نامش قرن ها دوام خواهد آورد

image_pdfimage_print



حسن رحمان پناه

• امروز ۱۴ مارس ۲۰۱۹ میلادی سالروز مرگ کارل مارکس رهبر بزرگ پرولتاریای جهانی است. فیلسوف، تاریخ دان، جامعه شناس، اقتصاددان و متفکر بزرگ و انقلابی پرولتاریایی جهانی که تمام عمر خود را در تبعید و در فقر، صرف خدمت به بشریت و رهایی طبقه کارگر و مردم تحت ستم از چنگال نظام طبقاتی سرمایهداری نمود …

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
پنج‌شنبه  ۲٣ اسفند ۱٣۹۷ –  ۱۴ مارس ۲۰۱۹


امروز ١۴ مارس ٢٠١٩ میلادی سالروز مرگ کارل مارکس رهبر بزرگ پرولتاریای جهانی است. مارکس که در ۵ مه سال ١٨١٨ در (تریر، پروس) در یک خانواده یهودی چشم به جهان گشوده بود در ١۴مارس ١٨٨٣ در (لندن، انگلستان) دیده از جهان فرو بست. مارکس، فیلسوف، تاریخ دان، جامعه شناس، اقتصاددان و متفکر بزرگ و انقلابی پرولتاریایی جهانی است که تمام عمر خود را در تبعید و در فقر، صرف خدمت به بشریت و رهایی طبقه کارگر و مردم تحت ستم از چنگال نظام طبقاتی سرمایهداری نمود. مارکس اندیشمند تغییر جهان، خالق گروندریسه، کاپیتال و همراه دوست و یار وفادارش انگلس، نویسنده اثاری همچون مانیفست حزب کمونیست، ایدئولوژی المانی و دهها کتاب، رساله، مقاله و کار تحقیقی و خدمات جاودانه به بشریت و رهایی طبقه کارگر و انسان ستمدید، از بردگی، از خودبیگانگی و رسیدن به جهان آزاد ، برابر و عاری از ستم و سرکوب (جهان کمونیسم) بود.
بورژوازی اگر زنده بودن مارکس را تحمل نکرد و از چندین کشور اروپائی تبعید، اخراج و از حق زندگی عادی و دادن تابعیت محرومش کرد، در بعد از مرگش نیز، از سویی با تحریف افکار و ایده هایش و از سوی دیگر با وحشت پراکنی از اهداف و آرمان هایش، همیشه در جنگ و جدال با مارکس بوده و قصد دادن تصویری وارونه از این رزمنده انقلابی را داشته است. اما هر ساله و بر خلاف ادعاهای صاحبان زور و سرمایه ، در نظر سنجی های نهادهای سرمایهداری و علارغم میل آنان، مارکس کماکان در ردیف اولین چهره ها و شخصیت های تعیین کننده سال بوده است. این حقیقت به معنای این جمله داهیانه مارکس است که نوشت “اگر انسان در جسم خود فانی است، اما در عملکرد خود ماندگار است”. ماندگاری مارکس در “عملکرد خود” تنها به خود او مربوط نیست، بلکه به طبقه اجتماعی تحول بخشی ارتباط دارد که تغییر جهان سرکوبگرانه کنونی به پراتیک اگاهانه و متحدانه آن طبقه (طبقه کارگر) مربوط است که مارکس مسیر تئوری این تحول را در عملکرد روزانه این طبقه نشان داد.
از سوی دیگر، مارکس از جانب پیروان دروغینش نیز تحریف و آنچه به نام وی به خورد جامعه و طبقه کارگر داده شده، فرسنگ ها با آنچه مارکس گفته در تئوری و پراتیک فاصله داشته و دارد. مارکس در دوران حیات خود از چنین تحریفاتی که امروز بسیار گسترده تر از گذشته ادامه دارد، اگاه بود و به درست متذکر شد که “من مارکسم، نه مارکسیست”. امروز در برابر تحریفات و “ایسم” های جعلی و نامارکسیست های که روزانه به اسم مارکس حکم صادر میکند، برای کمونیست های راستین و طبقه کارگر اگاه و متعهد به تغییر نظام سرمایهداری و ایجاد جامعه سوسیالیستی، هیچ راهی به جز مراجعه به خود مارکس وجود ندارد. 

شاید هیچ نوشتهای تا به حال به اندازه سخنرانی انگلس بر مزار مارکس در ١٧ مارس ١٨٨٣ هنگام وداع با یار دیرینش، بیانگر جایگاه و شخصیت مارکس و نقش وی در تاریخ تاکنون نباشد. به پاس خدمات کارل مارکس و جایگاه رفیع وی در خدمت به انسانیت و جا انداختن سوسیالیسم علمی و نقد رزمنده و کوبنده نظام طبقاتی سرمایهداری و در گرامیداشت ١٤١مین سالگرد مرگش، سخنرانی انگلس را مجددآ منتشر میکنم . امید است خدمت هر چند کوچک به مارکس والا و بزرگ باشد.

١٤مارس ٢٠١٩


سخنرانی انگلس بر مزار مارکس بعد از مراسم خاکسپاریش در لندن ،١٧مارس ١٨٨٣
یک ربع به ساعت ٣ بعدازظهر ١۴مارس، بزرگترین اندیشمند روزگار ما از اندیشیدن باز ایستاد. فقط دو دقیقه او را تنها گذاشته بودیم، همینکه به اتاق آمدیم، دیدیم که آرام روی صندلی خوابیده است – اما این بار برای همیشه.
مرگ این مرد چنان ضایعه‌ای برای پرولتاریای رزمنده اروپا و امریکا و برای تاریخ علوم است که ابعادش غیر قابل اندازه‌گیری است. جای خالی‌ای که با رفتن این روح پُر عظمت بوجود آمده است بزودی زود همه جا احساس خواهد شد.
همانطور که داروین به قانون تکامل جهان ارگانیک و موجودات زنده پی بُرد، مارکس هم قانون تکامل تاریخ بشر را کشف کرد؛ این حقیقت ساده را که تا قبل از او در زیر کوهی از ایدئولوژی پنهان شده بود، این حقیقت که بشر پیش از آنکه بتواند به سیاست، دانش، هنر، دین و جز اینها بپردازد، باید بخورد، بیاشامد، سرپناه و پوشاک و غیره داشته باشد؛ این که بنابراین تولید وسایل مبرم مادی، و نتیجتاً میزان رشد اقتصادی کسب شده توسط هر مردم معیّن یا در هر دوره معیّن، آن زیربنایی را تشکیل میدهد که بر روی آن، دولت، مفاهیم حقوقی، هنر و حتی نظرات آن مردم در مورد مذهب تکامل پیدا کرده‌اند… و در پرتو این نور است که بنابراین باید همه اینها را تبیین کرد، نه برعکس، آنچنان تا حال شده است.
اما این همه‌اش نیست. مارکس قانون ویژه حرکت ناظر بر شیوه تولید سرمایه‌داری عصر حاضر و آن جامعه بورژوایی که زاده این شیوه تولید است را هم کشف کرد. کشف ارزش اضافه، ناگهان مسأله‌ای را روشن کرد که هم اقتصاددانان بورژوا و هم منتقدین سوسیالیستی که در صدد حلش بودند در تمام بررسی‌های قبلی، در تاریکی کورمالی‌اش میکردند.
دو کشف این چنینی برای یک عمر کافی است. خوشبخت آن که نائل آمدن به حتی یکی از این کشفیات نصیبش شود. اما در هر زمینه‌ای که مارکس به تحقیق پرداخت – و او در زمینه‌های بسیار متعددی تحقیق کرد، که هیچکدامشان سطحی نبودند – در همه زمینه‌ها، حتی در ریاضیات، به کشفیات مستقلی نائل شد.
چنین بود این مَردِ دانش. اما این هنوز حتی نیمی از وصف او نیست. دانش برای مارکس نیرویی بلحاظ تاریخی پویا و انقلابی بود. گرچه برای او هر کشف جدید در این یا آن عرصه‌ از دانش تئوریک که شاید هنوز هم کاربُردهایش بتمامی قابل تصور نبود خشنودی فراوانی بهمراه داشت، وقتی کشفیات تأثیری فوری و انقلابی بر صنایع، و بر تکامل تاریخی در کل میگذاشتند، شعفی از نوعی کاملا متفاوت احساس میکرد. بعنوان مثال، او از نزدیک پیشرفتها و اکتشافات حاصله در زمینه الکتریسیته را دنبال میکرد و در این اواخر بخصوص کارهای مارسل دپره [١] را.
برای اینکه مارکس بیش از هر چیز دیگر یک انقلابی بود. مأموریت واقعیش در زندگی این بود که از هر طریق به سرنگون کردن جامعه سرمایه‌داری و نهادهای دولتی مخلوقش مدد برساند، به آزادی و رهایی پرولتاریا کمک برساند، که او خود اولین بانی وقوفش بر وضعیت و نیازهایش، و آگاهیش بر شرایط رهاییش بود. مبارزه خوی او بود. با چنان شور، با چنان سرسختی و با چنان کامیابی مبارزه کرد، که کمتر کسی با او رقابت میکند. کار او در اولین “روزنامه جدید راین” در سال ١٨۴٢، روزنامه “به پیش” پاریس در ١٨۴۴، “روزنامه آلمانی بروکسل” در ١٨۴٧، “روزنامه جدید راین” در ١٨۴٨- ١٨۴٩ و بعلاوه جزوه‌های میلیتانت بیشمار، کار در سازمانهای پاریس، بروکسل و لندن، و بالأخره تاجی بر سر همه اینها، تشکیل انجمن بین‌المللی کارگران – این خود براستی دستاوردی بود که بنیانگذارش میتواند بحق بر آن ببالد حتی اگر هیچ کار دیگری نکرده باشد.
و در نتیجه، مارکس بلحاظ مورد نفرت و تهمت و لجن‌پراکنی بودن سرآمد زمانه خودش بود. حکومتها – هم مطلقه و هم جمهوری – او را از ممالک خود تبعید کردند. بورژواها – چه محافظه کار و چه اولترا- دمکرات – در بدنام کردن و لجن‌پراکنی به او گوی سبقت از هم ربودند. همه اینها را او همچون تارعنکبوت کنار میزد، نادیده میگرفت، و تنها زمانی پاسخ میداد که ضرورتی فوق‌العاده مجبورش میکرد. و او مُرد در حالی که میلیونها کارگر انقلابی همرزمش – از معادن سیبری تا کالیفرنیا، در همه بخشهای اروپا و امریکا، از صمیم قلب دوستش دارند، خالصانه به او احترام میگذارند و در فقدانش سوگوارند — و گرچه شاید مخالفان او بسیار بودند، اما من به جرأت ادعا میکنم که بعید است حتی یک دشمن شخصی داشته باشد.
نام او قرنها دوام خواهد آورد، و کارش هم چنین خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *