هزاران دوست یا “پروفیلی” فتنه گرا؟ انسان به مثابه “کالا”!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٤ (٣٠ فروردين)

واژه راهنما: سياسي. تئوريك

نابودي شخصيت انسان و گذار از انسانيت Transhumanismus. انسان به مثابه كالا. ”يوزر“ به مثابه كالا. ”دمكراسي ٠ر٢“ به مثابه كالا. شكل نوين استثمار نيروي كار. فروپاشي سياسي. ابزار «خود كنترل». «ماشين هاي اطلاعاتي». آگاهي چيست؟ كيفيت انديشه؟ مركز مذهب در مغز؟ خانم آنـّا بلن مونتز، يك ويسل بلويرِ انقلابي!

 

رفیق رزمین مهرگان نوشتاری در “فیس بوک” منتشر ساخته است و آن را متهورانه با نام مستعارِ “شهره بی باک”، برای نگارنده ارسال نموده و خواستار انتشار آن در توده ای ها شده است. در این نوشتار، این رفیق که در پشت انواع نام های مستعار پنهان مي شود، چنان سخن می راند که شایسته یک مسئول حزب توده ایران است، اما در باره علت انتشار نوشتارش در “فیس بوک” سخنی بیان نمی کند!

به عبارت دیگر، او به این پرسش پاسخ نمی دهد که با چه هدفی و به منظور دفاع از کدام مصالح عالیه حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران، نوشتارش را در یکی از «مدل های اقتصادیِ شرکت های سرمایه داری» منتشر ساخته است که هدف اعلام شده آن ها به ”تله“ انداختن «یوزر»ها به منظور دستیابی به سود برای شرکت مربوطه است؟

ظاهراً این رفیق گرامی معتقد است که «شبکه های اجتماعی» گویا اهرم های دمکراسی را برای مبارزه نیروی نو تشکیل می دهند؟! و گویا این شرکت های سرمایه ای امپریالیستی با عنوان «شبکه های اجتماعی»، مظهر «دموکراسی 0ر2» جامعه سرمایه داری دوران افول هستند؟!

آیا چنین است؟ آیا فیس بوک و انواع دیگر آن، چنان که «ماشین های اطلاعاتی» از قبیل گوگل، ویدی پدیا و غیره نشان برقراری دموکراسی و شکسته شدن سلطه ي انحصارات امپریالیستی در صحنه اطلاعات است؟! آن طور که رفیق گرامی دیگری، یعنی رفیق احمد جواهریان می پندارد و بهره گیری وسیع توده ای ها را از این امکانات در نوشتار های خود توصیه می کند؟

برخلاف تصورات دو رفیق پیش گفته، رفیق عزیز دیگری که خبر انتشار نوشتار رفیق مهرگان را در فیس بوک به نگارنده رسانده است، در نامه ای می نویسد: «من به خاطر بعضی بی اخلاقی ها، عطای فیس بوک را به لقایش بخشیدم و از آن خارج شدم . یعنی روز 27 اسفند با همه خداحافظی و از فیس بوک بیرون آمدم»! متاسفانه این رفیق تعریفی از «بی اخلاقی ها» در فیس بوک ارایه نمی دهد. در زیر برخی از آن ها به نقل از کتاب “سلطه دیژیتالی” ذکر خواهد شد!

 

نابودی شخصیت انسان و گذار از انسانیت

مفید به نظر می رسد که به منظور پاسخ به این پرسش ها، مراجعه به کتاب مارکسیست آلمانی، پروفسور مارکوس یانزن کمک باشد که در سال 2015 منتشر ساخته است. عنوان کتاب، همان طور که ذکر شد، «سلطه دیژیتالي» است. او در این کتاب با بررسی همه جانبه اسلوب «کنترل جهانی» توسط حاكميت نظام سرمایه داریِ دورانِ افول که با هدف «نابودی شخصیت انسان و گذار از انسانیت» Transhumanismus انجام می شود، سیمای ضدانسانیِ «سلطه دیژیتالیِ» نظام امپریالیستی را بر ملا می سازد. ایدئولوژی حاکم بر این ابزارها می کوشد با تمام قوا، تبدیل ساختن “انسان” را به «یوزر»هایی به ثمر برساند که در ظاهر داوطلبانه، اما در واقع به منظور دست یابی به امکان فروش نیروی کار خود، باید «پروفیل» شخصیت و توانایی خود را در «شبکه های اجتماعی» به نمایش بگذارند! آیا انتشار نوشتار رفیق رزمین مهرگان در فیس بوک نیز ارایه چنین “پروفیل”ی از خود است؟! او با این گام از کدام منافع دفاع می کند و در امید دریافت کدام امتیازها است؟!

 

«انسان دوران پسامدرن» که ایدئولوژی نظام سرمایه داری دوران افول می خواهد با نام «یوزر»ها آن را “تولید” کند، همانند بردگان محصور شده در قفس ها در گذشته، اکنون در «توده ی ابرها» در اينترنت Clouds، „Computer-Wolken“ گرفتارند و “پروفیل” آن ها در «بانک های اطلاعاتی» قابل دسترسی عام برای شرکت های سرمایه داری است. آن ها بردگان روزمزد جدید را در مرحله ای از رشد نظام سرمایه داری امپریالیستی تشکیل می دهند که به آن نام “جهانی سازی” داده اند! این انسان های مسخ شده، یعنی «یوزر»ها، باید “پروفیل” خود را، یعنی توانایی ها، استعدادها، آمادگي روحي و اخلاقي براي اجراي هر دستور  – كه شرط ترقي در نردبان سلسه مراتب، هيرارشي، است-، وضع بیماری و سلامتی، و دیگر ویژگی های جسمی و روحی خود را با امید برای یافتن “کار” و “شغل” به نمایش بگذارند! اکنون که “چیپس”های دیژیتالی را به زیر پوست «یوزر»ها تزریق می کنند، «کنترل یوزر»ها در اوجِ جنایتکارانه و ضد انسانی خود، در اوج “بربریت”ی تظاهر می کند که لنین، روزالوکزامبورگ و دیگران نسبت به آن در شرایط ادامه نظام سرمایه داری هشدار داده اند  و جایگزین جامعه انسانی سوسیالیستی را در برابر آن نهاده اند!

در گذشته و اکنون نیز بیکاران در “توده ابریِِ” واقعی در سر چهار راه ها جمع می شدند و می شوند، همان طور که اکنون توده های “مجازی”ِ انسانی، به منظور فروش نیروی کارشان در «شبکه های اجتماعی» و «بانک های اطلاعاتی» به نمایش گذاشته می شوند که همانند گذشته و همچنین در حال حاضر، در انتظار ارباب خریدارِ نيروي كارشان هستند.

به سخنی دیگر ما تنها با شکل نوینی از استثمار نیروی کار انسان در انواع «شبکه های اجتماعی» و «بانک های اطلاعاتی» روبرو هستیم که برای تحمیق انسان، به آن عنوان «دموکراسی 0ر2» داده اند. این ها «شرکت های سرمایه ای» هستند که هدف نابودی انسان و انسانیت را دنبال می کنند. آن ها توانسته اند گام های بزرگی در این راه بردارند، زیرا نیروی نو که باید علیه شان برزمد، مغلوب و محسور آن ها شده است!

وضعی که فاجعه تاریخی بزرگی علیه نیروی نو را در نبردش علیه نیروی کهن تشکیل می دهد! انسان ها  – از قبيل رفیق گرامی رزمین مهرگان و دیگران –   به مهره ها، به «کالا»هایی به نام «یوزر» تبدیل شده اند که در “تله” نظام سرمایه داری امپریالیستی گرفتار هستند و ظاهراً خود نمی دانند! نمي دانند كه «دمكراسي» در فيس بوك به «كالا» در نظامي تبديل شده است كه آن ها گويا خواستار گذار از آنند!

 

«یوزر»ها «کالا»های انسانی هستند به دو مفهوم

یکی، کالای ”مجرد نیروی کار“ انسان که در اينترنت در جستجوی برده دارِ خریدارِ «کالا» است؛ و

دیگری «کالایی» که «پروفیل» آن به شرکت های «بازاریابیِ تبلیغاتی» فروخته می شود.

 

هر انسان، ازجمله مبارزِ صادقِ نیروی نو كه بدون فاصله ي انتقاديِ ضروري، يعني فاصله انتقادي مبتني بر شناخت جامعه شناسيِ علميِ ماركسيستي- توده اي، به سخني ديگر كه همان معنا را مي رساند، با فاصله انتقادي اي كه با اين پرسش همراه است: «گامي كه بر مي دارم، به سود كيست؟ به سود زحمتكشان و يا به سود دشمنان طبقاتي آن؟» … تكرار كنيم، هر انسان، ازجمله مبارزِ صادقِ نيروي نو آن هنگام در ”تله“ «مدل اقتصادي فيس بوك» و غيره گرفتار است كه بدون طرح پرسش انتقادي پيش گفته، ابزار سلطه ديژيتالي دشمن طبقاتي را به ذم خود به خدمت مي گيرد، تا گويا گامي به سود زحمتكشان بردارد، از قبيل رفيق گرامي رزمين مهرگان! آن وقت او، آگاهانه و يا ناآگاهانه به ابزار سلطه دیژیتالی دشمن طبقاتی عليه منافع زحمتكشان بدل مي گردد.

هنگامي كه چنين فردي به خود بنگرد، «توده ای های پسامدرن»ی را خواهد دید که رفیق رزمين مهرگان آن را به عنوان نام جديد براي صفحه توده اي ها به نگارنده پيشنهاد مي كند!

 

نگارنده مطالعه کتاب پیش گفته یانزن را هنوز به پایان نرسانده است که در آن اطلاعات تاریخی بسیاری طرح شده است و آموختنِ آن ها را لذت بخش و در عین حال پرتوقع می سازد. اما مایلم از بخش دوم کتاب که عنوان “هزاران دوست؟” دارد و در آن نگرشی به مساله «شبکه های اجتماعی»، ازجمله فیس بوک به عمل آمده، نکته هایی را در این سطور بازتاب دهم و سرشت «آزادی و دموکراسی در اینترنت» را از ارزیابی دانشمند زبان آلمانی و موسیقی شناس ماركسيست نقل کنم. او ازجمله دو کتاب در ارتباط با مذهب یهودي و مسیحی منتشر ساخته و تحقیقاتی در باره اسلام دارد. در گذشته بخشی هایی از نظرات او در توده ای ها انتشار یافت.

 

یانزن به نقل از مبارزان و فعالین “بهار عربی”، ازجمله در مصر و تونس، «افسانه» ای را برمی شمرد و نادرستی آن را نشان می دهد که بازتاب آن مفید برای بحث کنونی، ازجمله با رفیق گرامی احمد جواهریان است که به مدافع «شبکه های اجتماعی» در نویدنو بدل شده و مایل است، اسلوب نظربندی در حزب طبقه کارگر، یعنی “اصل سانترالیسم دموکراتیک” را با فعالیت “شبکه های اجتماعی” «تلفیق کند»!! این رفیق گرامی اما از این رو در بحث انتقادی نسبت به پیشنهاد خود شرکت نمی کند، زیرا نگارنده را “فاقد فرهنگ بحث” ارزیابی كرده است! نویدنو نیز با تصمیم برای ممنوعیت انتشار نوشتارهای نگارنده در این نشریه، بررسی انتقادی از پیشنهاد او را بازتاب نمی دهد. (به اين نكته پرداخته مي شود)

بازگردیم به بحث اصلی، یانزن همانجا می نویسد: «این یک افسانه است که به کمک اینترنت و وسایل ارتباطات مدرن، انسان به تقویت دموکراسی و حقوق خود نایل شده است … که آن را دموکراسی 0ر2 می نامند».

«برای نمونه، شناخت به کمک علائم هندسی صورت که در فیس بوک و گوگل+ به کار گرفته می شود …، تکنیکی قدیمی ای است که در آمارگیری جنایی داروینیسم اجتماعی در قرن نوزدهم مورد استفاده قرار گرفته بود … بدین ترتیب نقش وحشتناک کنترل این شبکه های اجتماعی … مسکوت گذاشته می شود …».

یانزن نشان می دهد که افسانه پیش گفته در باره شبکه های اجتماعی در واقع آزادی و دموکراسی را به «کالا»، به ابزار بازاریابی شرکت های سرمایه داری بدل ساخته است. او سپس نظر فعال مصری در “بهار عربی”، گُونیم، را نقل می کند که می پندارد: «برای اولین بار به این احساس دست یافت که تاستاتور لت توپ ش به ماشه مسلسلی تبدیل شده است». برداشت نادرستی که لینا بن منئی، فعال تونسی نیز گرفتار آن است و فیس بوک و تویتر را «مدیای مردم» می پندارد و از دعوتی که «نمی دانم توسط چه کسی انجام شد … به عضویت آن ها در آمدم.»

یانزن در ادامه نشان می دهد که این شبکه ها با ماسک های خود که فرد «یوزر» باید پرسش های آن را دنبال کرده و پاسخ دهد، او را به مصرف کننده یک «کالا» تبدیل می کنند. واقعیتی که با «مضمون نبرد انقلابی در تضاد است». یانزن بر این پایه نشان می دهد که «فرد به ابزار برقراري سلطه دستگاه هاي امنيتي نظام سرمایه داری بر خود تبدیل می شود». بر این پایه است که اين انديشمند ماركسيست، گرفتار آمدن در این شبکه ها را نشان «فروپاشی سیاسی» انسانِ ترقی خواه ارزیابی می کند. «فیس بوک با چنین پرنسیب کاری، در کنار گوگل، به مهم ترین و موفق ترین انستیتوی بازاریابی جهان تبدیل شده است». به نظر فعال آمریکایی شئری تورکله، فیس بوک به درستی، ابزار «خود کنترل یوزرها در خدمت دستگاه های امنیتی کشورهای سرمایه داری است»!

 

همان طور که پیش تر اشاره شد، چندی پیش رفیق گرامی احمد جواهریان نیز رساله ای با بیش از 120 صفحه در نویدنو منتشر ساخت، تا در آن، «تالمات» خود را در باره «دین و دانش» ابراز دارد. او مطالب طرح شده در رساله را از گوگل، ویکی پدیا و غیره استخراج و با شور و شوق و ذوق زدگی غریبی در رساله نقل نمود. اين رفيق اما کوچک ترین برخورد انتقادی نسبت به موضوع هاي نقل شده و مضمون طرح شده در نظرهايِ جمع آوري شده در اين ”اطلاعات“، ابراز نمي كند. او هيچ پرسشي در باره هدف پشت ”اطلاعات“ در «ماشين هاي اطلاعاتيِ» گوگل و ويديپديا و غيره كه «شركت هاي سرمايه گذاري با هدف دستيابي به سود» هستند، براي خواننده توده اي مطرح نمي كند و به توضيحِ علل عملكرد اين «ماشين هاي اطلاعاتي» نمي پردازد! انگار او خواستار القاي غير انتقادي مضمون نظرهاي طرح شده در اين ماشين ها به مثابه ”سخن آخرِ“ علم است!

ذوق و شور او در توصیه برای استفاده از این «ماشین های اطلاعاتی» که در سطور پیش تنها گوشه ای از سیمای ضد انسانی آن ها نشان داده شد، این برداشت غیرانتقادی را به خواننده ي توده اي منتقل می کند که گویا داده های این دستگاه های اطلاعاتی قابل اعتماد است! موضوع رساله رفیق جواهریان، آن طور که گوگل و دیگران به نقل از این و آن دانشمند القا می کنند، اثبات بی ارادگی انسان و وابستگی فيزيو- مکانیکی آن به “نویرون”های مغز است. گویا به کمک اسلوب های جدید عکس برداری از مغز و با کشف محل بازتاب پدیده فکرکردن و احساس در مراکز آن، مساله «کیفیت اندیشه» نیز پاسخ خود را یافته است! گويا ”مضمون“ انديشه نيز با شناخت محلِ فعل و انفعالات در مغز درك مي شود و يا شده، و پرسش «آگاهی چیست؟» نیز حل و فصل شده است!

داده هاي ”اطلاعاتي“ اين «ماشين هاي اطلاعاتي» مي خواهد القا كند كه گويا در مغز انسان يك ”مركز“ براي ”اعتقاد به مذهب“ وجود دارد. هدفي كه با اعلام نظر پاپ سابق آلماني، راتسينگر در انطباق است. راتسينگر كه پيش تر رئيس دادگاه انگيزسيون اين كليسا بود و عليه ”مذهب آزاديبخش“ در آمريكاي لاتين اقدامات سركوبگرانه اعمال و اسقف هاي متعهد به اين نظر را از كليسا اخراج كرده است، در اولين ”جشنواره جوانان در كلن“ پس از انتخاب خود به رياست كليساي كاتوليك، خواستار ارزيابي مشابه از ”انديشه مذهبي“ در كنار ”انديشه روشنگري“ شد!

به سخني ديگر، ايدئولوژي حاكم نظام سرمايه داري امپرياليستي كه مذهب را دو باره به مثابه ابزار سركوب و انقياد زحمتكشان كشف نموده و اين «افيون» (ماركس) را دو باره با شدت به خدمت گرفته است، مي كوشد ايجاد شدن انديشه عرفاني و ديرتر مذهبي را نزد انسان از زيربناي هستيِ سخت انسان در طول تاريخ جامعه طبقاتي جدا ساخته، به آن گويا برداشتي مدرن و حتي ”ماترياليستي“ اعطا نمايد و براي آن در مغز انسان ”مركزي“ دست و پا كند! اين انديشه مي كوشد برداشت ماترياليست تاريخي از رشد انديشه مذهبي را از «آنسامبل اجتماعي» مورد نظر ماركس تهي سازد. مي خواهد بهشت و آسمان مذهبي را كه ماركس بازتاب آرزوهاي تحقق نيافته انسان ارزيابي مي كند، از زمينه اقتصادي- اجتماعي آن جدا و تهي سازد! مي خواهد به نفي «نبرد طبقاتي» كه تاريخ جوامع بشري را سنگفرش نموده است، پرداخته، آن را با تز «مركز مذهب در مغز» جايگزين سازد.

آن وقت، رفيق گرامي احمد جواهريان اين برداشت ها را از «ماشين هاي اطلاعاتيِ» گوگل و غيره به رساله خود نقل مي كند و آن را با آب و تاب در نويدنو منتشر مي سازد، اما آماده براي بحث در باره «تالمات» خود نيست! آن وقت اين رفيق گرامي توسط رفيق گرامي ديگر، رزمين مهرگان با «٨ بار رفيق» ناميدن از «عمق احترام» برخوردار مي شود و «ژرفش رفاقت» ميان آن ها با عنوان ”رفيق“ حفظ مي گردد! (١) دنياي عجيبي است!؟ اينطور نيست؟!

در مقاله ي ”ديالكتيك خودي- غيرخودي“ و ”باد كدام قشون به درفش وزيدن»، شيوه جديد تعيين «عمق احترام» و «ژرفش رفاقت» كه رفيق گرامي رزمين مهرگان كشف كرده است، مورد بررسي قرار گرفته. (١)

 

آیا شوقِ رفیق جواهریان برای تبلیغ برای «ماشین های اطلاعاتی» را باید علت انتشار نوشتار اخیر رفیق مهرگان در فیس بوک ارزیابی نمود یا خیر، پاسخ نهایی نمی یابد. اما نکته پرسش برانگیزی که باقی می ماند، این پرسش است که چرا رفقای گرامی هیئت تحریریه نویدنو تاکنون از انتشار ترجمه مقاله ای با عنوان «آگاهی چیست؟» خودداری نموده اند که نگارنده از نشريه تئوریک حزب کمونیست آلمان در اختیارشان گذشت و در آن، بی پایگی برداشت های نظریه پردازان در گوگل و شرکا نشان داده شده است؟

 

به منظور پیش گیری از هر نوع سوتفاهمی، ضروری است با قاطعیت اضافه شود که نگارنده مخالف بهره برداری از امکانات جدید ارتباطیِ دیژیتال در مبارزه طبقاتی نیست! چگونه مي توان نقش برجسته ”ويس بلوير“ها را در افشاي شيوه ها و اقدامات ضد دموكراتيكِ دستگاه هاي جاسوسي و نظامي امپرياليسم فراموش نمود؟ شخصيت هاي انقلابي و فداكاري مانند آنـّا بل مونتز (٢)، مانينگ، آسانژ، اسنودن و ديگران با افشاگري هاي خود و جرايم سنگيني كه تحمل مي كنند، ستاره هايي در نبرد ضد سياست سركوبگرانه امپرياليستي هستند و مي توانند و بايد سرمشق مبارزان نيرو نو باشند. به قول زنده ياد رفيق احسان طبري، دبير كميته مركزي حزب توده ايران و آموزگا چند نسل از توده اي ها، «تاريخ چنان ساخته شده است كه براي پيشرفت آن قهرماني ضرور است!» (٣)

مخالفت نگارنده، با برداشت و استفاده غیـرانتقـادی از این ابزارها است که هدف نفی شخصیت تاریخی انسان و آگاهی انسان را دنبال می کند! مخالفت نگارنده، مخالفتی است با تن دادن به نفی عملی و گذار غیرانتقادی از اسلوب بررسی علمی- ماتریالیست- دیالکتیکیِ پدیده های نو! اسلوب مارکسیستی- توده ای ای که پایبندی رفیق گرامی رزمین مهرگان به آن می توانست برای او «پروفیلی» مارکسیستی- توده ای براي آنچه كه او براي گفتن دارد، به ارمغان آورد، به جای «پروفیل فتنه گرايي» كه هدف قابل شناخت آن مخالفت علني و كينه توزانه با روندي است كه در پايان آن مي تواند گذار از تشتت نظری و سازمانی در جنبش توده ای و حزب طبقه کارگر ایران قرار داشته باشد! (به مضمون ادعاهاي رفيق رزمين مهرگان به طور جداگانه پرداخته خواهد شد).

روندي كه پيروزي در آن، پاسخي شرافتمندانه و مبارزه جويانه عليه توطئه ي جنايتكارانه رژيم ولايي در يورش به حزب توده ايران و نابودي رهبران دانشمند و مبارز آن است كه با هدف پايان بخشيدن به جنبش توده اي عملي گشت!

پايبندي به شيوه و امكان قانوني و اساسنامه حزب طبقه كارگر براي شفاف سازي در پرسش هايي كه در خدمت منافع طبقه كارگر ايران و مبارزه آن قرار دارد و استفاده از آن ها مجاز و شرافتمندانه است، داراي تفاوت ماهوي و سرشتي هستند نسبت به اسلوب هاي توطئه و فتنه گرايانه كه «مدل هاي اقتصادي سرمايه داري» از قبيل فيس بوك، گوگل و ديگران در اختيار مبارزان قرار مي دهند! (شايد با حسن نيت بتوان تن دادن غيرمجاز و ناجوانمردانه رفيق رزمين مهرگان را در به خدمت گرفتن فيس بوك از روي ناچاري ارزيابي نمود. بررسي هاي آينده به اين پرسش پاسخ خواهد داد).

به كار گرفتن اسلوب هاي انقلابيِ نخست، رسالت تاريخي نيروي نو است! در حالي كه در ”تله“ «شبكه هاي اجتماعي» افتادن، آن طور كه ماركسيست آلماني ماركوس يانزن بر جسته مي سازد، «نشان فروپاشي سياسي» انسان ترقي خواه است!

١- دیالکتیکِ «خودی- غیرخودی» و «وزیدنِ باد کدام قشون به درفش»، موضع برتری جویانه ی طبقاتی! http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2712

٢- «به راه خود ايقان دارم»!

آنـّا بلن مونتز Ana Belen Montes يكي از اين انقلابيون فداكار پورتوريكا تبارِ آمريكايي است كه در سال ٢٠٠٢ در ايالات متحده آمريكا به ٢٥ سال زندان انفرادي با شرايط سخت ايزولاسيون و انزواي كامل محكوم شده است، زيرا به عنوان مسئول تحليل گر منطقه كارائيب در سازمان جاسوسي نظامي آمريكا DIA، شانزده سال اطلاعات در باره نقشه و برنامه هاي توطئه گرانه دولت آمريكا را داوطلبانه و بدون هر چشم داشتي به اطلاع دولت كوباي سوسياليستي رسانده است!

آنا بلن كه وظيفه تحليل اوضاع منطقه و كوبا را در دستگاه جاسوسي نظامي آمريكا به عهده داشت و در گزارشي در دوران رياست جمهوري بيل كلينتون نادرستي سياست آمريكا را نسبت به كشور كوبا نشان داد و مستدل ساخت  – ظاهراً سفر جيمي كارتر، رئيس جمهور اسبق آمريكا به كوبا پيامد اين گزارش است -، در زمان رياست جمهوري بوش پسر، در سال ٢٠٠١ در دفتر كارش در كاخ سفيد بازداشت و در اكتبر ٢٠٠٢ به ٢٥ سال زندان انفرادي با شرايط سخت (بدون هر نوع تماس و ديدار، حق مطالعه روزنامه، كتاب، استفاده از تلويزيون) و ٥ سال مراقبت دايم پس از سپري شدن دوران زندان محكوم شد. حكم اعدام عليه او تنها از اين رو صادر نشد، زيرا خانم منتز نسبت به «نقض قانون» توسط خود اعتراف كرد!

آنـّا بلن مونتز در دادگاه با سخنانِ آتشيني از اقدام انقلابي خود دفاع نمود و آن را پيامد باور به نادرستي و غيرعادلانه بودن سياست دولت آمريكا عليه كشور كوبا اعلام كرد. اين انقلابي پورتوريكايي تبارِ آمريكايي كمك به كوبا را به منظور دفع توطئه هاي دولت آمريكا، اقدام شرافتمندانه ارزيابي نمود، زيرا آمريكا سياستي غيرانساني عليه مردم كوبا اعمال كرده و وظيفه همسايگي را با سياست خود نقض كرده است. با چنين استدلالي آنـّا بلن در سخنانش در دادگاه «نقض قانون» آمريكا را توسط خود اقدامي شايسته ارزيابي مي كند.

كميته براي آزادي آنـّا بلن در نوشتاري كه در روزنامه جهان جوان انتشار يافت (٢٥ فوريه ٢٠١٦) خواستار آن است كه مدافعان اين ”ويسل بلويرِ“ انقلابيِ آمريكايي، براي روز تولد او، ٢٨ فوريه ٢٠١٦ كارت شادباشي به آدرس زندان در تگزاس ارسال كنند. تنها ابراز شادماني براي روز تولد در نوشتار در كارت مجاز است! آدرس در زير منتشر مي شود. ضروري است كه آدرس به صورت نوشته شده بر روي كارت نگاشته شود و به ويژه شماره زنداني فراموش نشود.

آنـّا بلن مونتز در دادگاه ازجمله با سخنان زير از اقدام انقلابي خود دفاع نمود:

در برابر دادگاه در اكتبر ٢٠٠٢ آنـّا بلن چنين سخن راند: من خود را «در برابر باور خود متعهد تر احساس مي كنم از در برابر قانون». سياست دولت آمريكا عليه كوبا «وحشتناك، غيرمنصفانه و داراي سرشتي عميقاً ضد حقوق همسايگي است»، از اين رو او خود را از نظر اخلاقي موظف احساس مي كند «به جزيره كمك كند، تا بتواند عليه اقدامات دولت آمريكا كه مي خواهد ارزش ها و سيستم خود را به آن تحميل كند، از خود دفاع نمايد». چهار دهه كشوري كه او براي آن كار مي كند، در برابر كوبا «برخوردي متعصبانه و بدون هر حرمت و احترام اعمال كرده است». در هيچ زماني ايالات متحده آمريكا براي كوبا «حقي براي تعيين راه و ارزش ها و ايده آل هاي خود در باره آزادي و عدالت قايل نبوده است». … تصميم او، براي همبستگي و حمايت از كوبا، «متكي است بر سياست سلطه گرانه آمريكا عليه اين كشور» كه خطر آن براي ايالات متحده به طور قطعي ناشي از قدرت نظامي آن نيست، بلكه ناشي از مواضع انقلابي آن در دفاع از «لعنت شدگان اين جهان است».

 

از شعر پيمان، به آنان كه رنج مي برند!

بي تفاوت نخواهم زيست، به رنج هاتان، به دردهاتان، به خانه هاي سرد و حقيرتان، به دست هاي از فقر بسته تان، به گناه بي گناه كودكان يتيم تان، و اشك هاي پنهان و آشكار همسران تان، من بي تفاوت نخواهم زيست …

بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شرير و خام پندار بنامند، من به كارها از خرد تا كلان، بي تفاوت نخواهم گشت، كه كلان از خرد مي خيزد، وز اندك بي شمار. …

به رنج هاتان سوگند، به زخم هاتان سوگند، سوگند به كودكان تان، كه به تكه ناني شاد مي شوند، سوگند به آرزوهاي پاك تان، من هرگز بي تفاوت نخواهم زيست.

(احسان طبري، شعر زندان)

Ms. Ana Belen Montes

Register   25037-016

FMC Carswell

Federal Medical Center

P.O. Box 27137

FORT WORTH, TX 76127,

USA

٣-  نگاه شود به مقاله ١٣٩٢/١٨ در توده اي ها http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2075

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *