موضع ”راه توده“ عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩١ / ٣٠ (٢٩ آبان)

واژه راهنما: خط مشي انقلابي حزب توده ايران، خاري در چشم دشمنان توده اي ها و زحمتكشان.

در سرمقاله اي تحت عنوان ”حكومت وحدت ملي، يگانه راه حل بحران كنوني است“، ”راه توده“ قلابي و دزديده شده توسط علي خدايي موضع خود را عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران طرح و به اصطلاح آن را مستدل مي كند.  ارزش سياسي و ماركسيستي- توده اي آن را بسنجيم.

 

١- نكته نخست و پراهميت آنست كه در اين ”سرمقاله“، حتي يك كلمه هم درباره محتوا و مضمون «حكومت وحدت ملي» بيان نمي شود. كدام برنامه اقتصادي را بايد اين «حكومت …» به مورد اجرا بگذارد؟ سكوتي معني دار …

از آنجا كه به قول زنده ياد احسان طبري «محتوا و مضمون است كه ماهيت مي سازد» (احسان طبري، ”با پچپچه هاي پاييز“، ديباچه)، مي توان به حق گفت كه ”سرمقاله“ فاقد «ماهيت»، لااقل فاقد ماهيت ماركسيستي- توده اي است! تنها پرحرفي ژورناليستي بورژوايي اي كه در سطح مي غلطد و خود را افشا مي سازد. به اين نكته بازخواهيم گشت!

٢- انديشه ضدديالكتيكي كه تنها سطح پديده ها را مي بيند، به قول ماركس انديشه «نظاره گر ظاهربين»، تحليل خود را نه از شرايط حاكم بر جامعه، كه از ظاهر سخن ”هاشمي رفسنجاني“ آغاز مي كند. به عبارت ديگر، در تضاد آشتي ناپذير با اسلوب بررسي و پژوهش ماركسيستي- توده اي قرار مي گيرد. مي نويسد، «هاشمي رفسنجاني نيز از حكومت وحدت ملي سخن مي گويد كه بنوعي همان انديشه شريك كردن همه جريان ها و نيروهاي سياسي اعم از اقليت و اكثريت در حكومت است.»

به عبارت ديگر، انديشه غيرواقع بينانهِ آرزومند كه قادر نيست واقعيت موضع عيني حاكميت سرمايه داري مسلط را در جمهوري اسلامي دريابد و يا عامدا چشم برآن مي بندد، خواست آرزوگونه هاشمي رفسنجاني را واقعيت جامعه ايراني و نيازهاي تاريخي آن مي پندازد و قلمداد مي كند و مي خواهد آن را به مثابه كشف دورانساز خود به مصاف با ارزيابي علمي خط مشي انقلابي حزب توده ايران فرستاده و به خورد توده اي ها و توده هاي زحمتكش بدهد.

آنچه كه رفسنجاني مطرح مي سازد، كوشش براي بده و بستاني است ميان لايه هاي حاكميت. او اين بده بستان را مطرح مي سازد، تا براي خود و لايه خود، جايي در حاكميت بگشايد. رفسنجاني مي خواهد با چانه زني با حاكميتي كه ”نمي خواهد و نمي تواند“ حتي يك وجب نيز در برابر خواست هاي قانوني مردم عقب نشيني كند، زيرا مي داند كه حتي يك وجب عقب نشيني هم سرآغاز سقوط حاكميتش خواهد بود، براي خودش به مثابه ”خودي“ جايي باز كند. او حتي خواستار ”سلطنت مشروطه“ هم نيست كه براي نمونه محمد خاتمي طلب مي كند (به اين نكته بازمي گرديم).

البته كه بايد حزب طبقه كارگر به اين شكاف در لايه هاي مختلف حاكميت توجه داشته و از آن به سود آماج هاي انقلاب ملي- دموكراتيك بهره گيرد، آن طور كه زنده ياد منوچهر بهزادي در مقاله ”جبهه ضدديكتاتوري- مخالفت ها و پرسش ها“ توضيح مي دهد (دنيا، نشريه سياسي و تئوريك كميته مركزي حزب توده ايران، سال سوم (دوره سوم) شماره ١٠، آذر ١٣٥٥- نگاه كن به ”بيماري مسري نگراني“ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1864). او در آنجا مي نويسد: «علاوه بر كارگران، دهقانان، خرده بورژوازي و بورژوازي ملي، تمام عناصر و قشرهاي ديگر و حتا گروه هايي از طبقه حاكمه هم كه مخالف رژيم استبدادي شاه اند، مي توانند در اين جبهه شركت كنند». حزب توده ايران اما مجاز نيست برنامه پيشنهادي ”سلطنت مطلقه طلبانه اسلامي“، از نوع پيشنهادي هاشمي رفسنجاي را به پرچم مبارزاتي خود بدل سازد كه ”راه توده“ قلابي به توده اي ها و زحمتكشان توصيه مي كند.

درست برعكس، خط مشي انقلابي حزب توده ايران مي كوشد اين شكاف ايجاد شده را به سود جنبش مردمي تعميق بخشد! از چه طريق؟ از اين طريق كه در برابر خواست «حكومت وحدت ملي» اصلاح طلبان و شخصيت هاي از قبيل خاتمي، رفسنجاني و …، ارزيابي خود را براي گذار انقلابي از حاكميت ديكتاتوري ولايي سرمايه داري مافيايي قرار مي دهد. سرمقاله پراهميت نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران (شماره ٩٠٧، ١٥ آبان ١٣٩١) تحت عنوان ”راه به جلو، دادوستد متقابل با ديكتاتوري حاكم نيست: جنبش مردمي زنده است!“ ازجمله بر اين امر صراحت و تاكيد دارد كه «آنچه كه در پس كودتاي خرداد ١٣٨٨ اتفاق افتاد و مخصوصا ارائه سند منشور سبز، برخلاف تحليل اشخاص نظير عباس عبدي يك اشتباه نبود. اين مبارزه، تقابل مستقيم مردم با قدرت مطلق بود.»

”راه توده“ قلابي كه خواهان حذف انقلابي ديكتاتوري سرمايه داري و رژيم ولايي آن نيست، بايستي هم موضعي عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران و به سود لايه مورد نظرش در حاكميت اتخاذ كند. ”عدالت“چي ها هم جز اين نمي كنند. اختلاف آن ها تنها در تفاوت دفاع از لايه مورد نظرشان است. بيماري ”نگراني“ مسري آن دو كه از جمله در ”سرمقاله“ حاضر نيز نمايان مي شود، از تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران، سيرآب مي شود كه به حق خطري جدي براي حاكميت سرمايه داري را در جمهوري اسلامي بوجود آورده است!

٣- موضع رفسنجاني، برخلاف خاتمي كه با شروطي همراه است، از جمله آزادي بلافاصله موسوي ها و كروبي و كوتاه كردن دست ”شوراي نگهبان“ از سرنوشت انتخابات و…، سرشتي ”بينابيني“ نيز ندارد. به عبارت ديگر هيچ گامي را عليه ابزارهاي ارتجاعي حاكميت ولايي پيشنهاد نمي كند. در نوشتار ”بيماري مسري نگراني“، ديالكتيك سرشت ”گام بينابيني“ در نظريات محمد خاتمي، مورد بررسي قرار گرفت. در آنجا از جمله چنين آمده است:

در نوشتار «دوران تحولات تدريجي- اصلاحي در ايران پايان يافته است!» (http://www.tudeh-iha.com/?p=1046&lang=fa)، شرايط عيني حاكم بر ايران مورد بررسي قرار گرفت: «١ اصلاحات اجتماعى‏‏‏‏‏ به معناى‏‏‏‏‏ چشم‏پوشى‏‏‏‏‏ مسالمت‏آميز و قانونمند طبقات و لايه‏هاى‏‏‏‏‏ حاكم در جامعه از منافع و مواضع در اختيار خود به سود طبقات و لايه‏هاى‏‏‏‏‏ زير سلطه است، بدون آنكه ساختار اقتصادى‏‏‏‏‏- اجتماعى‏‏‏‏‏ در جامعه تغييرى‏‏‏‏‏ كيفى‏‏‏‏‏ و زيربنايى‏‏‏‏‏ بيابد.

تجربه ٨ ساله رياست جمهورى‏‏‏‏‏ محمد خاتمى‏‏‏‏‏ نشان داد كه سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏ حاكم بر ايران به طور ذهنى‏‏‏‏‏ نه مايل به عقب‏ نشينى‏‏‏‏‏ مسالمت‏آميز و قانونى‏‏‏‏ در برابر خواست وسيع‏ترين لايه‏هاى‏‏‏‏‏ مردم در ايران براى‏‏‏‏‏ دستيابى‏‏‏‏‏ به منافع و حقوق قانونى‏‏‏‏‏ خود است و نه به طور عينى‏‏‏‏‏ قادر به چنين عقب‏نشينى‏‏‏‏‏ مى‏‏‏‏‏باشد.

حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏ تشخيص داده‏است كه هر گام به عقب، مى‏‏‏‏‏تواند با خطر سرريز بهمن  و طوفان انقلابى‏‏‏‏‏ مردم همراه باشد. اقدامات غيرقانونى‏‏‏‏‏ در جريان انتخابات دوره دهم رياست جمهورى‏‏‏‏‏ در ايران در خرداد ١٣٨٨ و حوادث جنايتكارانه پس از آن نيز در تائيد تجربه دوران ”اصلاحات“ بوده و يك‏بار ديگر مصمم بودن حاكميت در خدمت نظام سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏ را در حفظ مواضع خود نشان مى‏‏‏‏‏دهد. …

تشخيص و درك سرشت عيني پايان دوران تحولات تدريجى‏‏‏‏ در ايران از طرف لايه‏هاى‏‏‏‏‏ وسيع مردم از اهميت بزرگى‏‏‏‏‏ برخودار است. اين شناخت، امكان يافتن اشكال و سازماندهى‏‏‏‏‏ ضرور مبارزات را بوجود مى‏‏‏‏‏آورد. اشكال و سازماندهى‏‏‏‏‏ خالى‏‏‏‏‏ از هر محدوديت و ”تابو“، در عين حال واقع‏بينانه، محتاطانه و همچنين جسور و تهاجمى‏‏‏‏‏ در برابر سركوب و يورش سلطه‏گران، به ضرورتي تاريخي بدل شده است.»

باوجود ارزيابي واقع بينانه فوق از شرايط حاكم بر جامعه در ارتباط با پايان عيني دوران تغييرات تدريجي- اصلاحي، حزب توده ايران با نيروهايي در كشور روبروست كه اميدوارند و مي كوشند، ارتجاع را به برخي از عقب نشيني ها، ولو بسيار كوچك وادارند. شرط هاي محمد خاتمي براي آزادي زندانيان سياسي، ايجاد شرايط آزاد براي انتخابات و …، به عنوان پيش شرط شركت اصلاح طلبان در انتخابات، نمونه هايي از اين كوشش است. اين كوشش كه از نظر فلسفي- تئوريك مي كوشد مواضع عقلايي ايده آليسم عيني را در بحثي يك سويه به مسئول هاي حاكميت سرمايه داري مافيايي تفهيم كند، از اين روي مورد پشتيابي انتقادي حزب توده ايران قرار دارد، زيرا چنين كوشش و مبارزه براي تحقق هدف هاي آن، اگرچه پايبندي اين نيروها را به امكان ”اصلاح طلبي“ بيان مي كند  – كه در شرايط كنوني غيرواقع بينانه است -، مي تواند بهرجهت گامي بينابيني را در نبرد براي آزادي و عدالت اجتماعي تشكيل دهد.

سرشت ”بينابيني بودن“ اين كوشش و مبارزه، كه شناخت تئوريك آن از ضرورت مبرم برخوردار است، داراي دو جنبه است كه بايستي در ارزيابي ماركسيستي- توده اي با صراحت علمي بيان و نشان داده شود. يك جنبه، نتيجه (ناخواسته) احتمالي اين مبارزه اجتماعي نيروهاي اصلاح طلب با پايان يك ”تجربه منفي“ ديگري مي باشد، كه تجربه اي به سود شناخت و درك توده ها و رهبران از واقعيت عيني شرايط جامعه، به معناي شناخت عملي پايان دوران اصلاح طلبي است؛ و جنبه ديگر، موفقيت (خواسته) احتمالي پيروزي اين نبرد اجتماعي مي باشد كه مي تواند در شرايط رشد نارضايي عمومي از گذران اقتصادي- اجتماعي خود، تعميق تضادها در لايه هاي حاكميت و همچنين به دنبال «حوادث» غيرمترقبه ديگر تحقق يابد. پيروزي اي كه به معناي تغيير تناسب قوا عليه ارتجاع و به سود نيروهاي ترقي خواه بوده و مي تواند در روند مبارزه مردم به تغيير تناسب قوا به منظور تغييرات بنيادي كمك رساند.

سرشت بينابيني اين كوشش و مبارزه اجتماعي لايه هاي حتي از درون حاكميت سرمايه داري كنوني، مي تواند برپايي اتحادهاي ضدديكتاتوري را تا درون لايه هايي از حاكميت نيز توسعه دهد كه زنده ياد منوچهر بهزادي آن را برمي شمرد (و پيش تر نقل شد). بهزادي امكان شركت لايه هايي از حاكميت را در جبهه ضدديكتاتوري با سرشت تاكتيكي اين جبهه نسبت به هدف استراتژيك انقلاب ملي- دموكراتيك مستدل مي سازد. اين پژوهش او اما به معناي دنباله روي حزب طبقه كارگر از سياست اين نيروها نيست. به معناي پذيرفتن هدف هاي مورد نظر آن ها و ترك خط مشي انقلابي خود نمي باشد كه جريان هاي در خدمت هدف هاي ارتجاع از قبيل ”عدالت“ و ”راه توده“ آن را به حزب توده ايران و توده اي هاي صادق توصيه مي كنند.

ارزيابي حزب طبقه كارگر از شرايط عيني پايان دوران اصلاح طلبي، زمينه تنظيم سياست طبقاتي و خط مشي انقلابي حزب طبقه كارگر را تشكيل مي دهد. چشم پوشي از آن، نادرست و ناممكن است. اين در حالي است كه شناخت و درك كوشش و مبارزه متحدان حتي گذرا و ناپايدار كه از سرشتي بينابيني برخوردار است (براي نمونه، پذيرش اصل ”ولايت فقيه“ از چنين سرشتي برخودار نيست!)، در ارتباط با مساله اتحادها اجتماعي حزب طبقه كارگر قرار دارد. شناخت حزب طبقه كارگر از هر دو جنبه نبرد طبقاتي جاري در كشور و همچنين آمادگي براي تكيه لازم بر هر جنبه با رشد روند نبرد طبقاتي، ضروري است. چنين نگرش ديالكتيكي به شرايط نبرد روز، به معناي تكيه مطلق گرايانه به اين يا آن جنبه نمي باشد.

٤- هر دو جرياني كه با زدن ماسك توده اي به صورت (يا همان «تربچه هاي پوك» معروف!) با ميرحسين موسوي مخالفت مي كنند، از اين روي چنين مي كنند، زيرا همان طور كه شواهد، ازجمله ادامه غيرقانوني زندان آن ها، نشان مي دهند، مقاومت آن ها در برابر «حكومت وحدت ملي» مورد نظر ارتجاع ولايي حاكم و پايبندي به منشور دوم سبز تداوم دارد. در اين منشور حذف شرايط غيرقانوني ديكتاتوري، يعني قدرت مافوق قانوني ”ولايت فقيه“ طلب مي شود. آزادي و عدالت اجتماعي به عنوان مجموعه اي جداي ناپذير ارزيابي مي گردد. خواست هايي كه مورد تائيد و پشتيباني حزب توده ايران مي باشد. به بيان سرمقاله پيش گفته نامه مردم، اين بزرگ ترين گام ”اصلاح طلبانه“ مي باشد!

آنجا كه ”راه توده“ قلابي مزورانه و موذيانه عليه موسوي موضع مي گيرد، در عين حال كندذهني خود را نيز ناخواسته برملا مي سازد. به قول لنين، براي او ”يك من گوشت، يك من گوشت است“. گوشت سگ يا گوسفند، يعني «ماهيت» گوشت، اصلا مطرح نيست. لذا مي تواند در درغلطيدن خود در سطح، و در پنداشتن خود در هم سطح دانستن شعور توده اي ها با شعور خود، همانند كفتاري قاه قاه بخندد، در حالي كه پشت خود را در قي كرده لايه اي از حاكميت سرمايه داري غسل مي دهد: «همين تجربه [انديشه شريك كردن همه جريان ها] بود كه ميرحسين موسوي را دوران كارزار انتخاباتي بر آن داشت كه بكوشد، جنبش سبز را بر مبناي وسيع ترين جبهه سازمان بدهد.» آيا «ماهيت» وسيع ترين جبهه نزد موسوي ها و هاشمي رفسنجاني يكي بود، يكي است؟ علت سكوت ”راه توده“ قلابي در باره «ماهيت» برنامه «حكومت ملي …»، كه در آغاز مطلب به آن اشاره شد، اكنون در بعدهاي متفاوت آن افشا مي شود. او مي خواهد يك من گوشت سگ و گوسفند را يكي بنماياند!

انگار زنده ياد طبري با نگاه به اين جريان ضدتوده ايست كه فرياد مي زند: «… اي ژاژخايان دشمن كار، اي شماياني كه انديشه تان از پر مگس فراتر نمي رود، و اوج عظمت را در شكوه حشرات مي بينيد …» و مي پنداريد كه مي توانيد عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران قدعلم كنيد، كور خوانده ايد، زيرا «كز شراش يكجا، بركشد آذر گنبد پيما، كز دل تيرگي پست و بلند يلدا، به جهاند فردا.» (احسان طبري، ”برمرداب تن نيلوفر انديشه مي رويد“، «نثر مورون شاعرانه» سروده زندان). «خواستم انسان باشم … آتش از دو سنگر بر خويش گشودم: آشنا و بيگانه.» (احسان طبري، ”با پچپچه هاي پاييز“، بخش ٥).

٥- اگر هدف ”راه توده“ قلابي واقعا كوشش براي برپا داشتن «ائتلاف بزرگ ملي ميان قشرها و طبقات ميهندوست و دموكراتيك اجتماعي» مي بود كه به طور پرطمطراق در ادامه سرمقاله خود عنوان مي كند، تا به خيال خود، پرده ساتري بر روي خودافشاگري در دفاع از برنامه لايه مورد نظرش در حاكميت سرمايه داري جمهوري اسلامي كشد، آنوقت مي توانست شعار «جبهه وسيع ضدديكتاتوري» حزب توده ايران و نه موضع هاشمي رفسنجاني را طرح كرده و از آن دفاع كند؟! اگر چنين نمي كند، ناشي از موضع ضد توده اي آن و نگراني خود و دستوردهندگانش از تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران است!

موضع ضد توده اي و مخالف با خط مشي انقلابي حزب توده ايران است كه «تربچه هاي سرخ» را بر آن مي دارد، مواضع اقتصادي حزب توده ايران را در سال ٥٧ كه از درون ارزيابي انقلاب بهمن به عنوان انقلاب ملي- دموكراتيك نتيجه گيري مي شود و «برنامه حداقل كارگري» حزب را امروز هم تشكيل مي دهد، مسكوت گذارند! يعني «ماهيت» انقلاب بهمن و تغييرات انقلابي در پيش را مسكوت بگذارند و مزورانه نظريات حزب توده ايران را در آن دوران و اكنون تنها به «شركت در حكومت» محدود سازند.

هنگامي كه ”راه توده“ قلابي با مسكوت گذاشتن «ماهيت» انقلابي برنامه حزب توده ايران براي ”جبهه متحد خلق“، با بي شرمي به مثله كردن نظريات علمي و انقلابي حزب طبقه كارگر مي پردازد و مدعي مي شود كه «شريك كردن اقليت در حكومت … همان سخني است كه حزب توده ايران از همان ابتداي انقلاب بر آن تاكيد داشت كه حكومت را نبايد بر مبناي اكثريت، بلكه بر مبناي وسيع ترين جبهه تشكيل داد و اقليت بايد به اندازه سهم و وزن اقتصادي و اجتماعي و سياسي خود در حكومت شركت داده شود»، برنامه و نظريات حزب توده ايران را ارايه نمي دهد، بلكه برنامه امپرياليسم را بر مي شمرد.

دعوايي كه هم اكنون در دوحه، با نظارت و سرپرستي دستگاه هاي جاسوسي امپرياليستي و ارتجاع عرب در جريان است، تا سهم هر گروه جنايتكار را به ميزان «اندازه و وزن اقتصادي و اجتماعي و سياسي» آن ها براي «شركت در حكومت»ي دست نشانده دست و پا كند، مگر چيز ديگري را دنبال مي كند، جز آنكه برنامه امپرياليست ها را براي تحميل به مردم سوريه عملي سازد؟ در ليبي، مصر، تونس، افغانستان و … جز اين انجام دادند؟ «آتش … آشنا و بيگانه» كه طبري آن را در استعاره زيباشناسانه خود در ”با پچپچه هاي پاييز“ ترسيم مي كند، انگار ترسيم اين يورش ناجوانمردانه ”تربچه هاي پوك“ به حزب طبقه كارگر و «برنامه حداقل كارگري» آن در واقعيت نبرد طبقاتي در سطح جهان و ايران نيست؟ چرا چنين است!

٦- با احياي خط مشي انقلابي حزب توده ايران، با تصويب آن در ارگان هاي ذيصلاحيت دار حزبي، آن حداقل شرايط براي مبارزه درون حزبي بوجود آمده است كه زنده ياد نورالدين كيانوري در ”سخني با همه توده اي ها“ براي پايان جدايي ها اعلام كرده است. هيچ فرد، شخصيت و جريان توده اي از تاريخ تحكيم اين خط مشي انقلابي ديگر مجاز نيست، جز كوشش براي تحكيم و تعميق كاركردي اين برنامه قلم بزند و اقدام كند. محك توده اي بودن اكنون هيچ چيز ديگر نمي باشد. آن توده اي ها و هواداران و جانبداران حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران كه صادقانه تصور مي كنند ”راه توده“ قلابي و همچنين ”عدالت“ از مواضع توده اي دفاع مي كند، در اين زمينه مسئول تر هستند و بايد از آن ها، پايان بخشيدن به سياست عليه خط مشي حزب توده ايران را طلب كنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *