مقاله شماره: ١٣٩۵ / ۱۰۱ ( ۹ اسفند)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
رفيق عزيز آرش وجداني
براي اشاره ي هوشمندانه و طرح انديشه باريك بينِ انتقادي متشكرم.
حق با شماست، اشاره به واژه «لاجرم» در مقاله نامه مردم، همان طور كه نوشته ايد: «ناظر به گذار خودبخودي اين تحول [فرايند گذار از ديكتاتوري] نيست». شما آن را بياني براي «تفكيك مرحله اي گذار [مي ناميد] كه ملي- دموكراتيك است و نه سوسياليستي».
با شما كاملا هم عقيده هستم كه«همه تلاش مقاله [كه در بحث با اصلاح طلبان بسيار موفق وتواناست] بر آن است كه بر نقش عامل آگاه در اين گذار از ديكتاتوري تاكيد بگذار …». بدون ترديد با برجسته ساختن فرازهاي نوشته متين نامه مردم در بحث با متحدانِ اصلاح طلب در مقاله ي “اميد واهي” موافق هستيد و آن را تائيد مي كنيد. و همچنين تائيد مي كنيد كه اصلاح طلبان تنها يك گردان از «عامل آگاه» هستند كه در تحولات انقلابي آينده نقشي به عهده دارد. گردان اصلي را زحمتكشان يدي و فكري، طبقه كارگر ايران به عهده دارد، به ويژه هنگامي كه بايد از تكرار سرنوشت انقلاب بهمن ممانعت به عمل آيد.
رفيق عزيز، نكته ي باريكي را كه شما مطرح ساخته ايد، مورد توجه من در مقاله ي “اميد واهي” نيز بوده است. در آن جا اين ادعا مطرح نشده است كه گويا مقاله ي نامه مردم باور به گذار از ديكتاتوري به طور خودبخودي دارد. «چنين تناقضي در نوشته نامه مردم نيست …» با اين نظر شما موافقم. اگر بايد به تناقضي در مقاله اشاره داشت، عدم تناسب ميان كوشش براي ارتقاي سطح شناخت «عامل آگاه» نزد متحدان اصلاح طلب از يك سو و نزد طبقه كارگر از سوي ديگر است. در حالي كه در ارتباط با اصلاح طلبان به طور مستمر مقاله هاي موفق و مستدلي انتشار مي يابد. صحنه ي بحث در اطراف جايگاه نبرد طبقاتي طبقه كارگر در ارگان مركزي حزب توده ايران خالي است. اين كمبود در ارزيابي از روند رشد نبرد مطالباتي- سياسي طبقه كارگر ايران و هم تاثير آن بر روي برپايي اتحادهاي ضروري اجتماعي، ازجمله به منظور گذار از ديكتاتوري به چشم مي خورد.
مي دانيم كه احزاب كمونيست بسياري سرگرم بحث هاي فعال و زنده اي در باره ي هدف استراتژيك خود در مرحله كنوني و تعيين تاكتيك هاي متناسب با آن هستند. حزب كمونيست پرتغال، بريتانيا، يونان و آلمان از اين جمله اند. رئيس حزب كمونيست آلمان پاتيريك كوبلر اخيرا در سخناني به اين بحث پرداخت (اوتست، ٣ فوريه ٢٠١٧). او اظهار داشت: «تنها در جستجوي اتحاد با نيروهاي بورژوازي – عليه جريان پوپوليستي راست در آلمان – بودن و آن را برپايه ارزش هاي اخلاقي بورژوازي سازمان دادن، يك “اشتباه اپورتونيستي از راست” است. تنها به نبرد خياباني انديشيدن، يك “اشتباه اپورتونيستي از چپ” است!»
معاون رئيس حزب كمونيست آلمان، هانس پتر برنر، دو روز پيش (٢٠ فوريه ٢٠١٧) در جهان جوان رساله اي در همين زمينه با عنوان “نگرش محدود” منتشر نمود. او در آن جا زمينه تئوريك رابطه ديالكتيكي ميان مبارزه براي اتحادهاي اجتماعي با لايه هاي متفاوت بورژوازي را از يك سو، و با نبرد طبقاتي طبقه كارگر و حزب آن در جامعه از سوي ديگر را، به نقل از “مانيفست حزب كمونيست” و نظرات لنين ارايه مي دهد. او به نقل از مانيفست به خطري براي مبارزه ي حزب طبقه كارگر اشاره مي كند كه بي توجهي به رابطه ديالكتيكي ميان دو وظيفه با آن روبروست: «سازماندهي طبقه كارگر به مثابه يك طبقه» و از اين طريق تبديل شدن به نيروي موثر سياسي در جامعه مي تواند در اثر اين بي توجهي «منفجر گردد». نتيجه گيري ماركس- انگلس در مانيفست كمونيستي صريح و شفاف است. برنر آن را چنين نقل مي كند: «برپا ساختن وحدت طبقه كارگر – اتحاد در درون خود طبقه – در نبرد براي منافع مشترك اقتصادي و سياسي شرط تعيين كننده است براي هر استراتژي كمونيستي!» ازجمله و به ويژه براي برپايي اتحادهاي اجتماعي به منظور گذار از ديكتاتوري در ايران!
در اين زمينه نياز به بحث هاي فعال، سازنده، زنده و رفيقانه در حزب توده ايران انكارناپذير است!
در مقاله ي “اميد واهي” دو بار واژه «لاجرم» به كار گرفته و به جوانب نظري- سياسي در ارتباط با آن، پرداخته شده است:
١- بار نخست در بند ٣، كه عنوان آن نقل از مقاله ي نامه مردم است: «جامعه لاجرم به مرحله “ملي- دموكراتيك” وارد خواهد شد». اين عنوان با علامت سوال مورد پرسش قرار گرفته است.
در اين بخش كه عمدتاً بررسي اي نظري- سياسي است، بررسي تئوريك روند “جبري” در رشد جامعه، مورد توجه قرار دارد. انتقاد به خودي كه مي توان به آن اذعان داشت، عدم نفي شفاف اين امر توسط من است كه استفاده از واژه ي «لاجرم» از مقاله نامه مردم، به معناي اين ادعا نيست كه گويا نامه مردم گذار از ديكتاتوري را لاجرم و محتوم مي داند.
«وارد شدن لاجرم جامعه به مرحله ملي- دموكراتيك» در مقاله اما اين انديشه اي را تداعي مي كند كه گذار از ديكتاتوري گويا جامعه را به طور محتوم به “مرحله ملي- دموكراتيك” وارد مي سازد. تجربه “بهار عربي” و شكست انقلاب بهمن چنين امري را مورد تائيد قرار نمي دهد.
گذار به مرحله ملي- دموكراتيك يك امكان است كه بايد آگاهانه تدارك آن را ديد. ستون فقرات اين تدارك را تجهيز و سازماندهي طبقه كارگر تشكيل مي دهد كه پيش شرط برپايي اتحادهاي اجتماعي تا درون لايه هايي از حاكميت است. اين دو وظيفه در برابر هم قرار ندارند، بلكه از رابطه اي ديالكتيكي برخوردارند.
توضيح به جاي شما در ابرازنظر كه بيان پيش در مقاله ي نامه مردم با هدف براي ايجاد خط فاصل با نظر «بسياري در چپ [است كه] براين باورند كه انقلاب در مرحله سوسياليستي است» مي تواند كمك براي درك ريشه ي «سوءبرداشت» احتمالي باشد. بدون توضيح شما به سختي مي توان مضمون فاصله با نظر از “چپ” را در بيان دريافت.
درك همه جانبه ي روند رشد جامعه به عنوان يك امكان، نياز به برداشت مشترك نظري از ديالكتيك “جبر و اختيار” دارد. به گوشه هايي از اين ديالكتيك در ادامه مقاله ي “اميدي واهي” و در ارتباط مشخص با وظيفه ي كه در برابر حزب طبقه كارگر براي انتقال آگاهي طبقاتي به درون طبقه كارگر و جامعه قرار دارد، پرداخته شده است. آن جا نشان داده شد كه به ويژه اكنون كه تجربه هاي پيش گفته ي بهار عربي و انقلاب بهمن بر ضرورت تشديدِ عملكرد آگاهانه و هدفمند حزب طبقه كارگر تاكيد مي ورزد، مبارزه براي رشد آگاهي طبقاتي و درك آن توسط طبقه كارگر و متحدانش ضروري تر از هر زمان در برابر حزب طبقه كارگر قرار دارد. وظيفه اي كه تنها از عهدي حزب توده ايران برمي آيد. ريشه ي مبرميت اين وظيفه ناشي از تغييرات انقلابي پيش رو است.
آن چه كه مي توان با توجه به توضيحات شما در ابرازنظر باري ديگر برجسته ساخت، ضرورت “بررسي مشخص پديده ي مشخص” است كه موضوع بند ٤ مقاله من را نيز تشكيل مي دهد. بايد آن نيروهاي “چپ” را به طور مشخص آموزش داد و راهنمايي كرد كه مي پندارند، انقلاب سوسياليستي در دستور روز قرار دارد. بايد براي آن ها روشن ساخت كه مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب كه تعريف آن در ششمين كنگره حزب توده ايران مورد تائيد قرار گرفته است، چرا تنها جايگزين ممكن براي نبرد براي جامعه اي انساني- دموكراتيك و ملي- ضدامپرياليستي در شرايط كنوني در جهان است. ويژگي اين مرحله به عنوان يك مرحله ي طولاني و مستقل رشد جامعه و تفاوت مضموني آن با انقلاب سوسياليستي چيست؟ چرا مي توان آن را ديگر يك نظام سرمايه داري “دموكراتيك” ندانست، در عين حال كه نظام سوسياليستي نيز همان قدر نيست كه داراي جهت گيري ترقي خواهانه- سوسياليستي است. اين بحث هاي نظري- سياسي ضروري هستند، همچنين براي بحث با متحدان اصلاح طلب در مرحله سرنگوني ديكتاتوري كه روندي انقلابي است.
بايد اميدوار بود كه ضرورت بحث و بررسي مشخص پديده ي مشخص به شيوه قالب در فعاليت روشنگرانه- تبليغي تبديل گشته، و امكان شناخت مضمون پديده را از طريق بررسيِ انتقاديِ مشخص (ديالكتيك مشخص) براي توده ها ممكن سازد.
٢- در بند ٤ نيز به واژه ي «لاجرم» پرداخته شده است. اين بار با نقل كامل نظر مقاله ي نامه مردم و با طرح اين پرسش كه «چرا بايد اين گذار “لاجرم” به دموكراسي منجر شود؟»، شرايط امكان تحقق و تداوم دموكراسي مورد بررسي قرار گرفته است. بحث نظري- سياسي در اين بند نيز به عنوان اهرم براي نشان دادن ضرورت توجه به نقش طبقه كارگر براي گذار از ديكتاتوري بهره گرفته مي شود و نشان داده مي شود كه وظايف مشخصي در اين زمينه در برابر حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران قرار دارد!
رفيق عزيز آرش، با تفاهم براي محدود بودن «فرصت» براي پرداختن «به كل مقاله»، خوشحال مي شدم اگر مي توانستيد به اين پرسش پاسخ دهيد كه آيا طبقه كارگر نيز به عنوان نيروي عمده ي زير فشار و ستم طبقاتي در جامعه به حساب مي آيد؟ آيا طبقه كارگر مي تواند «نقش عامل آگاه در گذار از ديكتاتوري» را ايفا سازد؟ آيا در برابر اين طبقه نيز وظيفه بحث و گفتگو مانند با “اصلاح طلبان” وجود دارد و به آن عمل مي شود؟
آقای دکتر عاصمی بسیار گرامی،
یکی از بهترین سرمقاله هایی که در نامه مردم طی سال های اخیر خواندم، همین سرمقاله مورد اشاره شماست. مدت ها بود که با چنین یادداشت هایی در ارگان مرکزی حزب برنخورده بودم. زبانی که به افشای سازش و خطرات ناشی از آن باز می شود، الزاما نباید به فحاشی یا حماسه سرایی آلوده شود. مخاطب پیش از آنکه مدعیان اصلاح طلبی باشند، هواداران صادق آنانند.
اما شما بدرستی به نیازِ کار کردن در بین زحمتکشان و عدم غفلت از کار در بین آنان اشاره کرده اید. اما هموطن گرامی! گمان می برید که با این زبان و با نوشتارهای طویلی که شیوه ی معمول سایت شماست، این امر شدنی است؟
زحمتکشان را باید بزبان خودشان و خیلی کوتاه خطاب قرار داد؛ نه با رساله های بی پایان. قصد من بی ارزش یا کم ارزش کردن تلاش های پر ارزش شما نیست، اما توجه داشته باشید که سرانه مطالعه در میهن ما دو ثانیه در هفته است! یعنی چیزی حدود دو دقیقه در سال.
پس بیایید بجای این ایرادهای «کلاسیک»، کمی با واقعیات موجود در داخل ایران آشنا شده و دست در دست هم – و نه علیه هم- سنگ به سنگ هم که شده، سد های پیش رو را برشکنیم!
«گيـل آوا!
…
بر خلق در زدي كه جوابت نداد خلق؟»
(سياوش كسرايي، “تولد”)
رفیق عاصمی گرامی با درود بر شما
از من پرسیده اید :«رفیق عزیز آرش، با تفاهم برای محدود بودن «فرصت» برای پرداختن «به کل مقاله»، خوشحال می شدم اگر می توانستید به این پرسش پاسخ دهید که آیا طبقه کارگر نیز به عنوان نیروی عمده ی زیر فشار و ستم طبقاتی در جامعه به حساب می آید؟ آیا طبقه کارگر می تواند «نقش عامل آگاه در گذار از دیکتاتوری» را ایفا سازد؟ آیا در برابر این طبقه نیز وظیفه بحث و گفتگو مانند با “اصلاح طلبان” وجود دارد و به آن عمل می شود؟»
قبل از ورود به پاسخ شما عرض می کنم که به خاطر وفور هوا اغلب ما حضور آن را حس نمی کنیم . بدیهی ترین عنصر حیات را عملا نادیده می گیریم . حکایت شما در طرح این پرسش مانند نادیده گرفتن هوای ” بدیهی” است .
من سپاسگذارم که به عرض من توجه کردید ، اما از شما می پرسم موضعی که در مقاله مورد نظر سخن می گوید موضع کیست و چه ماهیت طبقاتی دارد ؟ آیا موضع طبقه کارگر در قبال دیگر نیروهای طبقاتی نیست ؟به نظرمی رسد که شما آن را بعنوان نظر طبقه کارگر قبول ندارید و خواهان چندین وچند شعار در وصف خواسته های طبقه کارگرید ! نه عزیزم ، موضع مطرح شده در مقاله نامه مردم موضع حزب طبقه کارگر است که از منظر منافع طبقه کارگر به رخ داد ها می نگرد و دارای سه جنبه هم زمان است :
1- دیدگاه طبقه کارگر را به روشنی بیان می کند. که خود آموزشی است برای طبقه کارگر
2- خط فاصل بین طبقات را به صراحت اعلام و منافع درازمدت آنان را در همبستگی با منافع زحمتکشان در “مرحله ملی – دموکراتیک” تحول اجتماعی یاد آور می شود .
3- به دیگر نیروهای “چپ” و “سوسیالیست” به روشنی یادآور می شود که امر تحول اجتماعی امری عینی ، مادی وبر مبنای توازن قوا و رشد جامعه قرار دارد و “لاجرم” امری ذهنی ، “اراده گرایانه” و “جبری” نیست .
گمان می کنم پرسش شما را خود مقاله با صراحت پاسخ گفته است ونیازی به پامنبری حقیر نیست .
شادکام باشید
رفیق گرامی آرش وجدانی!
با تشکر برای جواب.
متاسفانه بعلت بیماری نتوانتسم بحث را ادامه بدهم. ولی در اولین فرصت ممکن به موضوع بر می گردم.
پیروز باشید
فرهاد عاصمی
«موضع حزب طبقه كارگر از منظر منافع طبقه كارگر»
جستجوي هدف استراتژيك در مرحله كنوني در احزاب كمونيست و كارگري!
رفيق عزيز آرش وجداني حق با شماست. موضع مقاله نامه مردم، «موضع طبقه كارگر در قبال ديگر نيروهاي طبقاتي» است … كه «از منظر منافع طبقه كارگر به رخ دادها مي نگرد …». در اين زمينه توافق كامل ميان ما برقرار است. بازتاب اين توافق در برجسته نمودن فرازهاي مقاله ي نامه مردم در نوشتار “اميد واهي” قابل شناخت است. همانجا سه نكته ي پاياني سطور شما نيز مورد تائيد قرار گرفته است.
بدين ترتيب گفتگوي پاگرفته ميان توده اي ها كه به دنبال گام پراهميت شما ممكن شده است، بحث كنوني را ميان توده اي ها، همانند در احزاب ديگر كمونيستي به سطحي علمي هدايت مي كند كه در آن جايي براي «سنگ به سنگ» پرت كردن وجود ندارد.
نك روند بررسي درباره ي استراتژي مبارزه در شرايط كنوني را نزد حزب كمونيست آلمان اين پرسش تشكيل مي دهد كه چگونه مي توان با شركت در نبرد طبقاتي كارگران، انتقال آگاهي طبقاتي را به درون زحمتكشان و متحدان نزديك و دور آن تقويت نمود، و از اين طريق، به بهبود شرايط به منظور برپايي جبهه هاي دموكراتيك – در ايران جبهه ضد ديكتاتوري -، كمك كرد؟ به سخني ديگر، قله ي بحث، يافتن پاسخي است به پرسش سوم در نظر بيان شده توسط شما كه به درستي «تحول اجتماعي [را] امري عيني، مادي و بر مبناي توازن قوا و رشد جامعه» ارزيابي مي كند. با بياني ديگر، پرسش درباره ي چگونگي استراتژي در شرايط كنوني مطرح است كه هدف آن، كمك به تغيير شرايط عيني، ذهني و توازن قواي نامناسب حاكم است!
رفيق آرش عزيز، همان طور كه قابل شناخت است، گفتگو ميان توده اي ها، در سطح عالي علمي- ديالكتيكي جريان دارد. پرسش من از شما در ابرازنظر پيش كه «آيا طبقه كارگر نيز به عنوان نيروي عمده در جامعه “نقش عامل آگاه در گذار از ديكتاتوري” را ايفا سازد»؟ از اين رو نك روند بحث علمي كنوني را تشكيل مي دهد، زيرا توجه ي انديشه ي توده اي را به يافتن راهكارهاي مبارزاتي براي تقويت نيرويعمده ي كارگري در مبارزه ي ضد ديكتاتوري جلب مي كند! صحبت بر سر گشودن راهكار هاي جديد در كنار مبارزه ي اتحادي در جامعه است و نه جايگزين ساختن مبارزه ي اتحادي، يا نفي آن!
گفتگوي علمي- ديالكتيكي ميان توده اي ها به منظور رشد نك جوانه ترقي اجتماعي، و يافتن شيوه هاي ضرور براي تقويت آن، يك بحث دلبخواهي و اراده گرايانه نيست. مبتني است بر انديشه يِ انتقاديِ ماركسيستي به منظور تغيير شرايط حاكم. به منظور تغيير شرايط عيني حاكم، در ارتباط تنگاتنگ با آگاهي ذهني انسان.
تغيير شرايط عيني و ذهني در روند ايجاد شدن “وحدت ديالكتيكي نظر و عمل” (تئوري و پراتيك اجتماعي) پا مي گيرد و عملي مي شود. هانس هينس هولس، فيلسوف معاصر آلماني، اين روند را در پنج گام توصيف مي كند: حين عمل، نظر درباره ي آن (شرايط، فراز و فرودها و …) پا مي گيرد كه به صورت طرحي جديد در ذهن مطرح مي شود. بازتاب اين طرح بر روي عمل، با واكنش انتقادي روبرو مي شود. واكنش انتقادي تدقيق طرح را ممكن مي سازد و بر روند تغيير شرايط عيني و ذهني حاكم موثر واقع مي گردد.
رفيق عزيز آرش، اميدوارم با ادامه گفتگو، گام پراهميت برداشته شده توسط شما، بيش از اين راهگشا گردد. بررسي مشخص شرايط مشخص نبرد طبقاتي كارگران ايران در شرايط كنوني – كه پرسش قبلي من نيز به آن بازمي گردد -، مي تواند براي ايجاد شدن تفاهم متقابل براي توسعه كمّي و كيفي مبارزه ي حزب توده ايران، حزب طبقه ي كارگر ايران براي انجام وظايف دموكراتيك و سوسياليستي آن، كمك باشد.