هفده تضاد و پایان سرمایه داری
تضادهای متغیر ۸ تا ۱۰

image_pdfimage_print

دوره جدید: مقاله شماره: ۸۳(۱۴ آذر ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

 

مقدمه

قسمت دوم تضادهای در حال حرکت و یا متغیر سرمایه را توضیح می دهد. بر خلاف هفت تضاد نخست بنیادین که “ویژگی های ثابت سرمایه در هر مکان و زمان” است، تضادهای در حال حرکت و متغیر بی ثبات و دائمن در حال تغییر هستند.

همانند قسمت اول، اسلوب مارکسیستی تحلیل سرمایه داری برای شناسایی و کشف این تضادهای در حال حرکت در عرصه  تکنولوژیکی، تقسیم کار، انحصار و رقابت، بازتولیداجتماعی و آزادی و سلطه به کار گرفته می شود.

هاروی یادآور می شود که کاربرد دیالکتیک مارکسیستی برای درک اقتصاد سیاسی ما را ازافتادن به چاه روش واکاوی مثبت گرایانه (positivistic) که پدیده ها را ایستا و در همه مکان ها و زمان ها یکسان می پندارد  نجات می دهد.

هاروی بر ضرورت درک حرکات درونی این تضادها تأکید می کند زیرا بی ثباتی و جنبش هم مشکل آفرین است و هم فراهم کننده فرصت های سیاسی. بنظر او ایده ها و استراتژی های سیاسی جایگزینی ما برای موثر بودن باید مبتنی بر درک تضادهای متغیر  و در حال شکل گیری سرمایه باشند.

هاروی  به دنبال درک بهتر از تضاد های سرمایه است. او نشان می دهد که موتور اقتصادی سرمایه داری چگونه کار می کند و چرا گاهی این طور به نظر می رسد که این موتور در حال خاموش شدن و ایستادن است. هاروی همچنین نشان می دهد که چرا این موتور اقتصادی ناهمگون و غیر قابل اعتماد باید جایگزین شود و با چه جایگزین شود.

تکنولوژی، کار و دوراندازی انسان، تقسیم کار، انحصار و رقابت ( مرکزگرایی ومرکزگریزی)، توسعه جغرافیایی نابرابر و تولید فضا، تفاوت درآمد و ثروت، باز تولید اجتماعی، آزادی و سلطه، از بسیاری جهات از تضادهای پایه ای  سرمایه هستند، اما در دوره های مختلف تاریخی و در مکان های مختلف تغییر شکل آن ها بسیار ریشه ای تر و ژرف تر (رادیکال تر) از تضاد های اساسی است.

تضاد ۸- فناوری، ، کار و دوراندازی انسان

سرمایه از بهره برداری رشد باور نکردنی نیروهای مولده برای شکوفایی انسان ناتوان است. به جای آن مکانیسم های درونی سرمایه موجب تولید اختلاف طبقاتی و حکومت طبقاتی می شود. کمونیست ها و سوسیالیست ها معتقدند که می توانند این تضاد مرکزی را به سود مردم حل کنند.

راه حل این است که یک جنبش توده ای ضد سرمایه داری جهانی ایجاد کنیم که بتواند سلطه طبقاتی را از بین ببرد  و با سازماندهی نو اقتصاد جهانی بتواند بهره وری شگفت انگیز سرمایه را به سود همه ی مردم جهان بکار گیرد.

اساسن، تکنولوژی موجب یک  رابطه خاص و پویا و متضاد بین انسان و طبیعت در نظام سرمايه داری می شود. بنابراین باید این تضاد و همچنین انعطاف پذیری و پویایی آن را شناسایی کرد.

هدف سرمایه با انباشت سرمایه و ادامه سلطه گری طبقاتی، ایجاد سود است. این امر با بهره گیری از فناوری سخت افزار و نرم افزار برای سازماندهی موثر نیروی کار، به منظور افزایش بهره وری و سود و با ابداع محصولات سودآور جدید، دائمن در حال انجام است.

نرم افزارها که در سیستم های کنترل، سیستم های اعتبار و  تحویل کالا، همراه با نرم افزار در رباتیک، مدیریت بانکداری الکترونیکی به کار گرفته می شود، برای سودآوری همچون سخت افزارها مهم هستند. تمام این عناصر از فناوری هایی نرم- و سخت افزار که همه با توسعه تکنولوژی کامپیوتر همراه است نشان دهنده توسعه نیروهای مولد هستند.

به کارگیری فن آوری توسط سرمایه در اوایل بر پایه رقابت فردی میان تولید کنندگان  بود، که در این رقابت کار برخی ها رونق یافت و دیگران از بین رفتند. با این حال، سرمایه همیشه بیش تر به  انحصارگری دلبستگی داشته است و دارد  تا رقابت.

زمان لازم برای سازماندهی فعالیت های اقتصادی بر اساس یک تکنولوژی جدید طولانی است. برخی از نوآوری های نیاز به یک زنجیره تغییرات در همه عرصه های تولید و بازار دارد تا موجب افزایش بهره وری شود، مانند نوآوری در تولید پنبه که نیاز به تغییرات در فروش پوشاک را نیز همراه خود داشت.

سرمایه داران و شرکت های خصوصی به اهمیت نوآوری های و  اختراعات و  ثبت آن برای کسب درآمد انحصاری  پی برده اند. سرمایه در دستیابی به مزایای تکنولوژیکی تنها نیست، دولت هم در شکار تجهیزات پیشرفته  دارای منافع عمده ای است – به خصوص که اگر این توسعه مربوط به نو آوری های نظامی باشد که به روی محصولات غیرنظامی تاثیر می گذارد.

مالیات ستانی، تعریف حق مالکیت، روابط قراردادی و سایر روش های اداری کنترل پول، نقشه برداری و نظارت و گشت زنی، و همچنین فن آوری های بهداشت وانرژی، بخشی از توسعه فن آوری های جدید هستند.

نوآوری ها به خاطر نوآوری

تکامل تکنولوژیکی در طی زمان تغییر کرده اند و آنچه که در قرن نوزدهم با ظهور موتور بخار و صنعت ماشین شروع شد امروزبه یک تجارت بزرگ تبدیل شده است. انگیزه اصلی این نوآوری ها سودآوری توسط تولید کنندگان و اختراع کنندگان است نه لزومن راحت سازی زندگی  مصرف کنندگان.

توسعه فن آوری جهانی کنونی مانند رایانه و تکنولوژی سازمانگری محیط های کار که درحال حاضر در همه جا گسترش یافته است، موجب براه انداختن زنجیره ای از اختراعات و نوآوری هایی شده است که دامنه ای وسیع از  کالاهای مصرفی، چرخه و مدیریت تولید، ارتش، نظارت و مراقبت را در بر می گیرد.

دلایل فرهنگی، اخلاقی، دینی و سیاسی مخالفت در برابر توسعه مدرن تكنولوژيكی همیشه وجود داشته است. از جمله خیلی ها علیه مهندسی ژنتیکی و سلاح های هسته ای، همیشه مخالفت کرده اند. اما به نظر نمی رسد که کسی و یا چیزی بتواند از تغییرات تکنولوژیکی جلوگیری کند. پویایی غیر متمرکز پیشرفت تکنولوژیکی خیلی قوی است و زمینه کشف ها فن آوری های جدید بسیار بزرگ است و پیش بینی اینکه در آینده چه پیش می اید بسیار سخت است.

نوآوری تکنولوژیک – یک بت- مذهب جدید (fictitious forms)

فرهنگ سرمایه داری مجنون نوآوری های تکنولوژیکی است. این حرکت جادویی از اواسط قرن نوزدهم منجر به شکل های جدید تکنولوژیکی جدید و همگرایی علم و فناوری شده است که کم کم به یک همکاری دیالکتیکی  تبدیل شده است.

علم همیشه وابسته به اختراع فنی جدیدی بوده است که امروزه با علم تنیده شده است، امااز ویژگی های بارز فناوری های جدید امکان سودآوری سریع و زیاد آن است. شرکت های نوآور با همکاری کاسب کاران بازاری خود به تحمیل راه حل های تکنولوژی گران قیمتی می پردازند که  برای مشتریان یا هیچ و یا اندکی سودمند است. دولت با حمایت از این شرکت های فرا ملی و با اجرای مقررات دولتی از فروش این گونه تکنولوژی پشتیبانی می کند. به عنوان مثال. مقررات اتحادیه اروپا دارندگان کسب و کارهای کوچک را مجبور به پرداخت هزینه های گران قیمت پرداخت دیجیتالی در مغازه ها و دکان ها کرده است.

اقتصاد – از شکل های مکانیکی تا فرم های ارگانیک

فن آوری های موجود پیش شرط فن آوری های جدید هستند.

بایون آرتور در کتاب خود “طبیعت و فناوری” از  “تکامل ترکیبی” سخن می گوید که در آن فن آوری های جدید از  فرایندهای ذهنی و برای حل مسائل ذهنی نشات می گیرند ولی در قالب فیزیکی ظاهر می شوند. به طور مثال می توان از تولید بازی های دیجیتالی که تنها برای اتلاف وقت مصرف کنندگان طراحی می شود نام برد.

نظریه ی آرتور در باره استقلال نسبی تکامل تکنولوژیکی پیامدهای عمیقی را در موردچگونگی کارکرد ماشین اقتصادی سرمایه نشان می دهد. او نشان می دهد که چگونه تغییرات تکنولوژیکی برای ایمنی و بازتولید درازمدت سرمایه به کار گرفته می شود.

طبق نظر آرتور،  فن آوری  خواصی همچون یک ارگانیسم زنده دارد که با متابولیسم عمل می کنند و به تاثیرات محیطی واکنش نشان می دهد و همچنین دارای یک مکانیسم خاص است.

تغییر مدل مکانیکی اقتصاد به یک مدل ارگانیک برای نظریه اقتصادی پیامدهایی دارد، زیرااقتصاد بازار لیبرال مکانیکی برای هماهنگی نیاز به نظم، کنترل، نزدیکی، تعادل دارد ولی ناگزیر باید جای خود را به مدل ارگانیک با سوالات بدون پاسخ، دوری، تغییرات دائمی، بی نظمی و هرج و مرج بدهد.

 

تخریب خلاق

تحول سرمایه از یک شکل مکانیکی به یک ارگانیک درک ما را از توسعه سرمایه به عنوان یک ماشین اقتصادی مهم عمیق تر می کند.

تکنولوژی جدید وضعیت قدیم را مختل می کند، و فرصت های جدید، ترکیبات جدید و مسائل جدیدی را می آفریند. اقتصاد به این ترتیب خود را در “طوفانی از نابودی خلاق” سازماندهی می کند. اما سوال این است که چه کسی برنده و چه کسی بازنده این تخریب است و نقش سرمایه در آن چیست؟

در تاریخ و منطق سرمایه 5 الزامات ضروری وجود دارد:

١- سازماندهی همکاری و تقسیم کار به طریقی که حداکثر بهره وری، سودآوری و انباشت را فراهم کند. در این بخش سرمایه داری از زمان توصیف آدم اسمیت از تولید ساده کالا تا به امروز به پیشرفت چشمگیری دست یافته است. نظریه نوین مدیریت شرکت های بزرگ و سازماندهی نیروی کار با اتکا به فن آوری رایانه با تغییر مدام و قدرت انطباق با شرایط جدید در خدمت روزانه سرمایه است.

٢-  نیاز سرمایه به فشرده سازی و تسریع گردش، به انقلاب های تکنولوژیکی باور نکردنی منجر شده است؛ کوتاه شدن گردش سرمایه در چرخه تولید و بازار و کاهش عمرمفید کالاهای مصرفی بدون استفاده از فن آوری نو به سخت شدنی می شد.

سرعت افزایش در حمل و نقل و ارتباطات، فاصله های جغرافیایی را کاهش می دهد و نرمش پذیری مکان- فضایی و زمانی سرمایه را به عنوان یک نظم اجتماعی مستقل قوی تر و پویاتر  می سازد. همین امر در مورد شکل های گوناگون سرمایه و تحرک نیروی کار هم صادق است.

دسترسی فوری اطلاعات به یک نیروی قدرتمندی بدل شده است که تا حدودی بر فعالیت سیاسی و زندگی سیاسی تاثیر می گذارد. همچنین کنترل رسانه ها تبدیل به یک جنبه حیاتی در بازتولید سلطه طبقاتی سرمایه داری شده است.

٣- فن آوری ها در زمینه تولید و انتشار دانش، نگهداری داده ها و اطلاعات برای حفظ سرمایه مهم هستند. فن آوری با ارائه تند تبادل اطلاعات در مورد کالا و قیمت  فعالیت های سرمایه گذاری و بازار را کنترل می کند،  و همچنین شرایط ذهنی مطلوبی را برای کنترل انتخاب مصرف کننده در خدمت سرمایه می گذارد. بانک های اطلاعاتی بازار بورس، مسکن و اطلاعات علمی برای سرمایه نیازی حیاتی است و تکامل فن آوری باید با رشد تصاعدی سرمایه همخوانی کند و پشتیبان آن باشد.

٤- امور مالی و پولی یک حوزه حیاتی برای عملکرد سرمایه است. محاسبه سود و زیان تنها با وجود پول ممکن است و برای اکثر تصمیمات مالی تعیین کننده است. در سال های اخیر، نوآوری ها در جهان بانکی و مالی موجب رشد شدید پول الکترونیک و ابزارهای جدید مالی شده است. بدین ترتیب، گردش سرمایه تخیلی-مجازی همراه با روش های دیگر سرقت در سیستم های اعتباری و بانکی تسریع شده است. این امربه موجی از انباشت سرمایه از طریق دزدی و بورس بازی دامن زده است. ما شاهد همکاری متقابل در شکل گیری اشکال جدید سازمانی در شرکت های سرمایه گذاری خصوصی و صندوق های سرمایه گذاری و تنظیم چارچوب های قانونی پیچیده دولتی هستیم.

٥-  کار و کنترل نیروی کار

کنترل فرآیند کار و کارگر همواره یکی از وظیفه های سرمایه برای حفظ سودآوری و انباشت سرمایه بوده است. سرمایه از تکنولوژی نوین به طور مداوم برای کنترل فعالیتهای کارگران استفاده کرده است و می کند. این کنترل در همه عرصه ها عملی می گردد،مربوط به محل کار، منضبط سازی کارگران، عادت های فرهنگی و از اين طريق دگرگونی ذهنیت کارکنان.

از دهه ۱۹۰۰ تا کنون، نوآوری های بسياری مربوط به منضبط کردن کارگران و گرفتن قدرت تصمیم گیری از آنان بوده است. هدف سیستم های کارخانه فوردیسم، تیلوریسم، حیوان سازی کارگران بوده است که وجود والای انسان ها را به قدرت بدنی و نیروی کاری آن ها تقلیل می داده است. اکنون هم اتوماسیون، تکنولوژی رباتیک، پاسخ نهایی برای جایگزینی کارگران زنده است.

تقاضا در برابر نیروی کار زائد شده؟

بنابراین در اینجا تضاد مرکزی این است: اگر کار اجتماعی سرچشمه نهایی ارزش و سوداست، پس جایگزینی آن با ماشین آلات و یا کار رباتیک، از لحاظ سیاسی یا اقتصادی خردمندانه نیست.

جایگزینی نیروی انسانی با ماشین آلات منجر به افزایش تناقض ها به نقطه بحرانی میشود، زیرا اگر مردم کار و پول نداشته باشند، دیگر قدرت خرید کالاهای شرکت ها را هم ندارند، و بدین ترتیب مصرف کنندگان ناپدید می شوند.

صاحبان ابزار توليد كه آن ها را کارآفرینان می نامند، فردی و یا در سطح شرکت ها خصوصی، با نوآوری هایی فنی ماشین را جایگزین نیروی کار می کنند. آن ها این نوآوری ها را به عنوان یک عنصر مهم برای سودآوری نسبت به رقبا خود لازم می بینند. غافل از این که این کار امکان تحصیل سود را برای کل طبقه سرمایه دار تضعیف می کند.

این خودکشی را می توان با رویداد تاریخی دیگری روشن کرد. رم با سركوب انقلاب اسپارتاكوس و قتل بيش از ١٠٠ هزار برده، ناخواسته زمينه ی بقای نظام برده داری را نيز نابود نمود. رم در دوران بعد فروپاشيد، زيرا اهرم گردش اقتصادی نظام برده داری را با نابودی بردگان، از بين برد.

از آن جا که پویایی و گسترش  تکنولوژی از سیستم های مکانیکی و بیولوژیکی به هوش مصنوعی تغییر می کند، ما نه تنها تاثیرات آن را در کشاورزی و تولید، بلکه همچنین درخدمات و شغل های آزاد هم مشاهده خواهیم کرد که به کاهش تقاضا منجر خواهد شد.

این امر دولت را مجبور می کند تا با پرداخت های گسترده کمک های دولتی به بخش هایی از مردم که در بازار کار بیکار و از کار افتاده اند، دوباره بازار مصرف را کمی فعال کند.

بنابراین هر چند که می توان با کاهش زمان کار برای بیکاران موقعیت های کاری ایجاد کرد ولی این کاهش زمان کاری نمی تواند با کاهش دستمزد انجام شود. چرا که کاهش دستمزد به معنای کاهش قدرت خرید برای مصرف کنندگان است.

با توجه به رشد چشمگیر صنعت کامپیوتر، شغل های سنتی  نیز در آینده نزدیک در معرض ناپدید شدن قرار می گیرند و این ایده که فناوری جدید می تواند کارهای نویی را ایجاد کند که می تواند این خسارات را جبران کند تخیل خالص است.

از بین بردن میلیون ها شغل بدون برنامه ریزی برای مقابله با این مشکل بزرگ روزافزون، تنها می تواند به یک فاجعه اجتماعی ختم شود. بسیاری از مردم به درّه فقر سقوط می کنند و به عنوان افراد غیر قابل مصرف و دورانداخته شده از چرخه تولید به دشواری های روانی و بدنی دچار می شوند. آنها بدین گونه هر گونه آرزو و باور به یک زندگی پربار به عنوان نیروی کار را در نظام سرمایه از دست می دهند.

توسعه نیروی کار جهانی

غرب از دهه ۱۹۸۰ ، به جذب نیروی کار از بخش کشاورزی در چین، هند، جنوب شرقی آسیا، ترکیه و غیره پرداخت که اندازه نیروی کار جهانی را تا حد زیادی افزایش داده است. همزمان سرمایه داری از طریق فرصت های گسترش اعتباری و بانکی  راه مناسبی برای جبران کاهش تقاضا پیدا کرده است.

به نظر می رسد که جذب نیروی کار به بازار سرمایه داری جهانی به نقطه اشباع خود رسیده است. ذخایر نیروی انسانی جدید تنها در چند منطقه دور افتاده افریقا، جنوب و آسیای مرکزی وجود دارد، و رشد اتوماسیون و هوش مصنوعی هنوز در مرحله اولیه قرار دارد.

تناقض بین تولید ارزش و نوآوری های تکنولوژیکی زائد کننده نیروی کار در حال حاضر به یک فاز خطرناک نزدیک می شود که نه تنها انسان های بی شماری را بیکار می کند بلکه باز تولید خود سرمایه نیز در خطر است.

بسیاری از مشاغل خدماتی، اداری و حرفه ای در حال از بین رفتن هستند. برای سرمایه بیش تر جمعیت جهان زائد و بدون قابلیت مصرف هستند. همان طور که انتظار می رود بخش های از جمعیت بیش تر از دیگران زائد می شوند و در نتیجه زنان و رنگین پوستان  بیشترین زیان را از این روند خواهند برد. چشم انداز آینده در یک جهت تاریک حرکت می کند؛ با مازاد جمعیت بالقوه مضطرب و بی کار عظیمی که در گوشه و کنار جهان بدون هدف به پرسه زدن مشغولند جهان وارد مرحله جدید می شود که عواقب جدی نظری و سیاسی بزرگی برای ما دارد.

از سوی دیگر، تولید در افزایش همیشگی است، اما پرسش این است که با یک مردم بدون کار و بدون پول تقاضای کالا باید از کجا نشات بگیرد؟

مارکس می گوید که با ابداع ابزارهای زائد کننده نیروی کار در چرخه تولید عامل تولیدکننده ارزش – کار اجتماعی –   کاهش می یابد، و در نهایت کار ضروری اجتماعی و تولید ارزش و در نتیجه پایه ی سودآوری نیز از بین می رود. به زبانی دیگر سرمایه در حداکثرسازی سود خود تا به آن جا پیش می رود که آفرینندگان ارزش افزوده را از چرخه تولید می رهاند و بدین گونه به خودکشی اقتصادی دست می زند.

پول نشان دهنده ارزش کار اجتماعی است که ما به دیگران به عنوان ارزش مبادله ای دراقتصاد بازار ارائه می دهیم و اگر کار ارزش آفرین ناپدید شود، هیچ ارزشی دیگری نیز وجود نخواهد داشت تا پول بتواند نماد فیزیکی و برونی ‏آن ارزش باشد.

همانطور که بحران های تجاری و مالی در سراسر جهان به اثبات رسانده است، رابطه بین پول و کار اجتماعی به طور فزاینده ای تغییر یافته است. سرمایه به خیال خود توانست این تضاد را با اختراع پول خیالی و تولید مجازی و دیجیتالی حل کرده است. سرمايه به طور فزاینده وابسته به اشکال تخیلی-مجازی سرمايه و نظام اعتباری وابسته است.

بیش از ۴۰ سال است که ارزش های خیالی-مجازی ایجاد شده توسط بانک های مرکزی در جهان نقش اساسی را در سیاست پول بازی کرده است و توسعه فن آوری های پولی، مانند پول سایبری و بیتکوین در موارد بسیاری عمدتن  به منظور پول شویی عملیات غیرقانونی طراحی شده است که ممکن است منجر به پایان سیستم پولی کنونی و  هرج و مرج شود.

یک جنبش ضد سرمایه داری باید تفکر خود را روی این ایده که اهمیت کار اجتماعی برای کارکرد موتور اقتصادی سرمایه داری کم تر می شود، متمرکز کند.

چه باید کرد:

ایجاد فن آوری های جدید و شکل های سازمانی نو برای کاهش بار کار اجتماعی. حذف تقسیم کار فنی غیر ضروری، زمان بیشتر برای فعالیت های فردی و جمعی بارور و خلاق و کاهش اثرات نابود کننده زیست محیطی انسان.

تضاد ٩- تقسیم کار

تقسیم کار یک مفهوم اساسی در تجزیه و تحلیل سرمایه است. تقسیم کار مربوط به توانایی انسان برای جدا سازی فعالیت های پیچیده تولیدی به وظایف ساده تر است که توسط افراد مختلف به طور موقت یا دائمی انجام می شود.

تقسیم کار یعنی سازماندهی همکاری بسیاری از کارکنان در قسمت های مختلف با وظیفه های مختلف برای تولید کالا. مشکل اصلی تقسیم کار ارتباط بین بخش های جداگانه و دور از هم و پیوند آنها با چرخه کل تولید است.

سرمایه همیشه از تقسیم کار برای ترویج اهداف خود از طریق شکل های متنوع در طول تاریخ استفاده کرده است. هدف تقسیم کار تحت حاکمیت سرمایه، در درجه اول مزایای رقابتی و سودآوری است که هیچ ارتباطی با کیفیت یا رفاه مردم و حفظ محیط زیست ندارد.

سازماندهی تولید سرمایه از طریق همآهنگی بخش های مستقل و تقسیم کار باعث افزایش بهره وری و افزایش تولید  کالایی شد که به سرعت تولیدات صنایع دستی سنتی را به کنار زد. آدام اسمیت قبلن در سال ۱۷۷۶ تأکید کرد که چگونه این توسعه منجر به پیشرفت فوق العاده در تولید می شود و نتیجه گرفت که استفاده گسترده از تقسیم کار اجتماعی بین شرکت ها در بخش های مختلف اثر مشابه ای خواهد داشت.

سرمایه داری از ابتدا به خاطر تامین منافع مشخص و مبارزه علیه غرور حرفه ای سنتی پیشاوران به طبقه بندی و ساده سازی کار پرداخت. آرزوی و رویای بزرگ مهندس سرمایه فریدریش تیلور (1856-1915)  این بود که کارگران را  به ماهیچه های گوریلی تبدیل سازد که با تکرار عملیات ساده کارایی را به حداکثر و هزینه های تولید را به حداقل برسانند.

یکی دیگر از اهداف  تغییرات تکنولوژیکی ناشی از نیاز سرمایه داری برای مبارزه علیه کارگران متخصص بوده است که می توانستند از وابستگی سرمایه به نیروی کار تخصصی آن ها برای بهبود شرایط زندگی خود استفاده کنند.

وقتی صحبت از تقسیم کار می کنیم باید یادمان باشد که این تقسیم کار در عرصه های مختلف سرمایه داری به شکل های مختلف بروز می کند.

باید بین تقسیم کار فنی و اجتماعی تمایز قائل شد، تقسیم فنی کار مربوط به یک وظیفه مشخص در یک مجموعه پیچیده عملیاتی است که هر کس در اصل می تواند انجام دهد، مانند نگهداری از دستگاه و یا شستن کف زمین. تقسیم اجتماعی  کار بدین معنی است که تنها یک فرد با تحصیلات یا موقعیت اجتماعی خاص مانند یک پزشک، یا برنامه نویس نرم افزارها می تواند کار تخصصی را انجام دهد. تعریف تقسیم اجتماعی کار اغلب به مهارت های اجتماعی، فرهنگی و مهارت های شخصی بستگی دارد.

سایر تفاوت ها ممکن است ناشی از اختلاف طبیعی یا جنسیتی باشند و یا در رابطه با روستا و شهر یا میان متخصص و غیر متخصص، بین کارمند و کارگر، بین کار آزاد و مزدگیر، بین نماد و مواد باشد.

از جمله می توان از تفاوت تقسیم کار در بخش حرفه های اولیه (بخش کشاورزی، شیلات،جنگلداری،  معدنی) و حرفه های ثانویه (تولید صنعتی)، و حرفه های ثالثه، شامل خدمات، حرفه های آزاد، بانک ها، امور مالی، بیمه و املاک و مستغلات سخن گفت. امروز ما حتا تقسیم کار متفاوت در بخش چهارم (شامل حرفه های مبتنی بر دانش و فرهنگ) نیز داریم.

پیشاهنگ انقلاب چه کسی است؟

بین و درون بخش های حرفه ای اولیه، ثانوی و ثالثه تناقضات وجود دارند که نقش مهمی در شکل گیری بحران ها ایفا می کند. دلایل بروز جنبش های مختلف اعتراضی و شورشی، اغلب مبتنی بر اختلاف  بین این بخش ها است.

در تئوری سوسیالیستی، به طور سنتی پرولتاریای صنعتی (به خاطر نقش انقلابی طبقه كارگر و سرشت موقعيت اجتماعی آن در توليد اجتماعي) به عنوان پیشتاز انقلاب نامیده شده است ولی ما کمتر از نقش قابل توجه کارمندان بانک، زنان خانه دار یا رفتگران خیابانی  به عنوان «تكانه» جنبش انقلابی سخن گفته ایم.

جهان دائمن در حال تغییر است و با تغییر آن نیروی اقناع کننده این روایت که تنها پرولتاریای صنعتی سنتی نیروی بسیج کننده ضد سرمایه داری دارد محدود می شود.

بنابراین، جا دارد که ما بدانیم چگونه تعریف تقسیم فنی و اجتماعی شغل ها با هم در آمیخته شده است، تعریف کنونی تقسیم کار ترکیبی از عوامل  فنی و اجتماعی است که اغلب گیج کننده  و گمراه کننده هستند.

به عنوان مثال می توان از تعریف نیروی کاری ماهر  و غیر ماهر بر اساس جنسیت، قومیت و نژاد نام برد. بسیاری از زنان کارگر در نظام سرمایه داری همیشه به عنوان نیروی کاری غیر ماهر خوانده می شوند هر چند که اغلب آن ها به کارهای سخت، پیچیده و گاهن تخصصی مشغول هستند. بنابراین دسته بندی افراد در مشاغل مختلف با  پرداخت دستمزد بسیار متفاوت انجام می شود. تبعیض و تعصب به شدت ریشه در  بازار کار دارد؛ تا جایی که دستمزد یک شغل با وظایف یکسان در نظام سرمایه داری به جنسیت و قومیت هم بستگی دارد.

سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن در بازار کار

سرمایه برای جلوگیری از یک سازمان قوی و یکپارچه کارگری با تقسیم بندی و تکه تکه کردن بازار کار رقابت قابل توجه بین کارگران ایجاد کرده است، که در نهایت تفرقه را و نه اتحاد را تشویق می کند.

یکی از ابزار اصلی سرمایه برای کاهش تاثیر جنبش کارگری راه اندازی مسابقه بین گروه های اجتماعی و قشرهای گوناگون کارگری برای پیدا کردن بهترین جای در ساختار هرم طبقاتی و بهره برداری از مزیت آن است. سازمان دهی اتحادیه های کارگری بر حسب رشته و حرفه و نه بر حسب محیط جغرافیایی، شهری و منطقه ای  اغلب به زیان منافع مشترک کارگران در رشته های مختلف می انجامد و آن ها را از متحد شدن در یک جبهه واحد در برابر اقدامات هماهنگ گردان سرمایه برای کسب حقوق خود باز می دارد.

ما باید با یک دیدگاه انتقادی در مورد پویایی تاریخی مبارزه طبقاتی و سندیکایی یک جنبش نوین طبقه کارگر را پایه گزاری کنیم که بر پایه حرکت جداگانه کارگران یک رشته و یا یک حرفه که شکستن آن برای سرمایه آسان است نباشد، بلکه جنبشی باشد که منافع طبقاتی کل کارگران و زحمتکشان را زیر نظر دارد.

الزامات فناوری برای تعریف مجدد توانایی ها و ظرفیت ها

فن آوری های جدید اغلب نیاز کارگران به تعلیم مجدد را در پی دارد، اما آنچه که سرمایه در دستور کار خود دارد، از بین بردن کلی صلاحیت ها نیست بلکه تلاش برای لغو صلاحیت ها و توانایی هایی است که به کارگران قدرت انحصاری برای فروش نیروی کار خود می دهد. سرمایه به پشتیبانی از سازمان های آموزشی که با باز کردن موقعیتهای فراوان آموزشی رقابت را میان کارگران متقاضی تشدید می کند می پردازد و بدین گونه سطح هزینه ها را پایین می آورد.

همان طور که تکنولوژیکی با پویایی مستقل خود به سمت پیچیدگی بیشتر می رود، تقسیم کار هم از لحاظ تنوع و کیفیت تغییر کرده است. این افزایش انفجاری در پیچیدگی تقسیم بندی کار اجتماعی تبدیل به ویژگی اساسی توسعه اقتصادی مدرن سرمایه داری شده است.

این فرایند محصول تصمیم گیری های آگاهانه نیست، بلکه در راستای تغییرات تکنولوژیکی و سازمانی است که توسط نیروهای نظام در جوهر سرمایه داری به وجود آمده است. گسترش تقسیم کار به طور موازی موجب تقسیم بوروکراتیک مقامات نظارتی و بخش های مختلف دولتی شده است که اداره تقسیم کار در بازار کار را به عهده دارند.

تقسیم کار بین المللی

پیچیدگی روزافزون و گسترش جغرافیایی تقسیم کار مستلزم یک جهش کیفی در مشکلات هماهنگی بخش های مختلف تولید است که مداخلات اداری، و تغییرات ساختار سازمانی بخش های مدنی جامعه آن را تقویت می کند (اینها تحت فرمان به اصطلاح کارشناسان سیستم های IT، تشخیص بیماری و پزشکی، سیستم های حمل و نقل و امنیت در رابطه با ترور و غیره قرار گرفته است).

تقسیم کار بین المللی پس از تخریب بسیاری از مناطق صنعتی در دنیای غرب، و افزایش مناطق صنعتی در سایر نقاط جهان،  جهش های بسیاری داشته است. غرب به معنای وسیع آن صنعتی زدوده شده است، در حالی که شرق و جنوب جهان تبدیل به مراکز تولید صنعتی جدید شده اند. اما تعجب این است که این صنعت گرایی مانند اروپا پس از جنگ جهانی دوم، موجب رونق عمومی و رفاه میلیون ها نفر در کشورهای موسوم به در حال رشد جهان نشده است.

در غرب، در حال حاضر تمرکز بر سودورزی توسط  توسعه مالی، بیمه و تجارت سهام، زمین و ملک، و تقویت حق مالکیت هوشی، محصولات فرهنگی انجام می گیرد و موجب ظهور انحصاراتی مانند شرکت های بزرگ مانند مایکروسافت ( (Microsoft، اپل(Apple)، مونسانتو (Monsanto) و شرکت های مختلف انرژی و دارویی شده است.

تغییرات رادیکال در توازن قدرت و در ساختارهای ژئوپولیتیک اقتصاد جهانی رخ داده است. جریان واریز شدن ثروت از شرق به غرب متوقف شده است و این امر عواقب خطرناک و غیرمنتظره و تصادفی برای درگیری های جهانی ایجاد می کند که قبلن وجود نداشته است. افزایش پیچیدگی تقسیم کار، موجب اختلالات کوچک و بزرگ می شود که  می تواند عواقب ناگزیری در زنجیره عرضه جهانی داشته باشد.

عدم وجود دلایل فنی برای قحطی و گرسنگی

در دنیای کنونی ما هیچ دلیل فنی برای وجود قحطی و گرسنگی محلی وجود ندارد، زیرا بازار جهانی پر از غلات و دیگر مواد غذائی است. بنابراین قحطی و گرسنگی بدون استثنا در همه جا دلیل سیاسی و اجتماعی دارد.

اگر ما بتوانیم مزیت های اقتصاد جهانی و تقسیم کار را از چنگ امپریالیستی شرکت های فراملی که برای نفع سرمایه و منافع خود می جنگند آزاد کنیم، ما می توانیم جهان را از تولید محلی مواد غذایی هم آزاد کنیم. شرکت های فراملی توانایی تکنیکی و اقتصادی آنرا دارند که  با احترام به حق حاکمیت دیگر کشورها، با خرید محصولات تولیدی شان، پرداخت دستمزد عادلانه به مزدبگیرانشان و با پرداخت مالیات محلی مردم کشورهایی را که به خشکسالی و قحطی دچار می شوند  از گرسنگی نجات دهند. ولی مشکل این است که این اهداف انسانی با منطق سوداگرانه سرمایه در تضاد است.

تضاد مرکزی در استفاده سرمایه از تقسیم کار فنی نیست، بلکه تضادی سیاسی و اجتماعی است. تقسیم جزیی و اجتماعی کار با ضربه ذهنی، عاطفی و فیزیکی به کارگران انجام می گیرد و آن ها را به رقابت، ضد هم بودن و انزوا وا می دارد.

زمانی که همپارچگی و تنیدگی بین کار دستی و ذهنی از بین می رود و زمانی که از ما فرصت تفکر و خلاق بودن گرفته می شود و ما تنها به عنوان آویزه دستگاه های تولید مورد مصرف قرار می گیریم، هویت انسانی و شخصی ما ناپدید می شود. اگر خلاقیت، خودآموزی و جذابیت از کار جدا شود، کار کردن برای سرمايه تهی از اشتیاق و بی معنی می شود و انسان نمی تواند در دنيای بدون مفهوم انسانی زندگی کند.

امروز خلاقیت کاری توسط طراحان مدیریت و ممیزی جدید با تمرکز بر رشد شخصی و خود شناسی تنظیم می شود که توسط یک فرهنگ رسانه ای قدرتمند و تحت تاثیر سرمایه تقویت می گردد كه هدف آن اطمینان از انباشت سرمایه پایدار است.

مارکس از پدید آمدن فرصت های جدید رشد فکری و رهای بخش برای طبقه کارگر در شرایط تغییر یافته ای که تقسیم کار به وجود می آورد سخن می گوید. مارکس می گوید که توسعه تقسیم کار و تغییرات تکنولوژیک نیازمند نیروی کار انعطاف پذیر، آموزش دیده، قابل انطباق و ماهر در فرآیند کار است، و به همین دلیل فرصتی برای کارگر ایجاد می کند تا از کار فیزیکی شدید رها شود و با آموزش خود برای سرمایه مهم تر شود و از بدبختی ارتش ذخیره کار شدن رها یابد.

مارکس فکر می کرد که ممکن است با توسعه تکنولوژی کارگر از آویزه بودن به دستگاه خلاصی یابد و بتواند نقش های متفاوت در چرخه تولید داشته باشد. مارکس با توسعه تقسیم کار و تکنولوژی کارگری تحصیل کرده و آموزش دیده می دید که قادر به خواندن و نوشتن است، و بدین ترتیب می تواند برای عملی شدن رویای خود دست به کار شود. باید یادآور شد که این آرزوی مارکس همزمان با ظهور کلاس های درس سوسیالیستی و آموزش و  آگاهی عمومی بود که جنبش کارگری آغاز کرده بود. نظر ماركس در بهبود شرايط كار و شغلی كارگران در نظام سرمايه داري، با نگرش به تقليل به امكان فشار بر دوش كارگران در اين نظام مطرح شده است و لذا سرشتی دمكراتيك داشته و اهرم مبارزه ی دمكراتيك طبقه كارگر است.

پیشرفت علمی اين دورنما را كه كار و شغل انسان نبايد در تمام طول عمر او ثابت باشد، ممکن کرده است. انسان می تواند با آموزش های جديد دارای شغل های بيش تری گردد و از اين طريق از رشد فرهنگی بالاتری برخوردار گردد. ولی سرمایه داری با تملک بر فناوری و علم و با اجرای برنامه های ریاضت کشی عملن زحمتکشان را از این حق محروم کرده است.

 

آموزش، باز تولید سرمایه و کارگران

از زمان مارکس تا کنون سرمایه تلاش کرده است با کنترل ایدئولوژیک آموزش و پرورش،تنها از دانش و اطلاعاتی که سرمایه برای بازتولید خود به آن نیاز دارد حمایت کند، کنترل دانش و اطلاعات توسط سرمایه منجر به سیستم های آموزشی و مدرسه ای شد که نشانگر بارز ایدئولوژیک و اخلاقیات سرمایه داری است.

در طول تاریخ سرمایه داری، کارگران نیز به کار خود در یک جمع همبسته افتخار می کردند و به عنوان یک طبقه کارگر آگاه، قادر به مقابله با انزوای فردگرایی تحمیل شده نظام سرمایه شده بودند که بازار آزاد تمایل به ترویج آن را داشت، و به همین دلیل با وجود استثمار شدن برای تولید ارزش افزوده احساس خود بیگانگی آن ها در محیط کار کاهش یافته بود.

اما زمانی که در حال حاضر مشاغل با مفهوم خاص ناپدید می شوند، هم احساس استثمار شدن و هم احساس  از خود بیگانگی افزایش می یابد.

در غرب، تقسیم کار به این معناست که ما دارای یک نیروی کار بزرگ و کارآمد آموزش دیده هستیم که توانست در گستره وسیعی از فرایندهای مختلف کار شرکت کند. این را باید در ارتباط با تاریخ طولانی و پیروزی در مبارزه برای حقوق کار دید. در مقایسه باید گفت که شرایط کاری بیش تر کارگران جهان هنوز هم همانند شرایطی است که مارکس 150 سال پیش توصیف کرده است.

پیشرفت در غرب هم به طور موازی به زائد شدن گروه های بزرگی از نیروی کار تبدیل شده است که به نوبه خود فاجعه آمیز است. به علت تغییرات تکنولوژیکی و برون سپاری، بخش بزرگی از نیروی کار سنتی “بدور” ریخته شده است و دیگر قابل مصرف نیست.

این روند هم اکنون به یک آتشفشان خفته ای می ماند که هر لحظه با انفجار غیر مترقبه خود می تواند خواب را از چشمان طبقه سرمایه دار در غرب بپراند و این تهدید به حدی جدی است که ممکن است بورژوازی را به کاربرد شیوه های مجازات خودکامانه و برگشت فاشیسم ناگزیر کند.

رشد جغرافیایی ناموزون تقسیم کار، افزایش نابرابری اجتماعی و ناامیدی احساس بیهوده بدون و خود بیگانگی را  تشدید می کند، به طوری که اگر این ناامیدی منفعل به یک جنبش پرچوش و فعال بدل شود، به بزرگترین تهدید برای باز تولید سرمایه بدل خواهد شد. در نتیجه اصلاحات غیرممکن می شود و ما با یک انقلاب غیرمنتظره مواجه می شویم.

چه باید کرد:

ایجاد فن آوری های و فرم های سازمانی جدید  برای کاهش بار کار اجتماعی. حذف تقسیم کار فنی غیر ضروری، آزاد شدن زمان برای فعالیت های فردی و جمعی آزاد و کاهش اثرات زیست محیطی انسان.  مدیریت و رهبری ادارات دولتی باید چرخشی باشد تا ما به این ترتیب از زیر یوغ اسارت خبرگان آزاد شویم.

تضاد ١٠- انحصار و رقابت – تمرکز و عدم تمرکز 

داستان سازی موفق سرمایه داری در این است که این نظام از تمایل ذاتی انسان برای رقابت در بازار آزاد بدون محدویت های اجتماعی پشتیبانی می کند تا خلاقیت آن را در خدمت بیشتر مردم (بخوان: تشديد انباشت سود و سرمايه برای خود) قرار دهد.

سرمایه با این داستان سازی ها اینگونه وانمود می کند که انحصارات(مایکروسافت)، اولیگاپولی (شرکت های نفت) و خریداران انحصاراتی (والمارت) به عنوان انحرافات تاسف آور از تعادل در یک بازار با رقابت کامل به طور تصادفی اتفاق افتاده است.

این داستان های خیالی می خواهد مردم را قانع کند که استفاده از کنترل دولتی برای حفظ یک محیط رقابتی با بازار آزاد رقابتی و بدون  انحصار برای اقتصاد سرمایه داری از اهمیت حیاتی برخوردار است و می توان با کنترل دولتی قوانین ضد انحصاری مردم را از اثرات منفی بازار انحصاری نجات داد.

این داستان سازی بورژوازی قدرت اقناع خود را در دوران بحران در 2007-09 دیگر از دست داده است. بحران ثابت کرد که قدرت انحصاری یک اشتباه تاسف بار در نظام سرمایه نیست، بلکه یک خطا و یک خاصیت خود سیستم است که در آن  سودجویی بلا مانع و یا انباشت سرمایه توسط تخصیص اموال دیگران از طریق سرقت یک امر عادی محسوب می شود.

رقابت انحصاری

برای درک مالکیت زمین و املاک و مستغلات مطالعه مالکیت خصوصی به عنوان یک قدرت انحصاری بسیار آموزنده است. قرار گرفتن املاک در یک محل با دسترسی ویژه به زیرساخت ها، منابع و بازارها بدون شک و به وضوح مزایای رقابتی بی نظیری را برای این املاک فراهم می کند.

این مزیت ها بساز و بفروش ها و دزدان زمین را به رقابت با هم برای تملک انحصاری چنین املاک وادار می کند. در نتیجه رقابت انحصاری ایجاد می شود که به معنای جدی برای درک چگونگی عملکرد دستگاه متناقض بین رقابت و انحصار مهم است.

توسعه صنعت حمل و نقل قطعا شرایط تجارت را تغییر داده است. این رشد به از بین بردن صنایع ملی و محلی به نفع انحصارات جهانی کمک کرده است. صنایع محلی یا به کلی نابود شده اند و یا مجبور شده اند که با دور شدن از محل تولید برای زنده ماندن به رقابت با گروه های دیگری بپردازند.

این امر به ظاهر موجب افزایش رقابت شده است، ولی واقعیت عجیب و غریب این است که بیش تر سرمایه داران بزرگ ترجیح می دهند با ایجاد انحصارات برای حفظ انحصار خوددیگران را از بازار رقابت دور نگه دارند.

برای دستیابی به این مزیت آن ها سرمایه مشترک را در شرکت های بزرگ متمرکز می کنند و یا با اتحاد با دیگرانی که موقعیت انحصاری دارند می پردازند. و سپس آن ها برای حفاظت از انحصار به دست آمده به تقویت حق انحصاری مالکیت خصوصی از طریق قوانین تجاری بین المللی که تجارت جهانی را تنظیم می کند، می پردازند.

علاوه بر این، حق ثبت اختراعات و به اصطلاح مالکیت هوشی به میدان جنگ جدید برای سرمایه تبدیل شده اند و مزیت انحصاری این است که آن ها بدین ترتیب امنیت بیش تری را بدون هیچ گونه ترسی از ورشکست شدن در میدان رقابت برای سرمایه خود فراهم می کنند.

حاکمیت طبقاتی اقتصاد و روند سیاسی را انحصاری می کند

روشهای نیمه قانونی فراوانی برای دستیابی به سود فوق العاده در بازار مالی به وجود آمده است که چنان مبهم است که با شیوه های معمولی کنترل سرمایه داری غیرممکن است بتوان از آن جلوگیری کرد.

پول واقعی امروز بوسیله حسابداری های دروغین و با سوء استفاده مخرب از وام های خانه در بازار مسکن و با هزینه های پنهان اداری، سودهای اعتباری بیش از حد و نیمه قانونی به وجود می آید، و شرکت های بزرگ مالی و بانک ها با بهره وری از این روش ها به طور پیوسته ثروت خود را افزایش می دهند حتا اگر این امر منجر به سقوط اقتصاد جامعه شود.

عواقب اجتماعی نئولیبرالیسم، به طور فزاینده ای به کاهش حقوق بازنشستگی و تامین بهداشت، مراقبت و حمایت از گروه های بیکار و کم درآمد منجرشده است. این نشان دهنده سرقت آشکاری است که با دزدین پس انداز های بازنشستگی زحمتکشان، این پول ها را به جیب طبقه یی منتقل می کند که با آن به تحکیم قدرت انحصاری خود در اقتصاد و روند سیاسی می پردازد.

قدرت انحصاری برای عملکرد سرمایه اساسی است، اما انحصار همیشه در تضاد با رقابت است. برای درک این تناقض، می توانیم با بررسی به نقطه مشترک در هم آمیختگی این دو با هم بپردازم. یعنی به ماهیت حق مالکیت که به مالک و  صاحب حق انحصاری استفاده از محصول خود را می دهد، زیرا این قدرت انحصاری است که پایه و اساس همزمان تجارت و رقابت را فراهم می کند.

حاکمیت طبقه سرمایه به طور جداناپذیری با حق مالکیت خصوصی انحصاری در ارتباط است، که این طبقه را با انحصار جمعی مالکیت بر ابزار تولید از طبقه کارگر متمایز می کند.

با نگاهی به ارتباط بین انحصار و قدرت انحصار طبقاتی که در اقتصاد و فرایندهای سیاسی استفاده می شود، ما متوجه می شویم که چرا رقابت نقش اصلی را در تضاد با انحصار بازی می کند.

این تضاد قدرت طبقاتی بر مبنای مالکیت خصوصی را می پوشاند به طوری که مسئله سلطه طبقاتی و مبارزه طبقاتی به راحتی زیر سایه قرار می گیرد.

رقابت بین المللی که نظام سرمایه جهانی از سودمندی آن برای همه سخن می گوید، در واقع به یک رقابت میان نیروی کار تبدیل شده است که برای کاهش دستمزد به نفع سرمایه به کار برده می شود.

سرمایه بین افراط و تفریط تغییر می کند

لنین در نوشته های نظری خود توضیح داد که چگونه سرمایه با اتحاد کارتل ها در تراستها و با هم دستی و همکاری با سرمایه مالی در قرن 20 به یک فاز جدیدی وارد می شود که در آن انحصارات امپریالیستی بوجود می اید. شرکت هایی که به تولید کالا های یکسان می پردازند با اتحاد هم در کارتل ها موقعیت خود را در بازار تقویت می کنند و با راندن رقیب های خود به تعیین انحصاری قیمت می پردازند.

شرکت های مختلف سهام خود را در تراست به امانت می گذارند. و هر چند که حق مالکیت سهام خود را حفظ می کنند، ولی استقلال مالی و قدرت عمل خود را از دست می دهند. هیئت امناء تراست به حداکثرسازی سود سهام از طریق خرید و فروش آن می پردازند.

روندی که روزولت پس از فروپاشی اقتصادی سال ۱۹۲۸ تلاش کرد از وقوع آن در ایالات متحده جلوگیری کند.  کشورهای اروپایی نیز در بین دو جنگ اول و دوم و پس از جنگ جهانی دوم تلاش کردند که از اتحاد کارتل ها جلوگیری کنند. در دهه 1960 ولی انحصارها با قدرت و با یک سازماندهی متمرکز امپریالیستی در بازار به ویژه در آمریکای مرکزی ریشه دواندند.

سرمايه همیشه میان عواقب ناگوار رقابت بدون تنظیم و متمرکز شدن قدرت توسط انحصارات و اوليگپوها در نوسان و تغییر است. بحران سال های 30 ریشه در رقابت بدون تنظیم داشت و بحران سال های 70 ریشه در انحصارات بدون رقابت داشته است.

دوران کنونی نئولیبرال با باز کردن اشکال جدیدی از رقابت های بین المللی در بسیاری ازبخش های جدید اقتصاد روند رشد اولیگاپولی را تقویت کرده است.

قیمت انحصاری از طریق نام تجاری

سرمایه عاشق اقلام و روندها و رویدادهای منحصر به فرد است، و  به عنوان مثال یک بازار هنری ایجاد می کند که به عنوان یک حوزه سرمایه گذاری در آن قیمت گذاری انحصاری حکومت دارد. سرمایه گذاری در ورزش های حرفه ای، فروش اشیاء منحصر به فرد فرهنگی (دزدی از موزه ها)،  کالا سازی طبیعت (از سفرهای شکاری جانوران در حال نابودی گرفته تا گردش و مزاحمت در محل های قبیله نشین آفریقا) هم به طور گسترده ای دست دارد.

یکی از ترفندهای انحصاری فروش کالا از طریق معروف کردن سیستماتیک نام تجاری محصولات مختلف انجام می گیرد که قیمت سرسام آور آن ها با ارزش واقعی آن ها و هزینه تولید هیچ ارتباطی ندارد. صنعت تبلیغات امروزه به یک صنعت بزرگ برای کسب بهره انحصاری از طریق معروف کردن نام تجاری تبدیل شده است.

نسخه جغرافیایی این  انحصارگری را در صنعت گردشگری می بینیم که در آن شهرستان ها و مناطق تاریخی با  امکانات منحصر به فرد به عنوان محصولات تجاری به فروش میرسند، که موجب کسب سود باد آورده صاحبان زمین، شرکت های ساختمانی، خدمات املاکی و دلالان ملکی شده است که همزمان کنترل توسعه شهر را در دست گرفته اند.

طبقه انحصارگر در جستجوی سود بیش از اندازه موجب افزایش قیمت املاک و مستغلات درشهرستان هایی شده است که به خاطر معروفیت کسب شده برای سرمایه مهم هستند، و این فرآیند ثروت اندوزی هم به صورت تخصیص و  تصاحب اموال دیگران و هم از طریق سرمایه گذاری در شهرستان ها انجام می گیرد.

تمرکز و تمرکززدایی – دو واحد متناقض

کنترل فراگیر بر تولید و بازاریابی برای حکومت انحصاری سرمایه ضروری است،  در این رابطه سرمایه به دنبال ایجاد یک محیط کسب و کار پایدار با امکان برنامه ریزی عقلايی است که برای تحقق آن به پشتیبانی دولت نیاز دارد.

انحصارها با تمرکز سرمایه در دست های اندکی انجام می گیرد ولی رقابت به طور کلی شامل عدم تمرکز است، این دو پدیده یک وحدت متناقض را تشکیل می دهند.

به دلیل توسعه نابرابری جغرافیایی در جهان برخورد تمرکز و تمرکززدایی جغرافیایی نیزاست که از طریق استفاده از قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی در نقاط مختلف جهان اتفاق می افتد. در اینجا ما شاهد ارتباط داخلی بین انحصار، تمرکز، امپریالیسم و نئو-استعمار هستیم.

رابطه بین تمرکز و عدم تمرکز در فعالیت های سیاسی و اقتصادی زیر مجموعه تناقض بین انحصار و رقابت است.

دو راه برای بررسی تضاد بین تمرکز و تمرکززدایی وجود دارد که یکی از آن مربوط است به قدرت سرمایه و تمرکز سرمایه پولی که بدون پشتیبانی خاص دولت امکان ناپذیر است. سازمان های مالی دولتی دارای قدرت انحصاری همیشگی و آماده  حمایت از بخش بانکی و سیستم مالی هستند حتا اگر این عمل به فقر دیگر طبقه های منجر شود.

حوزه دوم برخورد میان تمرکز و تمرکز زدایی جغرافیایی است که منجر به نابرابری توسعه جغرافیایی و اختلاف  اقتصادی  و سیاسی و برتری قدرت نظامی یکی بر دیگری می شود.

با این حال، تمایل سرمایه به تمرکز و عدم تمرکز، مستقل از یکدیگر نیستند. تمرکز گسترده سرمایه و قدرت مالی در مراکز اصلی شهر مانند شکوفایی مکان های خاص همچون دره سیلیکون (Silicon Valley) از اهمیت حیاتی برخوردار است. در اینجا آزادی ظاهری مانور وجود دارد و عدم کنترل اجازه می دهد چیزهایی اتفاق بیافتد که در جاهای دیگر توسط دولت و یا توسط نیروهای غالب سرمایه محدود می شود.

این موقعیت سیاستمداران را تشویق کرد که سعی کنند از طریق ابتکارات متمرکز فرصت هایی برای اقتصادهای مبتنی بر دانش، فرهنگی و خلاقانه غیرمتمرکز به وجود آورند که از تنظیم دولتی فعالیت های اقتصادی معاف است. دلیل اصلی ایجاد برخی از مناطق اقتصادی خاص و آزاد دقیقن همین است.

در جای دیگر، توسعه به رشد ابتکارات محلی در شهرستان ها و مناطق واگذار می شود که امید به بازگرداندن شرایط رشد مانند دوران انقلاب دیجیتالی دهه 1990 را بر می انگیزد.

چپ نمی تواند تناقضات سرمایه را از بین ببرد

نتیجه گیری سیاسی چپ این است که هیچ راه حل اجتماعی واقع بینانه نمی تواند این تناقضات را از بین ببرد، و این مهم است که این تضاد را به عنوان وحدت متناقض درک کنیم.

سرمایه راه مانور میان رقابت غیر متمرکز و  انحصار متمرکز را پیدا کرده است. سرمایه همچنین چیز مهم دیگری را آموخته است؛ از جمله با انتخاب مکان ها و راه هایی که اعمال قدرت و نفوذ خود را برای بازتولید به حداکثر می رساند. ما باید اذعان کنیم که سرمایه موفق شد که تناقضات بین انحصار و رقابت، تمرکز و عدم تمرکز را موقتن به نفع خود حل کند، هر چند که از بحران ها برای مدیریت این راه چاره بهره گرفته است.

این یک مغالطه در میان بسیاری چپ های آنارشیست است، که فکر می کنند که عدم تمرکز دموکراتیک است و تمرکز برابر با استبداد است، ولی عدم تمرکز می تواند پنهانی به انحصار و کنترل متمرکز بیانجامد. برخی دیگر از چپ ها هم فکر می کنند که هر کنترل متمرکز بدون توجه به محتوای آن خوب است،  ولی این کار هم با نادیده گرفتن خصلت های محلی می تواند به یک رکود غیر قابل قبول منجر می شود.

ترس بیش از حد متمرکز شدن و انحصارگری به نوعی مخالفان سرمایه داری را تحت تاثیر قرار داده است: بنابراین تناقض دیالکتیکی بین انحصار و رقابت باید به طور موثر در مبارزه ضد سرمایه داری بسیج شود.

چپ ضد سرمایه داری در حین مبارزه با آن هنوز باید بسیار در باره سازه های سرمایه بیاموزد، زیرا چپ بیش از حد تمایل دارد که با راه حل های آنارشیستی نبرد را در سطح خرد (microniveau) زندانی کند، در حالی که  چپ از نیروی بسیجی نبرد در سطح کلان(macroniveau) تقریبن ناآگاه هست و آنرا به خود رها کرده است.

چه باید کرد:

انحصار و قدرت متمرکز بر استفاده از ابزار تولید باید به افراد غیر متمرکز و گروه های اجتماعی قابلیت دار واگذار شود تا با ایجاد رقابت واقعی و تمایز فنی، اجتماعی و فرهنگی و نوآوری اشکال زندگی نوینی را پایه گزاری کنند.

نشانی اینترنتی این مقاله:  https://tudehiha.org/fa/4584

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *