لائوس، تنها کشور سوسیالیست در میان کشورهای بوداییِ تِراوادای جنوب شرق آسیاست که بهطرز عمیقی از سنتهای بودایی تأثیر پذیرفته است؛ سنتهایی که در تار و پود تاریخ، فرهنگ و زندگی روزمره مردم این سرزمین تنیدهاند. در چنین بستری، گسترش مارکسیسم ناگزیر با باورها و ارزشهای ریشهدار بودایی درآمیخته و به شکلی بومی بازتعریف شده است.
در لائوس، بودیسم تِراوادا تنها یک مذهب نیست، بلکه بخشی از هویت ملی و ساختار اجتماعی بهشمار میآید. مارکسیسم، هنگامی که به این بافت وارد شد، بهجای مقابله مستقیم، با تفسیرهای محلی تطبیق یافت و بر مفاهیمی چون عدالت اجتماعی، همبستگی و برابری تأکید کرد؛ مفاهیمی که با آموزههای بودایی در نقاطی همپوشانی دارند.
دولت لائوس با بهرهگیری از تلفیق اصول سوسیالیستی و ارزشهای بودایی، در پی تقویت وحدت ملی و حفظ ثبات اجتماعی بوده است. این مدل، از یکسو به انسجام درونی کمک کرده، اما از سوی دیگر، تلاش برای پیوند زدن آموزههای بودایی با ایدئولوژی مارکسیستی، چالشهایی نیز به همراه داشته است؛ بهویژه در تعریف جایگاه دین در جامعهای که اصولاً بر مبنای سکولاریسم سوسیالیستی بنیان نهاده شده است.
مارکسیسم، بهعنوان ایدئولوژیای مادیگرا که بر تحلیل طبقاتی و ساختارهای اقتصادی تأکید دارد، در برخی زمینهها با بودیسم که بر رهایی معنوی و رها شدن از چرخه رنج تمرکز دارد، در تضاد قرار میگیرد. افزون بر آن، برخی عناصر سنتی بودایی، مانند کیش سلطنت (که ریشه در نظام فئودالی پیشین دارد) و روابط سلسلهمراتبی حامی–پیرو، با روح برابریطلب سوسیالیسم ناسازگارند.
چین با وجود ایدئولوژی مارکسیستی، بودیسم را به صورت کنترل شده در قالب “بودیسم چینیشدهٔ شده” با مفاهیمی مانند هماهنگی اجتماعی و مسئولیت پذیری ادغام کرده است. برخلاف لائوس که بودیسم تراوادا بخشی از هویت ملی است، چین بودیسم را ابزاری برای تقویت وحدت ملی میداند و جنبه های متافیزیکی آن را محدود میکند.