زد که در صورت تداوم و سمتگیریِ صحیح و موثر، به سهم خود میتواند همه ما را به تعبیر رفیق فرهاد (دکترعاصمی) از”بن بستِ خاموشی” خارج نموده و به وحدتِ اصولیِ گردانهای سردرگم چپ و توده ای یاری برساند.   

درهمین راستا، ایشان در مقدمه مقاله جدید خود با عنوان”رابطه جبهه متحد خلق وجبهه ضددیکتاتوری در شرایط کنونی“، سه جمله یا “تز” را توام با یک سوء برداشت سهوی به “رفقای نوید نو و ا.امید” نسبت داده و مورد واکاوی و نقد خود قرار داده و از”رابطه” به “وحدت” و سپس در جمعبندی نهایی به “ضرورتِ برپاییِ همزمانِ دو جبهه ضدِدیکتاتوری و متحدِ خلق” رسیده اند که موضوع این نقد میباشد. اما از آنجا که این انتساب میتواند ایجادِ ابهام برای رفقایی کند که نقدهای متقابل آن دو را مطالعه کرده و به چنین عباراتی بر نخورده اند، لذا در ابتدا تصریح زیر ضروری به نظر میرسد:

در مقاله مورد اشاره، لااقل بخش نخست این گزاره که “امید نظرات ارایه شده توسط رفقای نویدنو درمقاله گریزان از متن، درگیر حاشیه…. {یعنی همان سه جمله} را منتقل کرده…”، گزاره صحیحی نیست و طبیعی است که ازسوی رفقای نویدنو نیز چنین تصریحی صورت گرفته و یا بگیرد.   

واقعیت این است که آن “سه جمله یا تز” از سوی نگارنده و درجریان یک مکاتبه ایمیلی با رفیق فرهاد پیرامون سمت وسوی عمده و سازنده ای که این گفتگوها میتواند دنبال کند، و به نقل از متن سندِ منتشره از سویِ حزب-“فرازهایی از 76 سال…”- عنوان شده بود. نتیجه این که نقدهای مطروحه در مقاله “رابطه جبهه متحدِ خلق وجبهه ضدّ دیکتاتوری درشرایط کنونی” را میتوان و باید نقد رفیق عاصمی نسبت به محتوای سند رسمی حزب توده ایران تلقی کنیم؛ هرچند که خطاب مکررش به “رفقای نوید نو و ا.امید” میباشد.  

اکنون صرف نظر از اینکه گوینده سه جمله نقل و نقد شده موصوف چه شخص یا مرجعی بوده، به لحاظ اینکه مضمون آنها مورد تایید و تاکید نگارنده میباشد، سعی می شود بیشتر ازطریق مراجعه و اتکاء به اسنادِ مصوّبِ حزب، به توضیحِ موانعِ نظری و عملیِ موجود برای “برپاییِ همزمانِ دو جبهه ضدّ دیکتاتوری و متحدِ خلق” بپردازیم:

 

تفاوت “جبهه ضدِ دیکتاتوری” با “جبهه متحدِ خلق”

 اعتقاد حزب توده ایران و توده ایها به ویژه از سال 1354 تا کنون در باره مباحث مهمی چون مرحله بندی انقلاب، داشتن استراتژی و تاکتیک روشن، طراحی اتحادهای وسیع و مناسب براساس مخرج مشترک همه نیروها با وظایف مشخص برای هرمرحله، لزوم تدوین برنامه های حداقلی و حداکثری کارگری و برنامه اقتصاد سیاسی، و درعین حال لزوم تلاش بی وقفه برای کسب صلاحیت وهژمونی طبقه کارگر بر این اتحادها و جبهه ها به منظور اعمال تغییرات بنیادین در حرکت به سوی سوسیالیسم وغیره …، همگی از درک صحیح حزب از قانونمندیهای تکامل جامعه ایران و توجه به تجارب جهانی و گرایشاتِ عامِ مشاهده شده در انقلاب های ملی – دمکراتیک در جهان نشات می گیرد.

 

تا آنجا که به تجربه انقلاب57 (به مثابه مبانیِ پراتیک) و بازخوانیِ اسناد و دیدگاههای حزب ازسال1354 تا کنون (به مثابه مبانیِ تئوریک) مربوط میشود، تعیین و طراحیِ شعار تشکیل جبهه واحد ضدّ دیکتاتوری برای پیروزی انقلاب در فاز سرنگونی رژیم سلطنتی، و در پی آن شعار برپایی جبهه متحدِ خلق با هدف تعمیق و گسترشِ انقلاب، گام های سنجیده و بهم پیوسته ای بود که از طرف رهبری وقت حزب برداشته شد. اگر کسی از زبان  تئوریسین های برجسته و رهبری به خون خفته حزب در باره ضرورت تشکیل همزمان دوجبهه مزبور که تعریف و وظایف جداگانه ای دارند و به کرات تبیین و توصیف شده، سخن یا مطلبی دیده و خوانده، حتما آدرس آنرا برای غنا بخشیدن به این بحث اعلام کند. درهمین خصوص، مطالعه مقاله رفیق جوانرود با عنوان “یک استراتژی و دو مرحله در انقلاب بهمن 57” منتشره در سایت “مهر” نیز ما را ازهرگونه پُرگویی بی نیاز میکند که مستند به اسناد رسمی، دیدگاه ها و نظریات رهبران و تئوریسین های نامدار حزب درباره هریک از دو جبهه را بیان کرده است؛ البته با این توضیح ضروری که نگارنده این سطور، با لحن غیررفیقانه و کنایه آمیز ایشان نسبت به شخصیت و جایگاه رفیق فرهاد موافقتی ندارد.

 

درباره مرحله ملی – دمکراتیک انقلاب و دوران گذار

 در برنامه مصوب کنگره ششم حزب درسال1391 گفته شده که:”برنامه کنونی حزب توده ایران براساس درکِ ما از ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک تنظیم شده است که حرکتِ تکامل و تغییرِ انقلابی به سوی سوسیالیسم را به گذارِ کشورمان به مرحله ملی – دمکراتیک وابسته می داند.” درگزارش کمیته مرکزی به گنگره ششم نیز تاکید شده: “حزب ما معتقد است که مبارزه طبقه کارگر و هدفِ استراتژیکِ ما یعنی گذر به مرحله سوسیالیسم در بسترِ ایجادِ حکومتِ دمکراتیک، از دوره گذاری پر پیچ و خم و طولانی عبور می کند.”

به موجب قانونمندیهای تکامل جامعه و مرحله بندی ناگزیر برای انقلاب های ملی – دمکراتیک درکشورهای در حال رشد، درشرایطی که به دلیل درجه پایین تکامل نیروهای مولده، طبقه کارگران صنعتی به معنای عام آن شکل نگرفته و ضعف و نبودِ هژمونی طبقه کارگر به طور مشخص در ایران؛ اولا تعمیق و ژرفشِ انقلاب به ویژه پس از فازِ نخست یعنی حذفِ دیکتاتوری، بدونِ جذبِ اقشارِ وسیعِ بینابینی عملی نیست، و ثانیا درپی سرنگونیِ رژیمِ دیکتاتوری، بلافاصله “دورانِ گذار” – به تعبیر زنده یاد طبری “دورانِ دردهایِ پر رنجِ زایش”- و یا به قول لنین “دورانِ تحملِ دردهایِ طولانیِ زایمان”، فراروی جنبش انقلابی قرار خواهد گرفت که از آن گریز و گزیری نیست. دورانی که مبارزه درونیِ نیروهایِ شرکت کننده در فازِ نخستِ انقلاب، برای تعیین سمت گیریهای اقتصادی و اجتماعی آتی  یا همان “نبرد که بر که” درمی گیرد و سرنوشت نهایی انقلاب وابسته به نتیجه آن خواهد بود.

رفیق عاصمی در مقاله خود این دو جمله یا  تز را که گفته شده “شرایط عینی و ذهنی نشان می دهند که مضمونِ مبارزه طبقاتی یا جنبشِ کارگریِ کنونیِ کشورمان به گذر از مرحله دیکتاتوری به مرحله دمکراتیک در سطحِ ملی مربوط می شود و نیروهای چپ نباید دچارِ ذهن گرایی شوند” و اینکه “مبارزه طبقه کارگر و زحمتکشان در راه رسیدن به هدفِ درازمدت و غاییِ حزب، یعنی گذار به مرحله سوسیالیسم، از مرحله هایی احتمالا طولانی می گذرد که پی ریزیِ حکومت ملی- دمکراتیک، نخستین مرحله آن است که اکنون فرارویِ جنبش قرار دارد” را مستدل ندانسته، آنها را به چالش کشیده و می گوید “حزب توده ایران چنین نظری ندارد… چنین پنداشتی غیر مارکسیستی و عدول از تصمیمات ششمین کنگره حزب توده ایران است!”

در برابر این سوال ایشان که “آیا میتوان نبردِ طبقاتی را در ایرانِ کنونی به بهانه به ثمر رسیدن گذر از مرحله دیکتاتوری تعطیل نمود؟”، حزب توده ایران می گوید: “تضادهایِ طبقاتی را نمی توان بنا به مصلحت تعطیل کرد و به فراموشی سپرد. مبارزه طبقاتی فرایندی عینی است که خارج از ذهن و اراده افراد عمل می کند ولی می توان و باید درجه رویاروییِ مرحله ای نیروهایِ سیاسی در مبارزه طبقاتی را بنابر شرایطِ مشخصِ مقطعی و تضادِ اصلیِ جامعه در رژیمِ ولایی مدیریت کرد. از دیدگاه حزب توده ایران فرایندِ مبارزه طبقه کارگر و قشرهای زحمتکش بر ضدّ سرمایه داری مقوله ای جامد نیست و مرحله هایی مشخص دارد. تنها امری که در طول همه مرحله ها ثابت می ماند، هدفِ درازمدت و نهاییِ آن، یعنی دگرگون سازیِ بنیادین در عرصه هایِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به منظورِ دستیابی به سوسیالیسم است… اما بنابر دیالکتیک حرکت هر پدیده ای، تحول های آن پدیده مرحله ای خواهد بود و در کشور ما اکنون نخستین مرحلهِ پیش رو، گذر به مرحله ملی – دمکراتیک است.” (سند “فرازهایی از 76سال…” بهمن1396)

در گزارش کمیته مرکزی به کنگره ششم حزب نیز آمده است: “به نظر ما آنانی که می گویند اتحادِ طبقه کارگر با دیگر طبقات – با هدفِ گذر به مرحله دمکراتیک- به کاهشِ نقشِ انقلابی طبقه کارگر می انجامد، اشتباه می کنند. این همان آموزه ذهنِ چپ گراست که تنها در انتظارِ لحظه پیروزیِ حرکتِ انقلابیِ نابِ طبقه کارگر مانده است و اهمیت رفرم ها را رد میکند. این نوع برخورد مکانیکی چپ روانه هیچ گاه نتوانسته است نقش روند اصلاح طلبی اخیر کشورمان را درک کند.”

 

در باره “رابطه نبردِ طبقاتی و نبردِ ضدِ دیکتاتوری”

 رفیق عاصمی در مقاله خود به طرح این پرسش نیز پرداخته است که “آیا نبردِ طبقاتیِ{جنبشِ کارگری} تنها پس از حذفِ دیکتاتوری امکان موفقیت خواهد داشت؟ ویا برعکس، با رشدِ نبردِ طبقاتی به دنبالِ تعمیقِ تضادِ اصلی در نظامِ سرمایه داری وابسته حاکم {تضاد کار وسرمایه}، شرایطِ گذر از دیکتاتوری آماده خواهد شد؟”. در پاسخ به این پرسش باید گفت هرچند که نبردِ طبقاتی کارگران برای کسبِ هژمونی در کلیه مراحلِ انقلاب تعطیل بردار نیست و با “مدیریتِ صحیحِ درجه رویاروییِ طبقاتی” میتواند در نبردِ ضدّدیکتاتوری برای حل تضاد عمده جامعه در شرایط کنونی همسو عمل کند، اما تردیدی نیست که با حذفِ دیکتاتوری، مانع و سدّ عمده برای ظهور و فعالیتِ سندیکاها و تشکل هایِ صنفی و سازمان یابیِ کارگران برداشته شده و با دمکراتیزه شدنِ فضایِ سیاسیِ جامعه و تغییر تناسبِ قوا، شرایط لازم برای به فرجام رساندنِ مبارزه طبقاتیِ زحمتکشان آماده تر خواهد شد.

در سند “فرازهایی از 76سال…”  به صراحت آمده است: “جنبشِ کارگری و نقشِ اقتصادیِ سندیکاها و اتحادیه های کارگری و صنفی برای دستیابی به خواستهای مادی و و ارتقایِ سطحِ زندگیِ زحمتکشان را نباید با فعالیتِ سیاسی و شعارهایِ پُرطمطراق و واژه های نارسا و نامربوط به شرایطِ کنونی مانند “انقلابِ سوسیالیستی- کارگری- کمونیستی” منحرف کرد. مبارزه طبقاتی در راستایِ گذار از مرحله ای به مرحله دیگر را نمی توان و نباید به لزومِ وقوعِ انقلابِ سوسیالیستی(که هنوز در دستورِ کارِ روزِ جنبشِ مبارزاتیِ طبقه کارگر و زحمتکشانِ کشورمان نیست) مشروط و وابسته کرد. در مورد اوضاعِ کنونیِ کشورمان باید از خود پرسید که آیا مضمونِ مبارزه طبقاتی یا جنبشِ کارگریِ کنونیِ میهنمان می تواند به انقلابِ سوسیالیستی یا نزدیک بودنِ وقوعِ آن ربطی داشته باشد؟ به اعتقاد ما شرایط عینی و ذهنی نشان می دهند که مضمونِ مبارزه طبقاتی یا جنبشِ کارگریِ کنونیِ کشورمان به گذر از مرحله دیکتاتوری به مرحله دمکراتیک در سطحِ ملی مربوط می شود و نیروهایِ چپ نباید دچارِ ذهن گرایی شوند… مبارزه طبقه کارگر و زحمتکشان در راهِ رسیدن به هدفِ درازمدت و غاییِ حزب، یعنی گذار به مرحله سوسیالیسم، از مرحله هایی احتمالا طولانی می گذرد که پی ریزیِ حکومتِ ملی – دمکراتیک نخستین مرحله آن است که اکنون فرارویِ جنبش قرار دارد.”

سند مزبور سپس این نگاه ذهن گرایانه را بیشتر کاویده و می گوید: ” برخورد چپ روانه و ذهنی که مرحله ای بودن حرکت ترقی جویانه را رد میکند، جهشِ انقلابی را مطلق میکند،اصلاحات و مرحله های کمی را بی اهمیت میداند و آن را درحکم سازش با بورژوازی قلمداد میکند… {اما} حزب درمجموع، دربیش از 7دهه گذشته، در برابر چنین گرایش هایِ چپ روانه همیشه مقاومت کرده است.”

بنابراین اساسا بحث تزهایی راست روانه همچون “ارجاعِ نبردِ طبقاتی به دورانِ پس از دیکتاتوری” و “دنباله روی از سیاستِ بورژوازی و تبلیغِ سازشِ طبقاتی” مطرح نبوده و حزب توده ایران در سند “فرازهایی از 76سال…”، در مقابلِ مطلق کردن دموکراسیِ انتزاعی و تغییراتِ روبنایی با هدفِ اصلاحِ دیکتاتوری(راست روی) و یا هرگونه مطلق کردنِ نبردِ طبقاتی و جهشِ انقلابی با هدفِ ردّ مرحله ای بودن انقلاب وکم توجهی به اصلاحات و تغییراتِ کمّی(چپ روی)، مرزبندی روشنی داشته و درک هر دو طیف را غیرمنطقی، دارای ضعف نظری با “مخرج مشترکِ ممانعت از برپاییِ اتحادهایِ وسیع” ارزیابی نموده است.

 

 موانع “برپایی همزمان دو جبهه ضددیکتاتوری و متحدخلق”

در برنامه مصوب کنگره ششم همچنین آمده است: “تعیینِ تاکتیک هایِ مناسب و شعارهایِ واقع بینانه منطبق با ظرفیت و توانِ جنبش با توجه به مرحله کنونی مبارزه، به تشخیصِ صحیح و عینیِ روندهایِ موجود و نقش هریک از طبقه ها و لایه هایِ درگیر این مبارزه بستگی دارد… تحولاتِ اجتماعی روندهایِ بغرنج و قانونمندی اند که بیرون از اراده این یا آن شخصیت و یا نیرویِ سیاسی عمل می کنند.”

صرف نظر ازاینکه معتقد باشیم انقلاب57 در مرحله سیاسی متوقف ماند و با یکپارچه شدن حاکمیت ارتجاع به شکست انجامیده و یا انقلاب بهمن57 شکست نخورده بلکه وظایفِ برزمین مانده ای دارد و آماج هایِ انقلاب همچنان در پیشِ رویِ جامعه و حزب قرار دارد، خوشبختانه در باره مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب، درمیان گردان های توده ای وحدتِ نظر وجود دارد، اما ظاهرا در مورد تاکتیک ها و شعارهای مرحله ای آن دیدگاه مشترکی وجود ندارد. نمونه آن دیدگاههای {گام به گام و هرشعار برای همان مرحله و لحظه مفروض} رهبری کنونی حزب که در اسنادِ بالا به آنها اشاره شد ازیک سو، و دیدگاهِ {تلفیقیِ} رفیق عاصمی که در تحلیلِ نهایی چاره کار را در “گره زدنِ دومبارزه” و برپاییِ همزمانِ دوجبهه ضدِ دیکتاتوری و متحدِ خلق می داند.

 

ایشان در بخش پایانی مقاله خود با تیترِ فرعیِ “وحدتِ مبارزه برایِ دو جبهه…”،  تشکیل جبهه واحد ضدّ دیکتاتوری برای سرنگونی دیکتاتوری وسپس برپاییِ جبهه متحدِ خلق برای تعمیق و ژرفش انقلاب ( یعنی تکرارِ همان شعارها و تاکتیک های مرحله ای رهبری حزب در دوران انقلاب بهمن57 برای امروز) را حرکتی گام به گام  توصیف کرده و می گوید: “در ایرانِ کنونی مبارزه گام به گام برای برپاییِ جبهه ضدّ دیکتاتوری و درگامِ بعدی، مبارزه برای برپاییِ جبهه متحدِ خلق، راهِ خروج از بحرانِ تعمیق یابنده اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی حاکم را شفاف نمی سازد.” ایشان معتقد است که: “سرشتِ مبارزه گام به گام و مرحله به مرحله می تواند سرشتی به شدت ارتجاعی از کار در آید، چنانچه پس از انقلاب بهمن به وجود آمد. این درحالی است که مبارزه همزمان برای { برپایی} هر دوجبهه، با دورنمایی روشن تر روبروست… تفاوتِ تاکتیکِ گام به گام با تاکتیکِ تلفیقِ هردو جبهه مزبور، تفاوتِ میانِ خروجِ ارتجاعی و ترقی خواهانه از بحرانِ کنونی است زیرا با تغییرِ تناسبِ قوا در جامعه به سودِ ترقی اجتماعی همراه است….” و در پایان این نتیجه را می گیرد که: “در شرایطِ کنونی مبارزه به منظورِ تغییرِ شرایط تنها می تواند به معنای گره زدنِ دو مبارزه باشد. به معنیِ نشان دادن و قابل درک ساختنِ وحدتِ مبارزه برای برپاییِ {همزمانِ} جبهه متحدِ خلق و جبهه ضدّ دیکتاتوری باشد.”

اگر همه توده ای ها با بحث و استدلال های تئوریک به دیدگاه فوق نزدیک هم شوند، آن گاه باید برای شناختِ موانعِ عملی و امکان سنجی برایِ تحققِ چنین تلفیقی تلاش کنند. یکی از این موانعِ عملی، به موجب برنامه مصوبِ کنگره ششمِ حزب این است که: “با رکود و تعطیلیِ کارخانه های بزرگ، بخش عمده طبقه کارگر ایران در کارگاههایِ کوچک، صنوف و بنگاه هایِ کوچکِ تولیدی مشغول به کارند و این وضعیت، امرِ سازمان یابیِ جنبشِ کارگری را با دشواری روبرو می سازد.” از دیگر عوامل عینی، درجه پایین تکامل نیروهای مولد در کشور و اثرگذاری آن در عمق پیداکردن یا نکردن عدالت اجتماعی است که همین عامل، اهمیت ضرورت گذار جامعه از دیکتاتوری به برپایی حکومتی ملی- دمکراتیک با هدف برنامه ریزی متمرکز اقتصادی با مشارکت هرچه وسیع تر توده ها را گوشزد می نماید…

حتما بسیاری از رفقای توده ای هم مانند نگارنده این سطور با مطالعه مقاله “رابطه جبهه متحد خلق وجبهه ضدّ دیکتاتوری درشرایط کنونی” با قلم توانای رفیق عاصمی، با پرسش های تئوریک و ابهامات ذهنی تازه ای مواجه شده اند و خواستار استدلال و توضیح بیشتر ایشان در مورد تز “برپایی همزمان دو جبهه” هستند. اینکه چرا رهبری دوران انقلاب حزب تا زمان سرنگونی قطعی رژیم سلطنتی و پلنوم هفدهم در اسفندماه57 هرگز کلمه ای راجع به “جبهه متحد خلق” نگفت و ننوشت، اینکه رهبری کنونی حزب (چنانکه از اسناد کنگره ها و پلنوم ها وغیره … بر می آید)، در شرایط کنونیِ مصادف با اعتلای جنبشِ انقلابی، درباره برپاییِ همزمانِ اتحادهایِ وسیع (که هر کدام تعریف و کاربرد و وظایف و مرحله خاص خودرا دارند)، سخنی نمی گویند، همه پرسش هایی هستند مطرح و قابلِ پیگیری که مشارکتِ راهبردی همه رفقای علاقمند میتواند به پیشبرد و نتیجه گیریِ بحث کمک نماید.

 

در پایان پیشنهاد می کنم که رفیق عاصمی محتوای مقاله خود را (که در واقع نقدی بوده بر جملات و تزهایی برگرفته از سندفرازهایی از هفتاد و شش سال سیر تکاملی دیدگاه ها و برنامه های حزب توده ایران در روند مبارزه برای تغییرهای بنیادین و دموکراتیک در ایران، درصورت امکان با شرح و بسطِ بیشتر برای رفقای رهبری حزب نیز تنظیم و ارسال نمایند تا در صورت لزوم مورد بهره برداری قرار دهند.             

 

پایان مطلب

 

۱۲ فروردین ۱۳۹۷

 

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5310

2 Comments

  1. فرهاد عاصمی

    ابرازنظر به مقاله ي رفيق ا. اميد شادي آور است. زيرا كنكاشي در خور توده اي هاست. اهميت گشودن اين صحنه روشنفكرانه توسط اين رفيق كه مي تواند در روند رشد خود به گامي تعيين كنند عليه توطئه ارتجاع در نابودي دانشمندان حزب ما فرارويد، در اين واقعيت نهفته است.
    ١- رفيق اميد در ”درباره مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب و دوران گذار“، و به نقل از گزارش كميته ي مركزي به كنگره ي ششم حزب توده ايران، ضرورت «مديريت صحيح درجه روياروي طبقاتي» را به مثابه اهرم موثر و واقع بينانه «در نبرد ضدديكتاتوري براي حل تضاد عمده جامعه در شرايط كنوني» ممكن مي داند. او چنين برداشت و كاركرد حزب توده ايران را ناشي از ضرورت توجه به «اهميت رفرم» در جامعه ارزيابي مي كند. به نظر او، به علت بي توجهي به اين نكته، «برخورد چپ روانه هيچ گاه نتوانسته است نقش روند اصلاح طلبي اخير كشورمان را درك كند.»
    وطيفه ي اين سطور دفاع از «برخورد چپ روانه» نيست كه نه در سند حزبي و نه در سخن كنوني رفيق اميد با نمونه اي توصيف شده است. وظيفه طرح اين پرسش است كه «مديريت صحيح درجه روياروي طبقاتي» به چه معناست؟
    آيا بدون توضيح و شكافتن اين كاركرد، نبايد اين بيان را ”انتزاعي توخالي“ (ماركس) ارزيابي كرد، زيرا سخني درك نشده و غيرقابل درك براي زحمتكشان اعتصابي در ايران است؟ آيا چنين «مديريت صحيح» مي تواند پاسخي براي شعار بازگرداندن ثروت هاي ملي و مردمي كه خصوصي سازي شده اند در شعارهاي اعتصابي كارگران در هفت تپه تا اهواز در ماه هاي اخير ارايه دهد؟ و بيان را ”پر كند“، قابل درك سازد و به اهرم مبارزاتي بدل نمايد؟
    ٢- «نقش روند اصلاح طلبي اخير كشورمان» كه در سال ١٣٩١ و در سند كنگره طرح مي شود، براي شرايط كنوني نيز صادق است؟ آيا ارزيابي حزب توده ايران از «روند اصلاح طلبي» در ايران – اگر آن سال هم واقع بينانه بوده است -، اكنون هم به قوت خود باقي است و تغييري نيافته است؟
    ٣- در مقاله ي كه انتشار خواهد يافت، مساله ي «مبارزه» براي تخريب و نوسازي به مثابه يك روند بهم پيوسته در «دو مرحله» و ديالكتيك رابطه «دو مرحله» و «مبارزه» براي آن توضيح داده شده است.
    در اين سطور مي خواهم به نقل از كتاب ارزشمند زنده ياد رفيق هوشنگ ناظمي (امير نيك آئين) كه طنين صداي شكوهمند او بازتاب «بوي خاطره» راديو پيك ايران است، رابطه دو نكته پيش را در آثار مطبوعاتي حزب توده ايران كه سنديت عام دارد، و ديشب آن را خواندم و براي اين سطور مشخص كردم، نشان دهم.
    در درس ٧٩- قانونمندي و ناگزيري انقلاب سوسياليستي، در كتاب ”ماترياليسم تاريخي“ اين رابطه چنين برقرار مي شود:
    «مباني مادّي و عيني انقلاب سوسياليستي در درجه اوّل عبارت است از محمل هاي مادّي و درجة معين بلوغ اقتصادي سرمايه داري ..». از اين برداشت عام و علمي مي توان به درستي به درك وجود «دو مرحله» براي انقلاب در پيش ايران نايل شد و آن را به عنوان يك اصل در سند حزبي ذكر نمود. اما اين پايان كار و پایان توضيح نظري و كاركردي نمي تواند باشد. براي تكميل اين انديشه و بدل ساختن آن از يك انديشه مكانيكي و غيرمتحرك كه تنها ثبات را برمي شمرد، به انديشه ديالكتيكي كه حركت را مي بيند و درك مي كند، انديشه بايد گام بعدي را بردارد. اين گام در كتاب ”ماترياليسم تاريخي“ (ص ١٩٩) و در ارتباط با انقلاب سوسیالیستی – که برای انقلاب ملی- دمکراتیک نیز صادق است -، بلافاصله پس از پايان جمله پيش چنين برداشته مي شود: «ولي ضرورت و امكان تاريخي انجام انقلاب سوسياليستي، تنها به وجود اين محمل ها و بلوغ اين درجة رشد وابسته نيست.
    اگر مفهوم ”شرايط عيني“ را تنها با اين محمل هاي مادّي اشتباه كنيم، به اين نتيجه گيري غلط و پيش پا افتاده مي رسيم كه انقلاب به خودي خود و به هنگام رسيدن به يك درجة معيّن رشد اقتصادي بروز مي كند. ..».
    پيوند ميان مبارزه ي دمكراتيك و سوسياليستي كه وظيفه ي مداوم و هميشگي حزب توده ايران در انديشه و پراتيك انقلابي در همه شرايط تغيير يابنده در نبرد طبقاتي در كشور است، از استه تيك انديشه ي ديالكتيكي سيرآب مي شود. در سخن و عمل بايد هميشه اين استه تيك ”زيبا و والا“ را مورد توجه قرار داد، تا از زير «رنگين كمان» گذشت. «و از چه رنگين كمان ها و دوزخ ها گذشتيم» (اط، با پچپچه پاييز، ١٢).

  2. امید

    با سپاس از ابرازنظر راهبردی رفیق فرهاد؛ ودرارتباط با 3 بند مورد اشاره:

    1- متن کامل عبارت برگرفته از سند”فرازهایی از76سال..” که تاریخ بهمن96 را برپیشانی دارد (ونه اسناد کنگره سال91)، چنین است: “تضادها ومبارزه طبقاتی تعطیل بردارنیست… ولی میتوان وباید درجه رویارویی مرحله ای نیروهایِ سیاسی درمبارزه طبقاتی را بنابرشرایطِ مشخصِ مقطعی و تضادِ اصلی جامعه مدیریت کرد…” استنباطِ من از تاکید و منظورِنگارندگان سند، مدیریت درجه رویارویی طبقاتی متناسب با “شرایط مشخصِ مقطعی” بعنوان جزئی از فرآیند کلی حل تضاد اصلی و نه درطول تمام مبارزه ضددیکتاتوری، همچنین تمرکزبرهدف وشعارتاکتیکی حزب بعنوان قطب نما، توجه به گستردگی وتنوعِ ترکیبِ طبقاتی جبهه واحد ضدِدیکتاتوری وپرهیزِ از”جامد” فرض کردن مبارزه ضد سرمایه داری میباشد که در”شرایطِ مشخصِ مقطعی” ممکن است اگر درست مدیریت نشود، حتی به ضد خود تبدیل شود. کارکردِ مدیریت موصوف را میتوانیم به هنرِمبارزه سیاسی وانعطاف پذیری وحتی به قول لنین “سازشِ” (گاه ضرور ودرمقطعی مشخص) تعبیرکنیم که درسند نیز به آن اشاره شده است، و نه سدی درمقابل مبارزه جاریِ طبقاتی واعتصاباتِ روبه رشد کارگری کنونی(نظیرفولاد اهواز ونیشکر هفت تپه وغیره…) که به جنبشِ سراسریِ ضدِ استبدادیِ کنونی عمق بخشیده و می بخشند.
    ممکن است گفته شود این هنوز بیانی “انتزاعی و توخالی” است و پرسیده شود که خوب، شرایط اقتضاء و یا عوامل تعیین کننده برای اعمال این “مدیریتِ صحیحِ درجه رویاروییِ مرحله ایِ نیروهایِ سیاسی درمبارزه طبقاتی” به لحاظ زمانی کِی و کدام است؟ صادقانه باید گفت: نمیدانم یا نمیدانیم! بهمین سادگی. واقعیت اینست که گذرِ زمان و پراتیکِ جوشانِ مبارزه جواب برخی از پرسش های امروز ما را خواهد داد. اصلا بخشی از زیبایی یا جنبه های حِسّیکِ* نبرد و زندگی در همین نادانستگی ها نهفته است؛ مگر نه اینست که “پراتیک” تنها معیار حقیقت است؟ به تعبیرعطار نیشابوری: تو پای به راه درنِه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت…

    2- روند اصلاح طلبی مورداشاره دراسناد کنگره ششم قطعا پس از5سال (بویژه پس ازخیزشِ اعتراضیِ دیماه وشعارهای رادیکالِ آن وموضعِ انفعالیِ اصلاح طلبان)، اکنون دچارِتغییر وعقب ماندگی شده اما به رغم این موضوع، ارزیابی سند “فرازهایی از76سال…” چنین است که: “اصلاح طلبان نمایندگان طبقه وقشرهایی مشخص وخواستار تغییرهایی درجامعه هستند. مهم تراینکه بخش های مهمی ازبدنه و رهبریِ جریانهایِ پیشرو ورادیکال ترِاصلاح طلب با دیکتاتوری ولایی حاکم درتضادِ مستقیم قراردارند.” به باورمن نگارندگان سند دراینجا نیز به دلیل اهمیت وحدتِ فراگیرِ نیروهای جبهه واحدضددیکتاتوری و لزوم استفاده ازظرفیت دمکراتیک همه اقشار وطبقات است که تاکید دارند: “نفی ظرفیت موجود و حتی گاه محدودِ هریک ازاقشارو نیروهای اجتماعی نیزبه از دست دادن نیرویی منجر می شود که هر ذره آن درشرایط کنونی برای جنبش مردمی و مبارزه با استبداد حاکم ارزنده وضروراست. اصلاح طلبان بخش مهمی از جنبش مردمی و مبارزه برای گذر از دیکتاتوری را تشکیل میدهند…” {تاریخ نگارش سند مزبوراگر قائل به روز بودن آن باشیم، بهمن ماه1396 یعنی پس ازتظاهرات اعتراضی دیماه میباشد}.
    3- درخصوص قانونمندیهای انقلاب، هربار بازخوانیِ آثارگرانسنگ دانشمندان بزرگی چون زنده یاد ناظمی قطعا برای هرتوده ای بسیارمفید و به تعبیرِشما “گذشتن از زیررنگین کمانِ دانایی” است. درمورد پیش بینیِ لحظه وقوعِ انقلاب، ازتاریخ و کلاسیک ها آموخته ایم که حتی درصورت فراهم بودن همه محمل هایِ مادی وشرایطِ عینی و بلوغِ شرایط ِذهنی، مارکسیست ها هم ممکن است از زمان ظهورِمعجزه عملِ انقلابی و فراگیرِتوده ها و پیش بینی لحظه قطعیِ وقوعِ انقلاب غافلگیرشوند…
    مشتاقانه چشم انتظار مقاله روشنگر شما در خصوص تبیین”مبارزه بهم پیوسته تخریب ونوسازی” هستیم.

    * حِسّیک (معادلی فارسی برای واژه استه تیک)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *