مقاله شماره: ۴۷ (۲ شهریور ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6860
رفیق عزیز ابوالقاسم گلستانی نوشتار خود را با عنوان «تشتت آراء در میان تودهای ها» پس از انتشار در اخبار روز برای نگارنده نیز ارسال نمود و موافقت کرد، نظرم را درباره ی نوشتار بیان کنم.
در این نوشتار رفیق گلستانی سرگذشت تودهای ها یی را توصیف میکند که قصه ی یک نسل تودهای است. این نسل از تودهای ها را او «بیرونی» نام نهاده است. نسلی که از روی ناچاری برای بیان نظرش دست به دامن اخبار روز می شود. زنجیر داد انوشیروانی؟
پیش از آنکه به ارزیابی از نوشتار رفیق گلستانی بپردازم، تکلیف خودم را روشن کنم. زیرا به ظاهر من نیز یکی از نسل «بیرونی»ها هستم. اینطور نیست! من نه چنین احساسی دارم و نه زندگیام را بر چنین روالی تنظیم کرده ام، زیرا من حزبم! «منگر که سرد و زرد در تابوتم. من سراپای قبیله ام».
رفیق گلستانی و نسل «بیرونی» تودهای ها نیز همین موضع را دارند. به شهادت عملکرد و مبارزه ی آن ها.گرچه میتوان «تشتت آراء» را میان آنها یافت، اما نمیتوان بندنافی را انکار کرد که آنها را به سرچشمه و ارثیه ای مربوط میسازد که تاریخ مبارزات حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران را تشکیل می دهد که نه انکارپذیر است و نه دور انداختی و یا با تاریخ دیگر قابل معاوضه. مبارزاتی که ریشه در اندیشه ی مارکس- انگلس- لنین و دیگر بانیان سوسیالیسم علمی و به ویژه اندیشمندان و دانشمندان و انقلابیون مارکسیست- لنینیست تودهای دارد.
قصه ی نسل «بیرونی» تودهای ها عجیب می نماید، اما قابل درک است
برای درک بغرنجی دیالکتیک آن باید از بررسی نکتهای دیگر آغاز کنیم که آسان نیست. اما چون واقعیت است، قابل شناخت و درک است و میتوان از آن آموخت.
رهبران، ازجمله رهبران حزب توده ایران در هیچ دورانی بافته های جداگانه نبوده اند. اغلب آنها زاییده شرایطی هستند که تحت تأثیر آن با اندامهای متفاوت رشد میکنند و به کیفیتهایی متفاوت دست می یابند.
از این روست که در هیچ نگرشی نباید از کوشش برای شناخت و درک تواناییهای رهبران در شرایط مشخص تاریخی کوتاهی نمود؛
از این روست که نباید در هیچ نگرشی از برجسته ساختن توانایی رهبران چشم پوشید؛
از این روست که نباید با تکرار تبلیغات دشمن، آنها را تنزل مقام داد، تسلیم شده و شکسته دانست و اعلام نمود؛و
از این روست که نباید سخن دشمن کارانه خود را هنگام کوچکترین امکان به نمایش گذاشت و به عنوان مدال«دمکراسی»خواهی به سینه زد. این گرفتار شدن در ترفند دشمن است که ما تنها ظاهر حیله های آن را در تلویزیون و یا در تبلیغات دیگر دیده و دریافته ایم. تودهای ها جانبداران استوار و نه دشمن کار هستند.
بدون تردید رهبری کنونی حزب توده ایران توانسته است تداوم مبارزه ی حزب طبقه یکارگر ایران را پس از دورانی طوفانی و خطرناک پس از یورش به حزب و پیروزی ضدانقلاب در کشورهای سوسیالیستی ممکن و تأمین نماید. دورانی که با اتخاذ تصمیم های عجولانه و بالاکشیدن های فله ای رفقایی که می بایستی در مهاجرت خود را بشناسند و جایگاه خود را در حزب توده ایران بیابند، با بغرنجی های مضاعف روبرو شد.
شناخت مشخص از مبارزان که در داخل و خارج از ایران که با حزب همکاری کردند می بایستی در شرایط جدید که به مراتب بغرنج تر از گذشته بود توسط حزب توده ایران عملی شود. سنت گذشته در حزب چگونه بود؟ بهزادی ها، جوانشیرها، نیک آیینها چند دهه اعضای مشاور کمیته مرکزی حزب بودند و آن وقت به دبیری حزب انتخاب شدند! رحمان هاتفی با به اثبات رساندن کیفیت اندیشه و توانایی شناخت و تصمم گیری خود در جریان یک انقلاب بزرگ در ایران از هوادار حزب طبقه کارگر به سمت عضویت در هیئت سیاسی کمیته مرکزی انتخاب شد.
نظرات و ارزیابی ها در نشریات حزبی و در اسناد حزبی مانند اسناد ششمین کنگره ی حزب توده ایران نشان میدهد که در زمینه بازتولید سازمان حزبی و انتخاب کادرها، رهبری از موفقیت شایسته ای برخوردار بوده است. این به معنای نفی کمبودها نیست. هر دوی این پدیدهها باید در ارزیابی از کارکرد رهبری حزب مورد توجه قرار گیرد.
دستاورد ادامه کاری حزب توده ایران در چنین شرایط بغرنج، دستاوردی بسیار بزرگ است که متعلق به همه ی تودهای ها، ازجمله نسل «بیرونی» آن نیز است.
حفظ و رشد و ارتقای این دستاورد به مرحله ی بالاتر در هستی حزب توده ایران، وظیفه ی هر روز و امروز هم است. هر سخنی دیگر و هر سر نخ دیگر به منظور رفع «تشتت آراء» راه به جایی نمیبرد و چیزی جز«سوزن دوزی بی انتها» (اظ) نخواهد بود.
وظیفه برای ایفای نقش در رشد کمی و کیفی مبارزه ی حزب توده ایران بدون شناخت و درک تضادی ناممکن است که تنها با حل آن، چنین وضع عجیب و غریب پایان می یابد. بدون شناخت این تضاد وضع عجیب و غریب حاکم نمیتواند پایان یابد.
این تضاد را میتوان در نوشتار رفیق عزیز گلستانی نیز یافت. راه حل اما در سطح سوزن دوزی بیانتها نیست. شناخت تضاد تنها از منظری ممکن است که کلیت واقعیت نبرد طبقاتی در ایران را مورد توجه قرار می دهد.
چنین موضع برای شناخت کلیت واقعیت توسط حزب توده ایران در مصوبات ششمین کنگره ی خود وجود دارد و قابل تأیید است. این اما به این معنا نیست که این کوشش تاکنون تا مرز سیرآب شدن فراروییده است. هنوز باید پیامدهای قانونمند از درون منطق مصوبات کنگره ی ششم حزب در بحثهای شناخته و به ثمر رسانده شوند. اعلام مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب و یا پیوند میان مبارزه ی صنفی و سیاسی به طور قانونمند با پرسش درباره ی جایگزین برای شرایط اقتصادی- اجتماعی حاکم کنونی همراه است. هدف ایجاد پیوند میان مبارزه ی صنفی و سیاسی در این مصوبات به چه معناست؟ طرح خواست های بینابینی (خواست هایی که تحقق آن در نظام سرمایه داری ممکن، اما در شرایط مشخص حاکم بر ایرانِ جمهوری اسلامی ناممکن است)چه هدفی را دنبال می کند؟ مبارزه ی انقلابی برای تغییرات بنیادین کدام مهر را بر سرشت جبهه گسترده ی ضد دیکتاتوری می زند؟ تدارک آن از طریق تجهیز توده ها عملی خواهد شد (با کدام شعارها و دور محور کدام برنامه؟)، یا در گفت و شنفت بی پایان با لایههای حاکمیت و پیرامونیان آن؟ و برخی از پرسش های دیگر که نیاز به بررسی و بحث درباره ی آنها پایان نیافته است.
پیامدهایی که از درون تصمیمات ششمین کنگره ی حزب توده ایران برمی خیزد، پیامدهایی است که از نبرد طبقاتی در جریان در ایران زاییده میشود و پاسخگوی است به نیازهای این نبرد و پراتیک توده ها در ایران.
لذا جستجوی این پیامدها تنها از درون نبرد و پراتیک انقلابی در ایران قابل شناخت و بیرون کشیدن است و نه از موضع محتاطانه ای که برای دوران احیای فعالیت حزب در سالهای گذشته ضروری بوده است و رفقای رهبری توانسته اند با برواوو بر آن غالب شوند.
تضادی که باید حل شود، کدام تضاد است که آن هنگام که حل شد، پامال شدن احتمالی حقوق اساسنامه ای رفقای نسل «بیرونی» که رفیق عزیز گلستانی نیز برجسته می سازد، رنگ میبازد و راه حل طبیعی خود را می یابد و یا اختلاف برداشت ها درباره ی شرکت یا شرکت نکردن در این یا آن انتخابات و دیگر نکتههایی که در نوشتار رفیق مطرح شده، جایگاه تاریخی خود را می یابد.
این اختلاف ها به طور طبیعی در جریان نبرد حل می شود، زیرا ناشی از اختلافهای آشتی پذیر است.برداشتهای سیاسی است از زاویه دید متفاوت که توجه به آن ها، شناخت از واقعیت را همه جانبه تر میکند و شناخت حقیقت را که کلیت است، ممکن می سازد.
تضاد مورد نظر و راه حل آن را رفیق عزیز گلستانی ناگفته در نوشتارش ارایه داده است. هنگامی که این رفیق مواضع گروههایی دیگر از نسل تودهای های «بیرونی» را مورد ارزیابی انتقادی قرار میدهد و آنها را می شکافد، درواقع انگشت روی تضادی میگذارد که شناخت و حل آن معضل اصلی را در شرایط کنونی میان تودهای ها تشکیل داده و ریشه ی «تشتت آراء» میان آنها است. معضلی که در ناروشن بودن جایگاه سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران برای تودهای ها برقرار است. در این زمینه در گفت و شنفت ها با رفیق عزیز امید نیز صحبت بوده است. بحث جالب و سازنده با رفقا هاتف و مهربان نیز در حول این تضاد مرکزی میگردد که در نامههای فی مابین مطرح شده است.
هویت تاریخی حزب توده ایران در شرایط کنونی، یعنی در هنگام نبرد برای گذار از دیکتاتوری در ایران چیست؟
این هویت چگونه شناخته میشود و از هویتهای دیگری که در نبرد برای آزادی و برای پیروزی در نبرد رهایی بخش ملی شرکت دارند تمیز داده می شود؟
میدانیم که بسیاری و ازجمله گروههایی مانند راه توده و دیگران حل مساله ی آزادی را در مرکز تغییرات ضروری کنونی در ایران قرار می دهند. شعار «توسعه سیاسی» اصلاح طلبان و دولت هشت ساله ی محمد خاتمی نیز در پی چنین توهمی درباره ی استحاله پذیری رژیم ولایی گرفتار بود و هست. توجیه خاتمی در دفاع از «نظام»، پیش از آنکه چنین دفاع مستدلی باشد، ناتوانی اوست در پایان بخشیدن به پندار استحاله پذیری رژیم دیکتاتوری در ذهن خود که خود او را هم به کنار زده است و میرحسین موسوی و بانو رهنورد و آیت الله کروبی را به بند کشیده است.
برداشت حزب توده ایران از جبهه ضد دیکتاتوری دارای تفاوتی عمده با برداشت همه ی باورمندان به استحاله پذیری رژیم ولایی و امکان دمکرات شدن حاکمیت ارتجاع کنونی دارد. این تفاوت تنها در ارزیابی ایدئولوژیک- نظری از دیکتاتوری نیست. بلکه ریشه در ارزیابی از شرایط اقتصادی ای دارد که توسط حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی به ایران تحمیل شده است.
حزب توده ایران تردید ندارد که تحمیل اقتصاد دیکته شده ی امپریالیستی به مردم میهن ما برای ارتجاع حاکم بدون اَعمال دیکتاتوری ممکن نیست. بدون توجه به وجود نطفه های مقاومت در میان مردم ایران که در سده ی اخیر دو انقلاب و جنبش های آزادی خواهی و ملی- رهایی بخش- ضد استعماری را تجربه کرده است که نقش پرتوانی در ساختن تاریخ این کشور و منطقه ایفا نموده، از جنبش تنباکو تا ملی کردن صنایع نفت، درک ضرورت سلطه ی دیکتاتوری برای اِعمال اقتصاد سیاسی تعدیل ساختاری در ایرانِ جمهوری اسلامی ناممکن است.
این سیاست ضد مردمی و ضد ملی نمیتواند جز در شرایط خفقانِ نظامیگری و پامال ساختن حقوق قانونی توده ها به مورد اجرا گذاشته شود. نمونه ی دیگر آن سلطه ی پینوشه پس از کودتا در شیلی است. در چنین شرایط تاریخی است که باور به استحاله پذیری رژیم دیکتاتوری نزد برخی از توده ای در نسل «بیرونی» و فراتر از آن ها، پنداشتی تهی از منطق از کار در می آید. پنداشتی آرزو گونه- غیرواقع بینانه با سرشتی ارتجاعی و علیه منافع ملی خلق های میهن ما.
از این رو نیز است که پرسش رفیق گلستانی درباره ی صراحت موضع درباره ی «براندازی» دیکتاتوری پرسشی به جا و شایسته است. گذار از دیکتاتوری نمیتواند جز روندی برای تصاحب دمکراتیک قدرت سیاسی و خارج نمودن آن از سلطه ی طبقات حاکم کنونی باشد. روندی که به همان نسبت مسالمت آمیز عملی خواهد شد، که تجهیز نیروهای انقلابی با موفقیت پیش رود. پنداشت درباره ی استحاله رژیم دیکتاتوری و سلطه ی سرمایه داری، توهمی نابخرادانه است.
موضع ضرورت گذار انقلابی از نظام سرمایه داری امپریالیستی را تحت رهبری یک «انترناسیونال جدید میان طبقه ی کارگر و خلق ها» در جهان سمیرا امین نیز در آخرین نوشتارش که در ماه اوت امسال در نشریه افریقا- آسیا انتشار یافت، اعلام می کند. این موضع که با مرگ او به سخن آخر و ارثیه ی معنوی او بدل شد درباره ی ضرورت گذار انقلابی از نظام سرمایه داری امپریالیستی کنونی که میخواهد روند بازگشت استعمار را باری دیگر بر جهان و خلق ها و کشورهای آن تحمیل کند، از واقعیت استحاله ناپذیری صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری نتیجه می شود.
بی جهت نیست که تنها حزب توده ایران است که پایان بخشیدن به اجرای اقتصاد سیاسی نئولیبرال دیکته شده سازمان های مالی امپریالیستی را خواستار است. این گام را سویه ی جدایی ناپذیر برای برپایی جبهه ضد دیکتاتوری ارزیابی می کند. بر این پایه است که برپایی واقعبینانه جبهه ضددیکتاتوری، پروژه ای چپ است که باید با تجهیز توده های میلیونی مانند انقلاب بهمن ۵۷ تحقق یابد.
این ارزیابی از این رو ارزیابی است مستدل و هویت ساز، زیرا مساله دفاع از حق حاکمیت ملی ایران را با مساله ی حل آزادی برای مردم و خلق ها و زنان و زحمتکشان ایران گره می زند. مساله شرکت در نبرد رهایی بخش و آزادی طلبانه را برای مردم میهن ما، مساله ای واحد ارزیابی می کند. مبارزه ی برای دمکراسی را به مبارزه علیه امپریالیسم و سلطه ی اقتصادی- سیاسی- نظامی آن گره می زند، گره میزند با نبرد ضد استعماری خلق ها در پانصد سال اخیر!
سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران
– سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران هویت حزب طبقه ی کارگر ایران را تشکیل می دهد،
– سیاست مستقل طبقاتی حرب توده ایران از درون نبرد طبقاتی جاری در ایران فرا میروید و برای دوست و دشمن قابل شناخت می گردد؛
– سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران مبارزه ی حزب طبقه کارگر را برای برپایی جبهه گسترده ی ضددیکتاتوری با مبارزه ضد امپریالیستی گره می زند؛
– سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران راه گذار از نظام سرمایه داری وابسته و نیمه مستعمره را به نظاماقتصادی ملی- دمکراتیک نشان میدهد؛
– سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران هویت طبقاتی خاص آن را در دفاع از منافع طبقه کارگر و منافع ملی خلق ها در سرزمین کهن تاریخی از انواع دیگر هویتهای لایههای بورژوازی متمایز و جدا می سازد.
برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران
– شناخت برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران که در آن مبارزه ی دمکراتیک- اتحادی و مبارزه ی سیاسی-سوسیالیستی به وحدت رسیده اند؛
– شناخت برنامهای که در آن مبارزه ی دمکراتیک از چنان پیگیری برخوردار است که به مبارزه یسوسیالیستی فرا می روید؛
– شناخت برنامهای که در آن هر دو سوی مبارزه و وظیفه ی تاریخی بهم تنیده و جدایی ناپذیر شدهاند که در آن هیچ سویی تعطیل پذیر نیست؛
– شناخت برنامهای که تنها میتواند از موضع علمی مارکسیستی- تودهای سرچشمه گیرد که کلیت و سیستمواحدی را تشکیل میدهد که تنها حزب توده ایران حامل و وارث آن است،
گره ی مرکزی را تشکیل می دهد برای پایان بخشیدن به تضاد حاکم و «تشتت آراء» در جنبش تودهای و فراتر از آن در کلیت جنبش چپ در میهن ما!
برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران آن راه حلی را تشکیل میدهد که تودهای ها، از جمله نسل «بیرونی»میتوانند و باید به آن پایبند بوده و به دور آن جمع شوند، تا به «تشتت آراء» پایان دهند.
اما چرا این برداشت که به نظر منطقی و در ذهن به راحتی قابل دنبال کردن است، برای جا افتادن نزد همه ی تودهای ها با سختی روبروست؟ ازجمله نزد رفقای رهبری کنونی که مورد انتقاد رفیق گلستانی هستند؟ چرا نمیتواند رهبری کنونی این «آسان را» (برشت) حل بکند؟ چرا نمیتواند معضلی را حل کند که حل آن در دسترس است؟ تضاد مورد نظر اکنون باید شناخته شود تا قابل حل گشته و به اهرم پرتوان پیروزی روند انقلابی در ایران بدل گردد.
به نظر نگارنده، این تضاد در پیامدهای منفی انتصاب های فله ای در گذشته ریشه دارد. شیوه ی نادرستی که پیامدهای آن را رهبری کنونی زیر مهمیز و سلطه درآورده است که باید شادباش گفت. شرایط تعمیق تضاد طبقاتی در ایران و رشد نبرد انقلابی در کشور اما حرکتی هشیارانه و تنومند و جسورانه ی را برای حل تضاد کنونی ضروری ساخته است. راه دسترسی به آن در پویه خود تنیده ماندن نیست. باید از آن خارج شد.
این خروج نمیتواند در شرایط کنونی بدون برجسته ساختن هویت تاریخی حزب توده ایران در نبرد ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی که توضیح داده شد، همانقدر تحقق یابد، که نمیتواند بدون جمع کردن همه ی تودهای ها دور محور سیاست علمی و داهیانه حزب طبقه کارگر، به دور برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران عملی گردد.
این وظیفه عملی و قابل اجرا است! به آن پایبند باشیم و عمل کنیم! به سوزن دوزی بیانتها پایان بخشیم!
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6860
***
تشتت آراء در میان توده ای ها – ابوالقاسم گلستانی
يکشنبه ۲٨ مرداد ۱٣۹۷ – ۱۹ اوت ۲۰۱٨
به گمان نگارنده این سطور، در میان توده ای ها، به ویژه در بین هوادران حزب توده ایران (نامه مردم) که این نوشته بیشتر روی آنان تمرکز کرده است، ناهماهنگی و تشتت آراء فراوان است که دلایل آن می تواند از این قرار باشد: اول) اشتباه یا غیر شفاف بودن برخی مواضع حزب؛ دوم) عدم رعایت دقیق دو اصل مهم حزبی، یعنی “سانترالیسم دمکراتیک” و “انتقاد از خود”.
مسایل “عمومی” مربوط به یک حزب (در اینجا حزب توده ایران) که به طور رسمی و علنی در نشریاتش بازتاب می یابند، می توانند مورد نقد همگانی قرار گیرند، خواه منتقدان اعضای رسمی یا آزمایشی حزب یا هوادار آن باشند، خواه کسانی که هیچ تعلق فکری یا تشکیلاتی به این حزب ندارند. موضوعات ذکر شده در بند “اول” به نظر نگارنده “عمومی” اند، لذا می توانند از سوی هرکسی مورد نقد قرار گیرند؛ ولی موضوعات عنوان شده در بند “دوم” اموری درون حزبی اند و تنها اعضای رسمی حزب، آن هم به صورت درون تشکیلاتی، می توانند در میان خود به بحث بگذارند و نتیجه بحث را به مقامات حزبی گزارش دهند. این چیزی است که از تجربه عضویت و فعالیتم در این حزب از اواسط ۱٣۵٨ آموختم. (توضیح اینکه، از اردی بهشت ۱٣۶۲ که دستگر و زندانی شدم، دیگر هیچ ارتباطی با حزب توده ایران نداشتم.)
بنا به دلایل زیر اما، نگارنده بر آن است که موضوعات ذکر شده در بند “دوم” نیز می توانند از سوی همه “توده ای ها” (از جمله آنان که فعلاً فاقد ارتباط تشکیلاتی با حزب هستند) مورد نقد “علنی” (مثلاً از طریق شبکه های اجتماعی) قرار گیرند:
اکثر قریب به اتفاق توده ای هایی که در حال حاضر فاقد ارتباط تشکیلاتی با حزب توده ایران هستند، در گذشته اعضای رسمی حزب بوده اند و عضویت شان هنوز از سوی حزب لغو نشده است. با محاسبه سرانگشتی می توان دریافت که همین توده ای های پراکنده به صورت گروهی (مثلاً از طریق انتشار منظم تعدادی نشریات) یا به صورت منفرد فعال هستند، ولی به شکل سوال برانگیزی، ولو اینکه بعضاً دارای انتقادهایی به حزب باشند، از سوی حزب تلاشی برای جذب مجدد آنان صورت نمی گیرد؛ این در حالی است که آنان همانند اعضای فعلی حزب خواهان ایفای نقش در سرنوشت این حزب هستند. از این گذشته، حزب توده ایران کنونی به هیچ طریقی این امکان را به وجود نیاورده است که اعضای بیرونی حزب قادر باشند نظرات و پیشنهادهای خود را با اهداف مشخص، از جمله در تلاش برای یکپارچه کردن تمامی توده ای ها، به رهبری حزب انتقال بدهند. بر پایه این استدلال، به اعتقاد نگارنده برای اعضای “بیرونی”، به جز ارائه انتقادها و پیشنهادها به صورت عمومی و آزاد، راهی دیگر، دست کم برای امروز، باقی نمانده است.
با وجود این، در اینجا قصد نگارنده آن است که از میان نمونه های متعدد، بر چند نمونه مرتبط با موضوعات ذکر شده در بند “اول”، یعنی مواضع بعضاً اشتباه یا غیرشفاف از سوی حزب تمرکز کند، که به نظر می آید علت اصلی تشتت آراء در میان هواداران “کنونی” نامه مردم (حزب توده ایران) باشد.
الف) در خصوص امور داخلی:
یک) در انتخابات مهم ٨٨ (با همه مشکلاتی که در گذر زمان بر سر جنبش سبز آمده)، حزب بعد از تعلل بسیار، فقط چند روز مانده به انتخابات از مردم خواست تا از میان میرحسین موسوی و مهدی کروبی به یکی رأی بدهند. این عدم شفافیت و قاطعیت نشان می دهد که حزب تمایل چندانی به شرکت در آن انتخابات نداشت و همان طور که خود اذعان داشت، دلیلش برای شرکت در انتخابات به نفع یکی ازآن دو کاندیدا، فقط شکست محمود احمدی نژاد بود؛ این در حالی بود که مطابق نظر تحلیلگران در آن ایام، شکست احمدی نژاد در آن انتخابات تنها با تمرکز بر سر یک کاندیدا می توانست میسر شود.
دو) در شعار “طرد رژیم ولایت فقیه”، حزب دقیقاً مشخص نمی کند که آیا برانداز است یا غیربرانداز. اگر برانداز است، متکی به چه نیرویی، اگر غیربرانداز است، پس چرا به مشارکت در انتخابات به عنوان روشی برای تغییرات تدریجی بی اعتنا است؟ (مراد انتخاباتی است که به رغم مهندسی شدن، ممکن است مثل ٨٨ کاندیدایی از صافی “شورای نگهبان” عبور کند که رأی دادن به او قابل توجیه باشد، وگرنه نگارنده خود از ٨٨ به بعد در انتخاباتی شرکت نکرده است.) در این مورد به خصوص، به نظر می رسد که در میان توده ای های خارج از حزب عقلانیت بیشتری وجود داشته است؛ به عنوان مثال، برخی از اینان معتقدند که فقدان نیروی متحد و نیرومند اپوزوسیون (با تاکید بر مستقل و مترقی بودن آنان، نه آن دسته از “اپوزوسیون” که خواهان تغییر رژیم در ایران به کمک امپریالیسم هستند)، تلاش برای تغییرات تدریجی (غیربراندازانه) را توجیه می کند، هر چند به گمان همان عده شکل گیری اتحاد بین آن اپوزوسیون لزوماً به معنای تلاش برای برانداختن حاکمیت نیست. اما همانند حزب، در میان توده ای های بیرون حزب نیز گاه تشتت آرا آشکارا به چشم می خورد. مثلاً، گروهی بیش از حد روی اصلاح طلبان و نیز اعتدال گرایان که در رویکرد غرب گرایانه و نئولیبرالی آنان دیگر تردیدی نیست، سرمایه گذاری کرده اند. در مقابل، گروهی دیگر با مخالفت آشکار با اصلاح طلبان و اعتدالگرایان، بیشتر روی اصولگرایان، آن هم جریانات منتسب به محمود احمدی نژاد سرمایه گذاری کرده اند، زیرا معتقدند که جریانات مشابه به رغم ارتجاعی بودن، دست کم در زمینه اقتصادی عدالتخواه هستند.
سه) هم نشریه راه توده و هم نامه مردم با تصویر نفرت انگیزی که توسط رسانه های وابسته به امپریالیسم علیه سپاه پاسداران می سازند، هم نوا شده اند، نفرتی که در حقیقت به دلیل دخالت موثر آن در سرکوب داعش در سوریه و عراق ترویج می شود، نه مثلاً به خاطر آلوده بودن این نهاد به فساد، همانند سایر نهادهای جمهوری اسلامی که حتی مقامات رسمی نیز بر آن اذعان دارند. هواداران این دو گروه، به خصوص نامه مردم، به جای گفتگوهای سازنده با مخاطبانی که خواهان برخورد متناسب و معین (نه کلی نگرانه) با عملکردهای مشخصی از سپاه پاسداران هستند، آنان را به تشویق نظامیگری در ایران متهم می کنند.
ب) در زمینه سیاست خارجی:
یک) نظر حزب در مورد رفراندوم “استقلال” کردستان عراق به گونه ای بود که گویی از جدا شدن کردستان عراق از دولت مرکزی حمایت می کرد، این در حالی است که به نظر نمی آید که هیچ دولت خودمختار در جهان به اندازه کردستان عراق از حق خودمختاری برخوردار باشد. به عنوان مثال، کافی است اختیارات جمهوری خودمختار کاتالونیا در اسپاینا را با کردستان عراق مقایسه کنیم. کاتالونیا توسط پلیس سرتاسری اسپانیا اداره می شود، ولی دومی حتی دارای “پیشمرگه” است که نقش ارتش را بازی می کند و علاوه بر آن، یکی از مهمترین پایگاه های ناتو در خاورمیانه در کردستان عراق مستقر است. چکیده نظر نامه مردم در این خصوص بر این دلیل استوار بود که سیاست های غلط دولتهای مرکزی با مسایل خلقها، آنان را به جدایی تشویق می سازد. در درست بودن این دلیل تردیدی نیست. اما آنچه حائز اهمیت خاص است، پیش بینی وضعیتی است که در صورت جدایی کردستان عراق از دولت مرکزی می توانست به وجود آید. این نگاه نادقیق می توانست القا کننده این ایده نیز باشد که چون جمهوری اسلامی به مساله خلقها کم توجه است، خلقهای ایرانی نیز حق دارند که خواستار جدایی از میهن ما باشند. از سوی دیگر، حمایت از رفراندوم “استقلال” کردستان که حامی آشکار و پنهانش اسراییل و دولت امریکا بودند، دست کم مشوق دامن زدن به مخاطرات جدی در منطقه بود که می توانست در پی شکست داعش در سوریه و عراق، این بار چهار کشور ایران، عراق، ترکیه و سوریه را در صورت “استقلال خواهی” چهار کردستان از دولتهای مرکزی خود، وارد جنگی بزرگ بکند که پایان آن نامعلوم بود. در آن زمان، مدافعان نامه مردم بر پایه همین نگاه غیرشفاف به مخالفت آشکار با مخالفان رفرندوم استقلال کردستان عراق برخاسته بودند.
دو) شاید بر پایه همین نگاه غیر دقیق در مورد مسایل قومی و ملی باشد که “نامه مردم” نسبت به اقدام مسلحانه دو حزب کردستانی در ایران، یعنی حزب دمکرات کردستان به رهبری مصطفی هجری و حزب کومله به رهبری عبدالله مهتدی، که هفته های اخیر رخ داد، موضعگیری نکرد، در حالی که این تحرکات ضد ملی در شرایط فعلی که واشنگتن امید دارد که در اثر تحریمهای اقتصادی کمرشکن و نفسگیر علیه ایران، آشوبهای قومی و تجزیه طلبانه میهن ما را فرا گیرد، بسیار خطرناک و خائنانه است!
سه) نامه مردم، هر چند مخالف دخالتهای نظامی و غیرنظامی محافل امپریالیستی در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا است، اما با ماجراجویی خواندن دخالت های جمهوری اسلامی در این مناطق، هواداران خود را در این زمینه با رسانه های امپریالیستی همصدا کرده است. گرایش عمومی طرفداران نامه مردم در قبال سیاست خارجی روسیه به همین شکل است و آنان، به جای عرضه کردن نقدهای سازنده ی مشخص در خصوص موارد معینی از سیاست خارجی روسیه، دچار نفرت کور علیه روسیه هستند و “تمامی” سیاست خارجی روسیه را زیر سوال می برند؛ به عنوان مثال، با این القائات رسانه های مذکور همصدا می شوند که روسیه ایران را در سوریه به حاشیه رانده و حال نیز دریای خزر را از چنگ ایران در آورده است
رفیق عزیز گلستانی من با شما هم نظرم وراه درست و انقلابی توده ای را ، در توصیه های رفیق بزرگوار عاصمی میبینم.
رفیق عزیز ابی. تایید محبت آمیز شما غرورانگیز است. نیاز به آن، نیازی ذهنی و شخصی نیست، همان طور که محبت رفیق عزیز شیری در هدیه ترجمه توانمند و زیبای خود در ارتباط با توافق ایجاد شده میان کشورهای کناره دریای خزر، غرورانگیز است، زیرا بیان بازتاب سیاست هوشمندانه حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران است.
نبرد طبقاتی حزب توده ایران اکنون در مرحله ی حساسی از سرنوشت میهن همه ی ایرانی های ساکن آن جریان دارد. در چنین شرایط، بدون شفافیت و صراحت مواضع، موفقیت نبرد حزب ما و فراتر از آن، نبرد رهایی بخش مردم آن که حزب توده ایران می کوشد به پیروزی آن خدمت کند، با خطر جدی روبروست. حزب توده ایران را خطر به کنار جریان بزرگ تاریخ رانده شدن تهدید می کند، اگر نتواند با تحولی در کارکرد خود به مساله تحکیم مواضع نظری و سازمانی خود برای نبرد در جریان دست یابد و سازمان حزبی را پرورش و توسعه دهد. جلب مبارزان توده ای پراکنده نیاز به حل تضادی دارد که تنها سویه های محدودی از آن در نوشتار انتشار یافته مورد توجه قرار گرفت، می توانست قرار گیرد.
خطر دیگری که در ارتباط با کلیت نبرد طبقاتی در ایران حزب طبقه کارگر را تهدید می کند، خطری است که در ارتباط قرار دارد با حل تضادی که روند رشد ترقی خواهی کشور با سلطه ی دیکتاتوری ولایی داراست. این خطر یک خطر بغرنج است. درک عمق و ابعاد بغرنجی آن تنها هنگامی ممکن است، که به این پرسش پاسخ داده شود که دیکتاتوری در ایران در خدمت کدام سیاست اقتصادی قرار دارد. به سخنی دیگر، به این پرسش پاسخ داده شود که ضرورت دیکتاتوری در خدمت چه هدفی قرار دارد. می دانیم که در خدمت اقتصاد سیاسی دیکته شده توسط امپریالیسم قرار دارد که ایران را به وابسته نواستعماری اقتصاد جهانی شده خود بدل ساخته است.
بدین ترتیب شناخت بهم پیوستگی و بهم تنیدگی دیکتاتوری و نظام اقتصادی حاکم شفاف و قابل درک می گردد. قابل درک می گردد که روند واحدی را در مبارزه تشکیل می دهد، گرچه دو سیما دارد و در ظاهر از دو فاز تشکیل شده است.
چنانچه مردم میهن ما این رابطه را نشناسند و بهم تنیدگی آن را درک نکنند، خطر به حاشیه رانده شدن مبارزات امروزی زحمتکشان از میان شط توفانی نبرد طبقاتی به کناره های تغییرات سطحی و پوزیتویستی و در تایید و ادامه وضع حاکم انکارناپذیر است که خطری بزرگ و هولناک را برای سرنوشت زحمتکشان و میهن ما تشکیل می دهد. خوشبختانه مبارزات اعتصابی کارگران و خواست آن ها برای پایان دادن به اقتصاد سیاسی حاکم که از جمله در مبارزات کارگران هفت تپه خود می نماید، پراتیک انقلابی ای را آشکار می کند که راه خود را علیرغم همهی مشکلات می گشاید. روندی که بیان سطح بالای آگاهی طبقاتی زحمتکشان میهن ماست.
از آنجا که حزب توده ایران تنها حزب و جریان رهایی بخش تاریخی در میهن ماست که می تواند این بهم تنیدگی و بغرنجی نبرد طبقاتی و رهایی بخش را بازیابد و به توده های زحمت منتقل سازد، خطر دیگری که سرنوشت حزب طبقه کارگر را می تواند مورد تهدید قرار دهد، بی توجهی به نشان دادن و پرچمدار توضیح این به بهم تنیدگی در نبرد ضد دیکتاتوری و نبرد برای رشد ترقی خواهانه ایران در دوران پس از دیکتاتوری است.
این خطر از این رو جدی است که بدون تجهیز توده ها و بسیج طبقه کارگر، جبهه ضد دیکتاتوری یا تشکیل نخواهد شد و یا برپایی ای از بالا و در پشت درهای بسته خواهد بود که به آن نه طبقه کارگر و نه نماینده آن را راه خواهند داد. تشدید مبارزه ی ضد توده ای و ضد کمونیستی در ایران چنین هدفی را دنبال می کند.
بدین ترتیب خطر به کنار جریان بزرگ تاریخ رانده شدن از دو تضاد پیش گفته، تضاد در حل مساله وحدت نظری و سازمانی حزب توده ایران، و تضاد در پرچمداری برای نشان دادن بهم تنیدگی مبارزه ی ضد دیکتاتوری با مبارزه ی ضد امپریالیستی- مبارزه برای رهایی ملی متمرکز شده است.
این نبرد به برنامه اقتصاد ملی نیاز دارد. کوشش نیروهای صادق و میهن دوست در لایه هایی از اصلاح طلبان نیز که می کوشد چنین برنامه ای را ارایه دهد، نشان همین نیاز تاریخی است. اما همان طور که در نامه ۲۸ اقتصاددان نیز تبلور یافته است، برنامه آن ها برنامه ای تعمیراتی است برای حفظ نظام حاکم و نه برنامه ای برای حل بنیادین تضادهای کشور.
چنانچه حزب توده ایران نتواند جای خالی خود را در صحنه اصلی نبرد طبقاتی با پیشنهاد جایگزین خود پر کند، خطر رانده شدن به کنار جریان نبرد جاری خطر جدی است.
کمک به درک این خطر توسط همه ی توده ای ها وظیفه ای است که هر رفیق باید با توانایی خود در توضیح آن شرکت کند. باید تمام نیروی خلاق اندیشه و پراتیک انقلابی را به کارگرفت و در این زمینه فعالانه نقش ایفا نمود. به قول طبری «هر سخن الکن» نیز قادر است این روند را به پیش براند. همه ی دست ها و مغزها را باید با توجه به ضرورت های امنیتی به کارگرفت.
دستتان را می فشارم
فرهاد عاصمی
از : امید
عنوان : “بیرونی ها”، چشم انتظار اجرایی شدن مصوبه ای بر زمین مانده!
“… ساختار حزب ما همچنان بر پایهٔ اصل مرکزیت دموکراتیک استوار است. ما ضمن اعتقاد عمیق به حقوق اعضا و هواداران حزب برای بیان آزاد نظرهایشان در ساختارهای حزبی و حق انکارناپذیر آنها در تعیین سیاست و برنامهٔ مبارزاتی حزب (همچنان که در روند تنظیم اسناد ششمین کنگرهی حزب، طرح اسناد کنگره برای اظهار نظر به طور گسترده در اختیار همه اعضا، هواداران، و نیروهای سیاسی کشور قرار داده شد) معتقدیم که راز ماندگاری حزب در ۷۵ سال گذشته، علاوه بر ریشههای عمیق مردمی آن که عمدهترین عامل است، نظم و اعتقاد تشکیلاتی رفقا و هواداران حزب و پاسداری آنها از اصل مرکزیت دموکراتیک بوده است.
شرایط کنونی کشور، اوجگیری بحران رژیم ضدمردمی ولایت فقیه، و سربلند کردن جنبش اعتراضی تودهها میطلبد که صفوف حزب بیش از پیش تقویت گردد و انسجام سازمانی آن ارتقا یابد. حزب تودهٔ ایران متعلق به همهٔ کسانی است که به وظیفهٔ تاریخی حزب طبقهٔ کارگر، و آرمانها و برنامهٔ حزب باورمندند. حزب ما مشتاقانه امید به بازگشت و فعالیت همهٔ رفقا و رزمندگان راه طبقهٔ کارگر دارد که در دهههای اخیر و بهویژه پس از ضربهٔ ددمنشانه به حزب در دههٔ ۶۰، به دلیل دشواریهای پیش آمده از مبارزه در صحنهٔ سیاست ایران یا همراهی با تشکیلات حزبی دور ماندهاند. حزب ما به همهٔ وفاداران به آرمانهای طبقهٔ کارگر نیاز دارد تا بتواند هرچه قدرتمندانهتر پرچم پرافتخار حزب ارانیها، روزبهها، رحمان هاتفیها، و فاطمه مدرسیها را برافراشته نگه دارد. آغوش حزب تودهی ایران برای همهٔ کسانی که اساسنامه و برنامهٔ مبارزاتی حزب تودهٔ ایران را در راه طرد رژیم ولایت فقیه و پایان دادن به استبداد در کشور میپذیرند باز است. حزب تودهی ایران خانهی تمام کسانی است که جز پیروزی طبقهٔ کارگر و زحمتکشان و رهایی میهن از بندهای استبداد قرون وسطایی و استقرار سوسیالیسم آرزو و اندیشهٔ دیگری ندارند. قدرت ما در وحدت ماست!”
کمیتهٔ مرکزی حزب تودهی ایران؛ ۱۰ مهرماه ۱۳۹۵
به نقل از «نامه مردم»، شماره ی ۱۰۰۹، ۱۲ مهرماه ۱۳۹۵
٨۶۲۱۴ – تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣
رفیق امید عزیز،
بیاییم امیدوار باشیم که روزی، دیر یا زود، این مصوبه ی بر زمین مانده از زمین برداشته و اجرا گردد. نظرم این است که تا آن روز، هر یک از ما دوستداران حزب باید “برنامه حزب توده ایران، مصوبه بهمن ۱۳۹۱” را به میان مردم ببریم و از آموزش، تبلیغ و سازماندهی برای فردای نزدیک دست نکشیم. به عنوان یک فرد، نظرم این است که برنامه حزب بسیار بشردوستانه، جامع، اجراشدنی و از همه مهمتر مدافع تمام زحمتکشان زن و مرد ایرانی از تمام اقوام مهربان و دوستداشتنی ایران است.
برایت هر کجا که هستی، شادترین لحظات را آرزو می کنم.
اینهم یک موضع گیری دیگر از جناب گلستانی! پیوندتان مبارک باد!
Khosro Golestani
۳ ساعت ·
رامین حسین پناهی، زانیار مرادی و پسرعموی او لقمان مرادی به رغم مخالفتهای گسترده عاقبت اعدام شدند، ظاهرا هر سه به اتهام عضویت در گروه کومله و اقدام به شورش مسلحانه، و زانیار و لقمان به اتهام ترورِ پسرِ امام جمعه مریوان.
ضمن همدردی صمیمانه با خانواده های داغدارشان، ای کاش این جوانان ایرانی در مسیری اصولی، یعنی تلاش مدنی توده ای و فراگیر برای ایرانی ازاد، دمکراتیک و عدالتجو و صد البته، ایرانی “یکپارجه”، گام بر می داشتند. و نیز ای کاش قوه قضاییه جمهوری اسلامی، به رغم اقدام مسلحانه متهمان، به جای اعدام آنان، به صدور حکم تحمل زندان بسنده می کرد؛ یکی به این دلیل که حق حیات را از آنان سلب نمی کرد و دوم اینکه باید این واقعیت را در نظر داشت که صدور هر حکم مجازات لزوما صد در صد بی خطا نیست. اگر مجرم اعدام نشود، می توان امید داشت که در صورت وقوف به خطا بودن حکم مجازات، از مجرم اعاده حیثیت شود یا در مجازاتش تخفیف ایجاد گردد. وقتی مجرم معدوم می شود، دیگر راه بازگشت وجود نخواهد داشت. از این رو با احکام اعدام می توان مخالفت کرد مگر به طور استثنایی در مورد شخصی تبهکار (مجرم غیر سیاسی) که به هیچ رو نمی توان مانع از اقدامات تبهکارانه مکرر او شد.