ناکارایی افشا ترفندهای نئولیبرالیسم بدون ارائه چشم انداز سوسیالیستی!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩۵ / ۹۶ (۱۲ بهمن)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

رفیق سیامک می نویسد:

تاریخچه کوتاه نئولیبرالیسم:

اقتصاد دانان بورژوازی برای حل بحران دوره ای اقتصادی سرمایه داری در مراحل مختلف نسخه های مختلف پیچیده اند و می پیچند تا ذهن توده ها را از حل اصلی و ریشه یی تضادهای موجود در نظام سرمایه داری به دور کنند. در حالی که در سال های سی میلادی این راه حل با اختراع و معرفی اقتصاد کینزی که دخالت گسترده دولت و گسترش سرمایه گزاری دولتی را تشویق می کرد انجام می شد، نئولیبرالسم  با سو استفاده از بحران دوره ای اقتصادی سرمایه داری سال های هفتاد میلادی (وقتی که بیکاری و تورم همزمان ابراز وجود کردند) برای افزایش قدرت رقابت در مرحله اول مقررات زدایی گسترده از بازارهای مالی و تخریب موانع تجاری را تجویز و اجرا کرد. و در مرحله دوم، از نقش و اهمیت دولت از طریق خصوصی سازی (privatization) و برونسپاری (outsourcing) کاست تا بازار بتواند با مکانیسم های کنترل و تعادل داخلی خود سریع تر در برابر نوسان های اقتصادی واکنش نشان بدهد.

هنوز در دهه هفتاد به خاطر وجود ارودگاه سوسیالیسم و “خطر کمونیسم” امپریالیسم به دولت های واحد و سیاست تخصیصی- توزیعی (allocation policy) آنها احتیاج داشت. ولی با عقب نشینی تدریجی نیروهای سوسیالیستی در دهه نود میلادی ضرورت و اجرای مرحله سوم سهل تر شد.

بدون هراس و خوف از جنبش های اجتماعی، امپریالیسم نیازی به سیاست تخصیصی- توزیعی دولت های رفاهی دیگر ندید و با خیال راحت با زیر کنترل قرار دادن شدید مالی دولت ها و محدود کردن امکان کسری بودجه موقتی آن ها برای ایجاد آرامش عمومی به اجرای مرحله سوم پرداخت.

هم راه حل بحران سال های سی میلادی و هم راه حل بحران سال های هفتاد و تهاجم بعدی نئولیبرالیسم جلوه و شکل های مختلف حصول سلطه طبقاتی بر حسب وضعیت مشخص در شرایط مشخص بوده است. گاهی این سلطه غیر مستقیم از طریق نمایندگان بوروکرات طبقات انگلی در دولت انجام می شد و می شود و گاهی در برخی زمینه ها طبقات انگلی به دست گرفتن مستقیم ابزار قدرت را ضروری یافتند و می یابند. نگفتن این اصل مارکسیستی مخفی کردن تضاد اصلی در نظام سرمایه داری است.

انتقاد از نئولیبرالییسم:

این درست است که که اجرای سیاست های چون “مقررات زدایی” و ” کوچک کردن دولت” در بیشتر از سی سال زندگی بیشتر اقشار جامعه را  تحت تاثیر قرارداده است و حقوق مدرن اجتماعی را که ضامن بقای سرمایه داری در عرصه عمومی و در نهادهای مدنی بوده اند به کلی تضعیف کرده است. نهادهای متضمن حقوق اجتماعی که حتا در خدمت  سرمایه داری و تضمین کننده رشد پایدار و ثبات اجتماعی بوده اند اندک اندک به کنار زده و از دایره تاثیرگزاری به حاشیه پرتاب شده اند. و این هم درست است که نئولیرالیسم تمام عرصه های جامعه سرمایه داری را از دانشگاه ها، بیمارستان ها  تا  روابط  فردی میان انسان ها را رفته رفته کالایی  کرده است.

ولی هم اکنون نئولیبرالیسم به تنگی نفس شدیدی دچار شده است که توانایی حفظ جایگاه بلامنازع گذشته خود را از دست داده است. و این بیماری و رنگ پریدگی از چشمان تیزهوش دوستان نئولیبرالیسم پنهان نمانده است.

“به جای ایجاد رشد، سیاست های نئولیبرالی موجب افزایش نابرابری و به طور همزمان در خطر قرار دادن رشد دراز مدت شده است.”

انتقاد بالا از نئولیبرالیسم نظرات یک گروه و یا دسته طرفدار سوسیالیسم نیست. این انتقاد از طرف محققان اقتصادی و مزدبگیر صندوق بین المللی پول نوشته شده است. آن ها ادعای این که قشرهای متوسط و گروه های گسترده ای در جامعه واقعن از مزایای رشد اقتصادی بهره مند شده اند را به طور جدی زیر سوال می برند. آن ها معتقدند که هزینه های اجتماعی رشد اقتصادی- از جمله افزایش نابرابری – به حدی بوده است که امروز موجب تهدید ثبات اجتماعی و عدم  پایداری رشد شده است. به کلامی دیگر رشد اقتصادی موجب غنی تر شدن طبقات فوقانی شده است، ولی منجر به توسعه جامعه ها نشده است.

آن ها همچنین با محدودیت سوداگرانه گردش و حرکت سرمایه های بزرگ در بازارهای  جهان موافقند و توصیه می کنند که می توان با سرمایه گذاری مستقیم در کارهای تولیدی دوباره تولید و تجارت جهانی را رونق داد. آن ها در انتقاد خود از سیاست های نئولیبرالی تا آن جا پیش می روند که برای آفرینش رشد پایدار حتا افزایش برابری اجتماعی را توصیه می کنند. همان طور که می بینید انتقاد آن ها از انتقاد برخی “چپ” های شرمگین نیز تندتر است.

این گونه انتقادها که با رسوا شدن سیاست های نئولیبرالی و مقاومت توده ها علیه آن اجبارن گفته شده است، به حکایت دزدی می ماند که برای رد گم کردن همراه دیگران فریاد می زند که دزد را بگیرید. منتقدان علاوه بر پنهان کردن عوامل اجرای سیاست های نئولیبرالی، از جمله خود صندوق بین المللی پول، می خواهند پرچم مبارزه علیه  نئولیبرالییسم را به دست گیرند و آن را از مسیر سوسیالیستی و درست آن خارج سازند.

موسسات و بنگاه های گوناگون امپریالیستی همواره نشان داده اند که در درک حساسیت و خطرناک بودن اوضاع بسیار قوی هستند. به خاطر همین، برای جلوگیری از رشد جنبش و از مسیر خارج کردن سمت منطقی آن نقشه های گوناگون را سریعن به اجرا می گذارند. بنابراین این اعترافات ناگزیر محققان دانشگاهی طبقات فوقانی انگلی را نباید دلیلی بر “توبه گرگ”  دانست.

آقای ابستفلد (Obstfeld) ، اقتصاددان ارشد صندوق بین المللی پول علاوه بر تایید این طرز فکر جدید به این مساله بدون هیچ تعارفی اقرار می کند. ایشان که این تغییر نظر را تحول فکری و نه انقلاب فکری می خواند، اضافه کرده است که این فرآیند فکری نوین هسته اصلی رویکرد اقتصادی صندوق بین المللی پول را که بر اساس بازار آزاد و رقابتی استوار است، تغییر نداده است. بلکه چشم اندازهای مهم و راه چاره های نوینی را برای یافتن یک راه رشد پایدار به افکارشان افزوده است. به زعم ایشان بحران مالی جهانی کنونی، و همچنین بحران های قبلی، نشان داده اند  که موج افزایش سرمایه در گردش می تواند موجب بی ثباتی، به خصوص با دامن زدن به ازدیاد اعتباری- قرضی داخلی در جامعه شود.

بدین ترتیب بسیاری از سیاستمداران بورژوازی با درس گیری از رشد جنبش “سندرزی” در ایالات متحده و رشد جنبش “کوربنی”  در بریتانیا به این نتیجه رسیده اند که باید هیولای  نئولیبرالی را مهار کرد. و گرنه باید منتظر عواقب غیر قابل پیش بینی برای کل نظام سرمایه داری بود. به خاطر همین مصلحت گرایی نظری حتا برخی از اقتصاددانان بورژوازی فشار اتحادیه اروپا به  یونان، اسپانیا و پرتغال به خاطر بحران مالی و بدهی را نادرست ارزیابی می کنند و آن را بر ضرر حفظ بلند مدت نظام سرمایه داری می دانند.

بنابراین به روشنی می بینیم که در حالی که بعضی از طبقات فوقانی انگلی جامعه منافع خود را در خلاصی از قید و بند دولت و در دست گرفتن کل اهرم های قدرت می بینند، بعضی از طبقات فوقانی انگلی دیگر برای جلوگیری از شورش های اجتماعی و تداوم حیات آتی نظام بهره کشی به دنبال ایجاد یک “سرمایه داری انسانی” هستند تا با کمک دولت بتوانند با سیاست مالیاتی عقلانی تر شرکت هایی مانند گوگل،آمازون و اپل را مجبور به پرداخت مالیات کنند و با پول به دست آمده، نابرابری را محدود کنند و سرمایه گذاری را در بخش های واقعی ارزش افزا و  تولیدی گسترش دهند.

بدین ترتیب باید در بررسی نقش دولت در نظام فعلی جهانی شده سرمایه داری (globalisation) از تمرکز به روی منافع  چند شرکت و یا یک طبقه خوداری کرد و به مجموعه روابط و ترکیب و تناقض کل طبقات انگلی نظر داشت. در نهایت و در بلند مدت جمع دیالکتیکی منافع  کل این طبقات تعیین کننده است نه حرکت و یا خواست جداگانه این یا آن شرکت.

وظیفه نیروهای سوسیالستی:

آیا در این وضعی که ما در آن قرار داریم-  زمانی که در صف خود سينه چاکان نئولیرالیسم نسبت به حقانیت آن تردید ابراز می شود-  باز گفتن چنین انتقادها از طرف ما کافی است؟

نه. اگر در سال های آغازین دوره جدید بحران اقتصادی سرمایه داری این انتقاد ها برای نشان دادن ریشه واقعی مشکلات لازم بود، حال دیگر مسلم است که بسنده کردن به گفتن این انتقاد ها و افشاگری ها دیگر اصلن کافی نیست. به نظر نگارنده این گونه انتقادها از نئولیبرالیسم انتقاد از موضع “راست” است و با سطح کنونی جنبش همخوانی ندارد.

بدین ترتیب هر چند افشاگری دخالت های مستقیم و غیرمستقیم شرکت های فراملی در انتخاب دولت های مدافع منافع خود کاری است لازم ولی بدون ترسیم یک آلترناتیو سوسیالیستی این انتقاد در حد انتقاد “راست” گرایانه نظیر صندوق بین المللی پول باقی می ماند و از ان فراتر نمی رود. امروز وظیفه ما بزرگتر و مهمتر از این افشاگری های ساده است. امروز ما باید با ارائه یک راهکار سوسیالیستی توده ها را حول این محور متشکل کنیم. فراموش کردن این وظیفه و سیاست مستقل ما و بیش از حد بزرگ کردن پیام جنبش “تسخیر وال استریت” به عنوان جنبشی که نه تنها سوسیالیستی نیست، بلکه اعتقادی نیز به مبارزه متشکل و سازمان یافته ندارد در این لحظه یک قدم به عقب است نه به جلو.

در طول ۳۵ سال گذشته نئولیبرالیسم موفق شد که با تغییر تدریجی درک مردم از مسائل اقتصادی این ابهام را جا بیاندازد که انگار ثروت جامعه در بازارها از جمله در موسسات مالی و با عملکردهای انگلی در “وال استریت” ایجاد می شود، نه با کاربرد نیروی انسان در مراکز تولیدی.

امروز که حتا اقتصاددانان صندوق بین المللی پول نقش تولید را در ایجاد توسعه تایید می کنند و کار را و  نه پول در گردش در اقتصاد کاغذی را منبع ثروت واقعی می دانند، افشا نابرابری اجتماعی و تکیه کردن به سیاست توزیعی کینزی کافی نیست.

احزاب سوسیال دموکرات و احزاب سازشگر “چپ” در سال های اخیر تلاش ناموفق بسیار کرده اند که با بزک کردن سیمای کریه نئولیبرالیسم آن را “عادلانه” و “انسانی” به ما نشان دهند. ولی خودآگاهی طبقاتی، چشم انداز تاریخی و خلاقیت فکری  نیروهای سوسیالیستی باید فراتر از این “پرواز مگسی” اندیشه باشد.

همگامی، همصدایی و همراهی سوسیالیست های واقعی با جنبش های اجتماعی نظیر “تسخیر وال استریت” لازم و ضروری است، ولی به جای دنباله روی از این جنبش ها که افق دید محدود و گاهگاهی “عمر مگسی”  دارند، باید هژمونی اندیشه ی سوسیالیستی  را در آن ها ایجاد و رهبری آن ها را به دست گرفت. کاری که بسیاری از احزاب سوسیالیستی و کارگری از گفتن آن حتا شرم دارند و آن را تفکر کهنه و قدیمی می نامند و می دانند.

در زمانی که نئولیبرالیسم کماکان موفق شده است که خشم مردم را علیه توزیع ناعادلانه ثروت و حرص و طمع ثروتمندان محدود کند. وظیفه سوسیالیستی حکم می کند که به رهبران صادق و آگاه این جنبش ها آموزش مارکسیستی داد و به آنها فهماند که مساله اصلی ربطی به حرص و طمع این یا آن فرد سهامدار “کاغذباز” ندارد، بلکه سرمایه بطور ذاتی به سمتی حرکت می کند که سود بیشتری نصیبش کند. وقتی که سود کسب شده از استثمار نیروی کار کمتر از سود خرید و فروش اوراق بهادار و دلالی مسکن است، پس منطق ذاتی سرمایه حکم می کند که آن را در اوراق بی دردسر بهادار و یا بازار مسکن انباشت کند تا در مراکز تولیدی و مواجه شدن با اتحادیه های کارگری و کند شدن چرخش سرمایه.

بدون توضیح دادن این مساله کلیدی و ریشه ای به زحمتکشان و مبارزان جنبش های اجتماعی، نیروهای عوامفریب “راست” افراطی می توانند با سو استفاده از خشم و غضب احساسی و سطحی توده ها آن را درگیر راه حل های سطحی، انحرافی و تقلیل گرایانه (reductionist) کنند.

هرچند که نیروهای امپریالیستی تا کنون توانستند خواسته های بر حق مردم را برای اجرای عدالت اجتماعی به سمت نیروهای “راست” افراطی هدایت کنند، ولی می دانند که امکان مصرف چنین راه حلی شمشیر دوتیغه و جاده صاف کن فاشیسم است و در بلندمدت بدون کاربرد واقعی.

ما می توانیم با علم به این واقعیت و پیگیری و بردباری و اعتماد بنفس و اعتقاد به راه حل سوسیالیستی با توده ها وارد گفتگو شویم و با سازماندهی آن ها جلوی رشد “راست” افراطی طرفدار نظام سرمایه داری را بگیریم. باید به توده ها نشان بدهیم که سوسیالیسم تنها جایگزین منطقی و انسانی سرمایه داری است و آن ها را قانع کنیم که تحقق این امر بدون رزم میسر نیست و قدم اول نیز وحدت و تشکیلات است.

منابع:

FINANCE & DEVELOPMENT، June 2016، Vol. 53، No. 2
Jonathan D. Ostry، Prakash Loungani، and Davide Furceri
IMF Survey : Evolution Not Revolution: Rethinking Policy at the IMF، June 2016، 2

Link: link: http://www.tudehiha.com/archives/3513

3 Comments

  1. خواننده

    بخدمت نویسندهٔ محترم مقاله سلام عرض می کنم
    از این نوشته واقع تعجب کردم.
    نمی دانم این مقاله کی نوشته شده باشد . در دور اول انتخابات ایالات متحده ی آمریکا یا امروز. اگر بنا بر تاریخ مقاله این روزها نوشته شده باشد ؛ وقتی که دونالد ترامپ دارد با تمام توان سیاست های جهانی را با اقدامات خود تحت تاثیر می گیرد ؛ حمله به برنی سندرزها که از دور انتخابات بیرون انداخته شدند ؛ کوچه غلط دادن نیست؟
    اگر بخواهیم در آمریکا به جای اعتراض به ترامپ در اوضاع کنونی همراه با دیگر مردمان برویم و از پرولتاریای انقلابی در حال انقلاب سوسیالیستی ساختهٔ ذهن شما حمایت کنیم سراغ کی برویم؟ لطفا سایتی آدرسی نامی نشانی چیزی بدستمان بدهید. متشکر خواهیم شد.

  2. siamak

    با سلام به رفیق “خواننده”

    با تشکر بسیار از خواندن مقاله و با تشکر فراوان تر برای انتقاد سازنده.

    درو آن کند که کاشت

    عوامل عينی بسياری ازجمله بحران اقتصادی كنونی، گرسنگی مزمن بخش بزرگی از مردم، ضد حمله ی بورژوازی نفتی- صنعتی عليه دستكش سفيدان بورژوازی مالی، دموگرافی دگرگون شده ی آمريكا و غيره و عوامل ذهنی-ايدئولوژيك- فرهنگی موجب اين پيروزی شد. ولی موثرترين عامل ذهنی عدم سياست مستقل سوسياليست- كمونيست ها در آمريكا ست كه نتوانستند فرياد تغيير خواهی زحمتكشان و مردم ساده را بشنوند و در برابر آن واكنشی متناسب نشان دهند. عدم باور سوسياليست- كمونيست ها به مبارزه ی مشخص و هدفمند برای تغيير، شرايط ذهنی مهمی را برای آمدن ترامپ و “پوپوليسم راست” مهيا كرد.
    شكی نيست كه به قدرت رسيدن ترامپِ عوام فريب و هارترين جريان های راست دور و بر او برای آمريكا و جهان پيامد فاجعه باری خواهد داشت. خطر جنگ ميان گروه های امپرياليستی تشديد شده است.
    ترديدی نيست كه بايد همراه با دگران در جنبش ضد ترامپی شركت كرد و ازجمله از برنی سندرزها دفاع كرد. دفاعی كه برخورد انتقادی از “چپ” مضمون آن را تشكيل مي دهد. به طريق اولی، دنباله روی از اين جنبش و نداشتن خط مستقل دردی را دوا نمی كند و در نهايت با همكاری شما هم توده ها شيفته ی ترامپ را از زير چتر او خارج نمی سازد. همكاری و دنباله روی غير انتقادی از چريان های ضد ترامپ ی، نهايتاً مي تواند با خارج كردن توده ها از زير چتر ترامپ، آن را را به زير پرچم نمايندگان بورژوازی مالی و نظامی حزب دموكرات آمريكا جمع كند.
    اگر شما برای ايجاد خط مستقل كسی را نمی شناسيد و يا آدرسی و يا سايت كسی را نمی دانيد، خودتان شروع كنيد از محل كارتان، از شهری كه در آن زندگی می كنيد، «كه كلان از خرد می خيزد، و از اندك بی شمار» (اط).
    نمی دانم كه آيا مثل من سنی از شما گذشته است يا نه. اگر چنين باشد بايد بدانيد كه تاريخ مبارزات حزب ما، حزب توده ايران، بهترين شاهد زنده باور به تغيير است. اين باور علمی بر پايه برنامه حداقل كارگری حزب طبقه كارگر پايه ريزی شده است كه به تلفيق دو وظيفه دموكراتيك و سوسياليستی پايبند است. دفاع از سندرزها، وظيفه ی دموكراتيك حزب توده ايران و همه توده ای ها را تشكيل می دهد. مبارزه برای انتقال آگاهی سوسياليستی به درون جامعه، در مركز آن به ميان زحمتكشان يدی و فكری و ديگر نيروهای ترقی خواه، وظيفه سوسياليستی حزب توده ايران و همه توده ای ها را تشكيل می دهد.
    همانطور که رفیق عزیزم عاصمی دائمن تاکید می کند تنها با تلفيق اين دو وطيفه به طور مستمر می توان به هدف ايجاد تغيير در شرايط حاكم ذهنی و عينی در جامعه، از جمله در ايران و يا آمريكا دست يافت. سرشت انقلابی برنامه حداقل كارگری حزب توده ايران از تلفيق اين دو وظيفه زاييده می شود كه زنده ياد ف. م. جوانشير، دبير كميته مركزی حزب توده ايران آن را در “سيماي مردمی حزب توده ايران” توصيف مي كند و مستدل می سازد. (در اين زمينه، اگر بخواهيد، گفتگو را با شما و دوستان ديگر ادامه خواهيم داد. گفتنی متقابل بسيار است!)
    حتا در دورانی كه تمام جهان صحبت از تثبيت رژيم شاه می كرد، مطبوعات حزبی پر بود از باور علمی به امكان تغيير شرايط و مبارزه در راه آن. حزب بدون نرمش در برابر فشار جبهه ملی و نهضت آزادی وغيره كه بعد از كودتا سياست “واقع گرايی” را در پيش گرفتند، بهترين نمونه كار تلفيق مبارزه دموكراتيك و سوسياليستی را پيشه كرد و به تمام سوسياليست های جهان آموخت.
    شما خيال می كنيد كه رفيق دلاورِ معصومی كه برای سازمان دهی به ايران فرستاده شد و رفيق شجاع جان باخته راه آزادی حكمت جو و رفيق عزيزمان خاوری هنگام عزيمت به ايران فهرستی از مراكز آماده ی انقلاب در جيب داشتند كه به خدمت بگيرند و يا بر آن تكيه كنند؟ وظيفه آن ها كمك به تغيير شرايط ذهنی برای تغيير بنيادی و انقلابی در ايران “شاه زده” بود. آن ها جز تاريخ سازان بودند و نه دنباله روان!
    صحبت بر سر آن است كه آماده نبودن شرايط برای انقلاب سوسياليستی به معنای فراموش كردن وظايف سوسياليستی حزب توده ايران و همه توده ای ها نيست. اتحادهای اجتماعی ضروری است و بايد برای برپايی آن ها مبارزه نمود. مبارزه برای تربيت مبارزان سوسياليست- كمونيست، يعنی مبارزه سوسياليستی نيز جای خود را دارد. اين دو وظيفه را نبايد در برابر هم قرار داد، يكی را مطلق و ديگری را از مدنظر دور داشت. بايد رابطه ديالكتيكی ميان اين دو مبارزه را درك نمود.

    موفق باشید سیامک

    مقاله های مرتبط به موضوع:

    گرسنگی مزمن در ایالات متحده
    انتخاب بین طاعون و وبا در امریکا

  3. محسن

    افرین و صد افرین یر رفیق سیامک گرامی وعزیز باز م مثل همیشه منطقی و مستدل پاینده باشی در خدمت به کارگران و زحمتکشان …من بعنوان یک کارگر از شما متشکرم…بدرود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *