منتشر شده در – بهمن 29, 1397
برخلاف گزافهگوییهای علی خامنهای و حسن روحانی دربارهٔ مقاومت در برابر تحریمهای خزانهداری آمریکا و شکستن آنها، اقتصاد ملی بهتحلیلرفتهٔ ایران بهدلیل این تحریمها در وضعیتی بسیار شکننده قرار گرفته است و زندگی مردم و منافع ملی با تهدیدها و مشکلهایی پرشمار روبرو شدهاند.
بشنوید
بخش عمده ای از مسئولیت این تهدیدها و معضلها سران حکومت جمهوری اسلامی اند گرچه بخش عمدهٔ بیانیه ولی فقیه در ۲۳ بهمنماه بهمناسبت سالگرد انقلاب و همراه با این ادعا که “انقلاب دچار رکود و خموشی نشده و نمیشود” پر از وعدهها و شعارهای تکراری بود، بیانیهای که در رسانههای مجاز کشور ازجمله رسانههای اصلاحطلبان با آبوتاب بسیار و همچون پیامی راهبردی و پراهمیت بازتاب یافت. واقعیت انکارناپذیر این است که پس از ۴۰ سال بهجای حکومتی دموکراتیک که از انقلاب بهمن میتوانست حاصل شود حاکمیت مطلق ولی فقیه استیلا دارد و به عوض برقراری عدالت اجتماعی اقتصاد سیاسیای بغایت ناعادلانه مسلط شده است، چندان که برآیند این دو استیلا و سلطه اکنون دفاع از حق حاکمیت ملی را در ضعیفترین شرایط ممکن خود قرار داده است. ازاینروی،۴۰ سال پس از به شکست کشاندن آگاهانه و عامدانه انقلاب ترهات علی خامنهای و خصوصاً خطاب به جوانان که “شانههای خود را زیر بار مسئولیت قرار دهند” بلافاصله در سطح جامعه با تمسخر و انزجار روبرو شد.
با گذشت هرروز شمار بیشتری از لایهها و طبقههای اجتماعی زیر فشار اقتصادی خرد میشوند. آنان بهخوبی آگاهاند که این اصحاب قدرتاند که زندگی و اقتصاد را در کشور اینچنین به ورطهٔ سقوط راندهاند. اصحاب قدرت در رژیم نیز به این امر کاملاً واقفاند که پایگاه اجتماعی عمدهای را از دست دادهاند و همچنین میدانند که طیف گونهگونی از اپوزیسیون از یک سو و دولت ترامپ از سوی دیگر (با تحمیل فشار مشقتآفرین اقتصادی بر مردم) درصدد جلب نظر و جذب این پایگاه اجتماعی از دست داده شده به سوی خودشاناند. کشور ما از لحاظ معضلهای داخلی و خارجی در موقعیتی بسیار ضربهپذیر و شرایطی سیال قرار گرفته است و سران رژیم- و در رأس آنان خامنهای- بهخوبی متوجه این اوضاع هستند. ازاینروی، خامنهای بهمناسبت سالگرد انقلاب مجبور است بگوید: “صریحاً میگویم آنچه تا کنون شده با آنچه باید میشده و بشود، دارای فاصلهای ژرف است.” این پیام از سر استیصال و احساس خطر بر زبان جاری شده است.
پرواضح است که امکان بسیج و سازماندهی اعتراضهای درحال گسترش تودههای جان بهلب رسیده خطر اصلی و مهلکی است که آیندهٔ رژیم را تهدید میکند، و اینکه کدام نیروها و بر گِرد چه هدفهایی بتوانند این اعتراضها را جهت دهند نیز در جای خود موضوعهایی کلیدیاند. در این ارتباط، همانطور که در تحلیلهای اخیر حزب تودهٔ ایران هم به آن پرداخته شده است، سران رژیم ولایی بهمنظور مدیریت بحرانهای نفسگیری که با آنها روبرو شدهاند مترصدند به “تغییرهای شکلی” دست بزنند تا از این طریق اعتراضهای مردم و توان نیروهای سیاسی به بیراهه کشانده شود. بخشهایی از بیانیهٔ علی خامنهای در ۲۳ بهمنماه ۹۷ مؤید دیدگاه این تحلیل است و از کلید خوردن دستورکار برای آغاز فرایند تغییرهایی ظاهری در روبنای سیاسی حکایت دارند، فرایندی که دیکتاتوری حاکم به انجام آن واداشته شده است. در این ارتباط بهطورمشخص میتوان به این جملههای علی خامنهای اشاره کرد: “انقلاب اسلامی… همواره دارای انعطاف و آمادهی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. … دولت جمهوری اسلامی باید… از ارزشهای انقلابی و ملّی خود، یک گام هم عقبنشینی نکند”. در این جملهها، بر اساس گفتمان معمول خامنهای، ترکیب “انعطافپذیر” بودن یعنی ضرورت عملیاتی شدن “تغییرهای شکلی” که نمونهٔ پیشین آن را در ترکیب “نرمش قهرمانانه” که دستور انجام تغییرهای لازم در راستای امضا کردن برجام بود میتوان دید. همچنین در مقابل آن، وقتی نماینده خدا بر زمین به موضوع “تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال” نبودن و “عقبنشینی” نکردن اشاره میکند بهمعنی حفظ هسته قدرت “نظام” طبق روال معمول بر محورِ حاکمیت مطلق ولایی است. این واقعیتی عینی است که گذشته از دستور انجام هر نوع تغییر شکلی بهمنظور مدیریت بحرانها، نشانگر آن است که ماهیت دیکتاتوری این “نظام” اصلاحپذیر نیست.
هرگونه تحلیل دقیق دربارهٔ مورد پیدا کردن عاملهای کلیدیای که کشور ما را با وضعیت کنونی روبرو ساختهاند به این نتیجه خواهد رسید که مسببان اصلی این فاجعه سران “نظام”اند و در صدر آنان علی خامنهای است. بنا بر این بهدرستی میتوان ادعا کرد ریشهٔ تضاد اصلیای که تحولهای کنونی و آینده را رقم میزند در درون کشور است و آن، تضاد میان خواست اکثر مردم به ایجاد تغییرهایی بنیادی با سیاست کلان اصحاب قدرت رژیم است. هدفِ این سیاست کلان، حفظ “نظام” بهمنظور تثبیت منافع جناحهای قدرت است. با این وجود، باید به این واقعیت نیز با هوشیاری توجه کرد که رابطه و کنش و واکنش بین عاملهای داخلی و خارجی خود زایندهٔ شرایط و فرایندهایی است که میتوانند سکان تعیین مسیر سرنوشت کشور را در دست عاملهای خارجی قرار دهد. این بههیچوجه ضرورتاً بهمعنای از میان برداشته شدن رژیم حاکم کنونی نیست، زیرا دیکتاتوری ولایی هنوز توان لازم و مشخصی برای مدیریت بحرانها و سرکوب دارد و همینطور هم علی خامنهای، برخلاف رجزخوانیهایش، بهمنظور انجام “اوجب واجبات” یعنی “حفظ نظام” حاضر است با دولت ترامپ در پشت درهای بسته و از موضع ضعف و با بهحراج گذاشتن منافع ملی معامله کند. برای سران “نظام” و علی خامنهای رفع خطرِ مردم، مهمترین و حیاتیترین هدف است.
گروهبندی راست افراطی ترامپ به خطری واقعی برای کشور ما و جهان تبدیل شده است و با وجود برخی شدت و ضعفهایش، این گروهبندی در بهوجود آوردن ائتلافی سیاسی، اقتصادی و نظامی در راستای تهدید منافع و حاکمیت ملی ایران تلاشی پیگیر دارد. این ائتلاف که در نام علیه جمهوریاسلامی و تغییر رفتار آن است اما درعمل و تجربه و دقت در گفتمان کسانی مانند ترامپ، بولتون و پمپئو نشان میدهد که عواقب اقدامهای آن مانند آواری بر سر مردم ما فرو خواهند ریخت. اگر نشست ورشو در هفته گذشته، ۲۴ و ۲۵ بهمنماه، نتوانست تمامی هدفهای دولت ترامپ را برآورده کند، اما قدم نخستِ مهمی بود که موفق شد در یک کشور عضو اتحادیه اروپا اتحادی متشکل از اسرائیل- با حضور شخص نتانیاهو- در کنار رژیمهای عربستان، امارات و بحرین و بر محور سیاست خارجی دولت ترامپ برای منطقه و کشورمان سازمان دهد. دولت ترامپ عملاً توانست بین بخش شرقی و غربی اتحادیه اروپا شکاف سیاسیای بهنفع برنامههایش بهوجود آورد. این نوع نفاقافکنی رویهای معمول و موفقیتآمیز در گروهبندی ترامپ بوده است. اکنون این رویه در راستای دستاندازی و نفوذ و کنترل نیروهای مخالف دیکتاتوری حاکم بر کشورمان بهکار گرفته میشود.
روشن است که در صفهای اپوزیسیون رژیم ولایی هر دو جریان سیاسی ضد ملی و بغایت ضد دموکراتیکِ مجاهدین خلق و سلطنتطلبان و رهبرانشان یعنی مریم رجوی و رضا پهلوی زیر حمایت و فرمان دولت ترامپاند و بهمنظور توجیه سیاستهای کلان این محفل امپریالیستی هار و خطرناک از این دو جریان ضد دموکراتیک استفادهٔ ابزاری میشود. روابط بین سرکردگان مجاهدین خلق و سلطنتطلبان با سیاستمدارانی بسیار خطرناک و واپسگرا در آمریکا موضوعی کاملاً شناخته شده است. واضح است که جریانهایی مانند سلطنتطلبان و سازمان مجاهدین در انتظار اغتنام فرصت از انفجار و فروپاشی اقتصادی و اجتماعی هستند و از اِعمال هرچه سنگینتر تحریمهای دولت آمریکا بر ضد ایران و فشارهای حاصل از آنها بر مردم در بهوجود آمدن هرجومرج و ناامنی و حتی از اقدام به حملهٔ نظامی از سوی آمریکا و اسراییل به میهنمان استقبال میکنند.
واقعیت این است که مجاهدین خلق و سلطنتطلبان برگهای سوختهای در بازی قدرتاند که در وضعیت بحرانی و سیال کنونی کشورمان تنها تا حد مشخصی در برابر رژیم جمهوری اسلامی توان و مجال عرضاندام دارند. واقعیت امر این است که این دو جریان تبلیغات خودشان را دربارهٔ خودشان و قدرت عملشان باور کردهاند و تصور میکنند که پایگاه اجتماعیای وسیع دارند. درحالیکه آنها هیچگاه بدون پشتیبانی مستقیم سیاسی، مالی، و نظامی آمریکا و متحدانش، برای براندازی رژیم حاکم در ایران و بهدست گرفتن قدرت شانسی ندارند. آمریکا و متحدانش بهویژه در منطقه سلطنتطلبان و مجاهدین خلق و سرکردگانشان یعنی مریم رجوی و رضا پهلوی را در جایگاهی قرار دادهاند که برای اجرایی کردن برنامهٔ موسوم به “چلبیسازی” در کشورمان بتوانند بهکار برده شوند. دولت جورج بوش، در سال ۲۰۰۳، موفق شد در عراق با استفاده از مهرهای بهنام “احمد چلبی” و جریانهای سیاسی ضد بعثی در چارچوب “کنگرهٔ ملی عراق”، همراه با تأثیرگذاری بر اعتراضهای مردم و بهدست گرفتن سکان آنها و همینطور با بهوجود آوردن ائتلافی از شماری اندک از چند کشور- بررغم مخالفت جنبش قدرتمند ضد جنگ در اروپا در مخالفت با این اقدام- شدیدترین تحریمها را بر ضد عراق و مردم آن و در مرحله بعد تجاوز نظامیای خونین و ویرانگرانه بهموقع اجرا بگذارد. این همان پروژه آلترناتیوسازی بههدف “تغییر رژیم” (رژیم چنج) است که در عراق بهوسیله قدرت مالی و نظامی امپریالیسم آمریکا اجرا شد.
اکنون دیگر بار این سیاستهای مداخلهجویانه و تهاجمی از جانب خطرناکترین محفلهای امپریالیستی آمریکا در ابعادی جدید و بس خطرناک و ماهیتی ضد مردمیتر بهوسیلهٔ گروهبندی شبهفاشیستی دولت ترامپ بهبهانهٔ واداشتن جمهوریاسلامی به “تغییر رفتار” بر ضد میهن و مردممان بهاجرا گذاشته میشوند! صحنه سیاسی کشور در وضعیتی بحرانی و بسیار سیال قرار گرفته است و نیروهای سیاسی ترقیخواه و دموکراتیک ایران نباید اجازه دهند جنبش اعتراضی مردم علیه حاکمیت مطلق ولایی بهوسیلهٔ گروهبندی شبهفاشیستی مستقر در کاخ سفید با استفاده از جریانهای تمامیتخواه بهرهبری کسانی مانند رضا پهلوی و مریم رجوی بهیغما برده شود و از این طریق زمینهٔ عملیاتی شدن سیاستهای خطرناک و ویرانگر بهضد کشورمان فراهم شود.
ضرورت لحظه ایجاب میکند که تمامی فعالان و نیروهای سیاسی مخالف هرگونه جریان تمامیتخواه، در عین مبارزه برای حذفِ حاکمیت مطلق ولایی، بر ضد سیاستهای خطرناک دولت ترامپ و همدستان آن و بهخاطر دفاع از حق حاکمیت ملی در صفی متحد قرار گیرند.
نامۀ مردم، شمارۀ ۱۰۷۱، ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۷