نگاهی به شرایط عمومی کشور

image_pdfimage_print

جمعیت ایران طبق آخرین آمار وزارت کشور حدود هشتاد ملیون و اندی   است. از این جمعیت نزدیک به  چهل ملیون در شهرهای بزرگ مانند تهران  و مراکز استان ها زندگی می کنند که فرهنگ و  شکل زندگی و پوشش و مطالبات و سطح خواست های عمومی  نزدیک به  نود درصد جمعیت این شهرها  طبق گفته مسئولین و رسانه های رسمی کشور در تعارض با حکومت است  وتنها ده در صد از جمعیت  این شهرها  بنا به شرایط شغلی و اعتقادات و منافع خود از رفتار حکومت  پشتیبانی می کنند.

 چهل ملیون دیگر که در شهرهای کوچک وحاشیه شهرها و  روستا ها و بخش های مرزی زندگی می کنند. نیز براساس شواهد عینی، و وروزنامه های رسمی و محلی کمابیش با تفاوت هایی وضعیت این چنینی دارند  همراه با تعلقات طایفه ای و قومی و محرومیت ها و بیکاری و فقر بیشتر، که باید فقدان امکانات مدرن شهری از  ارتباطات  گرفته تا مسایل درمانی و پزشکی و آموزشگاهی را هم بدان افزود. یعنی در یک کلام نزدیک به نود درصد مردم با سلایق و تعلقعات طبقاتی مختلف با حاکمان یا مخالف بلقوه هستند یا با آن زاویه دارند. 

 اما چرا این گروه ملیونی علیرغم دانستن ها و زاویه  داشتن ها به خیابان نمی آیند؟ چرا در روزگاری که اخبار فساد و جنایت به وسیله شبکه های اجتماعی و رسمی  چون نقل و نبات بر سرشان می ریزد حرکتی درخور نارضایتی شان انجام نمی دهند؟ نگارنده کوشش می کند در خور توان و دانش خود، به طور خلاصه به عمده ترین این  عوامل اشاره نماید.

 اول : هنوز  بالایی ها  و دارودسته فقیهان و امنیتی ها  حول شخص خامنه ای متحد و گوش به فرمان هستند  و می توانند هزینه سنگینی بر مردم معترض تحمیل  کنند. آنان دارای برنامه  و امکانات برای حفظ نظام خود هستند و به هیچ عنوان نباید آنان را دست کم گرفت هم چنان که نباید بیش از پیش قوی پنداشت، بلکه باید ارزیابی واقعی از آن داشت. این رژیم به تجربه ثابت کرده است که بنا بر ماهیت خود در مواقع بحران صرفا به سرکوب فکر می کند و کمتر به دنبال برون رفت از راه عقلانی است. خاصه آن که  قصابان دهه شصت با شکل و گفتار جدید با  سبعیت و تجربه  بیشتری وارد میدان شده اند و این را توده مردم به چشم خود می بینند و این یکی از عوامل عمده به خیابان نیامدن مردم است که باید بدان توجه شود و نوک حمله همه نیروهای خواهان تغییر باید روی افشای بی امان این ددمنشی و سرکوب باشد.  

این حکومت با  توجه به امکانات و منابع غنی نفت و گاز هنوز توانایی پاسخ گویی به  مشکلات خود و  سر و سامان دادن به نیروهای امنیتی و لشکری و حضور منطقه ای را د ارد، یعنی هنوز قادراست علیرغم بحران روبه گسترش بیکاری و گرانی و تورم کمرشکن اقتصادی و نیمه تعطیل بودن بسیاری از بنگاه های تولیدی، موشک تولید کند به عوامل منطقه ای خود کمک کند  و اربعین چند ملیونی راه بیاندازد و به کارکنان و مستمری بگیران  و نیروهای کار با افت و خیزهای یک یا چندماهه  حقوق پرداخت کند و در یک کلام  با شکل های گوناگون از تطمیع تا سرکوب و موازی سازی و تبلیغ گسترده و تفرقه انداختن به حیات خود ادامه دهد.” عملکرد  حاکمان با کارگران هپکو و هفت تپه و اعتراضات مردم  و به میخ به نعل زدن های قوه قضاییه  و رئیس آن در رابطه با احکام  سنگین صادره  و اعتراض چند نماینده مجلس و رسانه های  وابسته به دولت و شکل دادن گردان های سایبری بسیج  و سپاه و نفوذ در شبکه های اجتماعی و دادن اخبار ضد و نقیض و دروغ و موازی سازی  جهت منحرف کردن مبارزه مردم… و رابطه سیاسی اقتصادی  با دولت های تعدادی از کشورها برای دور زدن تحریم ها و هم چنین روابط گسترده سیاسی- اقتصادی – نظامی  با چین و روسیه و  عضویت در پیمان سیاسی اقتصادی  اورسیا، و همسایگان  دوربر خود مانند ارمنستان و گرجستان و ترکیه و  و بخشی از کشورهای اروپایی مانند آلمان  و فرانسه و ایتالیا که در مناسبات بین المللی نقش  میانجی  دارند،  کمک قابل توجهی به رژیم در برابر تحریم های ترامپ و شرکای آن می کند.

دوم : نبود یک نیروی سیاسی مبارز و سازمان ده و یک آلترناتیو روشن و در یک کلام بی سر و سازمان بودن اعتراضات  مردم و قشر های گوناگون ، نیرویی که بتواند این حجم از اعتراضات مدنی و صنفی و سیاسی را حول یک برنامه و یک شعار بسیج و از آنان حمایت کند و در برابر نیرویی تا دندان مسلح به ابزار سرکوب و شکنجه و زور وزر و تزویز کمک رسان باشد.

 باید دانست با وجود گرانی کمرشکن به خصوص برای زحمتکشان و اقشار متوسط  و بیکاری گسترده ملیونی به خصوص در میان زنان و جوانان و گران شدن برق و آب و مواد غذایی و هزینه درمانی و… خیل ملیونی توده های ناراضی، به مرحله نخواستن به هر قیمت، برای به دست آوردن مطالبات خود نرسیده اند. و همه می دانیم تا مردم نخواهند اراده صرف ما کاری ازپیش نخواهد برد.

 نباید با شعار و بدون ارزیابی جدی و واقعی، نیروها  را به میدان جنگ فرستاد. همان شکل که در دهه شصت جریان های مختلف از چپ تا راست نیروهای خودرا با توجه به عملکرد خمینی  به صحنه نبردی زودرس و بدون پشتوانه فرستادند و دیدیم که  حاصل چه شد. نگارنده که در زندگی سیاسی خود حضوری گاه فعال و گاه ناظر داشته ام و  ماهیت حکومت فقیهان را در این چهل سال و دهه ویرانگر  شصت، در زندان و  در محیط های کار و زندگی  تجربه کرده ام، به  این باوررسیده ام  که  ولی فقیه و وابستگان ریز و درشت آن که اکنون قدرت را در دست دارند، را با گفتار و بیانیه به قول سعدی “نصایح الملوکانه” نمی توان کنار گذاشت.

آنان بنا به ماهیت و سرشت شان تنها  از میدان آمدن  توده ها و زحمتکشان و متشکل شدن مردم  حول اعتراضات مدنی و سیاسی و اجتماعی و صنفی خود هراس دارند و هر گاه که زحمتکشان شهر و روستا و یا بخش متوسط به خیابان آمده اند به تکاپو می افتند و به دنبال راهی برای نجات می گردند. آنان مانند هر مستبدی  ابتدا به سرکوب و تهدید می اندیشند و هرگاه ابزار سرکوب را کند و بی اثر ببینند، وحشت زده به فکر عقب نشینی و مماشات می افتند. تریبون های فعال انان به حرکت می افتد و در صدا وسیما و شبکه های گوناگون اجتماعی که به وسیله سپاه و نهادهای امنیتی کنترل و هدایت می شود کاسه داغ تر ازآش می شوند و دلسوز کارگران نیشکر هفت تپه و هپکو و جوانان و بیکار بودن و فقر مردم و دانش آموز کانکس نشین و دختر آبی و ورود زنان در استودیوم ورزشی و …  

سوم : به وعده پوشالی و به امید ترامپ و شرکا… نباید دل بست و با حرف های توخالی و بدون پشتوانه چند سناتور امریکایی نباید ذوق زده شد، چون این اقدامات  پروسروصدا که هر چندسال یک بار به وسیله  جریان و دسته ای برپا می شود حاصلی جز نومیدی  در برنخواهد داشت.

 گروههای  چپ و اپوزسیون  خارج از کشور در طیف های گوناگون  بهتر است با توجه به اقامت طولانی خود، همان نقش کنفدراسیون دانشجویان زمان شاه را داشته باشند، یعنی پشتیبانی و افشاگری و کمک به مسائل تئوریک و نظری و از نقش رهبری و تعین تکلیف و فراخوان های توخالی دوری کنند، باید  کوشش کنند صدای مردم زحمتکش و رنج دیده باشند و خود را برای همراهی با یک جنبش همگانی آماده سازند. چون راه برون رفت از این همه تشتت همراهی با مردم و دفاع و سازمان دادن و متشکل کردن آنان در گروه های مختلف  حول عمده ترین خواست و شعار است که همان حذف ولایت فقیه است

چهارم : عامل شکست و ناتوان بودن این جنبش ها و حرکت های اعتراضی جدا از سرکوب ددمنشانه، نبود یک نیروی سیاسی کارآمد در داخل کشور، دسته بندی و  تفاوت خواست ها و مطالبات مردم در هر شهر و بخش حتی میان هر قشر و طبقه ای از پیر و جوان تا زن و مرد است.   

 اگر نگاهی به شعارها و اعتراض ها و کمپین های مردم در حال حاضر شود. می بینیم فرهنگیان و کارگران و پرستاران و زحمتکشان شهری مطالبات شان از یک سنخ است و جوانان و زنان از جنس دیگر و بخش های حقوق بشری و فعالان سیاسی که در برگیرنده تمامی این خواست ها هستند هم تعلق به طیف و صنف و جنسیت های مختلف دارند. و به عناوین و خواست های مختلف مبارزه می کنند و هزینه می دهند. از مدافعان حقوق بشر و زندانیان سیاسی مانند نسترن ستوده ها و نرگس محمدی ها… تاسحر خدایاری معروف به دختر آبی .که با خودسوزی خود جامعه را تکان داد. این تفاوت خواست و مطالبات را  حتی در میان بخش کارگری و بازنشستگان هم می توان دید.

 در کارخانه های کوچک و پروژه ها تعطیل نشدن کارخانه  و پرداخت به موقع حقوق و مخالفت با فروش آن به دارودسته های امنیتی است و در بخش  بازنشستگان  خواست عمومی  کارگران، همسان سازی و پرداختن به موقع حقوق و جلوگیری از فروش اموال تامین اجتماعی … است و در بخش های عمده و تاثیر گذار کارگری مانند نفت و گاز و فولاد و نیروگاه ها، به دلیل ثبات نسبی و حقوق مناسب، خواست هایشان چیزی دیگر است  ز قبیل پرداخت نشدن مزایا و رتبه بندی و… امکانات درمانی و رفاهی بیشتر برای خود و خانواده…  

 در بخش متوسط هم همین تفاوت خواست ها بیشتر دیده می شود. آن  که  از امنیت نسبی اقتصادی برخوردار است،  عمده خواست شان،  پاسخ گوکردن حاکمیت است. آنان در مورد نبود انتخابات آزاد و گران شدن ارزاق عمومی و پرداخت نشدن به موقع حقوق ها و رفتار حاکمان با فرهنگ و پوشش خود، از حیوانات مورد علاقه خود گرفته تا  شرکت در میادین ورزشی و اجرای کنسرت ها با حکومت مسئله دارند. بخش های ملیونی این طیف  که به نوعی ناراضیان بالقوه نامیده می شوند، نارضایتی خودرا در گروه های ملیونی با کلیک کردن مطالب و فیلم های افشاگرانه  و فرستادن پیام هایشان در تلگرام و واتساب و فیس بوک اعلام می دارند. و جوانان این طیف به خصوص جوانان تحصیل کرده به دلیل نداشتن آینده ای روشن حتی یک کار حداقلی به خیل مهاجرین جویای کار و زندگی بهتر می پیوندند. در گفتگو با جوانان و اقشار مختلف متوجه شده ام، بخش عظیم آنان علیرغم  آگاهی به فراگیرشدن فساد و ناکارآمدی، و استبداد حاکمان، علت به خیابان نیامدن مردم  را “سرکوب شدید و در گیر شدن مردم برای حل زندگی روزانه و تفاوت خواست ها و مطالبات هر گروه اجتماعی و نداشتن یک حزب متشکل و دلسوز و نبود آینده روشن” می دانند. و  تنها درصد محدودی ازآنان که عموما در طیف بالای جامعه جای دارند، ضمن تایید مسائل گفته شده، به اصلاح پذیری حاکمیت و ترس از سوریه ای شدن  اشاره می کنند و براین باورند که می شود با اصلاحات تدریجی و نرمالسیون غول استبداد و امنیتی های حاکم را که به زور و زر متکی هستند به قانون  و تن دادن به خواست مردم وادار سازند.

پنجم: کنار این نمای کلی از وضعیت  مردم  و اپوزسیون که به اختصار اشاره گردید در طیف حاکمان عمده ترین و قدرت مند ترین جناح حاکم در صدد است سناریو  احتمالی خودرا در صورت مرگ ولی فقیه و یا شرایط بحرانی اجرا کند.

جناح راست امنیتی که عملا قدرت را در دست دارد و بازوی اصلی خامنه ای و شرکا  است در صدد است با توجه به تحریم و تهاجم ترامپ و شرکا و مخارج هنگفتی که در منطقه برای حفظ متحدان  در یمن و لبنان و عراق و سوریه متحمل می شود، برای خفه کردن هرگونه صدایی حتی بین خودی ها، به اسم مبارزه با فساد تمام جناح های رقیب را منکوب و از صحنه قدرت خارج کند، آنان در شرایط کنونی با کمک سپاه و نهاد رهبری که بر بخش اعظم سیاست و اقتصاد کشور مسلط است در صدند تحت عنوان دولت انقلابی جوان و بازگشت به اصول اولیه انقلاب، البته با تعاریف خاص و منطبق با منافع خودشان، بر عمر حکومت فقیهان بیفزایند و پرچم خود را تحت عنوان  مقاومت و مبارزه با امریکا و عدم مذاکره با دشمن سر پا نگهدارند. این دارودسته با استفاده از سیاست امریکا و ارتجاع منطقه با نظامی کردن کشور تحت عنوان مقابله با دشمن، می کوشند بخشی از پیروان خودرا  که عمدتا پایگاه رژیم هستند از حزب الهی های دوآتشه تا کسانی که منافع شان با این جناح حفظ و تقویت می شو دبا خود همراه سازند و رقبای رنگارنگ خودرا از طیف های مختلف به انفعال و گوشه نشینی بکشانند. شبکه های اجتماعی این نیروها مانند عماریون و زینب یون و مدافعان حرم و سازمان های جنبی نهادها و مساجد و بسیج… با کمک صدا و سیما و  شبکه های اجتماعی خود و روزنامه هایی مانند کیهان و جوان و…. و بخشی از سلبیرتی های ورزش و سینما و… که وابسته به آنان هستند و از ِقبل آنان سود های هنگفت نصیب شان می شود  شبانه روز در بوق هایشان در این ودادی تبلیغ می کنند که راه نجات و جلوگیری از سوریه ای شدن و جنگ و ناامنی فقط تکیه بر ولایت و حفظ همین حکومت است و بس. آنان پرچم مبارزه با فساد را  به زعم خودشان به دست رئیسی ها و تائب ها داده اند که هر کس و هر جریانی را  که سد راه شان است بدین وسیله بکوبند، بی خود نیست که سهم اصلی افشای فساد و محاکمه درون قدرت و باندهای ان را این گروه به  عهده گرفته اند. این گروه با کمک سپاه و نیروهای امنیتی و قوه قضاییه  و صدا سیما … کوشش دارد رقبا ی احتمالی غیر از خودشان را از صحنه قدرت خارج نمایند. دعوای یزدی ها با لاریجانی ها و احمدی نژادها و قالی باف ها و افشاگری شبانه روز وابستگان ریز و درشت آنان  را باید در این روند جستجو کرد. در صورت تسلط کامل این جناح  وضع نکبت بار کنونی با شدت و حدت بیشتری ادامه خواهد یافت و نومیدی و سیل مهاجرین در بخش های جامعه به خصوص متوسط روبه فزونی خواهد یافت. اینان تشکل های سیاسی و  صنفی را تحمل نکرده و نمی کنند و با سرکوب مطالبات و  تنزل دادن آن به جوک و شوخی، سعی دارند توده های ناراضی را صرفا به نق زنی و کمپین های انترنتی مشغول کنند، این ها با سرکوب جنبش های خیابانی و مطالباتی کوشش دارند سکوت قبرستانی ایجاد کنند و بخش متوسط به خصوص زحمتکشان را در صف های گوشت و  مرغ و پوشاک و به انتظار و به روزمرگی بکشانند. 

 این جریان کاملا به نفرت ملت از خود آگاه است و به قداره و سرکوب خود بیشتر از هر چیزی متکی است و می داند آینده ای در حیات سیاسی ایران ندارد. پس به تنها حربه خود که همان سرکوب است متوسل می شود. این جریان چندان ایدئولوزیک نیست و به منافع و حفظ قدرت خود بیش از هر چیزی وفادار است. ابزار حجاب و مبارزه با فساد را صرفا یک وسیله تبلیغاتی و فشار برای استمرار قدرت و جو ارعاب و جذب حداکثری نیروهای حزب الهی یک ضرورت می داند، ضمن این  که به دلیل منافع هنگفت اقتصادی و سود هنگفتی که از مناسبات کنونی و تحریم ها و تنش و بحران نصیبش می شود بر طبل  بحران و اختلاف با غرب می دمد و تنور اختلاف و جنگ تبلیغاتی را بیش از پیش گرم می کند که ممکن است به علتی سهوی یا عمدی  نظیر حرکت های چند ماهه اخیر، ملت را در جنگ خانمان سوز دیگری درگیر نماید.

ششم: باید دانست سیاست های ترامپ و تحریم های کمرشکن، صرفا به تقویت خود ولایت فقیه و  جناح راست امنیتی و ضعیف شدن بخش های غیرانتصابی حکومت ومنفعل شدن طبقه متوسط و بیکار شدن زحمتکشان و افزایش فقر انجامیده، آمارگران رسمی میزان تورم را بیش از چهل و پنج درصد و کسری بودجه را نوبخت مسئول برنامه ریزی دولت روحانی بیش از ده ها هزار میلیارد  بیان کرده اند  که باید این کسری بودجه که  نسبت به سال قبل چندین برابر شده است با گران کردن خدمات عمومی و  حذف به قول خودشان یارانه های پنهان، به نوعی  ازجیب  ملت به خصوص زحمتکشان و حقوق بگیران به  عناوین گوناگون ستانده شود .

ضریب جینی یعنی شاخص فقر و فلاکت و اختلاف طبقاتی را نیز مرکز آمار ایران نزدیک به ۰٫۴۰۹ درصد اعلام کرده که بیشترین رقم در طی چهل سال اخیر است.

سیاست ترامپ و شرکا و ولایت فقیه در منطقه و درداخل کشور صرفا به خرید و فروش هنگفت تسلیحات و ساختن پادگان ها و موشک ها انجامیده و بیش از پیش منطقه را دو قطبی کرده است. متاسفانه و دردناک این است که در این شرایط  جریاناتی که بر طبل اصلاحات حکومتی می کوبند، غافل از نتیجه ای که رقم می خورد  مجددا ساز تحریم یا شرکت در انتخابات و مذاکره  را کوک کرده و خواهان تحقق این و آن شرط شده غافل از این که ولایت فقیه و راست های امنیتی و فقیهان فاسد، رای مردم را  فقط برای زینت نظام شان  می خواهند و چندان به این انتخاب ها توجهی ندارند. حتی زمانی که مجلس و ریاست جمهوری را بخشی از اصلاح طلبان صاحب بودند و پشتوانه بهتر و بیشتری در میان جامعه داشتند، پاسخی در خور برنامه های آنان ندادند چه برسد در شرایط کنونی که رسما از ناکارامدی انتخابات و ارگان هایی شبیه دولت و مجلس حرف می زنند و آتش به اختیار شدن نیروهای خودی را در رسانه های رسمی خود به کمک ولی فقیه شان در بوق هایشان می دمند.

بهتر است بدانیم  تنها راه برون رفت از بحرانی که کشور و منطقه را فراگرفته، نه صرف وارد شدن در بحث های بی پایان جنگ و مذاکره و تحریم یا شرکت در انتخابات و …، بلکه تاکید و  تکیه بر تشکل ها و محافل مدنی مبارز و مردمی و متشکل کردن مخالفان  و جلب حمایت عمومی ملت، حول یک شعار  آن هم حذف ولایت فقیه و شرکا است و گرنه در این شرایط صبر و انتظار و خشم و آتش زیر خاکستر، باید باز هم شاهد فورانی و سرریز شدن این جنبش های بی سر و سازمان و خودبه خودی به خیابان باشیم که نتیجه چندانی  جز تجربه اندوزی نخواهد داشت.

مردم و فعالان جان برکف آن در عرصه های گوناگون با گوشت و پوست خود  سرکوب و استبداد فقیه و وابستگان امنیتی آنان را حس می کنند و هر روز بیش از پیش در تلاطم  بحران های مختلف  که از جانب حاکمان نصیب شان می شود به دنبال راه برون رفت می گردند. برون رفتی با چنگ و دندان، آهسته و پیوسته، و گاه که فرصت بیایند با مشت های گره کرده. آنان  با به آتش کشیدن خود و دادن هزینه سنگین فردی و اجتماعی  خواست های خود را فریاد می زنند تا شاید این این  دیوی را که به دست خود در چهل سال پیش  بر مسند حکومت نشاندند به جای خود در  زباله دان تاریخ بفرستند.

به امید آن روز – مهرماه ۹۸

   بهروز رحیمی

به نقل از اخبار روز۲۷ مهر ۱۳۹۸

2 Comments

  1. توده ای ها

    فرهادعاصمی
    یکشنبه, ۲۸ مهر, ۱۳۹۸ در ۲:۵۹ ب.ظ

    «جایگزین»، جستجوی «یک سر»؟
    بهروز رحیمی با صمیمیت آنچه را که از روابط میان حاکمان می بیند و یا حدس می زند، در مقاله ی خود برمی شمرد و از آن به نتیجه گیری می پردازد. در این نتیجه گیری از ظاهر مبارزه میان ترامپ و خامنه ای نیز بهره می گیرد. ولی به دو پرسش که خود مطرح می سازد، پاسخ نمی دهد:
    یکی این پرسش که در کشوری که بنا به نظر نویسنده «نزدیک به نود درصد مردم با سلایق و تعلقات طبقاتی مختلف با حاکمان یا مخالف هستند و یا با آن زاویه دارند»، چه وضع عینی برقرار است؟ وضع عینی که به علت و به دنبال ادامه ی سیاست اقتصادی- سیاسی حاکم تعمیق می یابد؟ ا یا برای آن راه حل دیگری جز یک تحول انقلابی متصور است؟
    پرسش دوم که طرح و بی پاسخ می ماند، طرح درست ضرورت بود «یک آلترناتیو روشن» است. نویسنده این آلترناتیو را ولی یک برنامه انقلابی برای گذار از شرایط حاکم ارزیابی نمی کند، بلکه در جستجوی عنصر ذهنی، در جستجوی «یک سر» است به عنوان «آلترناتیو روشن». «سری» که لابد باید نقطه متقابل سر «بناپارت» باشد. می دانیم که کودتای اینچنانی همیشه «آلترناتیو» حاکمان برای شرایط بحرانی است!
    بدین ترتیب رفیق مبارز و پرکارنویسنده ی مقاله که به پرسش های خود پاسخ نمی دهد، برای ارایه راه حل به نسخه ی پناه می برد که به معنای نفی نبرد طبقاتی در کشور است و به معنای آن است که بجای پشتیبانی از جنبش طبقه کارگر، باید به «تکیه بر تشکل ها و محافل مدنی مبارز و مردمی و متشکل کردن مخالفان و جلب حمایت عمومی ملت، حول یک شعار آن هم حذف ولایت فقیه و شرکا است» پرداخت. نظریه پرداز هشدار می دهد که «و گرنه در این شرایط صبر و انتظار و خشم و آتش زیر خاکستر، باید باز هم شاهد فورانی و سرریز شدن این جنبش های بی سر و سازمان و خودبه خودی به خیابان باشیم ..».
    نظریه پرداز که می پندارد توده های مبارز در مبارزات طولانی خود «جز تجربه اندوری» بی فایده، دستاوردی ندارند. او با نظر مارکس موافقتی ندارد که می گوید، طبقه ی کارگر با تجربه اندوزی در فراز ها نشیب های مبارزه، در عین حال خود را نیز می سازد و آبدیده می کند و در این روند به نیروی رهبری جامعه بدل می شود!
    اندیشه ی حاکم در مقاله که در عمل به پذیرش شرایط حاکم تن داده است و از تز تغییر گام به گام در جهت استحاله ی رژیم پیروی می کند، راه حل «آلترناتیو» خود را در پایان نوشتار مطرح می سازد: «آهسته و پیوسته، و گاه که فرصت بیایند با مشت های گره کرده» باید به «سوزن دوزی بی انتها» (اط) ادامه داد!

  2. فرهاد عاصمی

    ۲۹ مهر ۹۸، ۲۱ اکتبر ۲۰۱۹

    رفیق عزیز یک توده‌ای
    نامه آخر شما (۲۰ اکتبر) را باری دیگر خواندم. در ارتباط با آن یک تمنا دارم و برخی نکته‌های نیز باید تدقیق گردند.
    اول تمنای من …
    آنچه که ولی نیاز به تدقیق دارد، یکی در ارتباط است با مساله ٬٬نیروی سوم٬٬ در ایران که در حال پا گرفتن است، آن طور که شما ذکر می کنید، و دیگری مفهوم «انقلابی بودن» است و اینکه آیا «شرایط ایران واقعی انقلابی است»؟
    اول مساله نیروی سوم. در مقاله تضادی که خامنه ای با آن روبروست، که به دنبال ابرازنظر مهم رفیق آبی نگاشته شد، ازجمله به مساله ی ترفندها برای ٬٬مهندسی اجتماعی٬٬ در برنامه ارتجاع اشاره شد. در آنجا ازجمله چنین آمده است: «از این روست که مبارزه با امپریالیسم، به معنای مبارزه برای گذار از رژیم دیکتاتوری و حاکمیت سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی در ایرانِ جمهوری اسلامی است، که حزب توده ایران ضرورت آن را برجسته ساخته است. شرکت در بازی‌های انتخاباتی که در آن هر بار دلقک های جدیدی به کارگرفته می شود، تضعیف ژرفش نبرد طبقاتی در ایران است و به روند رشد یابنده ی انقلابی خدشه وارد می‌سازد.»
    باید بازی انتخاباتی جدید را که شما ذکر می کنید، افشا نمود و نشان داد که عامل اصلی «عوامفریبی» کلیت نظلم است. باید برجسته ساخت که هیچ رژیم غیردمکراتیکی نمی‌تواند به مبارزه ی «ضد امپریالیستی» بپرداز!
    این سخن درستی است که باید ترفند های برای مهندسی اجتماعی دانه به دانه افشا و تا مغز استخوان رسوا شوند. که امیدوارم با کمک شما بتواند این وظیفه توسط من هم هدفمندتر ممکن گردد.
    دوم مفهوم «انقلابی بودن» است و اینکه آیا «شرایط ایران واقعی انقلابی است»؟
    هنگامی که گفته می‌شود باید موضع حزب توده ایران در هر مقاله‌ای به عنوان یک موضع انقلابی قابل شناخت باشد، به این معنا نیست که در هر مقاله باید فرمان ایجاد سنگر داده شود. بلکه به این معناست که از درون منطق مقاله دورنمای تغییرات «بنیادین» که در اسناد ششمین کنگره ی حزب ذکر می شود، قابل شناخت باشد. تغییرات بنیادین، تغییراتی فراتر از تغییر روبنای جامعه و گذار از دیکتاتوری ولایی به «جمهوری دمکراتیک سکولار» است. در آن تغییر ترقی خواهانه زیربنای جامعه، اقتصاد سیاسی آن و طرح جایگزین برای آن، نقش عمده را ایفا می‌سازد. در آن دورنمای رهایی بخش اقتصاد سیاسی با جهت گیری سوسیالیستی آن قابل شناخت است.
    این کمبود دهشتناک مضمون «انقلابی بودن» در مقاله های نامه مردم و در کل در فعالیت روشنگرانه- افشاگرانه ی کنونی حزب، هدف برخورد انتقای است. نبود ایجاد رابطه میان مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی کنونی با دورنمای سوسیالیستی نبرد مورد انتقاد است. فاقد مضمون انقلابی است. منظور از «انقلابی» سنگر بستن در خیابان نیست!

    در ارتباط با این پرسش که آیا «شرایط ایران واقعی انقلابی است» یا خیر، شما مرا متهم می‌کنید تحت تأثیر نظرات و بازی‌های «حزب کمونیست کارگری» قرار دارم. این اتهام ولی مستدل نیست. به قول طبری به من «از روزنی بسیار تنگ» می نگرد.
    در این ارتباط در ابرازنظری که به مقاله ی بهروز رحیمی کردم که لابد خوانده اید، این پرسش مطرح شده است که هنگامی که او از آن صحبت می‌کند که ۹۰ درصد مردم مخالف حاکمیت هستند، یعنی ناراضی از شرایط زندگی خود هستند، آیا از یک «وضع عینی» و تبلور ذهنی آن در جامعه سخن نمی راند؟ اگر چنین است که به نظر من چنین است، آنوقت باید تصوری نیز برای دورنمای این بحران فراگیر داشت؟! چپ انقلابی باید داشته باشد، این محک شناخت آن است! این‌طور نیست؟ باید برای این وضع، تعریفی مارکسیستی- توده‌ای ارایه داد؟! این‌طور نیست؟ باید به تئوریزه کردن شرایط و پاسخ به پرسش ها، به نتیجه‌گیری برای سیاست حزب طبقه ی کارگر ایران دست یافت؟! این‌طور نیست؟
    آری من تردید ندارم که ایران آبستن تغییرات انقلابی است. در مورد شرایط و سرعت آن پیش گویی جایز نیست. ولی شرایط عینی چنین وضعی با بحران همه جانبه ی اقتصادی- اجتماعی و هر روز بیش تر فرهنگی در ایران پخته‌تر می‌شود. عنصر ذهنی نیز باوجود فشار سنگر مبارزه را ترک نمی‌کند. افت و خیز مبارزه زیر فشار ارتجاع، نباید باعث نفی وجود وضع عینی و حرکت بالنده ی عنصر ذهنی بشود.
    برخلاف نظر شما و بخش اپورتونیست حاکم بر حزب توده ایران، تنها دورنمای حل بحران کنونی، تغییرات انقلابی روبنا و زیربنای جامعه است که تنها آن هنگام عملی خواهد شد، که در یک نبرد طولانی ولی هدفمند و آگاهانه امروز، تدارک شرایط ذهنی لازم برای آن ایجاد شود. شرایطی که گام نخست آن تعیین جایگزین برای آن چیزی است که زحمتکشان و دیگر توده های مردم باید از آن پشتیبانی کنند. نبود چنین جایگزین و محدود ساختن مصنوعی تغییرات پیش رو به ایجاد «جمهور دمکراتیک سکولار» درست علت آن وضعی است که رحیمی با پرسش بزرگ در مقاله اش مطرح می‌سازد و می‌پرسد: «چرا این گروه میلیونی علیرغم دانستن ها و زاویه داشتن ها به خیابان نمی آید؟»
    این رفیق علت را نداشتن یک برنامه ی جایگزین برای شرایط کنونی ارزیابی نمی کند، بلکه نبود «یک سر» را به عنوان علت و بازدارنده ی حرکت توده ها جستجو می‌کند و مانند هربار سرکوفت می‌زند که باید آن را ایجاد نمود. او شکل ضرور پدیده را مطلق می‌سازد. محتوای «سر» را که برنامه ی جایگزین انقلابی است از مد نظر دور می‌دارد.
    از ابرازنظر شما سپاسمندم
    فرهاد عاصمی
    ۲۹ مهر ۹۸، ۲۱ اکتبر ۲۰۱۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *